🔴 هفت موتور تولید تبعیض و نابرابری.
1️⃣ مالکیت منابع طبیعی و معدنی:
▪️ چگونه افرادی در کشور با مالکیت بر منابع طبیعی همچون زمین، نفت، گاز و معادن در ساختاری کاملا قانونی و بدون فساد، هر روز ثروتمندتر و دستنیافتنیتر میشوند اما عامه مردم، فقیر و فقیرتر؟!
2️⃣ منابع پولی و اعتباری:
▪️ چگونه نظام بانکی میتواند از هیچ، پول بیافریند؟! چگونه ساختار پولی و بانکی به صورت قانونی باعث فقر عمده افراد جامعه شده؟!
3️⃣ سرمایههای صنعتی، تکنولوژیکی و دانش:
▪️ آیا عموم صاحبان کارخانه و سرمایهها به کارگران به چشم مزدور نگاه نمیکنند؟! چند درصد از حقوق کارگران در جیب کارخانهدارها و سرمایهدارها میرود؟
4️⃣ امتیازات و انحصارات تجاری:
▪️ چه میشود که گروهی اندک میتوانند به شکلی کاملا قانونی، انحصار تجارت یک کالا را بر عهده بگیرند؟ چگونه است که فقط اتاق بازرگانی اجازه صدور کارت بازرگانی آن هم به صورت انحصاری را دارد؟!
5️⃣ قدرت سیاسی و سازمانهای صنفی:
▪️ چگونه میشود که برخی کمیسیونهای مجلس در مقابل لایحهی عادلانهسازی نظام پرداخت حقوق دستمزد کارمندان میایستند؟ چه میشود که سازمان نظام پزشکی در سازوکاری قانونی و در تعارض منافعی آشکار، اثر بهسزایی در تعیین مقدار سهمیه رشته پزشکی در کنکور دارد؟!
6️⃣ بازتولید نابرابری توسط آموزشوپرورش:
▪️ چگونه آموزش و پرورش با ساختاری کاملا قانونی میتواند تبعیض را از نسلی به نسل دیگر انتقال دهد؟! چه چیزی باعث میشود که مناطق لوکسنشین تهران و قم، خیلی بیشتر از مناطق دیگر کشور سهم در رتبههای خوب کنکور داشته باشند؟
7️⃣ عادیسازی نابرابری توسط رسانه:
▪️ در شرایطی که تبعیض به صورت قانونی توسط ساختارهای مالی، منابع طبیعی و معدنی، صنعت و تکنولوژی و... تولید، و توسط ساختار آموزشی بازتولید میشود، آنچه میتواند به این ساختارها مشروعیت ببخشد و ذهنها را نسبت به تبعیض بیتفاوت کند، رسانه است. با کتابها و سمینارهای موفقیت و ثروت و برنامههایی مانند عصر جدید و مطبوعاتی مثل مجله تجارت فردا و دنیای اقتصاد، اینطور وانمود میکنند که موفقیت شخص تنها در گرو تلاش و استعداد فردی است و کلاً بر ساختار چشم میبندند!
محسن خاکی
http://eitaa.com/saakhtar
پاسخ قائممقام!
1️⃣ از 4️⃣
اخیراً مطلبی به قلم حجت الاسلام مهدی مسائلی را در کانال شخصیام به نام «درنگ» در قالب دو پست با تیتر «مواجهه وهابیمآبانه با اربعین» نقد کردهام. ایشان در مقام پاسخ به این نقد، عنوان حقوقی بنده را به میان کشیده، چندین بار بدان خطاب کردهاند. قصدشان از اشاره به عنوان کاری خود را نمیدانم اما نقد من نقد یک حوزوی بر یک حوزوی دیگر بود و البته لحنی تند و تیز داشت. من مطالب کانال ایتایی درنگ را همواره با نام و نام خانوادگی خود امضاء میکنم و هیچگاه عنوان حقوقی خود را ذیل آن درج نکردهام، البته ممکن است برخی نشریات و رسانهها و گاه روابط عمومی پژوهشکدهای که در آن کار میکنم مطالبی را بپسندند و در محیط اختصاصی خود هم نشر دهند اما هیچگاه بابت نوشتن مطالب و سوژههای مطالب، من از کسی سفارشی نگرفتهام؛ به ویژه از محیط کاری خودم. درباره مطلب اخیر هم که در نقد حاج آقای مسائلی نوشتهام قدری سایت محل کار خود را بالا و پایین کردم و خوشبختانه دیدم این نقد بنده را هم حتی مورد عنایت قرار ندادهاند و جالب اینکه این مطلب را وقتی نوشتم که هنوز در شهرستان و مرخصی هستم و هنوز در محل کارم در قم مستقر نشدهام. نکته جالبتر اینکه من برخی کتب آقای مسائلی را قبل از اشتغال در پژوهشکده خریداری کرده و مطالعه کردهام...
