eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحدم سرزدی از مشرق و بیدار شدیم آفتاب، آمدی از شبپره بیزار  شدیم در طلسم همه‌ی شـرک و تبـاهی بودیم باطل السّحر زدی، حرّ و سبک بار شدیم برده ی آدمکِ  ثَعلب و شیطان بودیم یک به یک عاشق و آزاده و سردار شدیم چون اسیر قفس مهره ی دشمن بودیم روح ِ اَلله، دمیدی بـه دل از  یار شدیم با غروب تو نشد نور تو خاموش هنوز جلوه ات هسـت کمی لایق دیدار شدیم ایستادیم مقاوم  بـه امید فرجش گر چه بسیار دل آزرده از اغیار شدیم              
در را ندیدم اینجا یکبار بسته باشد سلطان تویی محال است دربار بسته باشد یوسف تویی منم آن پیر کلاف در دست ای وای اگر بیایم بازار بسته باشد باب الجواد بود و خیل گدا دم در این در نشد که روی زوّار بسته باشد مشکل گشا تویی پس سمت خودت می آید هرکس گره به کارش بسیار بسته باشد وا شد دخیل هرکس ، رفت از کنارت آقا من هم دخیل بستم بگذار بسته باشد بین گناه هایم محبوسم و گرفتار مثل کسی که دورش دیوار بسته باشد نور تو را چگونه از گنبدت بگیرد آیینه ای که رویش زنگار بسته باشد در اولین شب قبر چشمم به وعده توست چشمم مباد وقت دیدار بسته باشد نوکر نبودم اما گردن بگیر من را راضی نشو که دستم در نار بسته باشد
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میان شعله‌های غم، دلم سوخت به زیر بارش نم‌نم، دلم سوخت الا ای روح جاری در تن من دل تو سوخت و من هم دلم سوخت
ای بی وفای سنگدلِ قدرناشناس! از من همین‌ که‌ دست کشیدی تورا سپاس... با من که آسمانِ تو بودم روا نبود چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس... آیینه‌ای به دستِ تو دادم که بنگری خود را در این جهان پر از حیرت و هراس... پنداشتی مجسمهٔ سنگ و یخ یکی‌ است؟! کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس... دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت! روزی به امر کردن و روزی به التماس... مگذار ما هم ای دل بی‌‌زار و بی‌قرار چون خلق بی‌ملاحظه باشیم و بی‌حواس...
تلخی شکست را چشیدی؟ هرگز لــرزیـدن کــــــوه را ندیدی هرگز افـتـادم از آخـریـن نـگاهت حـتی فـریـاد سـکـوت را شنیدی؟ هرگز
آورد با قدوم خود عطر گلاب را برداشت از سپاه سیاهی نقاب را جانی دوباره در تن دل مرده ها دمید دنیا چشید لذت یک حس ناب را از تاج و تختِ دیو ، زمین خسته بود و او خط زد بساط نوکر و عالیجناب را جز سرسپردگی به خود ایران ندیده بود تا اینکه دید معجزه ی انقلاب را هرچیز را که سلب شد از ما دوباره داد تا عزت و شکوه و حیا و حجاب را خرداد ،ماه غصه و غم بود و باز هم یک اتفاق شعله زد این التهاب را از ما گرفت بت شکنی را که برده بود از چشم های بتکده ها رنگ خواب را روح خدا به سوی خدا پرکشید و رفت در سینه ریخت موج غم و اضطراب را اما خدا به مردم ایران دوباره داد زیباترین تجسم یک انتخاب را در گیر و دار حادثه ها مانده مثل کوه مردی که ارث برده غم بوتراب را سید علی است رهبر ما ،با بصیرتش دارد اداره می کند این انقلاب را چشم انتظار دیدن نوریم و تا ظهور می تابد او به سوی زمین آفتاب را @gida13
سرمایه ام شعر است میریزم به پایت شرمنده مجنونت زر و زیور ندارد باخون نوشتم دوستت دارم ته شعر وقتی که دیگر این قلم جوهر ندارد
🌹سالگرد قیام‌ خونین ۱۵ خرداد و آغاز حرکت ملت برای انقلاب اسلامی ایران گرامی باد... 🇮🇷 نثار شهدای عزیز ۱۵ خرداد که توسط رژیم سفاک پهلوی خون پاکشان بر خاک ریخت... ۳صلوات
