eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبر ز وفا و مهر، یکسر بگذشت تا کار دلم ز دست دلبر، بگذشت چون دید کزو قدم بر آتش دارم بگذاشت مرا و آبم از سر بگذشت
تا توطئه‌ای دیگر، ‌ای دوست خداحافظ تا ضربه‌‌‌ی کاری‌‌تر، ‌ای دوست خداحافظ مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو یکبار به خود بنگر، ‌ای دوست خداحافظ این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است من می‌‌گذرم، بگذر،‌ ای دوست خداحافظ می‌‌بخشمت امّا تو، هستی که بمانی با این کینه‌‌ی شرم‌آور، ‌ای دوست خداحافظ بفروش رفاقت را، من از تو نمی‌‌رنجم بس نیست همین کیفر؟‌ ای دوست خداحافظ
بە هوای ِقدمت صد گلِ مریم بە فدا عطر آن مست کند تا کە بپیچد همە جا
زائران این حریم عشق، از عالم سرند در گلستان حریمت، همچو مشک و عنبرند هر چه دل دیوانه‌تر، قدر و بهایش بیشتر صحن‌های تو چه زیبا، از همه دل می‌برند
با دست نفوذ و حیله و با تحمیل شد شنبه خلاف نص و برهان تعطیل ما قوم نه شرقی و نه غربی هستیم ما را چه به آیین بنی اسرائیل؟ ✒️@sherkadeh
نفوذی دارد و ایضا درونش جمع بی جنبه که گاهی می بُرد از خلق سر با خنده یا پنبه مسلمان است اما از یهودا می کند تمکین وگرنه مجلس ما را چه با تعطیلی شنبه! @gida13
اشک است و آه است و درد است، دردی که درمان ندارد یک دشت در التهاب و ابری که باران ندارد ای ابر باران بباران، یک دشت در انتظار است این انتظار قدیمی انگار پایان ندارد گاهی دلم در خروش است، گاهی سراپا خموش است گاهی دلم این ندارد، گاهی دلم آن ندارد آه ای اهورا برایم یک جرعه باور بیاور حالا که کافر شد این دل یک ذره ایمان ندارد «سامان» تو خود مانده‌ای در پس کوچه‌های خیالت این کوچه‌های خیالی راهی به سامان ندارد
صدای ذکر تو شب را فرشته‌باران کرد عبور تو لب «شیراز» را غزل‌خوان کرد «کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست» بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد چو خواهرت که ز «دریاچهٔ نمک» دل برد هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد ولی چه حیف که آن طرهٔ خیال‌انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد چه اشک‌ها که ضریحت به گونه‌ها جاری... چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را به جرعه‌ای غزل از جام غیب مهمان کرد و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد سفر اگرچه چنین ناتمام ماند، ولی صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به چه لذتی داره دیدن این همه زیبایی نوش نگاهتان
شنبه‌ها تعطیل شد.... دیگر اکنون کل مشکل‌های ما تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد هر گرفتاریِ این مردم یه جا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد از چه می‌گفتید این خُدام کم کارند هی آن زمان گردید طی مجلسِ کم‌بهره و پر ادعا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد یک نفر می‌گفت من با مشکل عادت کرده‌ام دوستان! اینقد، یه‌کم... گفتمش اصرار کم کن ای بابا! تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد چاره اندیشیده شد از چاره‌اندیشانِ ناز خادمانِ سرفراز گفته بودی حل نمی‌گردد؟ بیا!! تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد مشکلات اقتصادی‌مان همه گردید حل اووووووف از این ضرب‌العجل اختلاسات وطن در اِختلا ....تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد بسته شد راه بر وام‌ خوران راه وامات کلان وام‌های بی‌ضمان توی کل بانک‌های ما رِبا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد رانت‌خواران! رشوه‌خوران! روزگار آه شد دست‌تان کوتاه شد مجلسِ دیش دیریم دیش دام بالا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد مژده ای مردم که دیگر گشت ارزان مرغ و گوشت شد فراوان مرغ و گوشت دیگر آن ناز و ادا و قد قدا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد چای دبشی دم کنیم اینک کنار یک دکل مشکل ما گشت حل مشکل دزدان خوبِ بی‌ریا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد شاعرا! کم دگر این بحثِ نقد مشکلات خوشگلم جانم فدات خیلی آسان مشکلات ناقلا تعطیل شد شنبه‌ها تعطیل شد
سلام صبحتون به‌خیر🌼🌼🌼
به کدام رادیو بود؟ زنگ زدم تا صدایت را پخش کنند دیوانگی روز خوبی را رقم می‌زند وقتی تو صبح بخیر می‌گویی
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آن‌چه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