حال پرسش این است که مگر انتساب من به این محیط کاری خاص در ابطال سخن درستم یا تصحیح سخن نادرستم تأثیری دارد؟!؛ یا اینکه اگر کسی عنوانی حقوقی و شغلی داشت برای همیشه از اظهار نظر در حوزه فکر و اندیشه معاف و مرخص است؟! سخن را باید با عیار خودش سنجید و ضرورتی بر پیوند منطقی عناوین حقوقی افراد با مطالبی که در حوزه فکر و اندیشه میگویند و مینویسند وجود ندارد. بله ممکن است ایشان خواسته باشد که طعنی بر مجموعهای که من در آن شاغلم بزند که چگونه چنین فردی(یعنی بنده) را به کار گماردهاید؛ طبعا این حق برای ایشان محفوظ و بلکه جزو وظایف ایشان است؛ دستکم اطلاق و عموم النصیحه لائمه المسلمین یا تنقیح قاعده حاصل از آن این وظیفه را برای ایشان ایجاد میکند که اگر در فکر من خلل اساسی میبیند به گونهای که منافع عمومی را به خطر میاندازد یا اگر فکر میکنند شایستگی تصدی شغلی را که بدان مشغولم ندارم، صراحتاً و بدون لکنت و بلکه با استعلای لازم در نهی از منکر، خطاب به کسانی که مرا به کار گرفتهاند، تذکرات و هشدارهای لازم را برسانند.
🔹حال جهت اختصار طی چند بند به بررسی پاسخ ایشان به نقد خود میپردازم؛
1) گویا عنوان وهابیمآبانه بر ایشان خیلی گران آمده است و پاسخ خود را با تعریض به آن شروع کردهاند و در نهایت با این جمله ختم کردهاند که« وقتی این را مناسک عمومی مذهبی میکنی و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانی، به ناقدت نباید بگویی وهابی!»؛ نکته این است که بنده ایشان را وهابی خطاب نکردهام و از طلبه فاضلی مثل ایشان بعید است که فرق بین این سه جمله را متوجه نشوند: جمله اول) او خود یک حسین ع است. جمله دوم) او حسینوار زندگی میکند. جمله سوم) او در مقابل رژیم بعث عراق حسینوار مقاومت کرد. در اولی ادعای تمامیت انطباق میشود و بار تحسین و تطبیق فوقالعاده زیادی دارد. دومی با اینکه بار فراوانی دارد و ادعایی بسیار مهم و جدی است ولی به سنگینی جمله نخست نیست. و سومی اصلاً در عداد دو جمله قبلی نیست زیرا کل تشبیه که با وارگی و گونگی و مانند آن بیان میشود ناظر به یک صحنه و حادثه و مقطع خاص است و قصدی بر تعمیم نیست. ضمن اینکه در آن ادعای تساوی وجود ندارد بلکه نوعی شباهت در کار است. شباهتی که البته جدی است و باعث شده است که از امثال این الفاظ تشبیه و تمثیل و بیانکننده نوعی همگونی اجمالی استفاده شود. حال به جای کلمه حسین ع، در قالب مثالهایی دیگر مثلاً کلماتی که دارای بار منفی هستند را بگذارید؛ در هر صورت چه جمله در مقام تمجید یا تنقیص باشد بین سه گونه جمله اول تا سوم یک تفاوت جدی تشکیکی وجود دارد و نمیتوان کسی را که از جمله گونه سوم استفاده کرد محکوم کرد به اینکه تو از جمله نوع اول استفاده کردهای. پس وهابیمآبی آن هم در یک قضیه خاص(یعنی مواجهه و تحلیل اربعین) به معنای گفتن وهابیمآبی در همه مصادیق و افکار و کل زندگی نیست چه برسد به اینکه آن را بخواهیم به «تو وهابی هستی» ارتقاء دهیم!
ادامه دارد⏬
@abbas_heidaripour
پاسخ قائممقام!
