eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
قهری و من پُرم ، پُرم از پرسش و اگر می آیی عاقبت تو به این شعر بی خبر پلکم پریده است یقین دادمش که تو می آیی از سکوت شب و می زنی به در می آیی و برات شده بر دلم که من در پای تو درختم و تو غیرتِ تبر آری بزن به ریشه ی من بیشتر بزن محکم بزن که هیچ شوم هیچ بی اثر محکم بزن تو خرد کن و عاشقم نباش چیزی ندادمت به خدا غیر درد سر پا پس نکش بیا و دوباره شبیه قبل من را کنار شعر و غزل با خودت ببر من را ببر به دشت به رویا به ماهتاب من را ببر به شب به ستاره به دورتر من را ببر به کوچه ی یاس و به بوی سیب من را ببر به میکده ی عشق با هنر قهری ؟ چرا ؟ مگر که عزیزم چه گفته ام ؟ هی فکر میکنم به تو با چشم های تر بی تو سیاه تر شدم از یک شب سیاه با تو سپیدتر شدم از لحظه ی سحر حالا بیا به آشتی و چای و منزوی حالا بیا غزل به غزل هیچ سر به سر عشق است واژه ای که نگفتیم ما به هم در کوچه باغ قصه ی ما هست یک نفر .... همواره عشق می رسد از راه بی دلیل همواره عشق می رسد از راه بی خبر
به یادت روزها را دست‌تنها می‌دویدم تا ببینم در خیابان سایه‌ای، آهی خریدم تا نفس در سینه حبس و عمر اندوهم به دنیا هست، سپس با اشکهایم ردپایت را کشیدم تا ته یک راهرو تاریک و وحشت‌زاتر از مردن بخوابم آخر قصه، به تنهایی پریدم تا بلندای خیال با تو بودنهای تکراری عجب آغوش پرمهری‌ست رویایت، رسیدم تا همان جایی که دستم را رها کردی، زمین خوردم نشستم سالها با بی‌قراری لب گزیدم، تا ببینم در خیابان سایه‌ای، دیوانه‌ای ، چیزی به یادت روزها را دست‌تنها می‌دویدم تا... https://eitaa.com/joinchat/4040163399Cc027c7bc56
🇮🇷 شدم به درد غمت مبتلا، دوا بفرست حرم نشان شده سردار، جان‌فدا بفرست دوباره رأی من و ما شهید جمهور است شهید زندۀ دیگر برای ما بفرست ✍️، ۱۴۰۳/۰۴/۰۱ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به ارواح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی و سیدابراهیم رئیسی صلوات
ای وارث نور و نور هـر آبادی بوده است کرامت شـما اجدادی این گمشـده در سیـاهی دنیا را دریاب و ببخش یا امام هادی( ع) یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ @gida13
امروز تولد کاپشن صورتیه 🙂💔 تولدش مبارک...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 پاسخ زیبای شاعره انقلابی به مشاور سیاسی یکی از کاندیداهای محترم که اخیراً اقدام به هتک حرمت به ساحت شهید جمهور آیت‌الله دکتر رییسی کرده بود.
آقا ســــلام ، ای پــدر بــی مثـــال ما ای اعتبار روز و شب و ماه و سال ما ما با امیــد فصــل ظهور تو زنده ایم ای کاش می رسیــد زمـان وصــال ما
می شوم سیلی‌خور امواج دریا بی تو من صخره ای هستم بعید از چشم دنیا بی تو من در خیابان در بیابان گم شدم دنبال تو در هوای دیدنت هر گوشه پیدا بی تو من ساحل امنی برای روزهای من بساز تا پر از لبخند سازم لحظه ها را بی تو من من به تعریف خود از مفهوم زیبا راضی ام در دلم ناراضی از هرچیز زیبا بی تو من با تمام پهلوانی بارها افتاده ام نیستم دیگر حریف این تمنا بی تو من خواب و بیداری ندارد لذت دیدار تو بد گرفتارم در این کابوس رویا بی تو من آه اگر آرامشت دستم نگیرد عاقبت می شوم سیلی خور امواج دریا بی تو من
ای رونق ندبه های آدینه بیا ای مرهم دردهای دیرینه بیا تا اینکه به ما شبزدگان نور رسد یک جمعه تو با چراغ و آیینه بیا
دو تا چشمِ پلنگی داشت دلبر لبانی مست و رنگی داشت دلبر... به تن،تن‌پوشی‌از ماه و ستاره عجب شهرِ فرنگی داشت دلبر...
