مانند برکهای که در آن عکس ماه نیست
خاموش و خستهام به دلم غیر آه نیست
یک عمر با فراق تو سر کردم و هنوز
چشمم به راه هست و دلم روبهراه نیست
آری شبیه ریگ بیابان در این مسیر
دلبر زیاد هست و یکی تکیهگاه نیست
نا ممکن است بعد تو عاشق شود دلم
هر سایهای که در نظرم سرپناه نیست
ما را هوای وصل تو دیوانه کرده است
در مسلک شما نکند این گناه نیست ؟
دارم به انتهای خودم می رسم ولی
عمری که در هوای تو سر شد تباه نیست
#محمد_درّودی
خوندل از بی غیرتیها در دیار غزهایم
صبرمان دیگر سرآمد بیقرار غزهایم
ای علمدار ولایت بار دیگر تسلیت
حاج قاسم! مثل تو ما داغدار غزهایم
خونمان آمد به جوش از آن جنایات عظیم
داغدار آن زنان بار دار غزهایم
اینکه اینک زندهایم و غزه درگیر غم است
زین مصیبت تا قیامت شرمسار غزهایم
غزهی سنی به جای شیعه میجنگد کنون
اقتدار قدس را ما وامدار غزهایم
هیبت طوفان الاقصی پشت صهیون را شکست
تا ابد مدیون لطف شاهکار غزهایم
می کِشد ما را به غزه عطر اِحدَی الحُسنَیَین
طالب جام شهادت در نوار غزهایم
گر ولیّ امرمان یک دم دهد اذن جهاد
با دَم اِنّا فَتَحنا رهسپار غزهایم
حاج قاسم! غم مخور تا عاشقانت زندهاند
شک نکن تا پای جان، ما پای کار غزهایم
این زمستان می رود با نصرت پروردگار
شاهد روئیدن گل در بهار غزهایم
#غزه
#رفح
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی_زائر
۱۴۰۳/۱/۷
طومار عاشقانه فرستادمش ولی...
پاسخ دوخط نوشت که؛ خواندیم، یا علی!
#حسین_نادری
از منظره ات عکس به تعداد گرفتم
از هرچه به جز چشم تو ایراد گرفتم!
من سارق یک مثنوی از چشم تو بودم
دزدیدم و هی " دست مریزاد" گرفتم
در برکه ی آغوش تو لغزیدم و ناگاه
از پیرهنت ماهی آزاد گرفتم!
خطّاط نبودم؛ به تماشات نشستم...
از خطّ ِدواَبروی خودت یاد گرفتم
رفتی و من از پستچی ِتازهی تقدیر
هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم
از آذر دستان من امروز رها شد
آن دست که در گرمی مرداد گرفتم
باد آمد و برداشت تو را، حقّ من این بود!
باید بدهم هرچه که از باد گرفتم...
#محمد_علی_نیکومنش
ای آینه، ای سنگ صبورم، دیدی؟!
دیدی که شکسته شد غرورم، دیدی؟
با سنگ نه با نگاه سردش هر بار
صد تکه شده قلب بلورم، دیدی؟
#مریم_احمدی(#حضرت_باران)
چقدر کشته و زخمی چقدر آواره...
به جا گذاشته باران بمب و خمپاره
چقدر مادر بیطفل و طفل بیمادر
اضافه شد به غم بیقرار گهواره
صدای شیون پروانههای سوختهبال
رهاست در شب خاورمیانه، همواره
و بوی سوختن گوشتِ تنِ مردُم
میآید از دهن آتشی وطنخواره
قرار بود که عاشق شویم و خوش باشیم
به رغم حیلهی این روزگار مکّاره
قرار بود یکی از پرندگان باشد
نه اینکه مرگ بریزد به خاک، طیّاره
نگاه کن دل من،سخت استخوان سوز است
نگاه کن، قلمم پودر شد دگرباره...
#اعظم_سعادتمند
#فلسطین
#رفح
برای فلسطین مقاوم
برجای نمانَد اثر از اَبترها کوتاه شود شرّ شرور از سرها
در محکمهها به جای محکومیت
صادر شده مُشتمشت خوابآورها
ای کاش که از خواب گران برخیزد
وجدان به خوابرفته در بسترها
تغییر بده نشانهات را ای سنگ!
اینبار هدف بگیر آنسو ترها
شاید که سکوتشان ترَک بردارد
یک عده جماعت تماشاگرها
با وعدهٔ نصرت خدا، نزدیک است
پیروزی خون سرخ بر خنجرها
هان! منتقم کربُبلا میآید
با لشکری از خون علی اصغرها
آن روز به انتقام گُر میگیریم
چون آتش مانْده زیر خاکسترها...