2️⃣ از 4️⃣
2) ایشان حرف مرکزی خود را این میدانند که «در یادداشت گفتم منطقهالفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث میکنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامهی مذهبی....، منطقهالفراغ یعنی روزهایی که مردم میتوانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز از تلویزیون ببینند (مختار نبینند) و خلاصه مقید به عزا نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. زیرا نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی میتواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیادهروی اربعین اختصاص اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هماکنون اتفاق است و اجازه برنامههایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانوادههای مذهبی به وجود نمیآورد، اما در سالهای اخیر با گسترش برنامههایی مثل پیادهروی اربعین پروتکلهای سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است.»؛ پس خلاصه اینکه ایشان نگران گسترش زمان عزا و کاهش منطقه الفراغ برنامه معمول زندگی قشر مذهبی جامعه است؛ تا آنجایی که من به یاد دارم و قدری سنم از آقای مسائلی بیشتر است و از بزرگترها شنیدهام و البته ضرورتا ما جزو قشر مذهبی به معنای تغلیظ شده آن نبودهایم حتی این قشر غیرغلیظ مذهبی هم از گذشته تاکنون در محرم و صفر نوعاً مراسم عقد و عروسی برگزار نمیکردند، و این مطلب هیچ ارتباطی با سیاست رسانهای جمهوری اسلامی نداشته است. تلاش عمده مردم این بوده است که مراسمات عمومی شاد خود را بیرون از این دو ماه و از جمله مثلا در اوایل ماه ربیع برگزار کنند یعنی حتی اگر در طول این دو ماه خواستگاری و هماهنگی ازدواجی رخ میداده، برگزاری مراسم به بعد از صفر موکول میشده است؛ حتی در آن هنگام که پدیدهای به نام اربعین در ایران چندان شناخته نشده بود. این راجع به مراسم شادی، اما درباره آهنگ شاد گوش کردن و یا دیدن برنامه طنز؛ بنده که بالاخره آخوند محسوب میشوم اعتراف میکنم که در عرف شهر قم در ایام ماه صفر و محرم، با دوستانمان هنگام گعده دوستانه لطیفه تعریف میکنیم و میخندیم، ممکن است به پیادهروی و کوهنوردی و ورزش برویم و در آن هم شادی و نشاط بیابیم. از کانالهای رادیوی جمهوری اسلامی هم آهنگهای شاد بشنویم؛ گرچه نوع قشر مذهبی به معنای خاص کلمه نه تنها در این ایام بلکه در کل سال نوعاً آهنگ شاد به معنای خاص کلمه را انتخاب نمیکند. خلاصه اینکه در عرف شهر قم به عنوان شهری که با مراجع و فرهنگ بیوتات ارتباطات دارد و بالاخره آقایان علما حضور دارند، آنچه که ایشان به عنوان دغدغه دسترسی قشر مذهبی بدان اشاره کردهاند فراهم است. بله در همین محیط، همین افراد در مجالس ذکر و بکاء بر اهل بیت ع شرکت میکنند و مگر آقای مسائلی نمیدانند که در فضای شهر اصفهان هم قبل از پیادهروی اربعین همین ماجرا بوده است و الان هم همان است که بود. بله ممکن است تلویزیون در ایام نزدیک به اربعین و مانند آن برنامههای شاد یا طنز را حداقلی کند ولی کسی نه از مراجع و نه در عرف قشر مذهبی و متشرع، خندیدن و شادی را نه برای خودش و نه برای دیگران حرام میداند و کل این ماجرا هم از قبل بوده است و ربطی به پیادهروی اربعین ندارد. نکته دیگر برای اینکه ببینیم این سخن مرکزی ایشان معنا و نتیجه محصلی دارد یا خیر میتوان فتاوای مراجع تقلید درباره برگزاری مراسم عقد و عروسی در این ماه را مرور کرد و نکته این است که هیچیک از ایشان فتوای خویش را مقید به بحث اربعین نکردهاند. بهعلاوه اگر بخواهم یک شاهد تاریخی بیاورم که پیش از دوران حاضر( که دوران رونق و شناختهشدن پیادهروی اربعین در ایران) هم ماه صفر ماه عزا تلقی میشده است باید این جمله معروف امام خمینی ره را به خاطر بیاوریم که فرموده بودند «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»؛ معلوم است که امام ره در حال تأسیس سنت عزاداری صفر نبوده است بلکه سخن ایشان این بوده است که همان سنت پیشین که عزاداری ماه صفر را هم جدی میگرفته است موجب زنده ماندن اسلام است و همان سنت باید تداوم یابد، بنابراین در گذشته که اربعینی در ایران در کار نبوده است باز هم قشر مذهبی ماه صفر را ماه عزای اهل بیت ع میدانسته است و چنین نبوده است که متأخراً و بعد از پیادهروی اربعین، ماه صفر با کنداکتور صداوسیمای جمهوری اسلامی به سبد فرهنگ مذهبی اضافه شده باشد. از این بحث فعلاً میگذرم.
ادامه دارد⏬
@abbas_heidaripour
پاسخ قائممقام!
