غزل و رباعی با واژهی #آیینه
تو صیادی و چشمت بچه آهوست
لبت عنابِ شیرینِ سخنگوست
منِ #آیینه را بیتاب کرده
همان خطی که اسمش خط ابروست
غزل میریزد از شرم نگاهت
شب موهات مثل یاس خوشبوست
قلم در شرح این اندام موزون
شهادت داد، مثل سرو نیکوست
میان باغ آغوش تو امشب
دلم موزن، شبیه رقص چاقوست
به لبخندی دلم را شاد کردی
به من گفتی که این نقاشی اوست
من از پیش خودم چیزی ندارم
قلم در دست او انگار جادوست
تو ای #آیینه جان! مدح خدا گو
خداگو در طریق ما خداجوست
#مهتاب_بهشتی
🌼🌼
من گمشدهای در ازدحام دردم
درد است که در بهار، برگی زردم
این کیست که آشناست اما مخدوش
در آینه دنبال خودم میگردم...
#رباعی
#مرتضی_درزی
🌼🌼
ای آینه اینبار بیا راست بگو
هر آنچه که در وجود پیداست بگو
من تشنهی دیدن حقیقت هستم
گویند که "از ماست که بر ماست" بگو
#رباعی
#حضرت_باران
🌼🌼
باید که دل از وجود او بردارم
یا پارچهای روی سرش بگذارم
موهای سفید را نشانم داده
از آینهٔ اتاق خود بیزارم☹️
#رباعی
#مرتضی_درزی
🌼🌼
از آینهها نگاه را دزدیدند
شب شد دل تنگ ماه را دزدیدند
در جامۀ برّه، گرگ را آوردند
از چاه دل من آه را دزدیدند
#رباعی
#مهتاب_بهشتی
🌼🌼
سخت است کنارت گذر عمر و دقایق
گنگ است برای دل من کذب و حقایق
از دست تو پیدا نکنم هیچ خلاصی
چون بت جلوی چشم منی آینهٔ دق!
😐
#مریمسادات_میرصادقی
خانه دلتنگ و همه پنجرهها حیرانند
کوچهها منتظر آمدن مهمانند
باز چشم غزل جمعه شدیدا ابریست
مژهها سربه هوا تشنه لب بارانند
عقربه هی پی تقدیر خودش میچرخد
خسته از این همه تکرار همه یارانند
یک نفر رفته ولی دیر شده آمدنش
عید را فلسفهی آمدنش میدانند
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
التماس دعا
خورشید، مسرور از چنین حاجت روایی
شاد از چنین دولت، چنان فخر خدایی
سر، بر سریر سجدهی حق میگذارد
اعطا شده بر حضرتش، ابن الرضایی
دردانهی مولای من، از بس جواد است
با هر توسل میکند مشکل گشایی
این چشم بارانی پر از بغض نجیب است
میبارد از چشمان من، ای کاش هایی
یک مثنوی ای کاش ما تفسیر دارد
خوش باد از دست جواد او عطایی
اینجا گدا با شاه شاهان هم نشین است
ای دل چه میچسبد از این خانه، گدایی
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#عید میلاد حضرت عشق، جوادالائمه، مبارک
🛑 بداهه سرایی شاعران گروه «کارگاه شعر سرچشمه»،بمناسبت میلاد حضرت علی علیه السلام(۱۴٠۲/۱۱/۴)
روز میلاد ولی الله اعظم حيدر است
کعبه از نورِ وجودش آفتابی دیگر است
کعبه مانند صدف، او را گرفته در بغل
در میان سینهاش حیدر شبیه گوهر است
ساقی کوثر، امیرالمومنین، یعسوب دین
مقتدای عاشقان است و عدالت محور است
یا علی گفتیم و عشق از عینِ او آغاز شد
سرمهی چشمان ما خاکِ ردای قنبر است
آمده سرّ نهان خلقتِ هفت آسمان
"لَو کشِف.." می خواند و حق الیقین را مظهر است
بر مدار مرتضی ، حق دائما در چرخش است
چون علی حقگوترین در مُلکِ حیِّ داور است
او یدالله است و باشد «فوق ایدیهم»،پس او
دست حقی هست که بر دست این عالم سر است
کیست حیدر؟ قدر او را هر کسی فهمید؟ نه
او علیبنابیطالب، وصیّ و سرور است
دیدهی دل وا کن و نور الهی را ببین
این جهان، تابان ز انوارِ وجود صفدر است
من موثق حرف خود را طبق قرآن میزنم...
