eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از مقدم مجتبی جهان نور گرفت خورشید به رقص آمد و تنبور گرفت جبریل به وجد آمد و در بزم خدا با ذکر حسن حسن حسن، شور گرفت عید همگی مبارک 🌸
💚🍃 تو می خندی دهانِ باغِ لیمو آب می افتد و سیب از اشتیاقِ دیدنت بی تاب، می افتد تمام ماهیانِ برکه عاشق می شوند آن دم که عکس رویِ چون ماهت به رویِ  آب می افتد ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد بخند ای گل! تمام شعرهایم‌ را بهاری کن بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد تو می آیی، کنارم می نشینی، شعر میخوانی و گاهی اتفاقاتی چنین در خواب ‌ می افتد 😂
ماه است که در ماه خدا آمده است دریای کرامت و سخا آمده است از خانه زهرا و علی ،قرص قمر آقام امام مجتبی آمده است
گفتگوی بی تکلف با مولای کریمان، آقا امام حسن مجتبی(ع) املای پر ایراد من را بیست دادی اوج کرم هستی و مصداق جوادی هرچند که عرض ادب آداب دارد شاعر جسارت کرده عشقی ناب دارد ماه منیر منزل بدرالدّجایی دُرّ گرانقدری، عزیز مرتضایی آغوش زهرا(س) پر شده از خنده‌هایت داداش زینب، جان ناقابل فدایت استاد قاسم در حدیث کربلایی قد کمان مادرت را چون عصایی مثل پدر نان و غذا بر دوش بردی آقا امان از خون دلهایی که خوردی جانم فدای غربت صحن و سرایت جانم فدای مادر نام آشنایت من یاکریمم زائر بارانی تو قربانیم قربانی ایرانی تو جان حسینت شیعه را حاجت روا کن در حق ما چون مادرت زهرا دعا کن التماس دعا
هفت آسمان نشسته به ایوان فاطمه یک کهکشان ستاره به دامان فاطمه منت نهاد خدا و قدم گذاشت بر چشم روزگار حسن‌جان فاطمه هرسال، نیمه‌ی رمضان رزق می‌خوریم از سفره‌ی کریم کریمان فاطمه شب‌های قدر هر که ندا داد بالحسن بخشیده شد به حرمت ریحان فاطمه دو شاه‌بیت حک شده بر سردر بهشت شیرین‌ترین رباعی دیوان فاطمه دلتنگ وبی‌قرار ضریحت شدم که نیست ای یاکریمِ سبز گلستان فاطمه 🍀
‌ شَب به شَب ، واژه به واژه عِشق وَرزیدم تو را ... امشب اما تا سحر دیوانِ شِعرت می کنم ... 🧡🍃 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پر زخمم به دلم وعده ی امداد نده دورم از خانه به من فاصله را یاد نده دل ایّوب هم از صبر من خسته گرفت تو به طوفان زده بیم از وزش باد نده! ' *
‏در غمش هر شب به گردون پیک آهم می‌رسد صبرکن ای دل! شبی آخر به ما هم می‌رسد 🌙
بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنی‌ها کرد با من در لباس دوستی کوه پابرجا گمان می‌کردمش دردا که بود از حبابی سست‌بنیان‌تر اساس دوستی بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند کور بادا دیدهٔ حق‌ناشناس دوستی دشمن خویشی رهی کز دوستداران دوروی دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی  
خبر آمد که کسی صبر و قرارش شده است مثل من عاشق لبخند و وقارش شده است برده دل از نفس و زندگی ام، آخر سر نفسش ،زندگی اش ،دار و ندارش شده است دست در دست هم و زندگی ام رفت به باد آخرین خاطره ام سوت قطارش شده است وای بر حال دل باغ زمستان زده که قرعه ی سیل و عطش سهم بهارش شده است مثل روحی که شب جمعه به عشق خیرات شادمان آمده دشنام نثارش شده است شده دل فاتحه خوان خود و یکبار دگر نا امید از همه ی ایل و تبارش شده است کاسه ی چینی احساس که نه بنویسید شاعری غرق ترک سنگ مزارش شده است
تادرآغوشِ غزل راهیِ پیڪارشدم باشـرابِ لبِ لعلِ توپدیدارشدم...