eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خون‌دل از بی غیرتی‌ها در دیار غزه‌ایم صبرمان دیگر سرآمد بیقرار غزه‌ایم ای علمدار ولایت بار دیگر تسلیت حاج قاسم! مثل تو ما داغدار غزه‌ایم خونمان آمد به جوش از آن جنایات عظیم داغدار آن زنان بار دار غزه‌ایم اینکه اینک زنده‌ایم و غزه درگیر غم است زین مصیبت تا قیامت شرمسار غزه‌ایم غزه‌ی سنی به جای شیعه می‌جنگد کنون اقتدار قدس را ما وامدار غزه‌ایم هیبت طوفان الاقصی پشت صهیون را شکست تا ابد مدیون لطف شاهکار غزه‌ایم می کِشد ما را به غزه عطر اِحدَی الحُسنَیَین طالب جام شهادت در نوار غزه‌ایم گر ولیّ امرمان یک دم دهد اذن جهاد با دَم اِنّا فَتَحنا رهسپار غزه‌ایم حاج قاسم! غم مخور تا عاشقانت زنده‌اند شک نکن تا پای جان، ما پای کار غزه‌ایم این زمستان می رود با نصرت پروردگار شاهد روئیدن گل در بهار غزه‌ایم ۱۴۰۳/۱/۷
طومار عاشقانه فرستادمش ولی... پاسخ دوخط نوشت که؛ خواندیم، یا علی!
از منظره ات عکس به تعداد گرفتم از هرچه به جز چشم تو ایراد گرفتم!   من سارق یک مثنوی از چشم تو بودم دزدیدم و هی " دست مریزاد" گرفتم در برکه ی آغوش تو لغزیدم و ناگاه از پیرهنت ماهی آزاد گرفتم! خطّاط نبودم؛ به تماشات نشستم... از خطّ ِدواَبروی خودت یاد گرفتم   رفتی و من از پستچی ِتازه‌ی تقدیر هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم   از آذر دستان من امروز رها شد آن دست که در گرمی مرداد گرفتم   باد آمد و برداشت تو را، حقّ من این بود! باید بدهم هرچه که از باد گرفتم...
ای آینه، ای سنگ صبورم، دیدی؟! دیدی که شکسته شد غرورم، دیدی؟ با سنگ نه با نگاه سردش هر بار صد تکه شده قلب بلورم، دیدی؟ ()
چقدر کشته و زخمی چقدر آواره... به جا گذاشته باران بمب و خمپاره چقدر مادر بی‌طفل و طفل بی‌مادر اضافه شد به غم بی‌قرار گهواره صدای شیون پروانه‌های سوخته‌بال رهاست در شب خاورمیانه، همواره و بوی سوختن گوشتِ تنِ مردُم می‌آید از دهن آتشی وطن‌خواره قرار بود که عاشق شویم و خوش باشیم به رغم حیله‌ی این روزگار مکّاره قرار بود یکی از پرندگان باشد نه اینکه مرگ بریزد به خاک، طیّاره نگاه کن دل من،سخت استخوان سوز است نگاه کن، قلمم پودر شد دگرباره...
برای فلسطین مقاوم برجای نمانَد اثر از اَبترها کوتاه شود شرّ شرور از سرها در محکمه‌ها به جای محکومیت صادر شده مُشت‌مشت خواب‌آورها ای کاش که از خواب گران برخیزد وجدان به خواب‌رفته در بسترها تغییر بده نشانه‌‌ات را ای سنگ! اینبار هدف بگیر آن‌سو ترها شاید که سکوتشان ترَک بردارد یک عده جماعت تماشاگرها با وعدهٔ نصرت خدا، نزدیک است پیروزی خون سرخ بر خنجرها هان! منتقم کربُبلا می‌آید با لشکری از خون علی اصغرها آن روز به انتقام گُر می‌گیریم چون آتش مانْده زیر خاکسترها...
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم می‌دهم بهر وطن خون سر و خون تنم وطنم زیر لوای تو و قرآن باشد نرود زیر سم و چکمه دشمن، وطنم آنکه فرمان دهد و رهبر ما هست تویی آنکه فرمان تو را هست خریدار، منم نگذارم وطنم دست اجانب افتد گرچه آغشته شود باز به خونم، کفنم تا که جمهوری اسلامی ایران باقی است هست آن پرچم خوش‌رنگ وطن، پیرهنم خاک بر سر کنم آن دم که نبینم رویت! زنده باش! ای همهٔ روشنی انجمنم! زنده باشی و ببینم رخ زیبایت را نشود سایه تو کم ز سرای وطنم
شکست شیشه ی دل را ، مگو صدایی نیست که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
عشق اگر قصدش فقط تشویش جسم و روح بود کاش از اول نمی آمد دو پایش می شکست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگرد... یکی بعد تو هم صحبت من شد فردا که دلم رفت، نگویـی کـــــه نگفـتم...