3️⃣ از 4️⃣
3) ایشان در صورتبندی نقد اینجانب آشکارا آنچه را که خود خواستهاند ببینند طی این فقرات به این شکل گزارش کردهاند: «در ادامه جناب قائم مقام پژوهشکده بنده را به نگرش اخباری و حدیثی و دوری از رویکرد عقلی متهم کرده و به تشبیه این نگاه به وهابیت میپرازد، چون بنده از سند روایات اربعین سخن گفتهام و با وجود مناقشه در آن، از نگاه استقلالی به پیادهروی، با توجه مقدمه بودنش برای زیارت اربعین، سخن گفتهام. از این جهت دچار تناقضگویی نیز شدهام»؛ همانگونه که ملاحظه میفرمایید میگویند چون ایشان از سند روایت اربعین سخن گفته است بنده ایشان را اخباری و ... نامیدهام و یا اینکه مصداق مدعای تناقضگویی را سخن گفتنشان از پیادهروی به مثابه مقدمه بودن و نگاه استقلالی بدان دانستهاند؛ هر دوی این صورتبندیها خطا است؛ نه با متن بنده میخواند و نه با نوشته اول ایشان. توضیح اینکه: من اینقدر عقل دارم که بحث از سند روایات را نگاه اخباری ندانم. حرف من که در نکته سوم یادداشت آمده است کاملاً واضح بود؛ اینکه حاج آقای مسائلی حق دارد بگوید زیارت اربعین سند نقلی ندارد اما با اتخاذ این مبنا دیگر نگرانی بابت اینکه پیادهروی خود زیارت اربعین را به حاشیه برده است بیمعناست؛ شما که اصل چیزی را قبول نداری درباره نسبت اصل و فرعش چرا بحث میکنی؟! بالاتر از این تناقضی است که با این جملات تلاش کردم آن را آشکار سازم: «میگویی خوب چون نمیشود در یکی دو روز رفت، و شما دارید بیرون این یکی دو روز میروید، این زیارت شما مقبول نیست! چون یا «در روز اربعین» به کربلا نرسیدهاید یا چون اصلاً مقصد شما کربلا نبوده است بلکه فلان امامزاده بوده است! یعنی این جمود ما را بین دو محذور له میکند و به جای حسرتی(حسرت خواندن زیارت اربعین) که بهزعم خویش نگرانش است یک حسرت ابدی بر دل ما میگذارد؛ حسرت اینکه عمده مؤمنان برای همیشه از نسبتگیری با امام ع در ایام اربعین محروماند؛ میگوید باید همان یکی دو روز بروید ولی چون نمیتوانید بروید( به خاطر کثرت جمعیت) پس هر کاری کنید از اربعین محرومید!» اگر این تناقض و جمود نیست، پس چیست؟
4) بنده وارد مناقشه در این مسئله نشدم که آنچه ایشان مسلم پنداشته است که زیارت اربعین سند محکم ندارد یا ورود کاروان اهل بیت ع به کربلاء در روز بیست صفر سند محکم ندارد، دستکم محل مناقشه است. مرور این بحث مخصوصاً بحث دوم فرصت مستقل میطلبد که سابقه تاریخی این تردید به چه امری باز میگردد و چه کسانی بعدها همین تردید را پرورش دادهاند و چه کسان دیگری بدان پاسخ دادهاند. دستکم شهید محراب آیت الله قاضی طباطبایی در یک کتاب مفصل تلاش کرده است این تردید را بزداید یا اخیراً کتابی مختصر به قلم مرحوم آیت الله محمد فاضل استرآبادی با دقت بالا ناظر به همین موضوع منتشر شده است. یا از آنجا که شهید مطهری ره در پرورش این تردید مؤثر واقع شده است برخی طی اثری مستقل نگاههای ایشان را پاسخ دادهاند. بر همین مبنا آنچه که در آخر سخن خویش پاسخ دادهاند که «مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم عقلگرایی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دستخوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد میتوانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسکنویسی عمومی براساس استحسانات موضوع دیگری است که ایشان آن را به اقدامات وهابیمآبانه ربط دادهاند. شما میتوانی به صورت فردی هر وقت که دوستداری برنامه پیادهروی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امامزادگان داشته باشی، ولی وقتی این را مناسک عمومی مذهبی میکنی و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانی» ناتمام است زیرا اولاً- آنچه که بنده به عنوان ضرورت توجه به عقل ذکر کردم، عقل متعبد به دین است نه عقل خودسر ثانیاً- خود فهم و درایه دین با عقل رخ میدهد، ثالثاً- در ما نحن فیه ازقضا نقل و تاریخ وجود دارد و نیز مبانی فقهی که مشهور بین علماست. رابعاً- کسی به وجوب زیارت اربعین فتوا نداده است که بگوییم اینجا در حال جعل منسک هستیم. خامساً- اینجا دست کم دو مطلوبیت کنار هم جمع شده است؛ اول- خود پیاده به زیارت امام حسین ع رفتن است که مستند روایی فراوان دارد. دوم- اینکه این اقدام به صورت جمعی و مجتمع رخ میدهد که ازقضا روح و ماهیت عبادات اسلامی مبنای جمعی را جدی میگیرد و دائم بر آن تأکید دارد. به علاوه ایندو، نکته سوم این است که ازقضا این ایام خاص بحث ورود اهل بیت ع به کربلاء مورد اعتقاد بسیاری از علماست و بدین سیره اقدام میکردهاند و به ایشان تشبه میجستهاند.
ادامه دارد⏬
@abbas_heidaripour
پاسخ قائممقام!
