eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف سیمین بدن را تاب این زنجیر نیست باز کن ای سنگدل بند قبای خویش را 💚
می دهد این تقویم زار و خسته را... دست و می رود یک گوشه تا سال دگر در بهار عمر بودم شد خزان در خواب خوش اشک گرم حسرتم را در دو چشمانم نگر "عاصی" 🍂🍁🍂🍁
هدایت شده از انجمن ادبی کلمات
🌿 انجمن ادبی کلمات 🍁 ثبت‌نام ترم پاییز و زمستان ۱۴۰۳ 🪴 ویژه بانوان شاعر ساکن اصفهان 🌹 با ارسال پیام به نشانی @kalemaaat در پیام‌رسان ایتا https://eitaa.com/kalemaat
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدنت، رفتن اگر هست... نیا!
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را 💚 ‌
یک سینه پر از حسرتِ دیدار و دگر هیچ... 💚
ماه نور آمد که جان عالمی تابان شود از فروغ مولدش، هر قطره‌ای باران شود جان به قربانت رسول الله، ای آرام جان آمدی تا جان پاک تو ذوی الاحسان شود آمدی تا در میان امتحانهای خدا قلبهای سنگی ما غرق در ایمان شود آمدی تا مکتب اسلام را رونق دهی پایه‌های کفر و تزویر جهان لرزان شود تا رسیدی، رفت جهل و بت پرستی از میان آمدی تا ذات انسان واقعا انسان شود ماه و خورشید و ستاره خادمان تو شدند بعد از آن هر چه تو گفتی یا محمد، آن شود رحمت للعالمینی گشته مخصوص شما تا که لطفی در مسیر توبه و غفران شود ای حبیب حضرت داور، امام العارفین هر که محبوبش تو باشی صاحب عرفان شود همچو خورشیدی به دورت بوذر و مقدادها کن دعا تا جان ما هم پیرو آنان شود شور دیدار تو ما را سخت کرده بی‌قرار تا به کی وقت قرارِ محشر و میزان شود؟
جاده بهانه است مقصود چشم توست من راهی توام ای مقصد درست 💚
کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر
دوباره بوی دل‌انگیز کیف و دفترِ تازه شکفتنِ گل علم از کتاب و جوهر تازه به روی شانه نشسته همای عشق و اراده که باز کرده پرش را به سوی باور تازه کتاب و دفترِ مشق و لباس فرم دبستان روانه کرده دلم را به سوی سنگر تازه شده حیاط دبستانِ ما شبیه گلستان که قد کشیده در آن سرو با صنوبر تازه بهار کرده خزان را صدای بلبلکانش کلاس‌ها شده خوشبو به عطر عنبر تازه نگاه و خندهٔ بابا، دعا، اجازهٔ مادر کشانده رودِ امیدِ مرا به بستر تازه صدای همهمه و خنده در حیاطِ دبستان و دوستان قدیمی کنارِ یاور تازه صدای پر زمحبت، نگاهِ مِهرِ معلم نشان ز عشق که دارد؟ ز مهر مادر تازه مسلح است دوباره دو چشم تیز معاون به گوشه‌های حیاط از نَما و منظر تازه گرفته رویِ سرِ بچه ها کتاب خدا را مدیر با گل لبخند و نقشِ رهبر تازه بیا و شکرِ خدا کن که از معادن علمش به قلب شیفتگانْ ریخته است گوهر تازه دوباره ریزش برگ از درخت کوچهٔ مهر و شکفتن گل علم از کتاب و جوهر تازه (معصومه گودرزی) @baresh_haye_ghalamman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم فکری برای آخر این ماجرا کنم کوه غمیست روی دل بی نوای من باید برای شانه ی قلبم دعا کنم این خانه کوچک است،غزلخانه ای جدید باید برای خاطره هایم بنا کنم احساس را به یاد نگاه و تبسمت نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم شاید دوباره در بزنی، زود می روم روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم فرصت نبود خوب به جا آورم تو را باید تمام زندگی ام را قضا کنم
آن‌قدر نیامدی که از چهره‌ام بهار برگ به برگ ریخت پاییز شدم دیگر نیا آشفته می‌شود خواب‌های رنگی‌ام
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن اهمیتی ندارد دراین روزگار انچه راکه نمیتوانی بازیابی به خاطر نیاور موهایت را در آفتاب خشک کن عطر دیرپای میوه‌ها را بر ان بزن عشق من، عشق من فصل پاییز است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چون سیاهی شد ز مو، هشیار می‌باید شدن صبح چون روشن شود بیدار می‌باید شدن