eitaa logo
آب و آتش
291 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ هیچ‌كس جز آنكه دل به خدا سپرده است، رسم دوست داشتن نمی‌داند. (چاپ اول، تهران: روایت فتح، ۱۳۸۱) صفحه ۲۴۴. http://eitaa.com/Ab_o_Atash
✳ سپیدخوانی با لطف تو مهربانی‌ام گل کرده‌ است شادابی نوجوانی‌ام گل کرده ‌است هی شعر سرودم و تو هر بار سکوت این‌گونه «سپیدخوانی»ام گل کرده ‌است http://eitaa.com/Ab_o_Atash
♻ نشانی کانال‌‌های ما در پیام‌رسان‌های ایرانی: با سیل مهاجرتی که این روزها از تلگرام به شبکه‌های پیام‌رسان ایرانی راه افتاده است و به احترام دوستان و مخاطبانی که خواهش کرده‌اند، کانال‌های آب‌و‌آتش یا خورشید را در این شبکه‌ها هم راه‌اندازی کنیم،‌ نشانی‌های این کانال‌ها در سه شبکه ایرانی ایتا، سروش و آی‌گپ به شرح زیر به اطلاع دوستان می‌رسد و درخواست می‌کنم فعلاً در هر سه این کانال‌ها را اضافه بفرمایید تا بعد براساس اقبال عمومی بیشتر،‌ تصمیم به محور قرار دادن یکی از آنها بگیریم. 🔷 کانال آب و آتش: 🔸آب و آتش در پیام‌رسان ایتاء: https://eitaa.com/Ab_o_Atash 🔸آب و آتش در پیام‌رسان سروش: http://sapp.ir/ab.o.atash 🔸آب و آتش در پیام‌رسان آی‌گپ: https://iGap.net/Ab_o_Atash 🔷 کانال خورشید| نوشته‌های تقی دژاکام: 🔸خورشید در پیام‌رسان ایتاء: https://eitaa.com/tdejakam 🔸خورشید در پیام‌رسان سروش: http://sapp.ir/taghidejakam 🔸خورشید در پیام‌رسان آی‌گپ: https://iGap.net/tdejakam در صورتی‌که این کانال‌ها را پسندیده‌اید،با بازنشر این پست در کانال‌ها و گروه‌های خودتان، آنها را به دوستان و همفکرانتان معرفی کنید. 🌸 با احترام - تقی دژاکام
♻️ حکمتی از امام هفتم امام کاظم «علیه‌السلام» فرمود: کسانی که در کودکی به اندازه کافی نکرده باشند، در بزرگسالی عجول، شتابزده و بی‌ظرفیت می‌شوند. «ع» جلد ۶، صفحه ۳۶۲. https://eitaa.com/Ab_o_Atash
♻️ هر گام در پیاده‌روی اربعین... قدامة بن مالک از امام صادق«ع» نقل می‌کند که حضرت فرمود: «مَنْ زَارَ الْحُسَینَ مُحْتَسِباً لَا أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا سُمْعَةً مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ کمَا یمَضَّضُ الثَّوْبُ فِی الْمَاءِ فَلَا یبْقَی عَلَیهِ دَنَسٌ وَ یکتَبُ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةٌ وَ کلَّمَا رَفَعَ قَدَماً عُمْرَةٌ» - کسی که حسین«ع» را برای رضای خدا زیارت کند، نه برای خوش‌گذرانی و تفریح و نه به جهت کسب شهرت (و فخر فروشی)، گناهانش فرو می‌ریزد، همان‌طور که لباس در آب شسته شده (و پاک می‌شود) و در نتیجه، هیچ آلودگی بر او باقی نمی‌ماند و با هر گامی که بر زمین می‌گذارد، حجّی برایش نوشته می‌شود و با هر قدمی که برمی‌دارد، عمره‌ای برایش ثبت می‌گردد. «ع» ج ۹۸،‌ ص ۱۹. https://eitaa.com/Ab_o_Atash