4️⃣ از 4️⃣
سادساً- اگر بخواهیم با مبنای ایشان جلو برویم باید بگوییم آنچه در قالب قرائت جمعی دعای کمیل در پنجشنبهشبها در اکثر مساجد و حسینیهها و امامزادگان به شکل عمومی در حال جریان است نیز یک جعل منسک است، یا خواندن دعای عرفه که گاه تجمع اصلی این دعا در برخی شهرها موجبات تراکم جمعیت و برخی گرههای ترافیکی میشود، همینطور است یا باید بگوییم آنچه به عنوان اعتکاف در غیرمساجد جامع و حتی در مساجد جامع رخ میدهد جعل منسک است! اگر قرار بر این مبنا باشد باید بگوییم جمهوری اسلامی محکوم است و باید از آنچه که به واسطه آن منجر به برگزاری اینگونه موارد شده است توبه کند! به خاطر همین لوازم است که من ورودهای حجت الاسلام مسائلی را اخباری و وهابیمآبانه دانستهام نه به خاطر اینکه سند فلان روایت را قبول دارند یا ندارند. سابعاً- خوب است به این نکته هم توجه کنیم که سیاستگذاری فرهنگی در یک حاکمیت دینی و اسلامی به چه معناست؟ و اصلاً از خود بپرسیم که آیا در هر صورت در هر حاکمیتی که هیچ جامعهای از آن خالی نیست، سیاستگذاری فرهنگی رخ میدهد و این سیاستگذاری میتواند بین دینی بودن یا دینی نبودن شق ثالثی داشته باشد؟ ثامناً- خوب است اصلاً بحث شود که آیا متشرعین میتوانند به نحو فردی یا جمعی خود را به شکل ندبی و نه وجوبی مقید به کارهایی کنند که مطلوبیت شرعی دارد؟
5) در تصویری که حاج آقای مسائلی از اربعین ارائه کردهاند ماجرا از این قرار است که رسانه جمهوری اسلامی احیاناً با هماهنگی حاکمیت بدون لحاظ پشتوانه دینی اقدام به دمیدن در بحث پیادهروی اربعین کرده است. البته آنچنان که خود نقطه مرکزی دغدغهشان را بیان کردهاند، دغدغه ایشان به تنگ شدن عرصه بر متدینین و کم شدن حیطه منطقه الفراغ ایشان به ویژه در ماه صفر برمیگردد. اجازه دهید با ایشان همراهی کنیم بگوییم اربعین و بعد پیاده روی آن سند ندارد و بعد بگوییم از این پس جمهوری اسلامی حق ندارد در این ماجرا بدمد؛ نتیجه چه خواهد شد؟ آیا از جمعیت 22 میلیونی اربعینیها بیش از 4 میلیون زائر اربعینی ایرانی کم میشود؟ آیا آیت الله سیستانی هم هماهنگ با ایشان و هماهنگ با جمهوری اسلامی فتوا خواهند داد که ای اهل عراق شما هم پیادهروی را ترک کنید؟ و آیا از این پس رسانه جمهوری اسلامی برای عدم بازتولید «حسرت» باید حتی از انعکاس خبر راهپیمایی اهالی عراق هم اجتناب کند یا حداکثر آن را مانند خبر طوفان کاترینا در فلان ایالت آمریکا منعکس کند؟ آیا طبق این مبنا دیگر نباید ارزی به زائران داده شود؟ آیا از این پس نباید در این ایام صدور گذرنامه تسهیل شود؟ ولو اینکه خود مردم ایران شائق به پیادهروی باشند؟ آیا با اتخاذ چنین سیاستهایی مواکب عراقی هم برنامه خود را برای خدمت جمع خواهند کرد؟ آیا باید با اقدام پلیسی و امنیتی مانع رفتن مشتاقان به زیارت شد یا اگر خواستند بروند حکومت هیچ وظیفهای برای تسهیل ندارد یا اگر دارد نباید آن را رسانهای کند و درخفا به انجام خدمات بپردازد؟! میبینیم لوازم عملی سخن آقای مسائلی محذورات بسیار دارد و با واقعیت پدیده اربعین و این ایام اصلاً سازگار نیست. همین است که عرض کردم مبانی نگاه ایشان و لوازمشان بیشتر به فضای وهابیمآبانه شبیه است و واقعاً یادآور فتاوای شاذی است که گاه در فضای فقه اهل سنت یا وهابیت به گوش انسان میخورد.
البته موارد دیگری را هم میتوان به این پاسخ افزود که فعلاً جهت اجتناب از تطویل بیشتر وارد آن موارد نمیشوم و اگر عمر و توفیقی بود، بعداً بدانها خواهم پرداخت.
در پایان ضمن استقبال از نقد متقابل و گفتگوی فعال حول این محور ولو به شکل یادداشت چه از سوی حاج آقای مسائلی چه کسان دیگری که مبانی ایشان را پذیرفتهاند امیدوارم این رفتوبرگشتها یا بر دائره دریافتهای نوین ما بیافزاید یا باورداشتهای غلطمان را اصلاح کند.
والسلام
@abbas_heidaripour
💠 اسطورهای در افق هستی.
