eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
" بعید نیست که با برق خودکشی بکند... کسی که کوچه ی معشوقه اش،چراغانیست!
ای آنکه دعاهای شبم پشت سرت هست آیا تو هم از حال دل من خبرت هست؟ با رفتنت آنقدر که تنها شدم، انگار، که ایل و تبار و نَسَبم همسفرت هست هرچند که ازجسم تو اینجا اثری نیست در خاطر من خاطرهٔ مُستمرت هست
گرچه در حقم بدی کردی ولی یادش بخیر از بدی های تو هم باید به نیکی یاد کرد ...
💚🍃 پشتِ پرچینِ نگاهم بنشین شعر بخوان من به آن زمزمه ی زیرِ لبت محتاجم
دم آخر که مرا عمر به سر می‌آید؛ گر تو آیی به سرم عمر دگر می‌آید🌿
💚🍃 زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم بایداین بار به غوغای قیامت برسم من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز اینچنین کال نمانم به شهادت برسم
ای عشق روی دامنت، قدری بخوابانم به مهر.. آرام کن آشفتگی را در دل طوفانی ام..
دلچسب تر از چای به وقت سرما دلخواه تر از بستنیِ در گرما لبخند پر از شرم تو بود آن جا که افتاد نگاهم به نگاهت جانا!
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری در دل نیافت راه که آنجا مکان توست «سعدی»
خوب است که بی پناه باشی یوسف زندانی بی گناه باشی یوسف وقتی که زمین قلمروی نامردی است بهتر که درون چاه باشی یوسف
﷽ شب رفت و پیام نور دارد خورشید اندیشه و شعر و شور دارد خورشید می آید و بازتابی از نور خداست آری همه جا حضور دارد خورشید
بس‌که چشمم به‌هوای‌حرمت تر شده است شیشه پنجــــــره انگـــار مشجّر شده است بس که هـــر آه فقط نام تــو را زمزمه کرد از نفس‌های من این خانه معطر شده است دم به دم فـــــال گرفتــــم که می‌آیم یا نه رازقی‌هـــای اتاقــــــم همه پرپر شده است مثـــل آنهـــــا که هـــــــوادار رکابت بودند نخل صبر منِ بی‌حوصله بی‌سر شده است پای مـــن در سر خــــود میل حریمت دارد حس من سمت حــرم باز کبوتر شده است دل هــر پیــر که پابوس تو و تخت‌ات شد شک نداریم که صدسال جوانتر شده است
من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم پای تو مانده ام آنقدر که ویران بشوم منم و شهر حسودان ، منم و این همه بغض بغلم کن که در آغوش تو پنهان بشوم ابرم و بر تن تنهایی خود می بارم دوست دارم که بر اندام تو باران بشوم باش و بی رحم تر از ارتش نازی ها باش تا در اشغال تو یک عمر لهستان بشوم من دیوانه به امید تو عاشق شده ام تو بلد باش مرا تا کمی آسان بشوم من خودم را بلدم، غیر جنون راهی نیست! کمکم کن که در آغوش تو درمان بشوم عهد بستم که کنار تو به پایان برسم من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم
زیباست نگاه اعتمادآور تو من مست صدای اعتیادآور تو هرچیز در این جهان که زیبا باشد در چشم و دل من است یادآور تو
دُو فِنجان چای دَم کَردم که صُبحت را بیارایم کنارِ قـــندِ لَـب‌های تو شیرین گَشت دُنـــیایم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند!
‍ می دمد صبح و دلم شاد ز خندیدن ٺوسٺ ؏ـاشقی رسم دو چشم من و رقصیدن ٺوسٺ.... می شود تازه ڪَل زندڪَی ؏شـق به دوسٺ معنی ڪام دلم لحظه ی بوسیدن ٺوسٺ🥰
.