هم محمد حیدر است و هم علی پیغمبر است
با ولای مرتضی سنگ نجف دُر میشود
گوهر عشق علی اینگونه ذرّهپرور است
لیل او لیلِ صلاة و يوم او يومِ صيام
در جهاد و رزم هم، فتاح بدر و خیبر است
در هماوردی کسی هم پایهی حیدر نبود
در تمام جنگها مولا خودش یک لشکر است
"لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار"
مرحبا مرحب کشی که اینچنین جنگاور است
گاه مشغول عبادت، گاه در میدان رزم
عبد محبوب خدا یا اینکه چون شیر نر است
شافع روز جزا، خیرالبشر بعد از نبی
عروةالوثقی و بابالله و کفو کوثر است
عاشقی یعنی مروت، عاشقی یعنی علی
شیرِ میدانی که در منزل، به واقع همسر است
قوت قلب علی بانوی هر دو عالم است
یار زهرا حیدر و زهرا علی را یاور است
چیست معیار عدالت پیش برق ذوالفقار؟
کیست هم پای کسی که در قیامت داور است؟
دیدنش در روز محشر آرزوی شیعههاست
در حقیقت روی مولایم بهشتی دیگر است
خوش به حال آن نسیمی که به سمتش میوزد
خوش به حال ذره ای که خاک پای حیدر است
از همان بدو تولد عاشق حیدر شدیم
حب او در کام ما با شیر پاک مادر است
مهر او دارم به دل، نامش شده حک در دلم
اسم مولایم علی، حقّا که ذکر برتر است
یک زمین، هفت آسمان را در خودش جا داده است
مرقد مولا نگین است و نجف انگشتر است
مست انگور ضریحش هست کل عالمین
عطر آن خوشبوتر از عطر گلاب قمصر است
تا ابد مهر علی در سینه ی من جا گرفت
مهر مولا در جهان از هر نظر والاتر است
یاعلی گفتیم و از دام بلا رستیم چون
کشتی عرش خدا را بی گمان او لنگر است
محضر نورانی مولا کجا و ما کجا
پیش ما دلدادهها حتی خیالش محشر است
شرط بنده بودن ما عشق مولایم علیست
هر که در سینه ندارد مهر او را کافر است
کل دریاها شود جوهر، درختان هم قلم
وصف او نتوان نوشت او مصطفای دیگر است
ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من جانان من نام قشنگ حیدر است
خوب می دانیم و غافل نیستیم از آنچه هست
ذکر حیدر مایه ی آرامش این کشور است
بداهه سرایان:
#محمدحسن_محمدی
#مریم_سادات_میرصادقی
#ناهید_خلفیان
#صاحب_صبر
#معصومه_رسایی
#آمنه_آل_اسحاق
#مرتضی_درزی
#مهتاب_بهشتی
#پرواز
#رخساره_خضری
#قاصدک
#احمدرضا_عظیمی
#محدثه_نبی_حسینی
#مصطفی_محمدی
#نگین_نقیبی
#حضرت_باران
#مشهدی_زاده
#هنرمند
#الهام_زارع
#زینب_نجفی
#خانی
#پریسا_مصلح
#فاطمه
#خدیجه_خداکرمی
#حیدر_محمدنژاد
@hoseiniye_ye_del
@shokofeha_ye_kheal
عید آمده اما، لب ایوان نمیخندد
بلبل دگر دل بر دل گلدان نمیبندد
کز کرده گل، لبخند باغِ قصه اجباریست