✳️ حکایتی از زیارت عاشورا از مرحوم آیت‌الله حاج شیخ‌ عبدالکریم حائری نقل شده است: اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه‌روزه عده‌ای می‌مردند. روزی در منزل استادم مرحوم سیدمحمد فشارکی، عده‌ای از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقامیرزا محمدتقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همهٔ اهل مجلس پاسخ دادند: بلی. فرمود: من حکم می‌کنم که شیعیان سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون -والدهٔ ماجدهٔ حضرت حجت بن الحسن«ع»- هدیه کنند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردای آن‌روز تلف شدن شیعه موقوف شد و همه‌روزه تنها عده‌ای از سنی‌ها می‌مردند به‌طوری که بر همه آشکار شد. برخی از سنی‌ها از آشنایان شیعهٔ خود پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما کسی تلف نمی‌شود چیست؟ آنان گفتند: زیارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها بر طرف شد. صص ۳۹۹ و ۴۰۱. حکایت شماره ۱۴۸. https://eitaa.com/Ab_o_Atash
✳️ واکنش جلال به پیشنهاد معامله مدیر انتشارات آمریکایی فرانکلین! ...و این قضایا بود تا حکومت دکتر امینی. که درخشش شد وزیر فرهنگ. با او رفت‌وآمدکی داشتیم و گفت‌وگویی و شاید نفوذ کلامی. که باز سر و کلهٔ همایون [صنعتی‌زاده –مباشر بنگاه و انتشارات آمریکایی فرانکلین و همزمان منشی کل تشکیلات حزب توده ایران!] پیدا شد. این‌بار تلفن نکرد. مهاجر را فرستاد با نامه‌ای و پیشنهاد یک معاملهٔ دیگر که بله دلمان می‌خواهد فلان کارَت را چاپ کنیم و الخ... که ردش کردیم. کتبی هم. فکر کرده بود شاید درخشش را وا داریم به کاری و او می‌خواست علاجش را پیش از واقعه کرده باشد. و این واقعه البته رخ داد. یعنی در زمان وزارت او آن هفت میلیون پول کتاب‌های درسی را که سهم وزارت فرهنگ بود درخشش نداد که نداد. خانلری که پس از او آمد، داد. بعد بورس یونسکو پیش آمد و سفر فرنگ و حالا زمان وزارت خانلری بود که کاری با هم نداشتیم تا از نو بوی الرحمان حکومت بلند شد و باز سر و کله همایون پیدا شد. دیگر از بر بودیم. هر وقت اوضاع به هم می‌خورد و جوری احتمال یک خطری از جانب این قلم بود، او می‌آمد با پیشنهاد یک معامله. این‌بار آخر تلفن کرد که اگر دعوتت کنم می‌پذیری؟ معلوم بود که می‌پذیرفتیم. و چرا که نه؟ می‌آییم سورَت را می‌خوریم و حرفمان را هم به جایش می‌زنیم؛ هر چیز به جای خویش نیکو. و رفتیم. سیمین هم بود، داریوش هم، مهاجر هم و او با عیالش. در خانه شمرانش –بالای هتل هیلتون– و یک برج ایفل آجری به جای بخاری وسط اطاقش. عیناً. و شامی و اشربه‌ای و گپی. و او یک لحظه آرام نداشت. و معلوم شد که برای آرامش اعصاب حمام سونا می‌کند و از این قرتی‌بازی‌ها... و او در نوشیدن عجله می‌کرد. در جست‌وجوی جرئتی یا آرامشی یا برای به سیم آخر زدن. پیدا بود. و من و صاحب قلم دست به یکی کرده بودیم که قضیه را ختم کنیم. دیگر بس بود. تا همایون در آمد که: - همه کارهایت را در ۲۰ هزار نسخه منتشر می‌کنم. و جوابش: - همان یک‌بار که در چاه ویل نُسَخ فراوان سرکار رفتم کافی بود! باز درآمد که تو آخر برای که می‌نویسی؟ و چرا؟ و جوابش: - حتماً نه برای اینکه تو میلیونر بشوی! و بعد در آمد که من به اشاعه فرهنگ خدمت می‌کنم و فواید کتاب جیبی ارزان و رعایت قدرت خرید مردم و اینکه اصلاً چرا تو می‌ترسی؟ و از این حرفها. و جوابش: - با کتاب مجانی درسی هم تو بلدی صاحبان سهام یک شرکت را میلیونر کنی. و با ، کتاب در بیاوری! و نظارت در کار ناشران کنی و انحصار کتاب و خریدن مجله‌ها و اینکه: تو خطرناکتری از مقامات امنیتی و سانسور و اینکه: دستمان برسد، دستگاهت را ملی می‌کنیم و الخ... که دیگر تاب نیاورد. برافروخته برخاست به فحاشی که: - مادرقحبه (کذا) دارت می‌زنم! با درآمد یک روزم زندگیت را می‌خرم! ... و از این حرف‌ها. دیگران ساکت بودند. ولی البته در جواب چنین پذیرایی گرمی. ما فقط اشاره به این کردیم که این دست اسکناس‌ها را همان بهتر که عین دسته علف جلوی دهان خانلری و بارقاطر [] بگیرد و به مسلخ بکشاندشان... و از این حرف‌ها. ولی او همچنان فحش می‌داد. و ما هر دو در دل قند آب می‌کردیم که از چنان آدم حسابگری، چه دهان دریده‌ای ساخته‌ایم. اما می‌دیدی که الکل بیش از حد بر اعصابش کار کرده و این جلوی خانم‌ها زننده بود. این بود که همین دستی که این قلم را گرفته، به سمت جامی رفت که روی میز بود و محتوایش را پاشید به صورت او و همه برخاستیم. و مثلاً شرح احوالات (چاپ اول، تهران: انتشارات رواق، خرداد ۱۳۴۳) صفحات ۱۸ تا ۲۰. https://eitaa.com/Ab_o_Atash
♻️ آدم‌های عدد و رقم! آدم‌بزرگ‌ها هیچ‌وقت بتنهایی، چیز نمی‌فهمند و برای بچه‌ها هم خسته‌کننده است که همیشه و همیشه به آنان توضیح بدهند. آدم‌بزرگ‌ها، ارقام را دوست دارند. وقتی با آنان از دوست تازه‌ای صحبت می‌کنید، هیچ‌وقت از شما راجع به آنچه اصل است نمی‌پرسند‌؛ هیچ‌وقت به شما نمی‌گویند که مثلاً  آهنگ صدای او چطور است؟ چه بازی‌هایی را  بیشتر دوست دارد؟ آیا پروانه جمع می‌کند؟ بلکه از شما می‌پرسند: چند سال دارد؟ چند برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟ و تنها در آن‌وقت است که خیال می‌کنند او را می‌شناسند. آدم‌بزرگ‌ها همین‌طورند. نباید از آنان رنجید. بچه‌ها باید نسبت به آدم‌بزرگ‌ها خیلی گذشت داشته باشند. (چاپ دهم، تهران: انتشارات امیرکبیر، ١٣۶١) صفحه ١۴. https://eitaa.com/Ab_o_Atash
🍃 پیشنهاد جذاب نوروزی آب‌وآتش🍃 خب، اینکه تعطیلات نوروز را فقط به دیدوبازدید و میوه‌ و شیرینی و بگووبخند و احتمالاً فیلم و سریال بگذرانید که کافی نیست؛ مطمئنیم خواندن و مطالعه هم جایی در برنامه‌های متنوع شما دارد، بخصوص رمان که فصل خواندنش همین تعطیلات دورودراز فروردین است. بیایید به این پیشنهاد جذاب و حال‌خوب‌کن ما لبیک بگویید و دست‌به‌کار شوید و بخش افتتاحیه و آغاز رمان‌های خوبی که خوانده‌اید و یا حتی هنوز نخوانده‌اید را انتخاب کنید و برای مدیر کانال یعنی @Dejakam بفرستید تا بتدریج در آب‌وآتش منتشر کنیم. مطمئناً چیز جالبی از آب درخواهد آمد. یادتان نرود که منبع کتاب را هم حتماً حتماً طبق مدل این کانال در پایین متن بیاورید. حتی شماره صفحه. مثلاً: (چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷) صفحات ۵ و ۶. برای خوانش بهتر بقیه این گزیده‌ها هم هشتگ را اضافه کنید. در ضمن دوستان دیگرتان بخصوص رمان‌خوان‌های حرفه‌ای را هم به این بازی دعوت کنید. منتظریم دوستان! https://eitaa.com/Ab_o_Atash
✳️ دربارهٔ سلام از آنجایی که «سلام» از اسمای حُسنای حضرت محبوب «جل جلاله» می‌باشد، بسیار لذت‌بخش است که دو انسان موحد و معتقد به آیین واحد، در آغازین برخوردشان با یکدیگر نام محبوب حقیقی‌شان را که موجب انبساط روحی‌ و آرامش قلبی است بر زبان جاری کنند، چرا که هر عاشقی از شنیدن نام‌ معشوق خود، دلش زیر و‌ رو و‌ حالش دگرگون می‌شود و‌ به‌ وجد می‌آید. نیز از قول مجنون گفته شده که: از آنم با شب تار است میلی که دارد نسبتی با نام لیلی و به شب تار در زبان عربی «لَیل» گفته می‌شود. [سیری در معارف زیارت عاشورا] ص۶۴. @Ab_o_Atash