eitaa logo
یاوران‌جبههٔ‌انقلاب(آبادی شعر) 🇵🇸
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همصحبت من بی تو فقط شعر ترم هست! رفتی و ولی خاطره‌هایت به سرم هست! همصحبت من نیست کسی جز در و دیوار در خانه سکوتی همه شب منتظرم هست ! آنقدر به تنهایی خود کرده ام عادت انگار نه انگار کسی دور و برم هست ! از بس که گره خورده نگاهت به نگاهم چشمان تو هر لحظه فقط در نظرم هست ! پرواز قشنگ است نه با بال شکسته دردیست غم عشق که در بال و پرم هست ! رفتی و پس از رفتنت آرام ندارم از هجر تو بی تابم و خون در جگرم هست ! هرجا بروی این دل من نیز همانجاست هر جا که تو باشی همانجا اثرم هست ! ای کاش بگیری خبر از حال خرابم بی تو همه شب همدم‌ من چشم ترم هست !
بهار آمد بهار من نیامد گل آمد گل عذار من نیامد برآوردند سر از شاخ، گل ها گلی بر شاخسار من نیامد چراغ لاله روشن شد به صحرا چراغ شام تار من نیامد جهان را انتظار آمد به پایان به پایان ، انتظار من نیامد همه یاران کنار از غم گرفتند چرا شادی کنار من نیامد چه پیش آمد درین صحرا که عمری گذشت و شهسوار من نیامد سر از خواب گران برداشت عالم سبک رفتار ، یار من نیامد به کار دوست طی شد روزگارم دریغ از من ، به کار من نیامد
یک نفر عاشقتر از هر یار میخواهد دلم یک نفر مثل تو را هر بار میخواهد دلم ... ....
هزار تکه شد از بی‌وفایی‌ات این دل ولی هنوز به هر تکه‌‌اش نشانیِ توست صابر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درگهت باز است، روز و شب ندارد یا رضا مهربان‌تر، آشناتر، بر گدای خسته کیست؟ اصلا اینجا نوبت و نسخه چه معنا می‌دهد هیچ داروی قوی، مثل نگاهت چاره نیست
خواهی آمد روزی و زمین رَخت ِ نو - بر تنِ خود خواهد کرد رخوَت از دل هامان خواهد رفت نور خواهد پاشید جای ظلمت ، - روی پیشانی ما بوسه خواهیم به هم داد به شوق خواهد آمد باران دشت پُر خواهد شد از گل و - گندم و نور ... خواهی آمد روزی دف و آیینه بیاور ، برخیز - خانه را باید جارو بزنیم کوچه از بویِ تو سرمست شده است
یا اشک شوق دیدنت، یا اشک دلتنگی دنیای من با عشق بارانیست در هر حال...
عجب حـــال و هوای کم نظیری داشتم بی تـــو "کمی تا نیمه شب ابری و از شب تا سحر باران"
‌تو در من زنده‌اى من در تو ما هرگز نمى‌ميريم ... 💚
بگو مگو شاعر از خوشگلی یار بگوید خوب است از دل و قلوهٔ دلدار بگوید خوب است شیخ در موعظه‌های رمضان جز روزه اگر از لذت افطار بگوید خوب است شاه اگر خواست به لشکر بدهد قوّت قلب مدحی از عمهٔ اغیار بگوید خوب است مرد از دیدِ زنش اکثر اوقات بد است وقتی از گردش و بازار بگوید خوب است خبر مرگ عزیزان، بد و تلخ است ولی با قر و غمزه، پرستار بگوید خوب است به کسی، دختر همسایه، خدایی حتی «بله» با زور و به اجبار بگوید خوب است تا که افکار عمومی به تو ایمان دارند کذب را مجری اخبار بگوید خوب است یا فلان کارشناس تلویزیون وقتی روی بُردار و نمودار بگوید خوب است انتخابات که شد هر که به رسم معمول شرحی از وضع اسفبار بگوید خوب است شاخ در جیب خلایق بکند تا زانو! از پر و پاچه و منقار بگوید خوب است یا اگر خواست بلافاصله معروف شود از پسِ پرده و اسرار بگوید خوب است از فلان شخص و پسرها و فک‌و‌فامیلش از مدیران تبهکار بگوید خوب است چون‌که تحقیق نشان داده که انسان گاهی سخنِ راست هم انگار بگوید خوب است بحث از ریلِ گل و بلبلی‌اش خارج شد طنز اگر از گلِ بی‌خار بگوید خوب است شاعران را چه به تحلیل سیاسی اصلا؟! شاعر از خوشگلی یار بگوید خوب است! از 📙 «یک وجب روغن»
هرکه بیناتر درین هنگامه، حیران بیشتر
بیدار مانده ام که تو را شعر کنم هزار خیال آمد وتو اما نیامدی
من همان خشت فرو ریخته از زلزله ام که دگر نیست در اندیشه ی برپایی خویش
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نيستند دردِ بی درمانشان را درد درمان می‌کند
گر نمی‌پویم رهِ دیدار، عذرم ظاهر است بس‌که در زنجیرِ غم ماندم، ز پا افتاده‌ام
درس یا شعر؟ مسأله این است درس خوب است شعر شیرین است هر دو داروی دردها هستند درس آمپول و شعر مورفین است موقع دردِ لاعلاج اما درس خسته است شعر غمگین است شعر از زیر بار می‌آید وانگهی بار درس سنگین است در شب امتحان خطوطِ کتاب ناگهان دشتی از مضامین است زیست، تاریخ و احتمال پر از استعاره، کنایه، تضمین است چه غزل‌ها که می‌رود از دست چون بغل‌دستی‌ات خبرچین است حیف استادها نمی‌فهمند شعر یک جور حلِ تمرین است درس را می‌شود مجدد خواند شعر آن شعلهٔ نخستین است درس را می‌شود تقلب کرد شعر اما نهفته در سینه است ذره‌بینی است عینک خرخوان عینک شاعران جهان‌بین است فوق لیسانس برق بیکار است شاعر خوش سلیقه تأمین است شاعران بین خلق محبوبند خونِ شاعر همیشه رنگین است ولی از بچه درس خوانِ کلاس دلِ کل کلاس چرکین است من قضاوت نمی‌کنم تو بگو درس یا شعر؟ مسأله این است!
اگر به لاشه ی اشعار من دمی بدمی تمام قافیه هایم حیات می گیرند
خبر آمدنت را دل من تا که شنفت: دیده ام تا سحر از وعده ی دیدار نخفت 💚
یا قسمت من از تو سفر می‌گردد! یا سهم من از تو، مختصر می‌گردد! احساس مرا کشتی و رفتی...اما مجرم به محل جرم بر می‌گردد...!
رتبه می خواهی چو خورشید از خلایق دور باش سایه از هم راهی مردم به خاک افتاده است.
ای دوست به سوی این فرومانده بیا از کوچه غیر راه گردانده بیا گفتی که مرا مخوان که من مرگ توام بر گفته خویش باش و ناخوانده بیا
شب و روزم گذشت به هزار آرزو نه رسیدم به خویش ، نه رسیدم به او نه سلامم سلام ، نه قیامم قیام نه نمازم نماز، نه وضویم وضو دل اگر نشکند به چه ارزد نماز نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو نه به جانم شرر، نه به حالم نظر نه یکی حسب حال، نه یکی گفتگو نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است همه جا "لاشریک..."،  همه جا " وحده..." نبرد غیر اشک، دل ما را به راه نکند غیر آه، دل ما را رفو نشوی تا حزین هله با می نشین هله سر کن غزل، هله تر کن گلو به سر آمد اجل، نسرودم غزل همه‌اش هوی و های همه‌اش های و هو هله امشب ببر به حبیبم خبر که غمش مال من، که دلم مال او هِله از جانِ جان چه نوشتی؟ بخوان ! هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو ! ببریدم به دوش، به کوی می فروش که شرابم شراب، که سبویم سبو
آن خم که ما را مست کرد از هیچ ما را هست کرد دست خدا شد منجلی اعجازها آن دست کرد
از شهر دلت اگر سفر کرد امیّد طومار تو را چو مرده باید پیچید برخیز و روانه شو که در خانه خاک آن ذرّه که رقصید به خورشید رسید *   *   *   * در دل ز ریای ما حکایت ها بود     غـافل که خدا به کار ما بینا بود ای کاش بجای ادعاهـای تهــی یک ذره نیــاز مدعـا در مـا بود *   *   *   * جواب چشم سخنگـوی جوجه را چـه کند کبوتـری کـه تهـی لب بـه لانـه برگــردد نگه به چشم یتیمان جبهه ها سخت است زهـی که دست تـو خـالی به خانه برگردد استاد •••✾•🌿🌺🌿•✾•••.