🔻 این عبارات زیبا، بخش کوچکی از ویژگیهای رفتاری پیامبر اکرم (ص) است که از زبان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام توصیف شده است:
🔹 «دائمُ الفکر» بود؛ همیشه در تفکر بود، هرگز از فکر کردن خسته نمیشد؛
🔹 «مُتِواصِلُ الأحزانِ» بود؛ یعنی همواره در غمِ شیرینِ باوقاری فرو رفته بود و معلوم میشد که غم متصلی است و بخش اعظم این غم، در دل پیامبر(ص) بود؛ در حالیکه معمولاً بر لبش، لبخند جاری بود؛ اما غمِ سنگین و ریشهداری در دل همراه او بود. آیا غمِ ناشی از درکِ یک حقیقتِ بزرگ بود؟ غمِ مردم بود؟
🔹 «لِیسَت لَهِ راحةٌ» هرگز پیامبر را بیدغدغه نمیدیدیم، همیشه دغدغۀ چیزی داشت.
🔹«طَویلُ السَّکت» یعنی اهل سکوتهای طولانی بود.
🔹 «لایَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَةٍ» جز زمانیکه لازم و مفید بود، سخن نگفت. بنای پیامبر بر سکوت بود، الا وقتیکه حرف زدن، ضرورت و فایدهای میداشت.
🔹 لَیِّن و اهل مدارا بود. اما تو خالی و بیاراده نبود. باوقار بود، در عین حال ترسناک هم نبود. پیامبر همیشه در بین ما حُرمت و ابهّت داشت، اما هیچوقت از او نمیترسیدیم.
🔹 نعمت هرچند اندک، نزد او بزرگ بود. بدِ هیچکس و هیچچیز را نمیگفت. هرگز برای امر دنیوی و برای منافع خود عصبانی نشد. هرگز قاهقاه نخندید اما همواره تبسّم بر لب داشت، ظاهر و باطنش با مردم یکی بود. در خلوت و جلوَت یک شخصیت داشت.
🔹 رفتارش در جامعه با مردم چگونه بود؟ سیدالشهداء میفرماید: بنای پیامبر بر دوستی و جذب و وحدت و محبت و اُلفت با مردم بود، نه ایجاد نفرت. «کانَ یُؤَلِّفُهُم و لایُنَفِّرُهُم».
🔹 «مَن سَألَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ» هرکس به پیامبر رجوع میکرد و از او چیزی و کمکی میخواست، محال بود که بیجواب و با دست خالی برگردد؛ پیغمبر اگر داشت، میداد و اگر نداشت، او را با کلماتِ زیبا بدرقه میکرد، از او عذر میخواست، به او آرامش میداد و بهگونهای سخن میگفت که از دادنِ آن چیز هم نزد آن فرد عزیزتر بود.
🔹 هیچکس از محضر پیامبر ناراحت بیرون نمیرفت، حتی دشمنانش وقتی نزد ایشان میرفتند و در ساحت قدس او قرار میگرفتند، از جلسه که بیرون میآمدند، نمیتوانستند از او متنفّر باشند.
🔹 «و صارَ لَهُم أباً» برای مردم پدر بود «و صارَ عِندَه سِواء» و همۀ مردم بدون استثناء در چشم او مساوی بودند. برای هیچکس بیدلیل، احترامی بیش از بقیه یا بیاحترامی قائل نمیشد. اهل «تَسوِیَةُ النَّظَرِ و الإستِماعِ بَینَ الناس» بود. یعنی حتی نگاهش بین مردم به تساوی میچرخید و حتی به سخنان افراد که گوش میداد، بهطرز مساوی گوش میداد. تا این حدّ بر حقوقِ بشر تأکید و دقت داشت.
🔹 مجلس پیامبر (ص) مجلس صدق حلم، حیاء و امانت بود. در حضور او هیچوقت صدا بلند نمیشد. در مجلسی که او حضور داشت، همه متعادل بودند؛ همه بر اساس تقوا سخن میگفتند و همه متواضع بودند. به بزرگترها و مُسنّترها احترام میگذاشتند و با کوچکترها با مهربانی برخورد میکردند. «وَ یُوثِرونَ ذا الحاجةَ» و نیازمندان را بر خود مقدم میداشتند.
🔹 چهرۀ پیامبر(ص) شاد بود، ابرو گره نمیکرد، مگر آنگاه که بیعدالتی یا منکری را میدید.
🔹 «سَهِلُ الخُلق» بود؛ یعنی خیلی راحت میشد با او رابطه برقرار کرد.
🔹 «لَیسَ بِفَظٍّ و لاغَلیظٍ» خَشِن و تندخو نبود.
🔹 «و لافَحّاشٍ و لاعَیّاب» هرگز فحش بر لب او جاری نشد، عیبگیر نبود، عیب مردم را تعقیب نمیکرد.
🔹 «و لامَدّاحٍ» در عین حال اهل مبالغه در تمجید از افراد هم نبود.
