eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
27 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نگذار کسی بداند ما چه جوری همدیگر را دوست داریم نگذار کسی بفهمد عشق یعنی چه؟ خب؟ این چیزها فقط مال من و توست!
نو‌کیسه‌ها جمع‌اند ومستِ قدرتی فانی بازیچه‌ایم و مهره‌ی محزون مهمانی از سر فرودانیم و پیشانی نوشت ما شد عید قربان و نهایت بزم قربانی بر روی دوش ما بنا شد کاخِشان اما ما در تلاطم تا ابد در شیب ویرانی راه پس‌و‌پیشی نمی‌ماند زمانی‌که بر روی بام اره‌ها باشیم زندانی خوردند حق ما و خندیدند و رقصیدند در مجلس ختم صفات پاک انسانی با لطف این عالیجنابان خشک شد دریا دیگر نخواهد آمد اینجا هیچ بارانی کاخ ستم را هرچه مستحکم، دوامی نیست از کوخها خیزد اگر یک موج طوفانی @gida13
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت ماه رمضان حافظ این گَله بُد از گرگ فریاد که زود از سر این گله، شبان رفت شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه‌ی جمعیت بیداردلان رفت بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟ ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان آن‌روز که این ماه مبارک ز میان رفت تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت از نامه‌ی اعمال، سیاهی چو دخان رفت با قامت چون تیر درین معرکه آمد از بار گنه با قد مانند کمان رفت برداشت ز دوش همه‌کس بار گنه را چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت چون اشک غیوران به سراپرده‌ی مژگان دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آن‌ها که به صائب ز وداع رمضان رفت
کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟ یا لااقل حکایت ما را بیان کند من زیر بار معصیتم ضعف کرده‌ام دستی کجاست تا مدد ناتوان کند تب کردم از مرور گناهان کوچکم کو آتشی که خجلت ما را نهان کند؟ ما بی سلیقه‌ایم، تو حاجات ما بخواه ورنه گدا مطالبه‌ی آب و نان کند آتش میاورید که اشکم مرا بسوخت کار شرار نار تو، آبِ روان کند ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند حاشا که دوست کار زمین و زمان کند درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند از تو بعید نیست رفیق گدا شوی مرد کریم میل به مستضعفان کند محرم نمی‌شود به مناجات نیمه‌شب هرکس که رو به محفل نامحرمان کند صبح قیامت از تو، به تو می‌برم پناه آغوش تو مگر که مرا میهمان کند با آفتاب روز جزا پاک می‌شود هر کس که قهر از کرم آسمان کند
سفره دارد جمع می گردد, گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن بر در این خانه من بهر امیدی آمدم پس, نگیر از من تو این حال و هوا را, عفو کن دست خالی آمدم, با دست خالی می روم یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن خوب و بد, در هم بخر, ای یار, ما را عفو کن جان آقای خراسان, جان سلطان غریب هم وطن های علی, موسی الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار, یا رب الحسین جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین گریه کن های غم کرببلا را عفو کن جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
از چشم‌های مست تو صهبا نمی‌خواهم بالاتر اصلا! دیدۀ شهلا نمی‌خواهم غرقم درون خاطراتِ تاابد زخمی در نیل خود می‌میرم و موسی نمی‌خواهم خورشید را رد کرده‌ام از آسمان دل از مهر، دیگر نور یا گرما نمی‌خواهم طوفان دنیا قایق قلب مرا له کرد باید بسوزد چوب من، دریا نمی‌خواهم! آورده‌ام عیسی به دنیا با هزاران درد از نخل تهمت ای خدا! خرما نمی‌خواهم سهم من از دریای آغوشت عطش شد عشق! دور از تو در موج عطش سقّا نمی‌خواهم می‌بوسمت از دور و بر دوشم گناهی نیست کفر است دین عشق استفتا نمی‌خواهم بگذار شطحیات باشد شعر با یادت دیگر برای حرف‌ها معنا نمی‌خواهم @eitaaparvanegi
👏👏👏
قدرش نشناختیم و جاهل بودیم مشغول به کارهای باطل بودیم ماه رمضان نیامده، رفت از دست ای وای به‌حال ما که غافل بودیم! 😢
هدایت شده از اشعار "عاصی"
وداع با ماه مبارک رمضان.mp3
7.69M
ممنونم اگر نروی...😔 حجت الاسلام میرزامحمدی وداع بسیار زیبا با ماه مبارک💔😭
وقتی که خواب نیست ز رویا سخن مگو آنجا که آب نیست ز دریا سخن مگو پاییزها به دور تسلسل رسیده‌اند از باغ‌های سبز شکوفا سخن مگو دیری‌ست دیده غیر حقارت ندیده است بیهوده از شکوه تماشا سخن مگو یاد از شراب ناب مکن! آتشم مزن! خشکیده بیخ تاک، حریفا! سخن مگو چون نیک بنگری همه زو بی‌وفاتریم با من ز بی‌وفایی دنیا سخن مگو آنجا که دست موسی و هارون به خون هم آغشته گشته از ید بیضا سخن مگو وقتی خدا صلیب به دوش آمد و گذشت از وعده‌ی ظهور مسیحا سخن مگو آری هنوز پاسخ آن پرسش بزرگ با شام آخر است و یهودا، سخن مگو! این باغ مزدکی است بهل باغ عیسوی! حرف از بشر بزن ز چلیپا سخن مگو ظلمت صریح با تو سخن گفت پس تو هم از شب به استعاره و ایما سخن مگو با آن که بسته است به نابودی‌ات کمر از مهر و آشتی و مدارا سخن مگو خورشید ما به چوبه‌ی اعدام بسته است از صبح و آفتاب در این جا سخن مگو
بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز... دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها   هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز... بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...