سرگیجـه‌ام گــرفته از ایــن، کـــار بـــاز هـم هـــی لـب گـــرفتن از لب ِ سیگـــار بــاز هــم مشتی کتاب و دفتر و یک چـای ِ تلــخ رنـگ تـکرار کــردن ِ دوبــاره‌ی تـکــرار، بــاز هــم هی بــی‌قــرار گشتن و، در خــود قــدم زدن هــی زل زدن بــه ساعت ِ،دیـــوار بــاز هــم ساکت شدن.....تــرانه‌ی دیــدار ســر زدن ناخن زدن بـــه زخـمه‌ی گیتـار، بــاز هــم از ارتفاع ِ خـــاطـــره‌هـایش، نــگــاشتـن سُر خُوردن از بلنــدی، خــودکـار بــاز هــم تکــرار کردن ِ همه‌ی سالهــای ِ خــــود رفتن بـه لحظه لحظه‌ی، دیدار بـاز هــم دیشب دوبـاره آمــده‌ای....خواب بوده‌ام چشمان ِ مــن نگشتـه ســزاوار، بــاز هــم یک تـکه از نـگاه ِ تــو در آب، مــانده بود صف بسته پشت ِچشمه، خریدار بـاز هــم                          
"بادا سپید، روی تو ای سرزمین سبز هر گوشه از تو رشک بهشت برین سبز هر سو نهاده دست زمرد نشان حسن در جای جای دامن تو نقطه‌چین سبز در حلقه‌ی ظریف تراش طلای زرد آنجا نشانده زرگر هستی نگین سبز هر سال با تجلّی خورشید لاله ها داغی چو لعل ناب نهد بر جبین سبز از بهر صید مرغ دل من نهاده‌‌ای گاهی کمان سرخ و زمانی کمین سبز هر جا سخن ز بیش و کم سبز گفته‌اند اینجا حکایتی‌ست چنان و چنین، سبز یاقوت سرخ و لعل مذاب و عقیق ناب در آستین تاک بوَد هم‌نشین سبز کم نیست در بساط جهان خوب دلنشین دارد ولی صفای دگر دلنشین سبز دل می‌بَرد ز عارف شوریده در خزان آنگه که رنگ زرد شود جاگزین سبز ای لاله‌های سرخ سرافراز باغ عشق دستی بر آورید از این آستین سبز عمری (سعید) در خط خونین لاله‌ها همواره دل نهاده به عشق قرین سبز
خواستم باغ رُخَش را،به ادب داد پیام: «به فلانی برسانید که آدم باشد»
صدای استکان و قند و چایی هوایِ دلخوشِ گلخند و چایی تمامِ تلخیِ صبحِ مرا بُرد همین شیرینیِ لبخند و چایی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یهودی کردن ما اهل قبله بی صدا تازه می‌فهمم چرا با پنبه، شنبه قافیه‌ست ✒️@sherkadeh
پاییز چشم‌های مرا نم‌گرفته است آقای من دوباره دلم غم گرفته است همسایه‌ایم و باز دلم تنگ مشهد است درد فراق حال مرا هم گرفته است شمس‌الشموس هستی و خورشید پروری مهر تو در سراسر عالم گرفته است گاهی همین که عطر تو در صحن می‌وزد چه درد ها نبوده که مرهم گرفته است از بس رئوف هستی و باب کرامتی هرکس رسیده لطف دمادم گرفته است حاتم که خود گدای سر سفره‌ی شماست افسوس می‌خورد که چرا کم گرفته است باور نمی‌کنم که تو باشی و روز حشر گویند کار و بار جهنم گرفته است آقا بخوان که راهی مشهد کنی مرا همسایه ات دوباره دلش غم گرفته است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بارون یهو همه رو خادم حرم کرد... 🕊 ❣️ العشق عشقُ وَالعشق، أدراکَ مَاالعشق شور و شیرین و شعر و غزل عشق ای دوتا چشمهايت بهشتم ساقيا جای شير و عسل عشق صبح شد ای مؤذن کجايی قصه کم کن که خيرالعمل عشق چشمش آهوست، شايد خود اوست ديدمش دوش با يک بغل عشق یا علیّ بن موسی الرضَا النور یا علیّ بن موسی الرضَا العشق...
ز من مپرس کی‌ام، یا کجا دیارِ من است ز شهرِ عشقم و دیوانگی شعارِ من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح همیشه سویِ رهت چشم انتظار من است
بر درگهی سلام که ذلت ندیده است آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است بر حضرتی سلام که از حُسنِ تربیت در روزگار از عظمت یک پدیده است بر نخله‌ای سلام که در لاله‌زار علم از شاخه شاخه‌اش گل عرفان دمیده است بر هاجری سلام که در کعبه‌ی عفاف اوصاف او ز قبلۀ هفتم رسیده است بر مریمی سلام که موسای اهل بیت او را به نور عشق و دعا پروریده است بر دختری سلام که چون جده‌اش بتول او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است معصومه‌ای که پاس حریمش دهد فلک معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است بر ماه آسمان امامت ستاره است بر نور دیدگان علی نور دیده است در اهل بیت فاطمه‌ی دیگر است او او را خدا ز خیل زنان برگزیده است خورشید تابناک خراسان عشق را این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است بر خواهری سلام که گردون مثال او جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است زینب قدش ز داغ برادر شکسته شد او هم قدش ز هجر برادر خمیده است بر هجرتش سلام که هجر برادرش او را ز شهر وحی به ایران کشیده است آمد برای دیدن روی رضا ولی او را ندید و بر لب او جان رسیده است ای در حجاب نور خود از دیده‌ها نهان! کو دیده‌ای که روی تو بی‌پرده دیده است؟ دامان سبز هر ملکی باغ گل شده است از چشم زائرت چو گل اشک چیده است امشب به شوق بوسه به درگاه عزتت مرغ دلم به سوی حریمت پریده است خوانم تو را به زمزمه‌ی "إشفعی لنا" لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است بر درگهت نهاده (مؤید) سر نیاز جایی ز درگه تو که بهتر ندیده است.
ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻋﻨﺎﯾﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻏﻢﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﯽﮐﺴﺎﻥِ ﻣﺸﻮّﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ...