دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد
بعد هر آمدنت، رفتن اگر هست... نیا!
#محیا_غلامی
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
#سعدی💚
ماه نور آمد که جان عالمی تابان شود
از فروغ مولدش، هر قطرهای باران شود
جان به قربانت رسول الله، ای آرام جان
آمدی تا جان پاک تو ذوی الاحسان شود
آمدی تا در میان امتحانهای خدا
قلبهای سنگی ما غرق در ایمان شود
آمدی تا مکتب اسلام را رونق دهی
پایههای کفر و تزویر جهان لرزان شود
تا رسیدی، رفت جهل و بت پرستی از میان
آمدی تا ذات انسان واقعا انسان شود
ماه و خورشید و ستاره خادمان تو شدند
بعد از آن هر چه تو گفتی یا محمد، آن شود
رحمت للعالمینی گشته مخصوص شما
تا که لطفی در مسیر توبه و غفران شود
ای حبیب حضرت داور، امام العارفین
هر که محبوبش تو باشی صاحب عرفان شود
همچو خورشیدی به دورت بوذر و مقدادها
کن دعا تا جان ما هم پیرو آنان شود
شور دیدار تو ما را سخت کرده بیقرار
تا به کی وقت قرارِ محشر و میزان شود؟
#یا_حبیبی_یامحمد
#معصومه_مشهدیزاده
#محمد_رسولالله
کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر
کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر
#علی_سلیمیان
دوباره بوی دلانگیز کیف و دفترِ تازه
شکفتنِ گل علم از کتاب و جوهر تازه
به روی شانه نشسته همای عشق و اراده
که باز کرده پرش را به سوی باور تازه
کتاب و دفترِ مشق و لباس فرم دبستان
روانه کرده دلم را به سوی سنگر تازه
شده حیاط دبستانِ ما شبیه گلستان
که قد کشیده در آن سرو با صنوبر تازه
بهار کرده خزان را صدای بلبلکانش
کلاسها شده خوشبو به عطر عنبر تازه
نگاه و خندهٔ بابا، دعا، اجازهٔ مادر
کشانده رودِ امیدِ مرا به بستر تازه
صدای همهمه و خنده در حیاطِ دبستان
و دوستان قدیمی کنارِ یاور تازه
صدای پر زمحبت، نگاهِ مِهرِ معلم
نشان ز عشق که دارد؟ ز مهر مادر تازه
مسلح است دوباره دو چشم تیز معاون
به گوشههای حیاط از نَما و منظر تازه
گرفته رویِ سرِ بچه ها کتاب خدا را
مدیر با گل لبخند و نقشِ رهبر تازه
بیا و شکرِ خدا کن که از معادن علمش
به قلب شیفتگانْ ریخته است گوهر تازه
دوباره ریزش برگ از درخت کوچهٔ مهر و
شکفتن گل علم از کتاب و جوهر تازه
#مستان(معصومه گودرزی)
@baresh_haye_ghalamman
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم
فکری برای آخر این ماجرا کنم
کوه غمیست روی دل بی نوای من
باید برای شانه ی قلبم دعا کنم
این خانه کوچک است،غزلخانه ای جدید
باید برای خاطره هایم بنا کنم
احساس را به یاد نگاه و تبسمت
نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم
شاید دوباره در بزنی، زود می روم
روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم
فرصت نبود خوب به جا آورم تو را
باید تمام زندگی ام را قضا کنم
#مارال_افشون
آنقدر نیامدی
که از چهرهام بهار
برگ به برگ ریخت
پاییز شدم
دیگر نیا
آشفته میشود خوابهای رنگیام
#رضا_کاظمی
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن
اهمیتی ندارد
دراین روزگار
انچه راکه نمیتوانی بازیابی به خاطر نیاور
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطر دیرپای میوهها را بر ان بزن
عشق من، عشق من
فصل پاییز است
#ناظم_حکمت
چون سیاهی شد ز مو، هشیار میباید شدن
صبح چون روشن شود بیدار میباید شدن
#صائب_تبریزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاخه با برگان سبزش تازه همدم گشته بود
ناگهان پیچید در باغ این خبر ، پائیز شد...!
#عاصی
تو روشنی ِصبح سپیدی، خورشید
گلواژهای از عشق و امیدی،خورشید
امــــروز،به لبــــــخندِ تو بیــــــدار شدم
امـروزِ مرا خوش آفریــدی ،خورشیــــد
#صفيه_قومنجانی
عنوان: عطرِ شوق
ای که رویت به جهان خوبتر از رویِ بهشت
چمنآرایِ جهان، بر دلم عشقِ تو نوشت
مِهرِ رویِ تو چو خورشید، نصیبِ گل و خار
همه مشتاقِ رضاییم چه زیبا و چه زشت
آبرو داده به خاک، آینهزارِ حَرَمت
مسِ جان را تو طلا میکنی ای حورسِرشت
آن که دلبستهی دنیاست، رضا نشناسد
سخنِ عشق، کجا یافته اندیشهیِ خِشت
عابدان، با تو به الله، تقرّب طلبند
“یا رضا” خاسته از مسجد و از دیر و کِنشت
عطرِ شوقِ تو پراکنده به دشتِ دل وجان
مِهرِ رویِ تو خدا بر دل ِعُشّاق بِکِشت
به دلِ زارِ"جهاندیده" نگه کن زِ کَرَم
ای که رویت به جهان، خوبتر از رویِ بهشت
#محمود_جهاندیده