صحنه بیزبان و مدعیان تغییر
«اراده تغییر» در صورتِ «فقدان روایت» بیبنیاد، بیخاصیت و تباه میشود
🖊به قلم: حمید ابدی
بخش 3⃣ از 3⃣
ما چه روایتی از روند مجالس در جمهوری اسلامی داریم که تغییر و تحوّل موردنظرمان را با نظر به این روایت و در پیوستگیِ با امکانهای آن تمنّا کنیم؟ این روزها با هدفِ دستیابی به روایتی از وضعیت مجلس در سه دهه اخیر، سی سال بیانات رهبری در گفتگو با مجالس چهارم تا یازدهم را با دقّت مطالعه کردم. از محتوا و سبک و سیاق و لحن بیانات میشود فهمید که اتّفاقی که در مجلس یازدهم رخ داد، قابل مقایسه با مجالس قبلی نیست. از منظر رهبری ـ که از نظر حقیر، از محدود شخصیتهایی است که گزارشی از «روند» مجالس جمهوری اسلامی دارد ـ مجلس یازدهم اوّلین مجلس در تاریخ انقلاب بوده که امکان فکر کردن به مسائل کشور را یافته است. ما شناسایی و پرداختن به مسئلهها را امری عادی میانگاریم، امّا واقعیت این است که این اتّفاق از استثنائات تاریخ مجالس ما بوده است. به تاریخ مجالس که بنگریم، مجلس همواره به عنوان کانون رقابت با دولت مستقر شناخته میشده و مجالس، همواره ترمز دولتها بودند. آیا این وضعیت و این روایت در دستگاه محاسباتیِ نیروی طالب تغییر و تحوّل، وزنی دارد؟
این روزها که سخن از چالشهای مجلس شورای اسلامی در میان است، عبارتهای پرطنطنهای ـ مانند «بحران مشارکت سیاسی»، «بحران نمایندگی سیاسی» و ... ـ را گوشه و کنار زیاد میشنویم. کلمه «بحران» که این سالها سهلانگارانه به عنوان مضافِ هر مضافٌالیهی به کار گرفته میشود، علیالقاعده میبایست با نظر به یک روایت تاریخی مطرح شود؛ احتمالاً چیزی باید در یک نظمی بوده باشد و الان آن چیز در نظم کنونی نباشد و از نبودن آن بحرانی خلق شده باشد. نمایندگی سیاسی در تجربه تاریخی مجالسِ یازدهگانه، کِی و در چه مقطع تاریخی و به چه معنایی بوده و طی چه روندی ما فاقد آن شدیم که امروز در بحران نمایندگی قرار گرفته باشیم؟ وقتی روایتی از این روند تاریخی نداریم، چگونه از «بحران» سخن میگوییم و نیروی تغییر را به چه سمتی سوق خواهیم داد؟ این بیروایتی و پرادّعایی حاصلی جز کنش کور و انسداد در پی خواهد داشت؟
سیاست در جمهوری اسلامی «راوی» ندارد و چون روایتی از روند سیاست در جمهوری اسلامی نیست، کنشهای سیاسی معطوف به تغییر، دوام و قوام ندارند. صحنه بیزبان و بیراوی است و مدعیان تغییر، فراوان! نیروهای انقلابی، بعد از سالهای دفاع مقدّس، از دهه هفتاد تا کنون همواره ساختار رسمی جمهوری اسلامی ـ اعم از مجلس، دولت و قوّه قضائیه و ... ـ را «دیگری» خود دانستهاند و همواره فاصله و مرز خود را با آن حفظ کردهاند. این غیریتانگاری با ساختار رسمی جمهوری اسلامی باعث شده، دنبال کردن روند معادلات و موازنههایی که در درون ساختار رسمی کشور در جریان است، چندان مورد اعتنایشان نباشد. ما میتوانیم نسبت به روند تاریخی تحوّلاتی که در ساختار رسمی جمهوری اسلامی رخ داده است، بیاعتنا و بیتفاوت باشیم و آرزوهای خود را فریاد بزنیم، امّا بدانیم که صخرههای واقعیت جمهوری اسلامی ما را سر جایمان خواهد نشاند، بلکه سر عقل بیاییم.
یادداشتی سهگانه در استقبال و ارزیابی یادداشت سهگانه اخیر دکتر حمید ابدی
به قلم: عباس حیدری پور
1️⃣ از 3️⃣
8 اسفندماه جاری یادداشتی سهقطعهای از برادر فاضل دکتر حمید ابدی منتشر شد که روز بعدش به دست حقیر رسید؛ و آن را در همین کانال بارگزاری کردم.