همچو یک حبه.ی قند است دلِ شیرینم آرزو کرده که در چای دلت آب شود!
تکه سیبی که تو دندان زده‌ای، خوردن داشت آدم اینگونه زمین گیر لب حوا شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای رفیق بینوایان زمین خورده، سلام بین اهل دل مرا، کنج حرم جا می‌دهی ؟ گفته‌ای با نام زهرا، مستجاب الدعوه‌ایم دست ما بیچارگان را دست زهرا می‌دهی ؟
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است «اسباب تکامل همه نفی است در اینجا» «انگور که چسبد به ضریح تو شراب است» آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است
فراتر است از ادراک ما، حقیقت ذاتش کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش کسی که وحی به شوق کتابتش شده نازل که خطّ کوفی او بوده زینت کلماتش کسی که خطبۀ غرّاست واژه واژه سکوتش کسی که حجتِ بحثِ ولایت است زکاتش کسی که شیفتۀ نامه‌های اوست بلاغت کسی که چشمۀ جوشانِ حکمت است دواتش علی‌ است او، که زمین مفتخر شده‌ به حضورش علی‌ است او، که زمان معتبر شده به حیاتش علی‌ است معنی حیّ علی الصلاة من و تو علی کسی‌ است که میزان سنجش‌ است صلاتش هرآنچه اشک به دامان چاه ریخت شبانه بدل به درّ نجف شد یکایک قطراتش علی معادل عدل‌ است، آن عدالت دلخواه بگو به دهر که تنها علی‌ست راه نجاتش
همه شب دست در آغوش خیالت دارم کوری آنکه مرا از تو جدا می‌داند
جمعه‌ها ای ماه با عشق تو سودا می‌کنم شکوه از خُلق بد و مستی دنیا می‌کنم خسته از دلواپسی‌ها، خسته از جهل عوام گاه هستم در جدل گاهی مدارا می‌کنم شب به عشق صبح می‌بندم دو چشم خیس را بی‌حضورت، صبح چشم خسته را وا می‌کنم حکمت و راز جدایی‌ را نمی‌دانم که چیست با صبوری، با غم هجر شما، تا می‌کنم خشکسالی آمده در باغ جان خسته‌ام با خیالت، آرزوی موج دریا می‌کنم
شمسِ عاشر رهبردینِ خدایم هادیم من نور حق ساری به سُرَّ مَن رَآیم هادیم من آیه ی تطهیر نازل بر شمایم هادیم من بحر دین و صاحب ذکر و دعایم هادیم من از تبار مرتضی و نجل ختم الانبیایم "من نقیّ دین علی بن جواد بن رضایم" سامرا را چون نگینم،با ملائک همنشینم من امام مهتدین وهادی عرش و زمینم کوثر و طاها و الرحمن و قدر و یا وسینم من امیرم جد پاک منجی دنیا و دینم سایه ی لطف خدایم ذکر یا مهدی ... دعایم من نقیِّ دین علی بن جواد بن رضایم "جامعه‌" ذکر و ثوابم مملو ازعطرگلابم پیش چشم شیعیانم صاحب علم و کتابم تا شوند عالم به اذکار "کبیره" ذکر نابم من امام روشنیها، من امام آفتابم هادی آل علی، قرآنم و من هل اتایم من نقیّ دین علی بن جواد بن رضایم برکه ی شیر و پلنگان مامنی بود از برایم خود عیان دیدید آن حیوان نهاده سر به پایم هم کلام با وحوش و شامل لطف و عطایم تا ببینید معجزم را تا بدانید مقتدایم من امام جن و انس این جهان و ما سوایم من نقیّ دین علی بن جواد بن رضایم تا بن العباس برده مجلس بزم و شرابم یادم آمد از سر و تشت و از آن شام خرابم او مرا در کاخ مهمان کردو خیلی داد عذابم عاقبت با زهر دادند پاسخ خیر و ثوابم مدفنم در سامرا و جمعه ها در کربلایم من نقیّ دین علی بن جواد بن رضایم
♡ دلم را شست رؤیای زلالت شدم خورشید با نور خیالت ببین دنبال تو می‌گردم ای عشق! بیا صیاد دنبال غزالت @eitaaparvanegi
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی گران‌ترین و گرامی‌ترین کتاب تویی کتاب‌های جهان از بدایتِ تاریخ تمام مشق تو هستند اگر کتاب تویی سلام بر تو که هم‌صحبتم به بیداری سلام بر تو که بیداری‌ام ز خواب تویی نه شعر، ای همه حکمت که در فضیلت تو بس است این‌که خدا را کلام ناب تویی همان تجلیِ اعظم که از نهایتِ مهر خدا نمود به انسانِ خود خطاب تویی بدون نور تو عالم کویر ظلمت بود که در زمان و زمین روشنی و آب تویی وَ در هبوط زمین، تشنگی انسان را به هر سؤال گواراترین جواب تویی گواهِ آنچه رسولان رفته آوردند! میان آن همه خود حُسن انتخاب، تویی... امانتی که نبی هم‌طراز عترت خویش به جا گذاشته تا موعد حساب تویی تو را به گریه ببوسم، به سینه بگذارم که آن کریمِ همیشه گشوده باب، تویی...
