eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بشنو علی جان، یار تو روحانی ام من الگوی ناب قوم لاریجانی‌ام من درس شجاعت را بیا از من بیاموز استاد رفع حالت بحرانی‌ام من! من در سیاست آدمی با احتیاطم دور از فریب و حیله ی شیطانی‌ام من! آخوند اصلاحات هستم بی‌تعارف دارنده ی پروانه ی سلمانی‌ام! در بحث کردن با مخالف های خود نیز مانند تو دلداده ی زاکانی‌ام من عمری شعار ناب من حفظ حجاب است کی گفته عمری عاشق عریانی‌ام من؟! دارم تخصص در علوم دین و اخلاق در نوع خود یک عالم ربانی‌ام من! گرچه تکلم می نمایم انگلیسی من انگلیسی نیستم ایرانی‌ام من! کرده نماز شب اثر، رنگ و کِرِم نیست! این‌سان اگر رخشنده و نورانی‌ام من حسرت بَرَد از دیدن رویم یوزارسیف هستم خودِ یوسف نه اینکه ثانی‌ام من من شک ندارم می شود مشغول‌ِذمه هرکس بگوید اهل نافرمانی‌ام من! گر جایی از ایران دهد بوی تعفن؛ آنجا به جِد،مشغول عطرافشانی‌ام من قلب رِاَکتور را نمودم با بتن پُر چون عاشق هر سازه ی سیمانی‌ام من با منتقد هایم به شدت مهربانم از بسکه اهل پاسخ عقلانی‌ام من امنیّتِ ایران شده با بنده تضمین گویی که خواهرزاده ی شمخانی‌ام من چیزی نمانده تا زمان انتخابات جانِ علی در فکر یار جانی‌ام من... ✍️ ۱۴۰۳/۳/۱۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش بیدار شوم... زیرنویس خبر امشب فقط از باد بگوید فقط از بارش باران😭 شعر از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 نشان می‌روم گاهی خراسان، گاهگاهی کربلا یک طرف شمس‌الشّموس و یک طرف شمس‌الضّحی هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون‌جگر کار عشق این است آری، اَلبلاءُ لِلوَلا از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست او حسین‌بن‌علی شد، این علی‌موسی‌الرضا او جوانان بنی‌هاشم شهیدانش شدند "ای جوانان عجم! جان من و جان شما" اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو سوریه، لبنان، فلسطین... کلُّ أرضٍ کربلا @mehdi_jahandar
شد قیام امام در خرداد آن که زد بر سر ستم فریاد او که محو خدا سراپا بود بنده خاص در همه ابعاد بهر نابودی رژیم پلید یک تنه در برابرش استاد داد فرمان ولی برای قیام بحر نابود کردن بیداد حوزه‌های علوم دینی را خواسته تا کنند استمداد گفت:‌ای عالمان بپا خیزید که به اسلام و دین کنید امداد همه از جای خود خروشیدند تا که از بند غم شوند آزاد ملتی که برای آزادی از خدا کرده بود استمداد تا کند یاری ولی فقیه شد خروشان علیه استبداد تا قیام امام برپا شد خون به پا کرد شاه بد بنیاد از جنایات آن پلید لعین کشته‌ها پشته روی هم افتاد شد سرانجامِ کار پیروزی نعمتی را که حق تعالی داد گشت تفسیر سوره والفجر آیه «ربک لبالمرصاد» از وجود امام و خون شهید زنده دین گشت و کشورم آباد یاد آرم من از شهیدانی که خدا عزّشان به عالم داد تا ابد زنده اند و جاویدان نام آن‌ها نمی‌رود از یاد ما همه رهرو شهیدانیم پیرو رهبریم و مرد جهاد کی شود مهدی از سفر آید تا که گردد حکومتش ایجاد ناطقا تا نفس تو را باقی است از شهیدان حق نما انشاد صلوات و درود بی پایان بر امام و همه شهیدان باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوایی حرمت را، دوباره مهمان کن رها ز ظلمت دنیا، به نور ایمان کن به کهکشان نگاهت همیشه محتاجم بگیر دست مرا و ستاره‌ باران کن
عمری است در مدار عنایات ایزدند آنان که در حریم تو در رفت و آمدند شمس الشموس هستی و اینجا فرشتگان خدمت گزار عالم آل محمدند
دل که آشفته‌ی روی تو نباشد، دل نیست آن که دیوانه‌ی خال تونشد، عاقل نیست مستی عاشق دلباخته از باده‌ی توست به جز این مستیم از عمر، دگر حاصل نیست عشق روی تو در این بادیه افکند مرا چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست بگذر از خویش، اگر عاشق دلباخته ای که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن که به جز عشق تو را رهرو این منزل نیست اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار که جز این طایفه را راه در این محفل نیست بر خم طره او چنگ زنم چنگ زنان که جز این حاصل دیوانه لایعقل نیست دست من گیر، و از این خرقه سالوس رهان که در این خرقه به جز جایگه جاهل نیست علم و عرفان به خرابات ندارد راهی که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
می‌خواستم در قهوهٔ تو فال من باشد تا آسمان چشم‌هایت مال من باشد می‌خواستم هر خط که می‌افتد کف دستت سرخط اخبار من و احوال من باشد می‌خواستم سهم تو باشم، سهم من باشی آشوب آغوشت، زبان حال من باشد در حلقهٔ آغوش تو حبس ابد باشم زنجیر زندان دلت، خلخال من باشد تا سر زند خورشیدم از سرشانه‌ات هرروز بذر نگاهت برکت هرسال من باشد   می‌خواستم اما، فقط داغت به دل مانده تا همدم بی‌جار و بی‌جنجال من باشد می‌خواستم، اما نشد، لعنت به تقدیرم! نفرین دنیا تا ابد دنبال من باشد! می‌خواستم، اما خدا ما را جدا می‌خواست تا شاهد تسلیم و استیصال من باشد حتما خدا هم عاشق چشمت شد و نگذاشت تا آسمان چشم‌هایت مال من باشد
خواب شیرین تو رؤیای مرا آتش زد شعله شد در دل تو جای مرا آتش زد داغ آغوش تو بر پیرهنی بی‌یوسف آمد از چاه و زلیخای مرا آتش زد آن‌قدر معجزه از دست تو در شعرم ریخت که خدا کل غزل‌های مرا آتش زد در نگاه تو چنان محو خودم بودم که برق چشم تو سراپای مرا آتش زد تا رسیدم به تو در قصهٔ تنهایی‌هام دست تقدیر، الفبای مرا آتش زد...
همواره به قلب خستهٔ من می‌تاخت آن‌کس که مرا ندید و هرگز نشناخت با حلقـه که دیـگـری در انگشتش کرد در گــردن من طـناب داری انــداخـت!
زبانش بند می‌آید کسی که عاشقت باشد نبین اینقدر بعضی‌ها برایت شعر می خوانند