ابن قصه از عطر نفس های کسی عاریست
عید آمده اما دلیل دلخوشیها نیست
مفهوم شادی بی حضور حضرت او چیست
از ندبههای جمعه حتی ابر دلتنگ است
بی او همیشه پای عصر جمعه امان لنگ است
بی او شنیدم خانهی خورشید بی نور است
تا او چرا راه رسیدن این همه دور است؟
وقتی که با ما حرز یا مولا مدد باشد
شاید شقایق راه رفتن را بلد باشد
وقتی بیاید بخت با ما یار خواهد شد
با او بهار عاشقی تکرار خواهد شد
( ان شاالله)
#مهتاب_بهشتی
#مثنوی_انتظار
#شب_قدر
در سایه سار عشق تو ماوا گرفتیم
اصلا به تعریف تو ما معنا گرفتیم
گر بندگی ها در مقام قطره کردیم
از تو ولیکن اجر یک دریا گرفتیم
محتاج ماییم و تو حی بی نیازی
ما با چه رویی، دست را بالا گرفتیم
عمریست مهمان کرده ای بر سفرهی خود
احیایمان کردی و ما احیا گرفتیم
رسوا مکن ما را تو را جان حسینت(ع)
ما آبرو از حضرت زهرا(س) گرفتیم
#مهتاب_بهشتی
التماس دعا در این ساعات مبارک حلال بفرمایید
از تبار سینه سرخان، از تبار غزهام
داغدار نسل لاله، داغدار غزهام
مثل ابری من پر از دلشورهی باریدنم
رودی از چشمم که اینک رهسپار غزهام
وامدار رنگ شب از آسمان غربتم
پرچم درد شهیدانِ دیار غزهام
میرسد روزی به پایان تلخی این قصه هم
من همان روز خوشی، از روزگار غزهام
ندبهی چشم انتظاری از گلوی جمعهام
مژدهی فتح از بلندای منار غزهام
#مهتاب_بهشتی
آیههای گریه
باران خودش را در دلم جا کرده امشب
باران نگاهم را چه زیبا کرده امشب
بزمی میان مردم چشمم بپا شد
مدیون بارانم که غوغا کرده امشب
از بس دهنلق است چشمِ سادهی من
مهمان خود را باز رسوا کرده امشب
شان نزول آیههای گریه، درد است
هر قطره را با شعر معنا کرده امشب
باید وضو با #حضرت_باران بگیرد
چشمم اگر، میل تماشا کرده امشب
#مهتاب_بهشتی
#غزل
#باران
رو به قبله، باز هم بیادعا میایستاد
قامتی خمداشت اما، مثل" آ "میایستاد...
همقدم با اشک،حتی غنچههای چادرش
در نمازِ عشق، با عطرِ دعا میایستاد...
در قنوتِ سبزِ دستانش، دعا قد میکشید
در کنارِ شاخههای ربنا، میایستاد...
بایِ "بسم الله" تا دالِ "صمد" را میکشید
میرسید از خود به ذاتِ کبریا، میایستاد...
مادرم،در چشمهایش آسمانِ عشق داشت
هر نمازی، در صفِ اهلِ سما میایستاد...
#مهتاب_بهشتی
من خوب میدانم چرا باران تماشایی است
یا اشک بلبل در فراق لاله صحرایی است
یا علت بیتابی ابر سیاه شب
از روی دلتنگی به وقت شام تنهایی است
گاهی شبیه ابرها من هم پریشانم
وقتی میان سینه ام، عشقی اهورایی است
مادر اگر حتی فقط یک ذره بو میبرد
که راه و رسم دخترش، در عشق رسوایی است...
