eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪار قــلبم قبل تــو، تنها فقط پمپاژ بود حال، جاے عقل مـــن ، دستور صادر میکند...! "
از من غزلی مانده و از اثری نیست در خانه ی تنهایی من،هیچ دری نیست "لیلا"شدنم دست خودم بود عزیزم جز من به خدا عاشق دیوانه تری نیست
رژ به لب مالیدن او، آخر بیهودگی است فکر کن دیوانه ای، شکر به خرما می زند!
ای که در دل جای داری بر سَر چشمم نشین کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جایِ تو... -
شاد باش و خاک بر سر کن غم دیرینه را ^^ -
با عشق ممکن است تمامِ محال‌ها‌‌..
گفتی نظر خطاست ، تو دل می‌بری رواست ؟ خود کرده جرم و خلق گنهکار می‌کنی ؟
تو می‌آیی و با سرانگشت تو ورق می‌خورد سرنوشت جهان تو در باغ آدینه گل می‌کنی بهار عدالت، امام زمان! 🍃
مـن اگـر جـای خـدا بـودم بـرای «ظـالـمـیــن» خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشـت!
هر بلایی شد سرم آوردی ای دنیا ولی می رسد روزی که کارت گیر باشد پیش ما
تـو همان عشق ِ نخستین ِ منے باورڪن روح شایسته ے تحسین منے باورڪن عشق رابردلم انداخته اےطاقت سوز! چاڪ ِ پیراهن خونین منے باورڪن مژده فال خوش خواجه ےشیراز شدے ماه نو بـر لب پرچین منے باور ڪن نبض من لحظه اے آرام نگیرد بےتو مهر و ماه ِ سرِ بالین منے باورڪن ڪافرم ڪرده اےازشعر فرارےبشوم توڪه عصیانگر آیین منے باورڪن زخم ڪارےبزن وچشم به چشمم واڪن تـو خودت مایه ے تسڪین منے باورڪن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود دائم برای تو.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
نِگاهَش در نِگاهم گِره خوردُ اِنگار دِلَم بَندِ دلَش شد… یک لحظه فقط بود ، وَلیکِن فریاد از این دِل که در بَندِ دِلَش شد!♡ ⁩⁦♥️⁩⁦⛓️⁩
-! نگاهت‌مۍکنم‌خاموش‌وخاموشۍزبان دارد! زبان‌عاشقان‌چشم‌است‌وچشم‌ازدل‌نشان دارد!
و عجب حال عجیبی ست دلم تنگ شده بی تو فکرم همه جا و کار من لنگ شده #"
چگونه با لبِ خاموش، از تو دم بزنم؟ به روی آب،مگر می شود قدم بزنم؟ چقدر بغضِ فروخورده در گلو مانده! چقدر باید از این ماجرا قلم بزنم؟
زحمت كشيده اي حضرت معشوق بي وفا اين روزها به لطف شما سيرِ غصه ايم...!
یک نفر بین هزاران چت و پیغام نوشت دوستت دارم و این نیز دمی میگذرد
شاعر شدم و سرودم از ابرویت نقاش شدم با قلمی از مویت خطاط شدم تا بنویسم از تو القصه هنرمند شدم با رویت
چه اشتیاقی و شوری، که من چکاوک لالم پر از چکامه ی نابم ولی چه جای مجالم ترانه ام که نشستم در انتظار ترنّم به رغم بی پر و‌ بالی، هُمای اوج خیالم تو را به خواهش خُنیای ناشنیده، نگاهی که لا اقل دو سه آهی به جای نغمه بنالم تو را به ناز مضامین ناسروده، صوابی به قدر خرده جوابی به کاسه های سؤالم الا مُقلّب الابصارِ والقلوب، چه می شد تحوّلی بچشانی به حالِ رو به زوالم چه زجرها "منِ" رامَم، کشید از "منِ" یاغی چنانکه از "دل سنگم" بُرید "قلب زلالم" زمانه عرصهٔ جنگ است، جنگ بین "من" و "من" نبرد باطن"هند" و ضمیر "حمزه" خصالم اگرچه روی سیاهم کِشد به صورت "وحشی" قسم به "رحم محمّد" ، غلام حیدر و آلم «محمدحسین رشیدی» ۱۷ فروردین ۱۴۰۰
تو را من دیده ام با او، بماند حال و احوالم به هم می‌آمدید اما تو سهم قلب من بودی
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست؟! قلب من تند نرو صبر کن آرام بایست
مارا چو گردباد ز راحت نصیب نیست راحت کجا و خاطر ناآرمیده ای(:
پيش‌بينی نكن چه خواهد شد عشق مثل هواشناسی نيست!
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند دردِ عشق است و جگر سوز دوایی دارد