eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
27 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بی هوا عشق می‌زند به سرت...
چیدن سیب و کمی عصیان فدای چشم تو پوچی این قرن بی عرفان فدای چشم تو رنگ کاشی های مسجد شاه دارد چشم هات از "خمینی شهر" تا  تهران فدای چشم تو برنوی مشروطه خواهی مرد لر می خواهد و هر فلانی زاده ی "بَهمان" فدای چشم تو .گ دختر افراسیابی  *"گُلونی*  بَکو د سر از لرستان تا به تنگستان  فدای چشم تو زیره  ارزانی کرمان  سرمه بر چشمت نکش لشکر آغا محمد خان فدای چشم تو خون صد ها صدر اعظم از لبانت می چکد قمصر و ابیانه و  کاشان  فدای چشم تو شاعری با خط عبری ابروانت را نوشت شد مسلمان گبر بی ایمان فدای چشم تو مثل داش آکل مرا مرجان نگاهی کشته است عاشقان  دختر ساسان فدای چشم تو چون که شعر صائب جان را نمی فهمی گلم می نویسم ساده و آسان ،فدای چشم تو ❤️
با تُو مِی چَسـبد فقـط رَفـتن به قَـعر عاشِقی وَرنه در بابِ هَوس بازی که آدم قـَحط نيست!
. باور کنید چاره ی هر درد ، خنده نیست نیشی به قدر نیشِ عزیزان گزنده نیست عمریست خنده از سرِ ِدرد است و زورکی چیزی شبیه خنده ی زوری کُشنده نیست تقصیر بِرکه است که هِی موج می زند آری ! وگرنه ماه که زشت و زننده نیست وقتی پُر است روی زمین از کلوخ و سنگ دنیا پناهِ غربتِ بالِ پرنده نیست این عادت است  می برد او را  وگرنه رود از روی شوق ، جانبِ دریا رونده نیست یک عمر خنده کردم و دردی دوا نشد باور کنید چاره ی هر درد ، خنده نیست
‍ وقتی که دریای محبت در دلت باشد هر جا گره افتاد انجا منزلت باشد دائم برای دستهای این و آن چتری باید خدا آیینه دار محملت باشد مانند گلها فارغ از هربغض میخندی ترسی نداری زهردر آب و گلت باشد چون ابرهستی در مسیر رود میباری بیمی نداری سنگ حدفاصلت باشد تا شانه بالا میزنی آیینه میفهمد این اخم ها سهل است سد مشکلت باشد تو آسمانی مهربانتر از زمین هستی آنقدر خوبی که، خدا هم عاشقت باشد ✍
•{وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا، تو، همه جا، تو، همه جا، تو پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟}• 🌸🌸🌸
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
شاعران عزیز که در کانال حضور دارند، میتونن اشعار خودشون رو به لینک ناشناس بفرستن تا در کانال بارگذاری بشه از حضور شما خرسندیم😍 و آماده‌ی شنیدن نظرات و انتقادهای شما هستیم https://abzarek.ir/service-p/msg/943440 @abadiyesher
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی‌ها بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز 🌱
‌' نهنگی دید مرگش را، ولی دل را به ساحل زد من از پایان خود آگاهم اما دوستت دارم 🌱
آرزو دارم شبی را سرکنم در کوی تو غرق گردم در میانِ ساحلِ بازوی تو در میانِ رنگ و بویی با نفسهای تنت سرکنم دامانِ شب را تا سحر بابوی تو حجله ی مطبوع دستانت شود ،اسایشم بستری سازم میانِ خوشه های موی تو مُطربِ روحم شود گرطرّه ی پیشانیت نغمه خوانی میکنم با ذخمۀ گیسوی تو چنگِ نجوای دلم را گر نوازی با لبت رودی از بوسه بخوانم با لبِ کندوی تو لطف کن درحقّ یونس تابرآرد کامِ دل آرزو بر دل نمانَد در هوای روی تو
همین که میگُذری از مقابلم خوب است چه خوب جانِ مرا میبری، ادامه بده...