دلم همیشه گرفته از این زمانه ی تلخ که لحظه لحظه به من می دهد نشانه ی تلخ دلم همیشه پر است از غمی که می آید شبیه بغض گلوگیر، در بهانه ی تلخ تب و تباهی و حس قریب تنهایی عجب ضیافت شومی در این شبانه ی تلخ "چقدر حس بدی است حس تنهایی" دوباره زمزمه ی زیر لب، ترانه ی تلخ کبوتری که بیفتد جدا ز معشوقش چگونه پر بزند رو به آشیانه ی تلخ؟ قلم به دست من امشب به گریه می گوید: چرا دوباره شروعی به عاشقانه ی تلخ؟ تمام قصه همین بود: اینکه تو بروی و خیره منتظرم من، به بی کرانه ی تلخ
هدایت شده از 
با بودن تو حضور را فهميدم از رفتن تو عبور را فهميدم با اين كه نمرده‌ام ولى بعد از تو دمسردى خاک گور را فهميدم
🌼🌼
. یک روز در آغوش تو آرام گرفتم یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم افسوس که چون لاله پر از خون جگر بود جامی که ز دست تو گل‌اندام گرفتم از ساده‌دلی مشق وفاداری من شد درسی که ز بدعهدی ایام گرفتم امشب ز لبان هوس‌آلود تو ریزد هر بوسه که من از تو به پیغام گرفتم از تیر حوادث به پناه تو پریدم روزی که مکان بر لب این بام گرفتم دور از تو در و دشت پر از نالهٔ من بود چون سیل به دریای تو آرام گرفتم رسواتر از آن کردمت ای دیده که بودی داد دل خود را ز تو بدنام گرفتم
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد دل نفـرین‌شدهٔ ماست که تنـهاست هـنوز
همه رفتند پی رویت ماه منم و حسرت یک نیم نگاه چه عذابی است که با کوه گناه نشود هیچ نصیبت به جز آه...
هدایت شده از 
بحث و بررسی اشتباهات رایج شعر شاعران جوان با حضور علی‌محمد مؤدب و میلاد عرفان‌پور https://www.aparat.com/v/cX5FN
عید آمده، قصّه و مثل می چسبد هر خاطره ات مثلِ عسل می چسبد معجونِ سخن های تو با نازِ نگاه مانندِ رباعی و غزل می چسبد.
🔰 وداع با ماه خوب خدا از زبان امام سجاد علیه السلام وَ قَدْ أَقَامَ فِینَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ وَ صَحِبَنَا صُحْبَهَ مَبْرُورٍ اى خداوند، ماه رمضان در میان ما بس ستوده زیست و برای ما یار و همراهی نیکو بود وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِینَ ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ‏ و گرانبهاترین سودهاى مردم جهان را به ما ارزانى داشت. اما چون زمانش به سر رسید و مدتش و شمار روزهایش پایان گرفت، آهنگ رحیل کرد. 😔 📚 بخشی از دعای ۴۵م صحیفه سجادیه @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
🍃 دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ غَشِّني فِيْهِ بِالرَّحْمَةِ، وَ ارْزُقْنِي فِيْهِ التَّوْفِيقَ وَ العِصْمَةَ، وَ طَهِّرْ قَلْبِي مِنْ غَياهِبِ التُّهْمَةِ، يا رَحِيماً بِعِبادِهِ المُؤْمِنِينَ.
ای کاش نشانی از هلالم بدهند روزی خبرِ خوبِ وصالم بدهند از رؤیت روی ماهِ مهدی چه خبر؟ ای کاش جوابی به سؤالم بدهند
افسوس و حسرت عاشقان ماه خدا رفت شبهای قدر و ارحم و اشک و دعا رفت همچون نسیمی بین گلها در بهاران آرام از این رهگذر همچون صبا رفت ماه تلاوت ماه رحمت ماه غفران گلبانگ زیبای اذانِ با صفا رفت افسوس قدرش را ندانستیم نیکو آن نو بهار بندگی انبیا رفت مثل همیشه خواب غفلت بازگردد در بامدادان و سحر صوت ثنا رفت لبریز برکت بود این عیش پر از خیر این موسم پر نعمت از خوان گدا رفت دیگر ندارد منزلت هر آیه یک ختم ماه ثواب بی دریغ و پر عطا رفت ای کاش باشم زنده اما سال دیگر با خود بگویم این ضیافت با رجا رفت
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت یاد شب قدر و چشمۀ فیض به‌خیر تا چشم به هم زدیم، این ماه گذشت
✨خداحافظ ماه خوب خدا🌙 بیداری شب‌ ، آه سحرگاه گذشت ماه رمضان چقدر کوتاه گذشت هنگام وداع آمده، دلتنگ شدیم یک چشم به‌هم زدیم، یک ماه گذشت