استقبال از یادداشت مذکور نه بدان دلیل است که تیتر و سیاق و مطالب را همگی پسندیدهام؛ البته سخن از عدم پسند و قبول هم نیست بلکه بیش از اینها میخواهم ضمن برجستهسازی نقاط تأکید خود یادداشت، به امری اشاره کنم که همان باعث این استقبال و بارگزاری در کانال شد.
یادداشت، در بستر یک گفتوگوی انتقادی و البته دوستانه و دلسوزانه بین ایشان و اعزه دیگری شکل گرفته است که ضرورتی به طرح آن نیست.
سخن اصلی این یادداشت در تیتر آن است که میگوید اگر «روایتِ روند» نشود، «ارادۀ تغییر» هم اثر نخواهد داشت. به تعبیر دیگر تاریخمندی و تبارفهمی را شرط مانایی و تأثیر دانسته است و این امر را به بحث ارادههای سیاسی کنونی ناظر به تغییر مجلس و نمایندگی گره زده و اصلاً همان ارادهها را هدف گرفته و به تذکر با آنان سخن گفته است.
اما مسئله بسیار مهم دیگر که برقش چشمان منِ خواننده را ربود، اشاره آن به «واقعبینی» و به ویژه استفاده از تعبیر «مواجهه با واقعیت جمهوری اسلامی» و نیز «حل مسئلههای اداره جمهوری اسلامی» است؛ البته تلاش کلی نویسنده در این زمینه، راهیابی درست بین آرمانگرایی و واقعگرایی است. او به دو دسته نیرو اشاره میکند که برخی در کار روایت پیشرفت جمهوری اسلامی بدون پیجویی فهمِ منطقِ تغییر قرار گرفتهاند و برخی دیگر در سودای تغییرِ بدون روایت و پیگرفت داراییها و امکاناتاند و کل سخن این سهگانه، انذاری جدی درباره ابتر بودن کار دسته دوم است.
پرسش اصلی این است که چرا نویسنده بر دسته اول متمرکز نشده است و انذار خود را ناظر به چگونگی ورود و خروج گروه دوم در حوزه سیاسی تنظیم کرده است. شاید یک پاسخ ابتدایی این باشد که چون در دسته دوم خطری بالفعلتر حس کرده است یا طلیعه حرکتی نوینی را با این تلقیهایشان در ایشان دیده است که امتداد آن میتواند برای ایشان و دیگران خطراتی جدی بیافریند. اما پاسخ نویسنده هرچه باشد، به نظر نگارندۀ این سطور، از قضا هردو گروه اول و دوم دستکم به تقریر دکتر ابدی در یک چیز مشترکاند؛ فاصلهمندی از امر واقع.
درباره اینکه چگونه دسته اول از امر واقع فاصله دارد باید به اعتراف ایشان استشهاد کنیم که نوشتهاند: «برخی نیروهایی که بر روایت پیشرفت تأکید دارند، به ایجاد «امید روانشناختی» اکتفا میکنند و این روایت را در راستایِ فهمِ «منطق تغییر» و «رویکرد مواجهه با چالشها» به کار نمیگیرند». پرسش آن است که چرا این دسته به یک امید روانشناختی اکتفا کردهاند و همین را مکفی دانستهاند؟ آیا اساساً چیز دیگری را دیدهاند که میان آن امر دیگر و این امید، فقط همین امید را برگزیدهاند تا اطلاق واژه «اکتفا» درست باشد؟
به نظر میرسد اساساً «اکتفا»یی در میان نیست و حیث ارادی میان انتخاب دو چیز وجود ندارد. ایشان چون تصویری از امر اداره یا به تعبیری امر واقع ندارند، و از آن طرف البته فهمی شبهبدیهی و آشکار از اصل پیشرفت دارند چراکه در یک تصویر ایستا بین دو لحظه از روندهای تاریخی، تقدم و بهبود را در وضعیت پسین انقلاب تأیید میکنند، به همین روایت اکتفا کردهاند؛ روایتی که جز یک امید روانشناختی -به تعبیر دکتر ابدی-، بهره دیگری ندارد. بدینترتیب باید واکاوی خویش را به ناحیه روایت و نوع روایت و کیفیت آن سوق داد که چگونه این تلقی از روایت، دستآوردی اندک و نارسا به بار میآورد؟ صریحتر آنکه روایت ایشان متکی بر فهم ایشان است -گرچه نباید فراموش کرد خود روایتها هم فهمسازند-ولی مشکل اصلی پیش از آنکه به روایت به مفهوم دقیق کلمه بازگردد، به فهم از امر واقع برمیگردد.
