نامش چکید از لب ما و شراب شد...
مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد
مقصود بود، خاک قدم های او شدن
از این جهت وجود بشر از تراب شد
کعبه برای خویش پی قبله گاه بود
ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد
گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟
گفتند با محبت حیدر حساب شد
#شهریار_سنجری
نامش چکید از لب ما و شراب شد...
مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد
مقصود بود، خاک قدم های او شدن
از این جهت وجود بشر از تراب شد
کعبه برای خویش پی قبله گاه بود
ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد
گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟
گفتند با محبت حیدر حساب شد
#شهریار_سنجری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
نامش چـکید از لـب ما و شراب شد
مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد
مقصود بود، خـاک قدمهای او شدن
از این جهت وجود بشر از تراب شد
کـعبه برای خـویش پی قبلهگاه بود
ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد
گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟
گفتند با محـبت حـیدر حـساب شد
━━━━💠🌸💠━━━━
2⃣ روز تا #عید_غدیر
#شهریار_سنجری
#فاطمیه 🏴
نفـهـمـیـدن مقـام بــرتــرش رو
طناب آوردن و بستن پرش رو
همونـا که به قـرآن پـی نبـردن
چه بیرحمانه کشتن کوثرش رو
#شهریار_سنجری
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
حالا که هدف، گلوی اصغر شده است
چشمان خود سهشعبه هم، تر شده است
زیر لب خود کمان چنین میگوید:
بیچاره رباب! تازه مادر شده است...
✍ #شهریار_سنجری
#حضرت_علی_اصغر
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند
امیدوار به این است مادر اصغر
قرار نیست کسی طفل را جواب کند
سهشعبهای به دوراهی رسیده و باید
میان کودک و باباش انتخاب کند
چه انتخاب که با کشتن پسر، بابا
برای دادن جان خودش شتاب کند
سهشعبه از گلوی او بزرگتر باشد
کسی بیاید و این غصه را حساب کند
نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند
بدا به حالش اگر شکوهای رباب کند
#شهریار_سنجری
#امام_حسین 🖤
#حضرت_علی_اصغر
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند
امیدوار به این است مادر اصغر
قرار نیست کسی طفل را جواب کند
سهشعبهای به دوراهی رسیده و باید
میان کودک و باباش انتخاب کند
چه انتخاب که با کشتن پسر، بابا
برای دادن جان خودش شتاب کند
سهشعبه از گلوی او بزرگتر باشد
کسی بیاید و این غصه را حساب کند
نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند
بدا به حالش اگر شکوهای رباب کند
#شهریار_سنجری
#امام_حسین 🖤
وقتی که تن حسین بی سر شده بود
دلشوره ی زینب دو برابر شده بود
از خولی و شمر دیرتر می آمد
افتادن و گریه کار خواهر شده بود
تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش...
از غصه ات آفتاب لاغر شده بود
در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود
در عصر دهم صحبت معجر شده بود
ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر
با دیدن حرمله مکدر شده بود
با خاطره ی خنده ی معصوم علی
چشمان رباب روز و شب تر شده بود
گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر
بازیچه ی دختران کافر شده بود
از غربت زین العابدین این بس که
در شام ، یزید ، روی منبر شده بود
#شهریار_سنجری