روز نخست، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو، به منِ خسته تب رسید بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید
. کام من تلخ‌تر از قهوهٔ قاجاری‌هاست جبر تو ساده‌ترین حالت ناچاری‌هاست اسم تو روی لبم بود که ترکم کردی دوستی با رقبا عادت سیگاری‌هاست مرد وقتی‌که هوایی بشود، سالم نیست که زمین‌گیرشدن حکمت بیماری‌هاست اولین خون زمین‌ریخته خون عشق است شاید این فلسفهٔ خلق خودآزاری‌هاست دست در جیب قدم می‌زنی و می‌دانم کشف دستان تو انگیزهٔ بسیاری‌هاست با همان پیرهن پاره شفا داد عزیز گاه آزادشدن بند گرفتاری‌هاست رود دریاشدنی نیست اگر بنشیند لذت وصل به جان‌کندن و دشواری‌هاست
در کنارم می‌نشینی، قندپهلو می‌شوم دوست می‌دارم، بنوشم چای با قند لبت
‏قسمتِ دشمن انسان نشود روزی که «دوستت دارمِ» معشوق به «امّا» برسد...
از ازل مهر تو در سینه درخشید علی گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی از هر انگشت تو دریای کَرم می‌ریزد کوه از برق نگاه تو بهم می‌ریزد در رکوع تو گدا اوج عطا را حس کرد دست در دست علی دست خدا را حس کرد هر چه در حق تو گفتند و نوشتند نشد هیچ کس مثل علی عبد خداوند نشد سائل غمزده فهمید کجا رو بزند نجف امد که فقط پیش تو زانو بزند با اشارات شما چرخ جهان چرخیده صد و ده بار زمین دور سرت گردیده صید مهر تو شدیم و به دلت افتادیم شهروند ابد شهر علی آبادیم ضربان دل شیعه به علی وابسته است علوی بودن ما تا به ابد پیوسته است تا ابد عطر حریمت نرود از یادم صد و ده بوسه به انگور ضریحت دادم به اذانی که پدر داده به گوشم سوگند نشوم لحظه‌ای از مهر عزیزت دل کند ردّی از دشمن تو وقت خطر پیدا نیست کار حیدر به خدا کار فلانی‌ها نیست دست معمار ازل نام علی را که نوشت نقطه ضعفی به بلندای وجودش نسرشت پدر خاکی و ما خاک نشینان تواییم میهمانان سر سفره ایمان تواییم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 حجاب از زبان شیرین ثنا شعرخوانی ثنا نظری درباره حجاب
لعنت به عشق پاک! نه لعنت به روزگار لعنت به چشم‌های پر از فتنه.ی نگار لعنت به آن که گفت تو را دوست دارمت لعنت به زود باوری قلب بی‌قرار خواب از سرم پرید و رهایم نمی‌کنند این خاطرات لعنتی تلخ ماندگار قید تو را بکل زدم از یاد بردمت... لعنت به دل که رفت همیشه سر قرار رفتی تو با قطار و سرم سوت می کشید... لعنت به این ملودی شبهای زهر مار رفتی میان برف و زمستان همیشه ماند لعنت به عاشقانه‌ی تقویم بی بهار بیچاره کرده است و به پایان نمی رسد شکوایه‌های لعنتی آدم دچار... 📚 گیدا
تعبیر خواب‌های پریشانی‌ام، بیا دلتنگ بوسه‌ات شده پیشانی‌ام، بیا وقتی کنار بستر شعرم تو نیستی تنهاترین ترانه‌ی بارانی‌ام، بیا در پیچ‌و‌تاب ذهن گره‌خورده‌ام فقط مشغول فن خاطره‌درمانی‌ام، بیا حال‌و‌هوای دفترم از بغض پر شده در جست‌و‌جوی خنده‌ی پنهانی‌ام، بیا حرف از ترنج، دست، زلیخای دیگری از جان برید این دل قربانی‌ام، بیا تنها دلیل رقص قلم‌های بی رمق یک سطر مانده تا ته ویرانی‌ام، بیا
. ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم! امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم! دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم! رم‌دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم! کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم! صدباغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم، نچیدیم! سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم! وحشی سبب دوری و این قِسم سخن‌ها آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم...!
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم... وحشی_بافقی 🍃🌺🍃
منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم... 🌱
گر نمک باعث شوری است خدایا عجب است یار من اینهمه دارد نمک و شیرین است... !؟
دَرون سِینه نَگُنجَد ، غَمی که مَن دارَم خُوش است با غَم دِل عالَمی که مَن دارَم سِرشکِ دِیده بَیان کَرد ماجَرای دِلَم چه اِعتماد بَر این مَحرمی که مَن دارم؟ از آن گُلی که بَرآید زِ خاک مَن پِیداست ز هِجر لاله رُخان ماتَمی که مَن دارَم بِسوخت جان حَریفان زِ گَرمیِ سُخَنَم عَجب که دَر تو نَگیرد دَمِی که مَن دارم بیا و بَر دِل مَن رَحم کُن که از تَنگی در او قرار نَگیرد غَمی که مَن دارَم