درباره دسته دوم هم به خوبی نویسنده توضیح داده است که چون روایتشان روایتی بریده از تاریخ و تبار مسئله است، نمیتواند امتدادی برای حلّ حال باشد. اینجا هم امر واقع به خوبی درک نشده است؛ یعنی واقعی لحاظ شده است که تاریخ ندارد و حال آنکه واقع جاری در جامعه، واقعی تاریخمند است.
نباید فراموش کرد که تاریخ هم صرفاً امتداد تاکنون نیست و امتداد آینده را هم شامل میشود و بدینترتیب میان واقع و آرمان پیوند برقرار میشود. گرچه باز باید به خاطر داشت که تاریخ را هم یکگونه و یکسان نمیتوان و نباید تلقی کرد بلکه از انواع تاریخ میشود سخن گفت.
پس در هر صورت ما با مشکل مواجهه و فهم درست امر واقع روبهروییم. ازاینمنظر دوگانه آرمان-واقع با یک فروکاست در مفهوم آرمان و واقع قابل طرح است.
⏬
یادداشتی سهگانه در استقبال و ارزیابی یادداشت سهگانه اخیر دکتر حمید ابدی
به قلم: عباس حیدری پور
2️⃣ از 3️⃣
شاید توضیح آنکه هر دو دسته مورد بحث از نظر نگارنده یادداشت سهگانه، واقعیتنافهماند نیازی به این فراز و فرود هم نداشت، چراکه او در انتهای یادداشت سوم مینویسد که نیروهای انقلاب از بعدِ دفاع مقدس، قوای سهگانه و ساختار رسمی جمهوری اسلامی را «دیگری» خود دانستهاند و اگر دو دسته مذکور را ایشان جزو نیروهای انقلاب بداند، به راحتی میتوان گفت که هر دو دسته مورد بحث به بلندای «صخره واقعیت جمهوری اسلامی» دست نیازیده و با آن بیگانهاند و فقط احاله امواج سهمگین حوادث زمان و کوبیدهشدن به این صخره، قدری این غربت و نافهمی را از میان برمیدارد.
در نگاهی دیگر و برای بسط این زاویه دید، باید به مسئله تفصیل در توصیف واقع اشاره نمود. گاه ما توصیفی از وضعیت داریم اما این توصیف بسیار تُنک و کممایه است، بافت و گوشتی ندارد، توضیح نمیدهد که نسبتش با وضع فرهنگ و جامعه و گروههای مختلف دخیل و مرتبط چگونه است، در اینجا حتی روانشناسی اجتماعی و وضع روانشناختی کنشگران هم اهمیت جدی مییابد. در چنین وضعیتی «پیچیدگی»ها دیده نمیشود و همه چیز ضمن چند جمله پایان مییابد. حال آنکه موقف جدی «اداره» نیازمند فهم و روایت پیچیدگی است. تعبیر سهگانه دکتر ابدی درباره ضرورت تعقیب امور بهشکل «میلیمتری و با ذرّهبین» با این تلقی سازگار است. وقتی ما با پیچیدگی و روایتش بیگانه باشیم، گریزی از برچسپزنی نداریم و همین است که باعث حیرت ناظران بیرونی میشود که دعوای بین اصغر و اکبر با همه اشتراکاتی که دارند به کجا بازمیگردد. کلیدواژه «دیگری» از منظری دیگر همین نافهمی امر واقع را روایت میکند آنجا که به بیگانگی میان ما و دیگری اشاره دارد. اما شاید نیت نویسنده یادداشت از کاربست «دیگری» اصل تقابل و اکتساب هویت از این تقابل باشد؛ در این صورت هم باید این تقابل و نزاع را یک تقابل دونکیشوتوار دانست که حتی از خود تقابل واقعی هم بیگانه است.