حتما میان خلوت گلخانه دق میکرد
چون بلبلان، مادر خودش مصداق شیدایی است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
#بداهه_دل_نوشته
ای دلهرهی غیبت تو درد دمادم
از غصهی این قصه شده پشت زمین خم
دلتنگ تر از سینهی بلبل دل ما بود
شرح غزل چشم تر ما شده شبنم
در سایهی اقبال تو، ما اهل بهشتیم
بی رونق روی تو، بهشت است جهنم
لبخند تو آرایه ای از شعر محبت
احسان تو بر زخم دل ما همه مرهم
از جاذبه و دافعه ات وقت قضاوت
حیدر شده در ذهن و دل شیعه مجسّم
ما جمله به دیدار تو محتاج ترینیم
ای کارگشای همهی عالم و ادم
ما هیچ، به حق دل سالار شهیدان
این عید شود فرصت دیدار فراهم
خوب و بد ما گریه کن عشق حسین است
آقا به حسینت بخر این جمع تو دَرهم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
عید بر عاشقان مبارکباد
امان امان ز جدایی، دوباره آه کشیدم
به جای چهرهی ماهت، شعاع ماه کشیدم
کجای قصه غلط شد، نشد که جمعه بیایی
به شوق روز ظهورت، مسیر راه کشیدم
عزیز سنگ صبورم هزار نامه نوشتم
جواب نامه ندادی، دوباره چاه کشیدم
چقدر دلهره دارم، کجاست خانهی امنی
برای روز مبادا، تو را پناه کشیدم
بیا و عیدی من شو، چه میشود که بیایی
ببین که کل خودم را فقط نگاه کشیدم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
به امید طلوع صبح دولتت مولا جان
ای مطلع خونین جدا مانده ز پیکر
ای آیهی مشتق شده از سورهی کوثر
رسم الخط دلدادگیت، مشق شب ماست
شاگرد دبستان تو شد، منبر و دفتر
ای مکتب تو کشتی امنی که ز طوفان
انداخته در وادی ایمن شده، لنگر
بر مرکب نی، ای سر چون لاله پر از خون
جاری شده از لعل لبت، مصحف داور
هر چند نشد فلسفهی حج تو کامل
قربان شده از روی ادب، حضرت اکبر
باید به ره دوست شبیه تو فدا کرد
عباس وفادار و علی اکبر و اصغر
شب، شال سیاهیست که در این غم عظمی
پوشیده به سر، دور فلک، جمله سراسر
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#سری_به_نیزه_بلند_است_در_برابر_زینب
#خدا_کند_که_نباشد_سر_برادر_زینب
آسمان، دلتنگیش را باز باران میکند
عصر جمعه، حاصل آن را نمایان میکند
شرح حال آسمان و حال چشم من، یکیست
بی بهانه باز هم بغض فراوان میکند
بیقراری، گاه شعری با ردیف غصه است
یا به صرف استکانی گریه مهمان میکند
گاه در کرب و بلا، دنبال یوسف میدَوَد
یا چو یعقوبی هوای مُلک کنعان میکند
بیقراری، حال و روز هفتههای بی کسیست
هق هقی، کار هزاران موج حیران میکند
من همان دلتنگی آدینه های حسرتم
عشق، روزی مشکل ما را به سامان میکند
یک نفر از نسل حیدر عاقبت سر می رسد
دردهای جمعه را آن روز درمان میکند(ان شاالله)
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
در آینهی چشم تو، پرچم بالید
این لحظهی با شکوه را، دنیا دید
یعنی که دوباره جلوه گر خواهد شد
سرسبزی زیتون، وسط باغ امید
#مهتاب_بهشتی
🆔@abadiyesher
شعله خاموش شد و قصه به اخر نرسید
شعلهی عشق، به داد دل مضطر نرسید
قصه تا سوختن سینهی عاشق آمد
هی ورق خورد ولی، حیف جلوتر نرسید
عیب از ماست که ققنوس فقط افسانه است
ضعف ما بود که ققنوس به باور نرسید
نامه دادم که تو خوش باش، من اصلا به درک
نامهی خیس من افسوس، به دلبر، نرسید
خوب شد حرف دلم شعر شد و آه نماند
خوب شد آه دل خسته، به محشر نرسید...