ما و تو ای عزیزِ من از یک قبیله ایـم مانند موج و ساحل دریای پـر خروش تو کـوله بار رنج مرا میبـری به پشت من بار خاطرات تو را میکشم به دوش *   *   *   * گوینـد به پیرانه سری عشق مباز دیگر تو و سجاده و تسبیح و نماز پیـرم نرسم به توبه، ساقی می ده کز میکده تا صومعه راهیست دراز *   *   *   * دیشب کـه نیامدی دلم تنهـا بود     امروز تـو بودی و خـدا با ما بـود شیرینی خاطرات تلخ است، پریش     ایکـاش که دیروز همان فردا بود استاد •••✾•🌿🌺🌿•✾•••
همیشه گریه‌های زیر باران ماجرا دارد که یک سر در پشیمانی، سری هم در وفا دارد میان خاطراتت آنچنان بر سینه می‌کوبم که ثابت می‌کند یک دست هم، گاهی صدا دارد نبودت روزهایم را به قدری بی هویت کرد که در تقویم من تنها غروب جمعه جا دارد تصور می‌کنم عاشق شدن یک درد موروثی‌ست از آنجا که پدر عمری‌ست در دستش عصا دارد یقین دارم کسی ظرف دعا را جابه جا کرده تو را من آرزو کردم، کسی دیگر تو را دارد!
که دیده زیر زمین باغ بی‌خزانی را؟ نهان‌تر از سفر ریشه‌ها جهانی را و باد از لب این خاکریز می‌روید مگر که فاش کند قصۀ نهانی را که گفته خاک کم از آسمان بها دارد؟ ببین در آینه‌ها خاک آسمانی را و دشت، ساکت و ژرف است، مثل اقیانوس که شب به سینه فرو خورده کهکشانی را چقدر مادر او چنگ زد به سینۀ خاک! ولی نیافت از آن سوخته، نشانی را ولی نیافت، مگر چند تا گلولۀ سرد ولی نیافت، مگر مشت استخوانی را پدر در آن طرف دشت لاله‌ای را دید که یافت بر اثرش باغ ارغوانی را... به سوی شهر مه‌آلود می‌کشند غروب ز دشت سوخته از لاله کاروانی را
باتو ای شمس،چنان مولوی‌انگیز شدم شدم اهوازترین....... عازم تبریز شدم باد فر خورد، به خرمایی موهات رسید من در این فر کده با باد گلاویز شدم چشم تو شعر قشنگی‌ست، همین شعر مغول خون ِدل ریخت و من شاعر ِچنگیز شدم آنقدر پیچش موهای تو اسلیمی بود که من از کشف رضاخان تو لبریز شدم با تو هر هفته، پر از نقش و تماشایی شد بی تو هر جمعه که بگذشت غم انگیز شدم
ندارم پاسخی؛ در کنج رینگم شکسته کاسه‌چرخ و بلبرینگم خودم فیلتر نمودم هر چه را شد کنون پیگیر رفع فیلترینگم