eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
41 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عفو نوشت: صـدها هـزار نامه ی آلوده از گـناه با یڪ نــگه عــفو تو تطهیر میشود
طعمه نوشت: آخر به عشق اینڪه خودت ضامنم شوی یڪ شب به عمد طعمه صیاد میشوم
دلخسته نوشت: به خراسان ببری یا نبری حرفی نیست تو نگیر از منِ دلخسته "رضا گفتن" را
فتنه های آبکی نه با آب و نه با نان مقصدت حاصل نخواهد شد نه از این فتنه ها رود حقیقت گِل نخواهد شد یقین دارم به دریا می رسد این رود خیلی زود به این نازخم ها وامانده در ساحل نخواهد شد یقین دارم صراط المستقیم عشق پاینده ست به هر بادی به سمت دیگری مایل نخواهد شد برای ما که جان دادیم پای این وطن، دشمن! گذار از روزگار فتنه ها مشکل نخواهد شد به ایران حضرت صاحب زمان وقتی نظر دارد یقیناً نقشه های دشمنان کامل نخواهد شد به عصر فتنه شاید رنگ ناحق مثل حق گردد ولی نور خدا پوشیده با باطل نخواهد شد احمدرفیعی وردنجانی
مـــدتی‌ هســـــت در انتـــــظار بارانم چه کــنند چشـــــم‌های ابـــــری من..؟ با توام آســـــمان..! حواســـت هست؟ بغض هم خسته است از خجالتِ من!
من برای با تو بودن ختم قرآن میکنم از خدامیخواهمت،بانوی چادر مشکی‌ام 🖇💌
فقیر نوشت: فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی ڪه جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز
گنهڪار نوشت: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهڪار نیاید
چه تکراری از این خوشتر، بگویم دوستت دارم... لبت را تو بخندانی بگویی من کمی بیشتر... 💕
خسته و بیماروش به گردنم آویخت آن هوس انگیز دلبرِ گنه آموز دیده اش آشفته از خمار هوس بار گونه اش از آتش گناه، گل افروز چنگ فرو برد و گیسوان سیه را نرم ز پیشانی بر آمده پس ریخت ناز سرانگشت وی که گم شده‌ای داشت روی بنا گوش من خزید و هوس ریخت سینه‌اش افشرده روی سینه‌ٔ من تنگ در تپش از مستی گناه دل آویز نرم و نوازشگر آرمیده به دوشم گرمی آن بازوان هوس خیز ... شعلهٔ سرد شکیب و سایه ی پرهیز رفته در آن چشم های می زده در خواب در نگهش آرزوی تشنهٔ لبریز در نفسش التهاب بوسهٔ بی تاب گرم در آغوش من خزید و هوسناک بر لبم افشرد آن لبان تب آلود من ز خیالی رمیده سرد و سبک مهر بوسهٔ من سردتر ز بوسهٔ بدرود لب ز لبم برگرفت و از سر افسوس غمزده در چشم من دوید نگاهش وز نگه خسته‌اش به چشم من آویخت سرزنش بی زبان چشم سیاهش دید که باز اندرین دو دیده ی نمناک عشق کسی شمع یادگار فروزد دید که باز این دل رمیدهٔ بی تاب در غم آن آرزوی گم شده سوزد از پس ِ اشکی که همچو هاله ی اندوه پرده در آن چشم های می زده آویخت باز تمنای کام و حسرت آغوش زان نگه تشنهٔ هوس زده می ریخت... 🌹🌹🌹
جز هوا نسپرم آنگه که هوای تو کنم جز وفا نشمرم آنگه که جفای تو کشم به خدای ار تو به دین و خردم قصد کنی هر دو را گوش گرفته به سرای تو کشم ور تو با من به تن و جان و دلم حکم کنی هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم
چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه..؟ با صدای غزلم از تو بخوانم یا نه گفته اند قصه ی هر عشق جدایی و غم است چه کنم...؟ این غم تو قصه بدانم یا نه در نبود تو اگر؛شخص غریبی آمد من به امید تو از خویش برانم یا نه مانده ام بار دگر باز شوی همدم من میدهی باز به انگشت نشانم یا نه یک قدم پیش و یکی پس؛به جنونم آری میکنی در طلب بوسه کمانم یا نه وقت دلتنگی و ماتم؛بغلم می آیی می شوی مونس تنهایی جانم یا نه یک معما شدی از بس که عجیبی؛تو بگو چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه بگو ؟ 🌨❄️═‌‌‌‌༻‌ ༺‌‌‌═🌨❄️
امروز که سرمستم از آهنگِ صدایت بگذار بخوانم غزلی تازه برایت بگذار بگویم کمی از نرگس ِچشمت از شعله ی پنهانیِ گیسوی رهایت بگذار بگویم که نگاهِ تو مرا کُشت بشْمار مرا جزوِ یکی از شهدایت چون حادثه می مانْد حضور تو شبِ پیش ای کاش که تکثیر شود حادثه هایت دیروز صدای تو که از آینه برخاست یکباره دلم ریخت در آغوش ِصدایت امروز من و این غزل و این تنِ تبدار آماده ی مرگیم ، بمیریم برایت
"ای که شعر دیگران را ساده از بر می‌کنی شعرهای من برای توست، باور می‌کنی"!؟ پای هر بیتَم، ردیفی؛ بی تو شعری ناقصم حال من را با همین ابیات بهتر می‌کنی وزن در افکار مخدوشم نمی‌گنجد ولی چون تو می‌آیی ترازو را میسّر می‌کنی می‌نشینی روبه‌رویم با همان چشم خمار این غزلهای مکدّر را منوّر می‌کنی من چگونه بازگویم مقصدم چشمان توست من هلاک چشمهاتم، تیر را در می‌کنی؟ فکر اشعار بدون تو نبود و نیستم از چه رویی خاطرم را هی مکدّر می‌کنی؟ هان، تویی که شعرهایم را برایت گفته‌ام روز و شبها را کجا بی شعر من سر می‌کنی!؟ ‌
آتشفشان شده فَوَران گدازه ام داغی عمیق سر زده از زخم تازه ام می خواستم سکوت کنم شعر گفت«نه» بیچاره من که دست جنون است اجازه ام گاهی سراغ کشته ی خود را بگیر تا لب وا کند به شکر و شکایت جنازه ام
چشمِ سبز و لبِ قرمز، تنِ تو رنگ سفید؛ تو خودت پرچم اسلامی ایران منی...🇮🇷
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما 🌹🌹🌹
‌ ‌اگرچه با غـم عشقـش خـراب ڪرد مرا دلم خوش است ڪه او انتخاب ڪرد مرا 🌹
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم خیلی خلاصه عرض کنم:دوست دارمت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم از هم فرو مپاش ،برای بنای تو باید بلور وچینی ومرمر بیاورم بر عرشه ی سرودن شعری برای تو من با کدام قافیه ،لنگر بیاورم وقتش رسیده این غزل نیمه سوز را از کوره های خودخوری ام در بیاورم مهدی موسوی
مـــدتی‌ هســـــت در انتـــــظار بارانم چه کــنند چشـــــم‌های ابـــــری من..؟ با توام آســـــمان..! حواســـت هست؟ بغض هم خسته است از خجالتِ من!
تا تو را دیدم محالم حال شد در دل من ناگهان جنجال شد سرنشین بودیم در ماشین تو ته‌نشین شد غم در استیصال شد. با نگاهت خنده آمد بر لبم خواستم شاکی ... زبانم لال شد خواستم بردارم از سیمات، چشم که توجه جلب یک گودال شد زیر لبهایت چه جالب! چاله بود چال چانه بر دلم چنگال شد خواستم دل داده، گیرم قلوه را این ولی شرعاً پر از اشکال شد من نجیب و سربه‌زیر و چادری کی دلم مشغول این اعمال شد؟!! همزمان شد در تو حجب و اشتیاق در دل من از تو استقبال شد گرچه از احساس، حرفی هم نبود برملا احساس از احوال شد حال خوش آن شب درونم زنده شد یار هم از زندگی خوشحال شد ناگهان با ساعت زنگی پرید از سرم خواب و دلم پامال شد
. در جهانی که پُر از فرضیه‌های شدن است واقعا سوختم و باختم و دود شدم آن که جان کَند و خطر کرد و به بالا نرسید آن که دائم هوسِ سوختنِ ما می‌کرد آن که از هیچ نگاهی به تماشا نرسید کاش می‌آمد و از دور تماشا می‌کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍یکشنبه را دوست دارم... روز زیارت دوست داشتنی ترین همسران حضرت علی علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها
هم شبیه من از ساده لوحیَش دلبسته ست ڪه درڪش نمی کند 🌹
هرچه می زنی من هنوز مثل طفلی ڪه ڪتک خورده به دست مادرش بیرانوند🌹