eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست روزی هزار بار دلش را شکسته ام این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟! آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟! باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست محمد جواد شیرازی 🏷
ای کاش که با این دل ما راه بیایی ای کاش که این مرتبه کوتاه بیایی عمریست که شب هم نفس قافله ماست میترسم از آن دم که سحرگاه بیایی ما تشنه وصلیم ولی غرق فراقیم کی میشود از سینه این چاه بیایی بسته است ره آمدنت را عمل ما کاش از پس این ابر تو ای ماه بیایی کاری که پسند تو در آن است نکردیم کی میشود ای سیر الی الله بیایی ما گریه برای پسر فاطمه کردیم ای کاش که با این دل ما راه بیایی
عج ای رونق ندبه های آدینه بیا ای مرهم دردهای دیرینه بیا تا اینکه به ما شبزدگان نور رسد یک جمعه تو با چراغ و آیینه بیا
ای کاش دعایمان اثر داشت، اثر می آمد و با خودش تبر داشت، تبر تا کی به غروب جمعه‌ها زل بزنیم ای کاش کسی از او خبر داشت، خبر
خالق مرا از اول کِی آفرید بی تو عالم به عالم ذر من را ندید بی تو با اولین گناهم دستم رها شد از بس شیطان مرا به سویش دائم کشید بی تو یک سال آب و جارو کردم مگر بیایی یک بار دیگر آمد سال جدید بی تو من خسته از زمستان چشمم به سال نو بود دیدی ؟ بهار آمد ، اما رسید بی تو مردم تمام خوشحال از دیدن شب عید من که بدم می آید از روز عید بی تو ابر بهار هر سال با چشم تر می آید از چشمهای من هم باران چکید بی تو پا در رکاب کردم تا در رهت بمیرم دیدم نمی توانم باشم شهید بی تو عید است و کعبه دارد رخت سیاه بر تن می شد مگر بپوشد ؟ رخت سفید بی تو دل بود و عقل بود و اُمّید بود و شادی این ماند غرق اندوه آن نا امید بی تو « یابن الحسن کجایی؟ مُردم از این جدایی» آخر نیامدی و قدّم خمید بی تو
می رود سُلطه ی ابر سیَه ان شاءالله می رسد ساعت دیدار مَه ان شاءالله می رسد نوبت تدوین معانی جدید از شب و ماه شب چارده ان شاءالله فصل پر سود ترین داد و ستد می آید جان شیرین عوض یک نگه ان شاءالله سوی اقلیم یقین، می رود ارابه ی عمر می رسد جاده ی حیرت به تَه ان شاءالله دل قافیه به تنگ آمده تا برگردد منجی سوختگان رفح ان شاءالله؟ بانگ تکبیر ظفر برکشد از بام جهان غزّه ی غمزده ی بی گنه ان شاءالله؟ می رسد لشکر آن شاهسواری که مسیح سُرمه برداردش از گرد ره ان شاءالله می دهد فیصله بر سلسله ی خیبریون تیغ مرحب کُش آن پادشه ان شاءالله حال گردن‌کِش دوران چه تماشا دارد روز برپایی آن دادگه ان شاءالله ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
کمی دیگر تحمل کن دل خسته به پایان می‌رسد این انتظار آخر
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
می‌آید فصل زیبای بهار آخر شکوفا می‌شود باغ انار آخر می‌آید صبح زیبای دل‌انگیزی که از رخ پرده بردارد نگار آخر تمام بلبلان از شوق می‌خوانند گلستان می‌شود با او دیار آخر برای گفتن از آن عشق بی‌همتا غزلخوان می‌شود هر شهریار آخر دلی دیگر نمی‌لرزد ز طوفان‌ها در آن روزی که می‌آید قرار آخر نمی‌ترسیم از خشم سیاهی‌ها سواری می‌رسد با ذوالفقار آخر کمی دیگر تحمل کن دل خسته به پایان می‌رسد این انتظار آخر و آخر می‌رسد آن روز‌هایی که جهان پر می‌شود از عطر یار آخر دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳
🍂عمری گذشت با غم و حال و هوای پَس گُل بوده ام کنارِ هزاران هزار خَس حالِ خوشی ندارم و از خود فراری ام مانندِ حالِ دشمنِ درمانده در طبس ترجیح من به رفتنِ در انزوا نبود یک باره منزوی شدم اما، که هیچ کس... عمری دویدم و نرسیدم به مقصدی عمری دویدم و فقط افتادم از نفس رفتم به جَنگِ جبر و مسیری عوض نشد حتی به قدرِ همتِ من، قدرِ یک عدس دنیا چه داشت؟ جز غم و اندوهِ بی کران دنیا چه بود؟ جز قفسی در دلِ قفس تشویش و التهاب و پریشانی از شکست چیزی که نیست در دلم آرامش است و بس هم شب اسیرِ من شده، هم من اسیرِ شب ای صبحِ جاودانه به فریادمان برس 🍂 🆔@abadiyesher
ای غزل ناب فروزان من منشا زیبایی بستان من باز دلم سمت تو پرواز کرد ناله ی هجران تو آغاز کرد هر نفست واژه‌ی زیبایی است جلوه‌ی ماه تو تماشایی است روز وشبم پر شده از "العجل" یاد تو سرمنشأ بیت و غزل آیه‌ی پر شور بهاران تویی معنی گلواژه‌ی انسان تویی مثل نسیمی پُر احساس عشق عطر نگاه تو پر از یاس عشق نور جهان در شب یلدا تویی ما همه دردیم و مسیحا تویی قبله‌ی دل جانب محراب تو ندبه به لب؛ عاشق و بی‌تاب تو منتظرم منتظر و بی قرار کی برسد نوبت دیدار یار؟ کُشت مرا عطر نفسهای تو وای از این جلوه‌ی زیبای تو گشته دلم واله و دربند تو جان به فدای گل لبخند تو شور مجسم به غزلها تویی ساحل آرامش دریا تویی معجزه‌ی عشقی و باران مهر رویش نوری تو به گلدان مهر زندگی‌ام رنگ دگر با تو یافت تار دل از زخمه ی عشقت نواخت نام تو سر منشأ هر انقلاب مصرع چشمان تو فصل الخطاب آینه‌ی لطف خدایی تویی در دو جهان رمز رهایی تویی جمعه شد و باز دلم سمت یار کاش بکاری تو به دلها قرار دست من و دامن مولایی‌ات جان به فدای دل دریایی‌ات @abadiyesher
بازآ که دل از فراقِ رویت ریش است دنیایِ  بدونِ  تو  پُر از  تشویش است ای یار سفر کرده ی از این وادی ... برگرد که اضطرار بیش از پیش است @abadiyesher
پایان گلایه‌ها، دعای فرج است گل‌واژه‌ی ربّنا دعای فرج است دانی که چرا گشایشِ هر کار است؟ چون شاه‌کلید ما دعای فرج است @abadiyesher