eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
. تو را چه غم که شب ما دراز می گذرد؟
یار اگر پرسید نشان منزل مارا بگو... عاشقان کی خانه دارند جز دل دیوانه‌ای...
تقصير ماست غيبت طولانی شما بغضِ گلو گرفته ی پنهانی شما بر شوره زار معصيتم گريه می كنی جانم فدای ديده ی بارانی شما پرونده ام برای شما دردسر شده وضع بدم دليل پريشانی شما اي وای من! كه قلب شما را شكسته ام آقا چه شد تبسم رحمانی شما؟ اي يوسف مدينه مرا هم حلال كن «عفو و گذشت» سُنت كنعانی شما آيا حقيقت است كه اصلا شبيه نيست رفتار ما به رسم مسلمانی شما؟ ايران ما اگر چه بسی شاه ديده است چشم اميد بسته به سلطانی شما صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند در انتظار منسب دربانی شما عشاق شهر يكسره تعريف مي كنند از لحن و صوت مکیِ قرآنی شما نشنيده، ياد روضه ی گودال كرده ام دل می برد تلاوت روحانی شما اين اشک روضه حال مرا خوب كرده است ردخور نداشت نسخه ی درمانی شما یا فارس الحجاز برایم دعا کنید درمانده است شاعر ايرانی شما وحید قاسمی
گل اگر ... خار نداشت... دل اگر بی غم بود... اگر از بهرِ کبوتر قفسی تنگ نبود... زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی... همه بی معنا بود...! ♡ 🌾
عشقِ تو قمارے ست ڪه بازنده ندارد اے دستِ تو پيوستہ پر از برڪَ برنده... ! 🌾
گاهگاهی که دلم می گیرد پیشِ خود می گویم آنکه جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز ؟
☕️🌿 گفتہ بودم بی تو می‌میرم، ولی این بار نہ گفتہ بودے عاشقم هستی، ولی انگار نہ هرچہ گویی دوستت دارم، بہ جز تڪرار نیست خو نمی‌گیرم بہ این تڪرارِ طوطی وار، نہ تا ڪہ پا بندت شوم، از خویش می‌رانی مرا *دوست دارم همدمت باشم، ولی سربار نہ* دل فروشی می‌کنی، گویا گمان ڪردے ڪہ باز با غرورم می‌خرم آن را، در این بازار نہ قصد رفتن ڪرده‌اے، تا باز هم گویم بمان بار دیگر می‌ڪنم خواهش، ولی اصرار نہ گه مرا پس می زنی،گه باز پیشم می‌ڪشی آنچہ دستت داده‌ام نامش دل است، افسار نہ
. خوش‌قلبــ تر از دستِــ تو نیستــ در جهــــــــانم من عاشـقِ دستانِ تواَم ; دورتادورِ جهـــانم🍂
هر دلی یک روز یک جایی هوایی میشود ناگهـــان درگیـــر حسّی مـاورایی میشود *بعد یک عمری اسارت در حصار سینه، دل طالب و خــواهان پــرواز و رهـــایی میشود* زیر پـای عشـــق وقتی، وارد دل میشود بینوا عقل است که آسان فدایی میشود پادشاهی که خبر دارد زِ طعم عاشقی رهسپار کوچهٔ عشق و گدایی میشود بهتریـــن و خوشتـــرین اوقــات عمر آدمی آن زمانی هست که روحش خدایی میشود گرچه میکوشی که دل نسپاری امّا عاقبت هر دلی یک روز یک جایی هــوایی میشود باران_قیصری
‌ با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها" با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها هرجا که چشم های تو افتاد فتنه‌اش آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! معشوقه بودن است و «بریز و بپاش»ها ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟ دنیا پر است این همه از خوش تراش‌ها؟! از بس به ماه چشم تو پر میکشم شبی آخر پلنگ می شوم از این تلاشها!