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود چه قدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود
با اشک نوشتیم به رخساره ی محزون ما در به در خادم دربار رضاییم
بریز حادثه ات را تو بر سرم باران که مرگ خیمه زده در برابرم باران قسم به جان نه،که جانم چه ارزشی دارد قسم به لحظه ی اندوه رهبرم باران هراس نیست مرا از هجوم طوفان ها اگر که خادم این خاک و کشورم باران مرور کن غم سردار قهرمانت را که من ادامه ی این بغض پرپرم باران بهار را به تماشای باغ دعوت کن به بر نشسته درختان باورم باران سلام میدهم از دور شهر مشهد را به شوق لحظه ی دیدار در حرم باران شب است و شادی لبخند هشتمین خورشید صدای گریه ی نقاره در سرم باران از این زمین به فراسوی آسمان با خود نشان خادمی عشق می برم باران شهید نام بلندیست روی شانه عرش مزین است به این واژه پیکرم باران تویی که قاصد این داغ تازه ای برسان سلام آخر من را به مادرم باران
. باران نگاهم که ندارد قابل شد قطره به قطره در فراقت نازل با رفتن تو تکه‌ای از قلبم رفت شد زندگی‌ام بدون تو بی‌حاصل
گویند به هم مردم عالم گلهٔ خویش پیش که روم من که ز عالم گله دارم
یک روز رسد غمی به اندازه‌ی کوه یک روز رسد نشاط اندازه‌ی دشت افسانه‌ی زندگی همین است عزیز در سایه‌ی کوه باید از دشت گذشت!
عشق یک واژه است بعد از تو خانه‌ام از سکوت لبریز است تو مبادا به فکر من باشى فکر کردن به من غم‌انگیز است
43.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫ اولین واکنش حاج به حواشی شعر صف اول و برخورد شهید سید ابراهیم رئیسی با وی 😭😭😭😭💔💔
از وسعت تنهاییم آنقدر بگویم تنها کس من بودی و من هیچکس تو
دل به بهار بودنت رو به خزان نمیدهد ماهِ شبم بدونِ تو،چهره نشان نمیدهد ای غـمِ عاشـقانه ام علت هــر ترانه ام یاد تو چون‌ که‌ میرسد،گریه‌ امان نمیدهد
کنج ایوان طلا هم می‌توان بالی گشود با غریب طوس باب گفتگویی وا نمود در شبستان دعا با قلب خالی از گناه می‌شود شعر سعادت را به زیبایی سرود
به پایان می رسد با غزه روزی آسمان، قهرش فروکش می کند قوم یهودا عاقبت ،زهرش چنان از عالم اسلام سیلی می خورد صهیون که در یادش نیاید مثل آن‌ علامه ی دهرش سکوت خلق بی شک باعث طغیان ظالم هاست به حق خواهی هدایت می کند مظلوم را جَهرش شبی ققنوس بر می خیزد از خاکستر غزه چراغان می شود در بهت دنیا هر نفس شهرش فلسطین می شود پیروز شکی نیست، خواهد دید محقق می شود آن وعده ی از نهر تا بحرش @gida13
از سر ره تا غبار افشاند جان برخاستم چون الف در وصل جانان از میان برخاستم غرق خون هر چند جام روزی‌ام چون لاله بود از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم در لگد کوب حوادث جان دیگر یافتم چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم صحبت شوریده حالان مایه شوریدگی است با «امین» هر گه نشستم بی امان برخاستم
سلام غزه، سلامم به قلب پرخونت به پاره‌های تنت، بر نگاه گلگونت صبور و مقتدری، لیکن از شراره‌ی ظلم شکسته قامت رعنای باغ زیتونت بگیرد آهِ تو آخر، گلوی ظالم را گلوی ظالمِ بی‌دینِ پستِ مجنونت اگرچه، در تب و تاب از جهان نامردی وجود عالم اسلام گشته مرهونت دوباره " مکر وتو " بر دل تو آذر زد شنیده‌ می‌شود آخر صدای محزونت