eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌صحنه‌های به‌شدت دلخراش از بدن‌های سوخته پس‌از حملهٔ موشکی رژیم خبیث صهیونیستی در رفح... طبق اخبار صدها نفر زنده زنده در آتش سوختند... 😔😭🥀🥀
خون‌دل از بی غیرتی‌ها در دیار غزه‌ایم صبرمان دیگر سرآمد بیقرار غزه‌ایم ای علمدار ولایت بار دیگر تسلیت حاج قاسم! مثل تو ما داغدار غزه‌ایم خونمان آمد به جوش از آن جنایات عظیم داغدار آن زنان بار دار غزه‌ایم اینکه اینک زنده‌ایم و غزه درگیر غم است زین مصیبت تا قیامت شرمسار غزه‌ایم غزه‌ی سنی به جای شیعه می‌جنگد کنون اقتدار قدس را ما وامدار غزه‌ایم هیبت طوفان الاقصی پشت صهیون را شکست تا ابد مدیون لطف شاهکار غزه‌ایم می کِشد ما را به غزه عطر اِحدَی الحُسنَیَین طالب جام شهادت در نوار غزه‌ایم گر ولیّ امرمان یک دم دهد اذن جهاد با دَم اِنّا فَتَحنا رهسپار غزه‌ایم حاج قاسم! غم مخور تا عاشقانت زنده‌اند شک نکن تا پای جان، ما پای کار غزه‌ایم این زمستان می رود با نصرت پروردگار شاهد روئیدن گل در بهار غزه‌ایم ۱۴۰۳/۱/۷
چقدر کشته و زخمی چقدر آواره... به جا گذاشته باران بمب و خمپاره چقدر مادر بی‌طفل و طفل بی‌مادر اضافه شد به غم بی‌قرار گهواره صدای شیون پروانه‌های سوخته‌بال رهاست در شب خاورمیانه، همواره و بوی سوختن گوشتِ تنِ مردُم می‌آید از دهن آتشی وطن‌خواره قرار بود که عاشق شویم و خوش باشیم به رغم حیله‌ی این روزگار مکّاره قرار بود یکی از پرندگان باشد نه اینکه مرگ بریزد به خاک، طیّاره نگاه کن دل من،سخت استخوان سوز است نگاه کن، قلمم پودر شد دگرباره...
🏴 آه از به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟! مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است هنوز داغِ خبرهای پیش از این، تازه‌ست خبر رسیده، خبرهای دیگر آمده‌ است خبر رسیده... خبر، کودکی‌ست در آوار که زارِ زار پی نعش ‌مادر آمده است خبر رسیده... خبر، بی‌قراری پدری‌ست که لرزه بر تنش از سوگ دختر آمده است خبر رسیده، خبر، ضجه‌ی پرستاری‌ست که از تنفس گل‌های پرپر آمده است خبر رسیده... ولی خواب بُرده دنیا را خبر رسیده: کجایید؟! محشر آمده است مرا به غزه ببر تا نماز بگذارم که صبح صادقِ الله اکبر آمده است بیا به غزه ببر، شعر خون‌چکانِ مرا که آفتاب زده...، تیغ‌ها برآمده است بگو به حرمله‌، در چله تیر مگذارد بگو که دوره‌ی کودک‌کشی سرآمده است از این نبرد مبادا که جا بمانم من که حیدر است پی فتح خیبر آمده است :: نه! کارساز نشد شعر...، کارزار کجاست؟ مرا به غزه ببر طاقتم سرآمده است ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکوت کرده جهان اشک مادرانت را سکوت کرده شب و روز غم نشانت را به هیچ طرح و زبانی نمی‌زند فریاد صدای هق‌هق و اندوه کودکانت را چقدر سرو و صنوبر به خاکت افتاده است چقدر صبر کنم مردن جوانت را؟ آهای غزه‌ی مظلوم غزه‌ی خونین چگونه شعر کنم شرح داستانت را؟ چقدر هر وجبت روضه روضه عاشوراست چقدر مقتل ناخوانده روضه خوانت را...! چقدر تاخته‌اند اسب بر تنت غزه گرفته است هدف خیزران لبانت را کجاست حَمیّت قاسم سلیمانی که باز دست شود زیر بازوانت را...؟! آهای غزه‌ی مظلوم غزه‌ی خونین بگیر از دل شب جسم نیمه‌جانت را قسم به إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ غزه‌ی مظلوم بهار می‌شکفد باغِ در خزانت را
دنبال معانی فرح می‌گردد آن گوشه که مرگ چون شبح می‌گردد در غزه شهید اگر نشد کودک شهر در آتش مهلک «رفح»... می‌گردد
داغ رفح داغ رفح به قلب خبر می‌زند شرر سرها بدون تن شده، تن‌ها بدون سر وقتی جهان گرفته زبان در دهان خود آتش زبانه می‌کشد و می‌دهد خبر یک‌سو نشسته‌است به سوگ پدر، پسر سویی دگر نشسته به سوگ پسر، پدر «آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشند» ای پلک‌های تر شده! ای بغض شعله‌ور! می‌سوزم از صدای زنی در میان دود می‌سوزم از کنایۀ این روضه بیشتر
بشنو برادر سوز فریادِ رفح را در بین موج شعله‌ها دادِ رفح را بار دگر جلّاد، بی‌رحمانه سوزانْد لبخندهای کودک شاد رفح را زین غم دل بی‌تاب هر جنبنده‌ای سوخت آورْد تا در خاطرش یاد رفح را دردا نمی‌گیرد کنون بر شانه‌ی خویش دنیا لوای سرخ امداد رفح را آهِ دل این قوم می‌گیرد به زودی؛ در موجی از خون، جان جلّاد رفح را ۱۴۰۳/۳/۹
دنبال معانی فرح می گردد آن گوشه که مرگ چون شبح می گردد در غزه شهید اگر نشد کودک شهر در آتش مهلک «رفح»... می گردد @gida13
ای وعده ی حق به داد خواهی تعجیل در صـور چـرا نمی دمد اسرافیل!؟ از غصـه ی غـزه و رفح باید مـرد لعنت بـه جهــان حامــی اسـرائیل @gida13
رفح... کر است گوش جهان از چه بر صدای رفح؟ نمی زند نیِ غم از چه با نوایِ رفح؟ چه آمده به سر مردم جهان؟! نزده ست شرر به جانِ کسی هُرمِ ناله های رفح نگیر خرده به شعرم،به لکنت افتاده ست زبان شعر من از شرحِ ماجرایِ رفح ز خون پاکِ شهیدانِ ارباً اربایش چقدر روضه شکفته به کربلای رفح سیاه کرده به تن آسمان از این اندوه به عرش نصب شده پرچم عزایِ رفح چگونه است دلِ سُربیِ حقوق بشر خمی به چهره نیاورده از برای رفح؟ کجاست مکتب انسانیت؟ که این ایام نبوده است در این درد ، آشنایِ رفح بنایِ ظلم نماند چنین ،یقین دارم خدا کند نظری بر خدا خدایِ رفح
🚩 برای رفح دوباره سینه پریشان داغ اعظم توست دوباره گونهٔ شعرم مسیر شبنم توست جریحه‌دار شهامت، شکوهمند زمان دلیل این همه تشویش، زلف درهم توست تو از شریعهٔ چشم زمانه می‌ریزی غم همیشهٔ شیعه‌، غم جهان غم توست به کربلای معاصر نگاه کن ارباب چقدر داغ فلسطین شبیه ماتم توست هجوم، چادر آتش گرفته، حیرانی در آن طرف‌ترمان روضهٔ مجسم توست بخوان رفح، بنویس اجتماع درد جهان بخوان که واژهٔ مظلومیت متمم توست زمان ندیده زمینی به استقامت تو جهان ندیده جهادی که مُهر خاتم توست از آستانهٔ صبرت زمین شده مبهوت که پایمردی و ایمان، ستون محکم توست همیشه ورد لبت ذکر "حسبنا الله" است به رسم صبر و توکل، برنده پرچم توست قسم به تو سَنُصلّی قریب فی الاقصیٰ که قدس حق تو و موطن مسلم توست
