eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک جنگل و وصفش که به شیرینی خوابی ا‌ست یک کلبه‌ی چوبی که لب رود شرابی‌ است با  نم‌نم  باران و کمی صبح و من و تو... به‌به که چه آدینه‌ی رویایی و نابی‌ است
منظومه ی پیروزی بیست و دو بهمن پنجاه و هفت عشق ز ره آمد و ابلیس رفت صبح ظفر گشت برون با شکوه چشمه ی خورشید بر آمد ز کوه ماه به دامان فلک آمده دیو برون گشته ، ملک آمده روح خدا ، روح امید آفرید بر شب ما صبح سپید آفرید مشت گره کرده ی ما وا شده غنچه ی ایثار شکوفا شده عطر گل عشق به جان‌ها نشست کاخ شیاطین همه درهَم شکست جلوه گر آمد به فراز و نشیب نَصرُ منَ الله وَ فَتح قَریب چهره ی خورشید پُر از ژاله شد دشت و دَمَن غرق گل و لاله شد هر دل بشکسته به سامان رسید صبح بهاران به زمستان رسید شاخه ی سرمای زمستان شکست گرمی جانبخش به دلها نشست خاک وطن بوی شقایق گرفت مشعل ایمان دل عاشق گرفت بر دل ما عطر شقایق شکفت عطر خدا بر دل عاشق شکفت کاخ ستمگر همه چون کوخ شد هرچه بجز آینه منسوخ شد دولت طاغوت که درهم شکست جلوه ی صد آینه آمد بدست فاتح دل گشت قیامی سترگ بیشه ی شیران نبود جای گرگ بیشه ی شیران شده ایران زمین خاک دلیران شده ایران زمین بر قُلَل این وطن سرفراز پرچم عزت شده در اهتزاز عشق به دل جلوه ی جانبخش بست نهضت اسلامی ما نقش بست همنفس گلشن صبح مبین خون شهیدان شده فجر آفرین بر افق روشن این انقلاب آیه ی « والفجر » بود آفتاب دل ز افق شمع هدایت گرفت تابشی از نور ولایت گرفت دفتر «یاسر» همه چون گوهر است شعر ظفر خیز درین دفتر است ** محمود تاری «یاسر»
از عشق دم زدیم و زمان در هوس گذشت پیری رسید و عمر گران در هوس گذشت افسوس! شد تباه ، همه ـ روزگارمان از نوبهار تا به خزان در هوس گذشت روحی نمانده است به پیکر چو مردگان درد و دریغ و آه! که جان در هوس گذشت هر روز ، در هوس سپری گشت تا غروب هر شام تا به وقت اذان در هوس گذشت آیا چه‌سان توان که از این عمر ، دم زنیم وقتی که در نهان و عیان در هوس گذشت جانی نمانده است در این جسم دردمند زیرا روان و تاب و توان در هوس گذشت سرو چمان کمان شد و حاصل نداد؛ چون تیری که بگذرد ز کمان ، در هوس گذشت پیرانه سر ، رسید و به ظلمت نشسته‌ایم چون زندگی و بخت جوان در هوس گذشت (ساقی) چه سود شِکوه از این رنج بی‌حساب وقتی که زندگی ، به زیان در هوس گذشت سید محمدرضا شمس (ساقی)
دیگر کسی ز درد شکایت نمی‌کند از باد هرزه‌گرد شکایت نمی‌کند بعد از فروغ حنجره‌ای وا نمی‌شود زآغاز فصل سرد شکایت نمی‌کند حتی درخت سبز همه سالیان دور از برگ‌های زرد شکایت نمی‌کند مردی که اعتراض رسای زمانه بود حالا که مانده فرد شکایت نمی‌کند بگذار تا به درد خودش سوزد ای رفیق دور و برش نگرد شکایت نمی‌کند من هم دگر شکایتی از تو نمی‌کنم از دست درد، مرد شکایت نمی‌کند
. صبح آمده و ترانه‌خوان شد بلبل "با غنچه‌ی تازه همزبان شد بلبل" تا غنچهٔ گل شکُفت در اول صبح انگار که صد سال جوان شد بلبل
4_5992509147868827645.mp3
4.61M
صبح 21 بهمن❄️ 🎤 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
‌مرا چشمم به باران می شناسد به اندوهی فراوان می شناسد علاج درد من گفتند: تنها طبیبی از خراسان می شناسد
در خواب دیدم با ردایی از توسل در کسوتی از نور، بر ما لطف داری گل کرده باغ خنده‌های سرخ رنگت مثل شکوفه، موعد رقص بهاری در خواب دیدم قامتت را قاب کردند در چشم‌های تا همیشه مضطر من از مشرق محراب تو خورشید سر زد مثل طلوع صبح‌های بیقراری در دست‌هایت هودجی چون روز روشن می‌خواند ما را تا حضوری عاشقانه آنجا که می‌شد تا همیشه زندگی کرد با نورها، در موسم آیینه کاری تعبیر خوابم را کدامین ابن سیرین در جزوه‌های عاشقی تفسیر کرده قول و قرار روزهای با تو بودن در دولت صلح و صفا و رستگاری اللهم ارنی الطلعه الرشیده ان شاالله