ای عشق به شوق تو گذر میکنم
ازخویش
تو "قاف" قرار من و من "عین" عبورم
#قیصر_امین_پور🍃👌❤️
@shapark1🦋🌺🦋
از تو گفتن کار هر کس نیست ای زیبا غزل
من برای گفتنت باید که مولانا شوم
@shapark1🦋🌺🦋
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست
بعد تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
🕯🌺
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای !
ماه من ، آفت دل ، فتنه ی جانها شده ای. !
پشت ها گشته دوتا، در غمت ای سرو روان
تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای
خوبی و دلبری و حسن , حسابی دارد
بی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟
حیف و صدحیف که بااینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندرپی سودا شده ای
شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای
بین امواج مهت رقص کنان می بینم
لطف را بین ،که به شیرینی رویا شده ای
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا ، تو چرا بی خبر از ما شده ای.. ؟
پاییز من
عزیز غم انگیز برگ ریز...
یک روز میرسم و
تو را می بهارمت...!
(سید مهدی موسوی)
خانه خشتی،قدیمی،قل قل قلیان،گرامافون،قمر
تکیه بر پشتی زده یار و صدای تار فکرش را بکن♥️
🌱🖇
چشمان تو
سازنده ی عشق است و
بديهیست...
اين دل نشود
بعد نگاهت دگر آرام ...!
#باران_کارامد
تاریکتر از شب بُوَد از هجر تو،روزم
اے روشنے دیدهٔ بیدارِ محبت...
#حزین_لاهیجی
#شب_بخیر
یک لحظه دلم خواست ، که پهلویِ تو باشم
بی محکمه، زندانیِ بازویِ تو باشم
پیچیده به پایِ دلِ من، پیچش مویت
تا باز زمین خورده یِ گیسویِ تو باشم
کم بودنِ اسپند در این شهر، سبب شد
دلواپسِ رویت شدنِ روی تو باشم
طعمِ عسلِ عالیِ لبهات دلیلی ست
تا مشتریِ دائمِ کندویِ تو باشم
🕯🌺
مثل هر صبح تو خورشیدے و من مشتریات
در مدار تو و چشمت همه دنیاست ، سلام
#حسین_فروتن
پهلــوان قلدُرم💪
با پشــت بازو پــــُــز نـده
ظرفهای شام
دارد انتظارت میـــکشد...😂
#تو_خونه_فرمانده_خانومه
#باس_ظرفارو_بشوری😎 😄
ونشستم بنویسم زدوچشمان تو امروز
وهمان نقطه آغاز،
نگاهم به نگاه تو گره خورد وزبان هیچ،
تهی شد سرم از واژه
فقط سیر نشستم به تماشای تو وهیچ نگفتم
وچه لبخند ملیحی پس آن نیم نگاهت …
گونه ام سرخ شد از شرم
و ماندم چه بگویم
که سزاوار دوچشم عسلی رنگ تو باشد
تو بگو از چه نویسم چه بگویم
که دو چشمان تو خود فلسفه زندگی وراز حیاتست
ومن معتکفی خسته ودرمانده که آیا تو قبولش بکنی یانه
وبگذار فقط ساده وبی وقفه بگویم
تو عزیزی نفسی راحت جان من ومرجان من وسنگ صبوری
بخداوند قسم عشق تواز سرنرود
کاش …
همین کاش خودش فلسفه دارد
غم اندوه من انگار دمی خواب ندارد
بگذار آخر این شعر به سامان برسد بغض نباشد
ودوچشمان قشنگ تو پر ازاشک
و اشکم بشود باز سرازیر و بگوئی
نگران توام ای “خانه ات آباد کجائی” ؟
غیر ممکن نبود هیچ محالی
جان من “باز بگو سیب”
که لبخند تو باعث بشود بازبخندیم وفراموش شود
غصه وغمها
جان من باز بگو سیب
#محمدجواد_منوچهری
صُبح و صُبحانہ و لَبخند و دِلے دَر تَبِ یار
بَہ چہ آغازِ قَشنگے ست، در این روزِ بَهار.
#حمید_رضا_یگانہ
نمی دانم تو ملتفت شدهای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند...
📚 کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
لطف کن لب های خود را بیش از
این"قرمز" نکن
رحم کن بر این دل ویران
استقلالی ام …
#کنعان_محمدی