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
🆔@abadiyesher
ای خط عشق، در دل فالم چه میکنی؟
در جزر و مدّ ساحل حالم، چه میکنی؟
از هر طرف حساب کنم، بخشی از منی
اصلا تو در سیاههی مالم، چه میکنی؟
از توست یادگار، بهاری که چیده ای
در فصل های رفتهی سالم، چه میکنی؟
در لابلای مشق شب گیسویم قبول
حالا میان برف ملالم چه می کنی؟
از من گذشت فلسفه بافی برای عشق
در لابلای نقش خیالم چه میکنی؟
#مهتاب_بهشتی
🆔@abadiyesher
روز شاعر گرامی
کسی در کام اشعارم شراب تازه میریزد
چنان میرقصد اوراقم که از شیرازه میریزد
به یاد خاطرات تو، چنان لرزید هربندم
که گویی ارگ بم در من، از این آوازه میریزد
همان رویای زیبایی، که او را خواب باید دید
برای دیدنت عمری زمن خمیازه میریزد
مگر از ظرف من ساقی، خبر دارد که از یادت
چنین با دست و دلبازی، "تو را" اندازه میریزد؟
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
@abadiyesher
آدینهها، آیینهها هم، گرد غم دارند
آیینههامان پرتویی از عشق، کم دارند
آدینهها، چشم انتظار صبح دیدارند
وقتی نیایی، سینههایی پر الم دارند
حالا تصور کن، عزای شاه دین باشد
جز درد غیبت، درد دوری از حرم دارند
باید بیایی منتقم، حالا که مظلومان
بر گردهی خود داغ دنیایی ستم دارند
باید بیایی منتقم تا عمه جان زینب
دیگر میان خارها حیران نگردد شب
در کربلای دیگری، شهزاده عباسی
دیگر نباشد شرمگین از حضرت یاسی
تا اکبر نامآوری را دست بیدادی
پرپر نگرداند میان جمع با شادی
تا غنچهی نام آوری از نو شود بیسر
پیش نگاه باغبان، با تیزی خنجر
ما جملگی چشم انتظار صبح دیداریم
باید بیایی ما همه از ظلم بیزاریم
#مهتاب_بهشتی
العجل یا مولانا یا صاحب الزمان
🆔@abadiyesher
گل کرده بر پایت هزاران دشت عاشق
تسبیح تاول، همچودشتی از شقایق
بر غنچهی زخمت، فرشته سر نهاده
عذرای زخمت را، زیارت کرده وامق
پیچیده در هر منزل از شرح عبورت
آهنگ محزون با نوای بغض و هق هق
آه ای رقیه، غنچهی نشکفته پرپر
آه ای رقیه، دختر قرآن ناطق
ای روضهی مکشوفهات یک مثنوی آه
ای لهجهی سرخ تو کشّاف الحقایق
رنج تو را، نی نامه در خود جای داده
از داغ تو حتی نیستان میکند دق
#مهتاب_بهشتی
#اربعین
🆔@abadiyesher
کاسهی آب پر از حرف نرو بود ولی
گوش تو حوصلهی خواهش اینگونه نداشت
#مهتاب_بهشتی
#مفردات
🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا پیش چشمم، روز هجرانت شمار است
درد غریبی بر سر این دل هوار است
از هر زبان، این قصه تکراریست اما
بیچاره هرکس، بر چنین حالی دچار است
یعقوب میداند که در دوری چه زجری
سهمِ دلِ بیچارهی چشم انتظار است
یعقوب میداند که چشمم کور یعنی
دیدن، حرامِ چشمِ دور از روی یار است
ای شهریار غایب اما ناظر ما
این هفته هم، اوضاع این دل، باز زار است
پاییز در راه است اما گربیایی
جای زمستان، فصل بعدیمان بهار است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
الهی بالحسن(ع) عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان
الهی آمین
🆔@abadiyesher
در لحظهی بوسیدن تو جا ماندم
برگرد و مرا به خویش بازم گردان
#مهتاب_بهشتی
@abadiyesher
انگور، باید از چهل پیمانه رد میشد
تا اشکهایش، مست کردن را بلد میشد
باید چهل شب، توی دیگ صبر میجوشید
تا حد صبرش در غم و شادی، رَسَد میشد
در تشت دنیا هی لگد میخورد پی در پی
بیخود شدنهایش به سختی، مستند میشد
گویا، ریاضتها همه حکم عبادت داشت
ذکر لب هر دانه، وقتی که صمد میشد
منصور حلاّج درون حبهّ، میبالید
هر حبّهای در این دگرگونی، احد میشد.
#مهتاب_بهشتی
با شیطنت مدام، آمد پاییز
بر روی لبش سلام، آمد پاییز
در جیب خودش بارش باران دارد
با "برکت ناتمام" آمد پاییز...
#مهتاب_بهشتی
#پاییز