#زهرا_سادات_جعفرنیا
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم
میدهم بهر وطن خون سر و خون تنم
وطنم زیر لوای تو و قرآن باشد
نرود زیر سم و چکمه دشمن، وطنم
آنکه فرمان دهد و رهبر ما هست تویی
آنکه فرمان تو را هست خریدار، منم
نگذارم وطنم دست اجانب افتد
گرچه آغشته شود باز به خونم، کفنم
تا که جمهوری اسلامی ایران باقی است
هست آن پرچم خوشرنگ وطن، پیرهنم
خاک بر سر کنم آن دم که نبینم رویت!
زنده باش! ای همهٔ روشنی انجمنم!
زنده باشی و ببینم رخ زیبایت را
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم
#محسن_علیخانی
#مقام_معظم_دلبری
شکست شیشه ی دل را ، مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
#صائب_تبریزی
عشق اگر قصدش فقط تشویش جسم و روح بود
کاش از اول نمی آمد دو پایش می شکست
#اسماعیلعلیخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگرد... یکی بعد تو هم صحبت من شد
فردا که دلم رفت، نگویـی کـــــه نگفـتم...
#طلا_کاظمی
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
#مریم_حیدرزاده
با اشک نوشتیم به رخساره ی محزون
ما در به در خادم دربار رضاییم
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
بریز حادثه ات را تو بر سرم باران
که مرگ خیمه زده در برابرم باران
قسم به جان نه،که جانم چه ارزشی دارد
قسم به لحظه ی اندوه رهبرم باران
هراس نیست مرا از هجوم طوفان ها
اگر که خادم این خاک و کشورم باران
مرور کن غم سردار قهرمانت را
که من ادامه ی این بغض پرپرم باران
بهار را به تماشای باغ دعوت کن
به بر نشسته درختان باورم باران
سلام میدهم از دور شهر مشهد را
به شوق لحظه ی دیدار در حرم باران
شب است و شادی لبخند هشتمین خورشید
صدای گریه ی نقاره در سرم باران
از این زمین به فراسوی آسمان با خود
نشان خادمی عشق می برم باران
شهید نام بلندیست روی شانه عرش
مزین است به این واژه پیکرم باران
تویی که قاصد این داغ تازه ای برسان
سلام آخر من را به مادرم باران
#معصومه_سادات_اسدیان
. باران نگاهم که ندارد قابل
شد قطره به قطره در فراقت نازل
با رفتن تو تکهای از قلبم رفت
شد زندگیام بدون تو بیحاصل
#محمدحسن_محمدی
گویند به هم مردم عالم گلهٔ خویش
پیش که روم من که ز عالم گله دارم
#صائب_تبریزی
یک روز رسد غمی به اندازهی کوه
یک روز رسد نشاط اندازهی دشت
افسانهی زندگی همین است عزیز
در سایهی کوه باید از دشت گذشت!
#مجتبی_کاشانی
عشق یک واژه است بعد از تو
خانهام از سکوت لبریز است
تو مبادا به فکر من باشى
فکر کردن به من غمانگیز است
#سیدتقی_سیدی
43.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫ اولین واکنش حاج #میثم_مطیعی به حواشی شعر صف اول و برخورد شهید سید ابراهیم رئیسی با وی
😭😭😭😭💔💔
دل به بهار بودنت رو به خزان نمیدهد
ماهِ شبم بدونِ تو،چهره نشان نمیدهد
ای غـمِ عاشـقانه ام علت هــر ترانه ام
یاد تو چون که میرسد،گریه امان نمیدهد
#مجتبی_خوش_زبان
کنج ایوان طلا هم میتوان بالی گشود
با غریب طوس باب گفتگویی وا نمود
در شبستان دعا با قلب خالی از گناه
میشود شعر سعادت را به زیبایی سرود
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
به پایان می رسد با غزه روزی آسمان، قهرش
فروکش می کند قوم یهودا عاقبت ،زهرش
چنان از عالم اسلام سیلی می خورد صهیون
که در یادش نیاید مثل آن علامه ی دهرش
سکوت خلق بی شک باعث طغیان ظالم هاست
به حق خواهی هدایت می کند مظلوم را جَهرش
شبی ققنوس بر می خیزد از خاکستر غزه
چراغان می شود در بهت دنیا هر نفس شهرش
فلسطین می شود پیروز شکی نیست، خواهد دید
محقق می شود آن وعده ی از نهر تا بحرش
#محمدجواد_منوچهری
#غزه
#فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل
@gida13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم....
از سر ره تا غبار افشاند جان برخاستم
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
غرق خون هر چند جام روزیام چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود
همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم
در لگد کوب حوادث جان دیگر یافتم
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی
طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم
صحبت شوریده حالان مایه شوریدگی است
با «امین» هر گه نشستم بی امان برخاستم
#سیدعلی_خامنهای
#رهبر_معظم