eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ناز نشستہ با طرب، چهره بہ چهره،لب بہ لب گوشہ ۍچشمِ مست تو ، گفت و شنود مےڪند
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست دیدی که گشودی در و من پرنگشودم
کرامت پیشه‌ای بی مثل و بی مانند می‌آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و هجری نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها برای بیعت با او نمی‌آیند می‌آید برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می‌آید
عشق سلطان و عقل دهقان است رزق دهقان ز عدل سلطان است عشق چون آفتاب کنعاني عقل ده گانه همچو اخوان است کيست گردن ز حکم عشق کشد؟ عشق انگشتر سليمان است ظلمات سواد هستي را مشرب عشق، آب حيوان است عقل مرغي است در قفس محبوس عشق سيمرغ قافِ امکان است آسمان سفره اي است پر نعمت عشق آن سفره را نمکدان است
💐🍃 یا صاحب الزمان(عج) دستی بگیر امشب اسیر عاصی ات را یا که بخوان این عاشق وسواسی ات را دست خودم که نیست اشک شوق دارم دریاب امشب نوکر احساسی ات را تو بوی زهرا مادرت را می دهی پس با جان خریدارم شمیم یاسی ات را روزی که سیلی می زنی بر جبت و طاغوت عالم ببیند غیرت عباسی ات را با شاید این جمعه بیاید خو گرفتم آقا خدا رحمت کند آقاسی ات را باید ببوسم خاک پاک جمکران را تنها تجلی خانه ی پیغمبران را 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
☘🍃 ای فلک چند ز بیداد تو بینم آزار من خود آزرده‌دلم با دل خویشم بگذار از جفا گر غرضت ریختنِ خون‌ِمن است پا کشیدم ز جهان، تیغ بکش، دست برآر
‍ جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت برهمان عهد كه بوديم برآنيم هنوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا صاحب الزمان با گریه و اضطراب اگر خواهیمت قطعا بدهی جواب اگر خواهیمت گفتی که ظهور مینمایی ، حتی اندازه جرعه آب اگر خواهیمت
مشك تو وا مي شود، عطار مي‌ريزد به‌ هم ياس و شب بو رويِ يك ديوار مي‌ريزد به ‌هم تا گره وا ميكني مويت پريشان مي‌شود سور و ساتِ مردم بيكار مي‌ريزد به‌هم رو به صحرا مي‌روي گاهي براي عاشقي عشقِ ليلي تويِ شاليزار مي‌ريزد به‌هم در خيابان و گذر با رويش چشمان تو زلزله مي‌آید و ديدار مي‌ريزد به‌هم رو به افزونست باران بهايت دم‌به‌دم سكه چون بالا رود بازار مي‌ريزد به‌هم تا هوايت مي‌كنم يكسر پريشان مي‌شوم رشته هايم پاره و افكار مي‌ريزد به‌هم 🌸
فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی‌کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درددل کنم و دردسر شود ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی باخبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذار گفتگو به زبان هنر شود 🌹🌹🌹
دوش در وقتِ سحر زمزمه با قران بود مرغِ دل مویه کنان در طلبِ جانان بود تا فراسوی اذان مرغکِ دل می نالید بهرِ دیدارِ گلِ نرگسِ مه رویان بود شده خاموش چنان آتشِ هجران یک جا سر فرو برده زه خجلت شبِ بیداران بود شوقِ دیدار بپا کرده دل از خوشحالی سوره ی حشرتلاوت شده، دلرقصان بود مردُمِ صبرِ دل از دیدنِ دلبر بارید همچو ابری که به صحرای عطش گریان بود انکه نایل شده با رایحه ی دلبر خوبش در صفِ منتظِران یونِسِ با ایمان بود