برخیز ابراهیم!... عشقی به جز عشق وطن در دل نداریم دلبسته‌ی این کشورِ پر افتخاریم سرتاسر تاریخ این کشور گواه است ما پای ایران مایه از جان می‌گذاریم از خود گذشتن‌های‌مان کرده‌ست ثابت با جان و دل ایران‌مان را دوست داریم وقتی که حرف از مام‌ِمیهن در میان است ما تن به تن ایرانیان جان نثاریم ما و جدایی از مسیر عشق؟ هرگز! ما با شهیدان خدایی هم‌تباریم ما با صبوری دشمنان را خسته کردیم سختی گواهی داده ماها بردباریم اما چقدر این قصه‌ی محنت کشیدن؟ تا کی به این رنج و گرفتاری دچاریم؟ تا کی عدالت مثل یک رویا بماند؟ دیگر قراری نیست در دل، بیقراریم دل‌خسته‌ایم از اختلاس و دزدی و ظلم تا کی از این حدِ ستم دم بر نیاریم خوب است یک مسئول با جرات بگوید از حال و روز مردم خود شرمساریم دل‌خسته از اجحاف بُت‌های فسادیم ای بت‌شکن بر خیز ما چشم‌انتظاریم برخیز ابراهیم، پس کو وعده‌هایت؟! داریم تنها روزها را می‌شماریم حالا که در جرّاحی این اقتصادی دستی بجُنبان حال مطلوبی نداریم دستی بجنبان زیر خط فقر مطلق داریم ما درماندگان جان می‌سپاریم مسکن که جزء آرزوهای محال است چندی‌ست بی‌نان سر به زانو می‌گذاریم سرخ است صورت‌هایمان با سیلی امّا حتی برای نان‌مان در اِضطراریم جارو بزن پس مانده‌هایِ کینه‌جو را همت کن آقای رییسی بیقراریم از خودروی ملی دلی پر درد داریم بازیچه‌ی این مافیای مرگ‌باریم هر لحظه تهدیدی برای جان ماهاست ارابه‌ی مرگی که روی آن سواریم دل‌خسته‌ایم از بانیان وضع موجود این روزها از هر طرف تحتِ فشاریم برخیز کاری کن،که همراه تو هستیم از وضع‌مان ناراضی ، اما پایِ کاریم فرمانِ رهبر بوده در امیّدواری امر امام ماست، پس امیّدواریم یک روز می‌آید بهار باغ هستی با جانمان چشم‌انتظارِ آن بهاریم
و شاعر آئینی در سیصد و شصت و پنج روزی که گذشت هر روز به یاد روی ماهت بودیم
عمر که بی عشق رفت، هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق، در دل و جانش پذیر... عشق چو بگشاد رَخت، سبز شود هر درخت برگ جوان بردَمد، هر نَفَس از شاخ پیر هر که شود صید عشق، کِی شود او صید مرگ؟ چون سپرش مَه بُوَد کِی رسدش زخم تیر
محبوب‌ترین خاله‌ی عالم هستی رعنا و قشنگ و دلربا هم هستی از بین تمام شاخه‌گل‌ها، خاله! تو شاخه گل سفید مریم هستی
بسم الله الرحمن الرحیم طبیب ای دختر کریم، کرامت گدای توست درمان درد هر دوجهان از دوای توست حاذق‌ترین طبیب دوعالم فقط تویی دنیا شفاگرفته‌ی دارالشفای توست تنها نه شیعیان جهان ریزه‌خوار تو عالم دخیل بسته‌ی جود و سخای توست تو یادگار کوفه و شام و مدینه‌ای حلّه نماد کوچکی از کربلای توست این حرف‌ها که بر در و دیوار حک شده تنها نشان اندکی از ماجرای توست چون مرقد تو قبله‌ی حاجات عالم است پس کعبه‌ی دلم حرم باصفای توست هرچند زائر تو نبودم، ولی دلم از راه دور شاهد حال و هوای توست با دست‌های خود گره‌های بزرگ را وا کرده‌ای و زخم اسارت به پای توست حالا ببین که شهر به شهر جهان ما پیراهن سیاه به تن در عزای توست باشد که با رضای خدا مستجاب باد "تعجیل در ظهور" که تنها دعای توست
برای دختر مظلومه امام حسن مجتبی (علیهما السلام) وضوی اشک گرفتم تمام دوران را مگر طواف کنم خانه‌ی کریمان را حسن حسن به لبم آمده به این امید... که بر دلم بگذارند نور ایمان را سلام من به شریفه، عقیق سرخ حسن کریمه‌ای که از‌ او دیده‌ایم احسان را کرامتش نبوی، نور عصمتش علوی دخیل چادر او کرده‌اند عرفان را بگو به هرچه گرفتار، وقت وقتِ عطاست شریفه پُر بکند کیسه‌ی گدایان را خدا گواه که هر حاجتی روا بشود به او قسم بدهی گر خدای سبحان را نوشته‌اند که با عمه‌اش اسیری رفت گذشت پای برهنه همه بیابان را نوشته‌اند که خیلی زدند بانو را به حکم بغض حسن می‌زدند ایشان را عذابِ زخم زبان بیشتر ز شلاق است چه حرف‌ها که نگفتند این اسیران را صبا برو به مدینه بگو به بابایش که دخترت چه کند ناقه‌های عریان را... ✍