می‌رود سُلطهٔ ابر سیَه ان‌شاءالله می‌رسد نوبت دیدار مَه ان‌شاءالله می‌رسد لحظهٔ پِی‌بردن این دنیا بر معنی ماه شب چارده ان‌شاءالله فصل پرسودترین داد و ستد می‌آید جان شیرین عوض یک نگه ان‌شاءالله سوی اقلیم یقین، می‌رود ارّابهٔ عمر می‌رسد جادهٔ حیرت به تَه ان‌شاءالله دل قافیّه به تنگ آمده، تا برگردد منجی سوختگان رفح ان‌شاءالله؟ بانگ تکبیر ظفر برکشد از بام جهان غزّهٔ غمزدهٔ بی‌گنه ان‌شاءالله؟ می‌رسد لشکر آن شاهسواری که مسیح سُرمه برداردش از گرد ره ان‌شاءالله می‌دهد فیصله بر سلسلهٔ خیبریون تیغ مرحب‌کُش آن پادشه ان‌شاءالله حال گردن‌کِش دوران چه تماشا دارد روز برپایی آن دادگه ان‌شاءالله ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
می رود سُلطه ی ابر سیَه ان شاءالله می رسد ساعت دیدار مَه ان شاءالله می رسد نوبت تدوین معانی جدید از شب و ماه شب چارده ان شاءالله فصل پر سود ترین داد و ستد می آید جان شیرین عوض یک نگه ان شاءالله سوی اقلیم یقین، می رود ارابه ی عمر می رسد جاده ی حیرت به تَه ان شاءالله دل قافیه به تنگ آمده تا برگردد منجی سوختگان رفح ان شاءالله؟ بانگ تکبیر ظفر برکشد از بام جهان غزّه ی غمزده ی بی گنه ان شاءالله؟ می رسد لشکر آن شاهسواری که مسیح سُرمه برداردش از گرد ره ان شاءالله می دهد فیصله بر سلسله ی خیبریون تیغ مرحب کُش آن پادشه ان شاءالله حال گردن‌کِش دوران چه تماشا دارد روز برپایی آن دادگه ان شاءالله ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم با دخترم اخبار می دیدم با حال خوب و سرخوش و خندان با گریه خوابش برد وقتی دید یک صحنه از آزار یک حیوان ناراحتی و بغض فرزندم چون آتشی بر حاصل من بود اشکش که جاری بود برگونه آوار غمها بر دل من بود خواب غم آلودش ، الهی که مانند مرهم بر دلش باشد ای کاش من هرگز نبینم که کوچکترین غم در دلش باشد آرام و فارغ از غم و اندوه خوابید و من اخبار می دیدم اخبار از داغ می گفت هی صحنه ی خونبار می دیدم یاد مدینه گریه میکردم وقتی که چادرها در آتش بود بر صورتم سیلی زدم وقتی بر دامن یک دختر آتش بود بالای دست یک پدر دیدم شش ماهه‌ای که بر تنش سر نیست اهل کنایه بودم از اول اینجا سکوت از حرف بهتر نیست؟؟ جایی که ظالم از دل مظلوم در حال خون خواری است ای دنیا اف بر منی که بی‌طرف هستم تاریخ تکراری است ای دنیا تاریخ عبرت می دهد ما را روضه عجب درسی به من آموخت از روضه بیرون آمدم دیدم در آتش تب دخترم میسوخت 🆔@abadiyesher