بی تو تمام زندگی از غصه لبریز است بی تو تمام روز و شبهایم غم انگیز است آنقدر در کابوس تلــــــخ ِرفتنت ماندم؛ نام ِتمام فصلهایِ بی تو، پاییز است! ✍ 🍂
حالِ بیدار شدن نیست !    با خیالِ تو باید خوابید ؛ رویا دید ؛    صبح ارزانى مردم    دلِ من خوابِ تو را میخواهد ...     ‌♥️°•°♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️❤️ الله جل جلاله ❤️❤️❤️ خلق کردی بنده را از خاک ، ای رب قدر روی هر سلول ما باشد ز تو یا رب اثر قدرت تو بی نهایت ، لطف تو بی انتها مادری دادی تو ما را در کنار او پدر این غرور بی مروت کرد اسیرم ای دریغ غرّه گشت انسان به خود افتاد در راه خطر هر که دارد عقل قطعا میشود عبد خدا ور نه عمرش در جهان حتی ندارد یک ثمر آن که شد منکر وجودت را خداوند عظیم گردنش شد لایق شمشیر و داس و هم تبر کور دل باشد هر آنکس منکر توحید شد او ندارد از تو و الطاف تو یا رب خبر دوستت دارم اگرچه "عاصی" ام رب جلیل از کرم بنما به این عبد گنهکارت نظر ای بنی آدم به راه حیدر کرار(ع) باش راه حق این است از راه دگر بنما حذر " " 🌴🇮🇷💎🇮🇷🌴
می‌گِريم و می‌خندم، ديوانه چنين بايد می‌سوزم ومی‌سازم، پروانه چنين بايد می‌كوبم و می‌رقصم، می‌نالم و ميخوانم در بزم جهان شور، مستانه چنين بايد من اين همه شيدايی، دارم ز لب جامی در دست تو ای ساقی، پيمانه چنين بايد خلقم زپی افتادند، تا مست بگيرندم در صحبت بی‌عقلان، فرزانه چنين بايد يكسو بردم عارف، يكسو كشدم عامی بازيچه‌ی هر دستی، طفلانه چنين بايد موی تو و تسبيح شيخم، بدر از ره برد يا دام چنان بايد، يا دانه چنين بايد بر تربت من جانا، مستی كن و دست افشان خنديدن بر دنيا، رندانه چنين بايد 🤚🤚🤚🤚🤚🤚🤚
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی در شأن چشم‌های تو پیدا کنم، نشد گفتند عاشق که شدی؟ گریه‌ام گرفت می‌خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد شاعر شدم که با قلم ساحرانه‌ام در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد
از طعنه عقل من که رنجیدی عشق! از ملک دلم قرار برچیدی عشق! بی حوصلگی به روز و کابوس به شب جز رنج مگر به من چه بخشیدی عشق؟
بود و نبود عشق تفاوت نمیکند دل را برای تنگ شدن آفریده اند ... ! شبتون بدون دلتنگی
بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنم تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم؟
اگر تو دلتنگ باشی ، اینجا باران می بارد... اما اگر من دلتنگ باشم ؛ تمام دنیا بارانی ست... 😔 🍁🍃🍂
رقص گیسوی تو آرامش دل را برده مثل موجی که به ساحل برسد سرخورده پای هر صخره به سنگی سر خود کوبیدم صیقلی گشته همان صخره ولی دل مرده لطف کن یک گرهٔ سفت ببند بر شالت سوی ساحل بوزد باد و منم جا خورده حق ندارد بکشد مسح به مویت طوفان دوست داری بشود این دل من پژمرده هدف از گفتن این شعر همین مصرع بود ،،عاشقی کردنم آیا به تو هم بر خورده!؟،،
چقدر قشنگ گفته: دردی که انسان را به سکوت وامیدارد بسیار سنگین تر از دردیست، که انسان را به فریاد وامیدارد .. و انسان ها فقط به فریاد هم میرسند نه به سکوت هم ..
می‌دانم آنکه دوست ندارد مرا تویی این عاشقانه از سر نادانی من است...😬
صـدایـت مےزنـم امشب تـورا ازدردتنهـایے بـه دیـدار دلـم زارم چـرادیگـرنمےآیے نفـس درگیـرآهـت شـد دوچشمم شمع راهت شد نـه شـب دارم زهجـرتـو نـه روز روشـن آرایے😔
رنگ حناست ... بر کف پای مبارکت ...؟ یا خون عاشقیست که پامال کرده ای؟! چقددددد سنگین😱😱😱🤦‍♂
بغل بگشا و با آغوشِ خود گستاخ کن دستم که من بسیار محجوبم، هم آغوشی نمی دانم