تقدیم به روح ملکوتی خمینی کبیر فرزند زهرا سیّدی مرتضّوی بود در تنگنا با اتّکال حق قوی بود آیینه ی اسلام ناب مصطفایی نقّاد اغوا و جمود و کجروی بود هم فلسفه می گفت وهم عرفان و منطق استاد بی همتای درس حوزوی بود آ یینه ها بر جایگاهش غبطه خوردند چون تکیه گاه آینه ی منزوی بود در چشم بیداران عاشق کیش حق جو محبوب و گیرا تر ز شمس مولوی بود بنیانگزار انقلاب کشور جان شایسته ی بی قید و شرط پیروی بود از روز اوّل حامی زاغه نشینان بیزار از برنامه‌های پهلوی بود فرعونیان را غرق در نیل ستم کرد در دست های او عصای موسوی بود چشم انتظار تک سوار قصه ی عشق گنجینه ی فرهنگ ناب مهدوی بود روز عروج حضرتش طوفان به پا شد دنیا گواه انفجاری معنوی بود
بشنو علی جان، یار تو روحانی ام من الگوی ناب قوم لاریجانی‌ام من درس شجاعت را بیا از من بیاموز استاد رفع حالت بحرانی‌ام من! من در سیاست آدمی با احتیاطم دور از فریب و حیله ی شیطانی‌ام من! آخوند اصلاحات هستم بی‌تعارف دارنده ی پروانه ی سلمانی‌ام! در بحث کردن با مخالف های خود نیز مانند تو دلداده ی زاکانی‌ام من عمری شعار ناب من حفظ حجاب است کی گفته عمری عاشق عریانی‌ام من؟! دارم تخصص در علوم دین و اخلاق در نوع خود یک عالم ربانی‌ام من! گرچه تکلم می نمایم انگلیسی من انگلیسی نیستم ایرانی‌ام من! کرده نماز شب اثر، رنگ و کِرِم نیست! این‌سان اگر رخشنده و نورانی‌ام من حسرت بَرَد از دیدن رویم یوزارسیف هستم خودِ یوسف نه اینکه ثانی‌ام من من شک ندارم می شود مشغول‌ِذمه هرکس بگوید اهل نافرمانی‌ام من! گر جایی از ایران دهد بوی تعفن؛ آنجا به جِد،مشغول عطرافشانی‌ام من قلب رِاَکتور را نمودم با بتن پُر چون عاشق هر سازه ی سیمانی‌ام من با منتقد هایم به شدت مهربانم از بسکه اهل پاسخ عقلانی‌ام من امنیّتِ ایران شده با بنده تضمین گویی که خواهرزاده ی شمخانی‌ام من چیزی نمانده تا زمان انتخابات جانِ علی در فکر یار جانی‌ام من... ✍️ ۱۴۰۳/۳/۱۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش بیدار شوم... زیرنویس خبر امشب فقط از باد بگوید فقط از بارش باران😭 شعر از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 نشان می‌روم گاهی خراسان، گاهگاهی کربلا یک طرف شمس‌الشّموس و یک طرف شمس‌الضّحی هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون‌جگر کار عشق این است آری، اَلبلاءُ لِلوَلا از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست او حسین‌بن‌علی شد، این علی‌موسی‌الرضا او جوانان بنی‌هاشم شهیدانش شدند "ای جوانان عجم! جان من و جان شما" اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو سوریه، لبنان، فلسطین... کلُّ أرضٍ کربلا @mehdi_jahandar
شد قیام امام در خرداد آن که زد بر سر ستم فریاد او که محو خدا سراپا بود بنده خاص در همه ابعاد بهر نابودی رژیم پلید یک تنه در برابرش استاد داد فرمان ولی برای قیام بحر نابود کردن بیداد حوزه‌های علوم دینی را خواسته تا کنند استمداد گفت:‌ای عالمان بپا خیزید که به اسلام و دین کنید امداد همه از جای خود خروشیدند تا که از بند غم شوند آزاد ملتی که برای آزادی از خدا کرده بود استمداد تا کند یاری ولی فقیه شد خروشان علیه استبداد تا قیام امام برپا شد خون به پا کرد شاه بد بنیاد از جنایات آن پلید لعین کشته‌ها پشته روی هم افتاد شد سرانجامِ کار پیروزی نعمتی را که حق تعالی داد گشت تفسیر سوره والفجر آیه «ربک لبالمرصاد» از وجود امام و خون شهید زنده دین گشت و کشورم آباد یاد آرم من از شهیدانی که خدا عزّشان به عالم داد تا ابد زنده اند و جاویدان نام آن‌ها نمی‌رود از یاد ما همه رهرو شهیدانیم پیرو رهبریم و مرد جهاد کی شود مهدی از سفر آید تا که گردد حکومتش ایجاد ناطقا تا نفس تو را باقی است از شهیدان حق نما انشاد صلوات و درود بی پایان بر امام و همه شهیدان باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوایی حرمت را، دوباره مهمان کن رها ز ظلمت دنیا، به نور ایمان کن به کهکشان نگاهت همیشه محتاجم بگیر دست مرا و ستاره‌ باران کن