✍ حسن رحیمپور ازغدی؛ محمد پیامبری برای همیشه، ص ۲۹-۳۴
@iisociology
👇به قلم🪶 استاد محمدرضا فلاح شیروانی
🔍 | #تحلیل
🔶 «منطقۀ جنگی»
☘️ کسانی که در متن تجربه #جنگ نبودند، ممکن نیست لمس کنند که فرزندان جنگ چه قداست و پاکیای را تجربه میکردند.
خدا خیلی پایین آمده بود، جای #رزمندگان تیر میانداخت و برایشان کمپوت باز میکرد و چشمه اشکشان را دریا کرده بود تا در لذت انسان بودن غرق مسرت و مستی شوند.
بچههای جنگ نه جنگ را بلکه #انسان را تجربه میکردند و انسان را عزیز یافته بودند، بیدروغ.
بارها و بارها به «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ»(اسرا، ٧٠)، صدق الله العلیّ العظیم میگفتند.
☘️ از نظر بچههای جنگ همه چیز درست بود، جز این که #خدا را نزدیک و نزدیکتر می خواستند. خدا را حسابی پسندیده بودند، از کارهای او سر در میآوردند، با ارادههای او همراه میشدند و دائماً از خدا میآموختند. البته در نازها و دَلالهایشان گاهی سخنان شیرینی با او میگفتند. جانشان را وسط گذاشته بودند و خود را لوس میکردند :
. غیر این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است،
. در سراپای وجودت هنری نیست که نیست.
🔅 همه عظمت #مکتب_امام در این است که خدا را به #زندگی هدیه میکرد، آری اصل ماجرا همین بود. هر کس جز این میفهمید یا جز این میفهمد، انسان گمکردهراه و بیاستعدادی است.
#کشف_انسان
#جنگ_مقدس
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
🌺 شاخه گل صلوات، هدیه به روح بلند شهدای جنگ تحمیلی که با همۀ تعهدها میجوشیدند، میبالیدند و گل میکردند، رحمة الله علیهم.
☘️ @faslefarhang
هدایت شده از رصدخانه
🔸غزه قبل و بعد جنگ
یکی از اهالی غزه نوشتهبود: غریبترین کاری که
امشب انجام دادم این بود که دوتا از پسرانم را
با دوتا از پسران برادرم عوض کردیم. که اگر
خانهی آنها موشک خورد از خانوادهی آنان
کسی زنده بماند و اگر خانهی ما موشک خورد،
از خانوادهی ما کسی زنده بماند…
🔴به #رصدخانه بپیوندید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2900099371Ce9f18e7e34
رسانهاندیشه وآگاهی آخوند برگزارمیکند:
🔖 سلسله نشست های امتداد اجتماعی حوزه علمیه
📌نشست یکم باموضوع بررسی نگرش جامعه ایرانی به حوزه و روحانیت
🗓تاریخ برگزاری یکشنبه ۲۳ مهرماه ساعت ۱۸:۳۰ الی ۲۲:۰۰
🔰شرکت حضوری برای طلاب خواهر و برادر امکان پذیر است.
⚠️ظرفیت محدود⚠️
💠به منظور کسب اطلاعات بیشتر وثبت نام به آیدی @Admin_Akhund مراجعه فرمائید.
✅️پذیرش قطعی توسط همین آیدی به شما اطلاع رسانی خواهد شد.
https://eitaa.com/joinchat/2753823225Cad44fc5152
درنگ
رسانهاندیشه وآگاهی آخوند برگزارمیکند: 🔖 سلسله نشست های امتداد اجتماعی حوزه علمیه 📌نشست یکم باموضو
در نشست فوق 👆مطالبی تقدیم مخاطبان شد که صورت مکتوب آن طی یادداشت زیر اینک تقدیم میگردد:👇
هدایت شده از پژوهشکده باقرالعلوم
#یادداشت
📓 یادداشت | خوانشی از مسئله ارتباط روحانیت و مردم با رویکرد تمدنی
✍️ حجت الاسلام عباس حیدریپور
برای بررسی نسبت روحانیت و مردم باید بستر اصلی و تاریخی مسئله را واکاوی کرد. این مسئله دارای بستری است که با زاویه دید و رویکرد تمدنی قابل گزارش مینماید.
در نگرش تمدنی دستکم در برخی معانی، از آنجا که تمدن حالتی کلان، انضباطبخش دارد و درعینحال با ثبات بالاست میتوان به جای رویکرد تمدنی از تعبیر رویکرد و نگرش ساختاری هم استفاده نمود.
از منظر ساختاری یا با رویکرد تمدنی، روحانیت در دل نهاد دانش جا دارد و باید دید نسبت نهاد دانش و جامعه چه تغییری داشته است که بتوان گفت نسبت روحانیت و جامعه چه تغییری یافته است.
ما در گذشته تاریخی یک تمدن یکپارچه داشتهایم و نهاد علمی آن همین حوزهها بودهاند که البته متکفل حیث و انضباط دنیوی هم بودهاند اما ورود تمدن جدید غربی و معرفی نهاد جدید علمی به نام دانشگاه به اضافه فتور خود تمدن اسلامی، باعث کمرنگ شدن جدی نهاد دانشی قدیم یعنی حوزههای علمی ما شد.
