eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زینب چو دید پیکر آن شه به روی خاک از دل کشید ناله به صد آه سوزناک ای‌خفته‌خوش‌به‌بسترخون! دیده بازکن احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز بر کشتگان بی‌کفنِ خود، نماز کن طفلانِ خود به ورطه‌ی بحر بلا نگر دستی به دست‌گیری ایشان، دراز کن برخیز، صبح شام شد، ای میر کاروان! ما را سوار، بر شترِ بی‌جهاز کن یا دستِ ما بگیروازاین دشتِ پُرهراس بار دگر روانه به سوی حجاز کن 🏴 🖤
شام غریبان... هر قدر خوردم کتک یک لحظه چشمم تر نشد هیچ‌کس مانند من با غم مصمم تر نشد تکه‌های خیمه‌ها را جای معجر می‌برم بیش از این چیزی برای ما فراهم‌تر نشد بچه‌ها در بوته‌ها و دختران در شعله‌ها چشمِ نامردان ولی یک لحظه از غم تر نشد خیمه‌ها غارت شدند و گوش‌ها پاره ولی یورشِ این قوم بر طفلان تو کمتر نشد باز آتش بهتر از نامحرمانِ وحشی است مثل آتش هیچ‌کس اینقدر محرم‌تر نشد بی تعادل بودنِ تو کار دستم می‌دهد هرچه می‌کردند سر بر نیزه محکم‌تر نشد تا نیافتی بازهم بر نیزه‌ات کوبیدنت هیچ دردی مثل این پیشم مجسم‌تر نشد روی نیزه نیست عباسم سرش آویخته خواستم بوسم گلویش ساقه‌اش خم‌تر نشد زیر پای این قبایل چند ساعت بوده‌ای اکبرت هم از تو حتی نامنظم‌تر نشد نه لباسی داری و نه سر نه حلقی نه تنی هیچکس مانند تو اینقدر مبهم‌تر نشد خوب شد قبل هجوم اسب سر را برده‌اند خوب شد این سر از اینکه هست درهم‌تر نشد شاعر: حسن_لطفی
می فروشی در لباس پارسا برگشته است آه از این نفرین که با دست دعا برگشته است پینه‌های دست و پا سر زد به پیشانی عجب! کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است داد ازین طرز مسلمانی که هرکس در نظر قبله را می‌جوید اما از خدا برگشته است خیمه خورشید را «دین‌دارها» آتش زدند آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است ای دل غمگین به استقبال زیبایی بیا کاروانی را که روی نیزه‌ها برگشته است چندبار آخر به استقبال یک تن می‌روند سر جدا بازو جدا پیکر جدا برگشته است جاءَ نورٌ اشبهُ النّاسِ بِخَیر الاولیاء گوییا پیغمبر از غار حرا برگشته است هرکه آن خورشید را در خون شناور دید گفت حکم قتل نور از شام بلا برگشته است از بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیست خوب یا بد هرچه هست از ما به ما برگشته است 🏴
هر که ملحق شد به دریاهای ذاتِ اقدسی کِی پریشان می‌شود از طعنهٔ خار و خسی مثلِ کوهی سخت و محکم، پیشِ بادِ روزگار روحِ او آرام و شادان، بی غم و دلواپسی چون‌که با سيمرغِ هستی، عشق‌بازی می‌کند کِی معطّل می‌شود با لاشه‌های کرکسی در گلستانِ جهان با یادِ یارش سرخوش است خنده‌هایش مثلِ غنچه، حرف‌هایش اطلسی بس که قلبش پُر شده از مهربانی‌های دوست جانِ بی‌مِهری ندارد تا برنجد از کسی.
حرف های نگفته ای دارد با تدبر اگر نگاه کنیم حرف تاریخ حرف امروز است نکند باز اشتباه کنیم ما همان مردمان دیروزیم دیرتر آمدیم در دنیا زندگی ظاهرش عوض شده است باطنش هست ظهر عاشورا باید آیینه ای قدی باشد متن تاریخ در برابر ما ما کجاییم؟ مثل کی هستیم؟ و چگونه ست روز آخر ما؟ این همه ادعا به لب هامان به گمان عشق زیر سر داریم راستی محض یاری مولا سیصد و سیزده نفر داریم؟ مرده قابیل بی گمان اما خصلتش در میانمان مانده به علی هم حسودی دوران زخم هایی زیاد نوشانده خوی انسان عوض شود اما عاقبت گرگ زاده گرگ شود عاقبت زهر میدهد به امام گر چه با مجتبی بزرگ شود شده بین بهشت یا دوزخ مانده باشیم بی دل و حیران؟ نگران بهشتمان بشویم مثل حر بین لشکر شیطان؟ دین نگه داشتن در این دوران آتشی در میان دستان است راستی ما اگر که دینداریم دینمان چه بدون تاوان است "به فدایت تمام زندگیم" معنیش چیست؟ من نمیفهمم من سر اندکی از این دنیا با محب حسین بی رحمم چقدر حاضری شبیه وهب محض یاری حق ،برای حسین همسرت بیوه و اسیر شود مادرت هم شود فدای حسین روزگاری که حق غریب شده فتنه دور امام میگردد هر چه داریم از حلال خدا آن زمانه حرام میگردد لحظه ای را تصورش کن که زندگی می کنی بدون حسین همه چی حاضر است الا او بندگی میکنی بدون حسین لحظه ای هم تصورش سخت است ولی این اتفاق افتاده در ازای دو روز از این دنیا حکم قتل حسین را داده زندگی بی حسین یعنی هیچ دین بدون امام بی معناست ما همه مثل کوفیان هستیم و حسین زمانمان تنهاست منتظر مانده ی حسین شدند نائبش بین کوفه تنها بود کوفیان هیچگه نفهمیدند حرف مسلم کلام آقا بود
روز محشر " بابی انت و اُمی گویان" من به دنبال حسین ابن علی می گردم سلام ظهرتون بخیر..عزاداریتون قبول
🏴 يك لحظه هـم ز خـاطر آقا نمى رود زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود
با چه وضعی ته گودال کشیدند تو را ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده .. 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون چاره نیست میروم و می‌گذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت🥀 🌾🌸🌾
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد این سفر با کوله‌باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش‌تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه‌ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله‌های پشت در آغاز شد کربلا را دیده‌ای از چشم زینب؟ معجزه‌ست! وَه! چه اعجازی که با شقّ‌القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد... ▪️عقیق شعر
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! 🏴