عمری است در مدار عنایات ایزدند آنان که در حریم تو در رفت و آمدند شمس الشموس هستی و اینجا فرشتگان خدمت گزار عالم آل محمدند
دل که آشفته‌ی روی تو نباشد، دل نیست آن که دیوانه‌ی خال تونشد، عاقل نیست مستی عاشق دلباخته از باده‌ی توست به جز این مستیم از عمر، دگر حاصل نیست عشق روی تو در این بادیه افکند مرا چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست بگذر از خویش، اگر عاشق دلباخته ای که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن که به جز عشق تو را رهرو این منزل نیست اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار که جز این طایفه را راه در این محفل نیست بر خم طره او چنگ زنم چنگ زنان که جز این حاصل دیوانه لایعقل نیست دست من گیر، و از این خرقه سالوس رهان که در این خرقه به جز جایگه جاهل نیست علم و عرفان به خرابات ندارد راهی که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
می‌خواستم در قهوهٔ تو فال من باشد تا آسمان چشم‌هایت مال من باشد می‌خواستم هر خط که می‌افتد کف دستت سرخط اخبار من و احوال من باشد می‌خواستم سهم تو باشم، سهم من باشی آشوب آغوشت، زبان حال من باشد در حلقهٔ آغوش تو حبس ابد باشم زنجیر زندان دلت، خلخال من باشد تا سر زند خورشیدم از سرشانه‌ات هرروز بذر نگاهت برکت هرسال من باشد   می‌خواستم اما، فقط داغت به دل مانده تا همدم بی‌جار و بی‌جنجال من باشد می‌خواستم، اما نشد، لعنت به تقدیرم! نفرین دنیا تا ابد دنبال من باشد! می‌خواستم، اما خدا ما را جدا می‌خواست تا شاهد تسلیم و استیصال من باشد حتما خدا هم عاشق چشمت شد و نگذاشت تا آسمان چشم‌هایت مال من باشد
خواب شیرین تو رؤیای مرا آتش زد شعله شد در دل تو جای مرا آتش زد داغ آغوش تو بر پیرهنی بی‌یوسف آمد از چاه و زلیخای مرا آتش زد آن‌قدر معجزه از دست تو در شعرم ریخت که خدا کل غزل‌های مرا آتش زد در نگاه تو چنان محو خودم بودم که برق چشم تو سراپای مرا آتش زد تا رسیدم به تو در قصهٔ تنهایی‌هام دست تقدیر، الفبای مرا آتش زد...
همواره به قلب خستهٔ من می‌تاخت آن‌کس که مرا ندید و هرگز نشناخت با حلقـه که دیـگـری در انگشتش کرد در گــردن من طـناب داری انــداخـت!
زبانش بند می‌آید کسی که عاشقت باشد نبین اینقدر بعضی‌ها برایت شعر می خوانند
ای صبح بیا و قفل شب را وا کن در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن با نام خدا، فاتح ِسرسختی باش با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن @nabzeghalam
زخم خوردم صبر کردم داغ دیدم صبر کردم سال‌ها اندوهِ تنهایی چشیدم صبر کردم... خواستی از دوستانم بگذرم،من هم گذشتم دشمنِ دیرینه‌ام را با تو دیدم صبر کردم... گفتم‌آیا وصل نزدیک‌است؟گفتی خوش‌خیالی! طعنه‌ای تلخ‌از لبی شیرین شنیدم، صبر کردم... از دلیلِ گریه‌ام پرسیدی و بغضِ گلویم آمدم پاسخ بگویم لب گزیدم صبر کردم... دل‌شکستن، بی‌وفایی، دل‌به‌او بستن، جدایی هرچه کردی من فقط آهی کشیدم صبر کردم...
خاک عالم بر سرت ای دل که عاقل نیستی! من گمان کردم تو دانایی وُ جاهل نیستی! فکر کردی او وفادارست، از بس کودکی! زهرِ تنهایی بِچش بیچاره، قابل نیستی! هرکه آمد زود کس شد زود ناکس شد پرید نوش جانت بیکسی! هر چند مایل نیستی! هرکسی را بعد از این دیدی سلامت میکند زود، از او بازجویی کن: "تو قاتل نیستی؟!" عشق را بازیچه کردن رسم بی انصافهاست دل که سرقت شد تو دیگر صاحبِ دل نیستی!