🔍 متن کامل یادداشت را در پیوند زیر بخوانید:👇👇
http://rbo.ir/__a-3568.aspx
#رهبر_انقلاب
#وحدت #شیعه #اهل_سنت
#پژوهشکده_باقرالعلوم
🌐 پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)
@rboresearch ایتا و بله
هدایت شده از مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
⚡️شکست هیمنهی اسرائیل/نقدی بر سخنان مولوی عبدالحمید
✍مهدی مسائلی
حدود یکسالی است اظهارنظرهایی از مولوی عبدالحمید شنیده میشود که نه تنها کمکی به مردم سیستان و بلوچستان نکرده است، بلکه موجب بهرهبرداری جریانهای مخالف اسلام یا تجزیهطلبِ ایران شده است.
جناب مولوی عبدالحمید در خطبههای نماز جمعه این هفتهی اهلسنت زاهدان با انتقاد از کسانی که به دنبال نابودی اسرائیل هستند، این امر را غیر ممکن دانسته و از ایده تشکیل کشور فلسطین در کنار اسرائیل به پایتختی بیتالمقدس حمایت نمود.
در نقد این سخنان چند نکته را بیان میکنم:
۱. ایدهی تشکیل دو کشور اختصاص به مولوی عبدالحمید ندارد، با سخنان وی نیز پیشرفتی در تحقق آن ایجاد نمیشود. دهههاست که بعضی از فلسطینیها و کشورهای اسلامی از همهی آرمانهای دینی و عربی خود گذشتند، پای میز مذاکره نشستند، هر نوع امتیازی به اسرائیل دادند ولی نتیجه آن چه بود؟ بعضی از آنها آرزوی تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در محدوده کوچکی از آن را به گور بردند.
۲. جناب مولوی خواستار تأسیس کشور فلسطینی به پایتختی بیتالمقدس در کنار اسرائیل شدند. لازم است یادآوری کنم که کشور اسرائیل بر ایدههای صهیونیستی تأسیس شده است، در نگاه صهیونیستها اورشَلیم یا همان بَیْتالمُقدَّس پایتخت آرمانی اسرائیل است و تمام گروهها و جناحهای سیاسی اسرائیل این موضوع را خط قرمز خود میدانند. در سالهای اشغالگریِ صهیونیستها بر بیتالمقدس، اقدامات گستردهای در یهودیسازی تمام مناطق غربی و شرقی آن شده است. مخالفتهای جهانی و حتی متحدینش، نیز بر ارادهی اسرائیل هیچ تأثیری نگذاشته است. پس این پندار که اسرائیل با گفتگو و مذاکره یا نصیحت مولوی عبدالحمید، تشکیل کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس را- حداقل در قسمت شرقی- بپذیرد، با واقعیتها منطبق نیست.
۳. اسرائیل اشغالگر سرزمین فلسطین است و وجود کشور مستقل فلسطینی را در کنار خویش خطری برای موجودیت خود میبیند. پس اگر با تأسیس کشور فلسطینی نیز موافقت کند، استقلال آن را هیچگاه بر نمیتابد و فلسطینیها همیشه باید زیر سلطهی امنیتی و نظامی اسرائیل باشند.
۴. مردم فلسطین صاحبان حقیقی این سرزمین هستند. میلیونها فلسطینی در خارج از این کشور زندگی میکنند که باید حق آنها را در نظر گرفت. مولوی عبدالحمید یا هیچ کس دیگری نمیتواند سرزمین فلسطین را بدون نظرخواهی از آنان به حکومت اسرائیل حاتمبخشی کند.
۵. بیان ناممکن بودن نابودی اسرائیل، از زبان یک عالم دینی که باید متوکل به قدرت الهی باشد، بسیار بعید است. توجه به موفقیت اخیر حماس در عملیات طوفان الاقصی- که از امکانات نظامی فوقالعادهای نیز برخوردار نبودند- امنیت و قدرت اسرائیل را بهتر ترسیم میکند.
۶. در شرایطی که اسرائیل با بیرحمی به غزه حمله کرده، زن و کودک را به خاک و خون میکشید، آب و غذا و سوخت و برق و خلاصه همه چیز را بر چندین میلیون مردم غزه منع کرده، آیا سخن گفتن از موجودیت اسرائیل در کنار فلسطینی که هنوز به رسمیت شناخته نشده، به مصلحت بود؟ هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.
۷. ممکن است عملکرد نظامی حماس را در بعضی از جزئیات قابل نقد باشد، ولی در کلیت، چنین رویکردی تنها راه مقابله و درهم شکستن تسلط امنیتی و نظامی اسرائیل بر فلسطین است. پذیرش اشغالگری اسرائیل به خاطر تصور شکستناپذیری آن است که برای قشری از جهان اسلام ایجاد است و متأسفانه جناب مولوی عبدالحمید نیز یکی از آنهاست.
...........
@azadpajooh