eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نیست در سودای زلفش، کار من جز بیقراری ای پریشان‌طره! تا چندم، پریشان می‌گذاری یار دل‌سختست یا من سست‌بختم می‌ندانم اینقدر دانم که از زلفش، مرا نگشود کاری شمع‌رخساری، ولی روشنگر بزم رقیبی سرو بالایی، ولی بیگانگان را در کناری عمر من! جان عزیزی! لیک دائم در گریزی جان من! عمر عزیزی! لیک دائم در گذاری آفتابا! از در میخانه مگذر! کاین حریفان یا بنوشندت که جامی، یا ببوسندت که یاری ای بهم پیوسته ابرو! رحم کن بر دل دونیمی! ای بهم بشکسته گیسو! رحم کن بر بی‌قراری! با خیال روز وصلت، در شب هجران ننالم در خزان دارم به یاد روی زیبایت، بهاری
از گلشن خویش دانۀ مهر بیار در باغچۀ خانۀ من عشق بکار حالا که شدی شاعر اشعار قشنگ بر طاق دل خستۀ من شعر ببار
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
https://abzarek.ir/service-p/msg/1377745 لینک ناشناس برای ارتباط با مدیر کانال مدیر کانال @Seyed_moris2020
حرفی بزن به لهجه‌ی باران که مدتی‌ است این بغض کهنه منتظر یک اشاره است!
بسم الله الرحمن الرحیم برای « او » که تمام من است... خدا کشیده در او چند حُسن نیکو را دل هما، پر طاووس، چشم آهو را گل همیشه بهار من است و می‌دانم که برده است دل یاس و ناز و شب‌بو را غبار دلهره‌ها را تکانده از دل من همین که دست گرفته دوباره جارو را قرار شد بگذاریم سر به شانه‌ی هم نخواستیم اگر بالش پر قو را لبی به خنده گشود و علاج دردم شد که امتحان نکنم خیل قرص و دارو را برای بردن غم‌های سخت از دل من همین بس است که بالا گرفته ابرو را مرا تمام جهان دوست داشتند، ولی من از تمام جهان دوست داشتم او را
فداش بشمِ منه سبز و سفید وقرمز،پرچم این میهنه فداش بشمه منه ایستاده پیش دشمن،این همه سال یه تنه فداش بشمِ منه با برکت حضورش،با عزم و شوق و شورش با موشکِ قطورش!!! نشون داده یه عمره ،حریف هر دشمنه فداش بشمِ منه تو همه ی جبهه ها، هم تو زمین،هم هوا زرنگه و ناقلا همیشه مشت محکم به دشمناش می زنه فداش بشمِ منه وقتی که پاش بیافته ،ماهمه آماده ایم امت آزاده ایم پای وطن جون دادن،تکلیف مرد و زنه فداش بشمِ منه همه دلا می تپه به عشق نام پاکش فدای عطر خاکش خدا می دونه عشقش فراتر از گفتنه فداش بشمِ منه نقشش اگرچه گربه س ولی دیگه یه شیره زور تو کتش نمی ره آینده مون با اُمید به لطف حق روشنه فداش بشمِ منه نام قشنگ ایران تو قاب دلهامونه تموم دنیامونه نبض تمام‌ماها،وطن وطن وطنه فداش بشمِ منه بازم با ایل و تبار می ریم به عشق وطن برای رای دادن با کوچیکا،بزرگا ،با بابا و با ننه فداش بشمِ منه
سنگ قبر دختر کاپشن صورتی گویا که زمین کربلا کرمان شد ریحانهٔ ما رقیهٔ ایران شد این تربت دختریست که یک کشور با کاپشن صورتی اش گریان شد.....😭
صبر ایوب مثالی است که مـــا صبر کنیم ورنه آن زجر که من دیده ام ایوب ندیـد...
گستاخیِ خیالم را ببخش، که حتی لحظه‌ای، یادت را رها نمی‌کند ...
تنها نیایی با خودت مهمان بیاور "حافظ به سعیِ سایه" با قرآن بیاور این واژه‌ها این لفظ‌ها معنا ندارند بانو برای شعرهایم جان بیاور تا این که رنگِ عاشقی بر دل بپاشد با دستِ خود ابری پر از باران بیاور از التهابِ لحظه‌های عاشقانه تب کرده‌ام با بوسه‌ات درمان بیاور آغوش واکُن، حلقه کن دستانِ خود را آزادی‌ام را حبس کن، زندان بیاور بگذار موهایت به دستِ باد باشد آرامشِ آبستنِ طوفان بیاور شاعر میانِ واژه‌هایش عشق دارد دیوانِ حافظ را ببین، ایمان بیاور
شبی یک ذره از پلک قفس وا ماند و من رفتم دلم با کوهی از دلشوره تنها ماند و من رفتم به او هشدار دادم... قصد ماندن داشت انگاری کمی این پا و آن پا کرد و... آنجا ماند و من رفتم نمی دانم؛ ولی شاید زمینگیر نگاهی بود گرفتار غم امروز و فردا ماند و من رفتم برادرها به من اصرار می کردند باش! اما فقط یک تکه از پیراهنم جا ماند و من رفتم تن شهر از صدای زوزه های گرگ می لرزید پدر چشمش به دستان یهودا ماند و من رفتم تمام ماجرا این بود و از آن روز تا حالا هزاران سال در صدر خبرها ماند و من رفتم به او هشدار دادم ... قصد ماندن داشت اما... حیف! دلم بر روی دست سرد دنیا ماند و من رفتم
دلخوش گرمای کسی نیستم  آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیام حجت الاسلام دکتر رفیعی به حسینیه معلی. اسلام دین شادی است، برنامه‌های شادِ مذهبی را نزنیم، تشویق کنیم.
در مصافِ عاشقـــــی تنهـــــــا سِلاحم عقل بود تا به خود جنبیدم او خلع سِلاحم کرد و رفت
گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد
گیرم که به هر حال مرا برده‌ای از یاد گیرم که زمان خاطره‌ها را به فنا داد گیرم نه تو گفتی، نه شنیدی، نه تو بودی آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد... با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی؟ یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟! یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟ یک ذره دلت تنگ نشد خانه‌ات آباد؟! این بود سزایِ منِ دلخسته‌ی عاشق؟ شیرین رقیبان شده‌ای از لجِ فرهاد؟! باشد، گله‌ای نیست..! خدا پشت و پناهت احوالِ خودت خوب، دمت گرم، دلت شاد...