اگر بخواهم با این نگاه، خود سهگانه دکتر ابدی را قضاوت کنم باید بگویم روایت او از مجالس قبل از مجلس یازدهم که همه آنها را ذیل یک عنوان «تقابل با دولت مستقر» و در نتیجه «عدم ورود مجالس قبل به حیطه اداره» ارزیابی کرده است با مدعای روایت ذرهبینی و میلیمتری، فاصله زیادی دارد. جالبتر آنکه در انتهای قطعه سوم یادداشت نوشتهاند: «نیروهای انقلابی، بعد از سالهای دفاع مقدّس، از دهه هفتاد تا کنون همواره ساختار رسمی جمهوری اسلامی ـ اعم از مجلس، دولت و قوّه قضائیه و ... ـ را «دیگری» خود دانستهاند...امّا بدانیم که صخرههای واقعیت جمهوری اسلامی ما را سر جایمان خواهد نشاند، بلکه سر عقل بیاییم.» و بدینترتیب گویی از یک واقعیت یکپارچه در ناحیه اداره رسمی جمهوری اسلامی سخن گفتهاند و حال آنکه این صخره ناشناخته دستکم در درون و در حاشیه خود اینچنین سرراست و همگن نیست و همواره بین اضلاعی از آن تقابل و اصطکاک وجود داشته است؛ چنانکه در درون نهاد تقنینش ضلع سومی برای تشخیص مصلحت اضافه میشود تا دامنه نزاع و تقابل را حداقلی کند یا حتی در قانون اساسیاش حل اختلافات بین قوای سهگانهاش به دست رهبر سپرده شده است، و در میدان واقع هم این محور بسیاری از تقابلها را حلوفصل کرده است و خیلی پیچیدگیهای دیگر که برخی از آنها ناظر به اصل اختلاف درون مجموعه رسمی اداره کشور است.
⏬
یادداشتی سهگانه در استقبال و ارزیابی یادداشت سهگانه اخیر دکتر حمید ابدی
به قلم: عباس حیدری پور
3️⃣ از 3️⃣
تذکار اخیر از یکسو همراه و مؤید صاحب یادداشت مورد بحث است و از دیگرسو یادداشتش را به نقد میکشد؛ اگر زاویه ورود را ضرورت فهم پیچیدگی امر واقع بدانیم و بگوییم یادداشت هم درصدد چنین دعوتی است، همراه و مؤیدش خواهد بود اما اگر زاویه ورود را روایت یادداشت از روند مناسبات نیروهای انقلاب با ساختار رسمی کشور بدانیم، چندان بدان لبخند نخواهد زد. نکته تکمیلی درباره این روایت یکسره صاف و یکدست آنجاست که بپرسیم مگر نیروهای انقلابی در جایی بیرون ساختارهای رسمی کاملاً جا گرفتهاند؟ به عبارتی آیا ساختار رسمی با نیروهای غیرانقلابی همواره اداره میشود؟ و مگر این نیروهای انقلابی نبودند که ساختار رسمی را به دست گرفتند چنان که زنگنه مؤسس جهاد سازندگی به وزیر نفت محافظهکاری بدل میشود که حاضر به دور زدن تحریمها هم نیست؟ بله، این قابل قبول است که همه ساختار رسمی در اختیار نیروهای انقلابی نبوده است ولی نیروهای انقلابی هم بیمناسبت ایجابی با ساختار رسمی نبودهاند بلکه با آن مناسبت جدی داشتهاند، گاه این نیروهای انقلاب بودهاند که تغییر یافتهاند و گاه این ساختار رسمی بوده است که تغییر یافته است و حال باید پرسید از منظر دال مرکزی یادداشت از نظر نویسنده این بخش از روایت امر واقع در ارزیابی کنشهای سیاسی اخیر ناظر به تغییر چه مناسبتی دارد؟
درهرصورت مقصود این نگارنده نه نزاع و مناقشه با نویسنده فکور یادداشت سهگانه بلکه استقبال از یادداشت، البته در دالی غیر از دال مرکزی آن است؛ دالی که دعوتش شناخت امر واقع و ضرورت لحاظ پیچیدگی آن باشد. نکته این خواهد بود که در صورت جدی گرفتن همین مطلب بسیاری از لوازم به دست خواهد آمد که قضاوت درباره روایت و ناروایت را هم با پیچیدگی بیشتری مواجه خواهد کرد.
⏹
جناب آقای الکساندر دوگین عزیز
احتراما
از دعوت محبت آمیز شما برای شرکت در دومین همایش بینالمللی نهضت جهان چند قطبی صمیمانه متشکرم و ازاین که به دلیل برخی ناهماهنگی ها نتوانستم در همایش حضور به هم برسانم عذرخواهی میکنم و بدین وسیله مقاله کوتاهی را که در آن همایش در ذیل محور «غرب پس از هژمونی. آیا می توان تمدن اروپا را نجات داد؟» قصد ارائه داشتم با عنوان «#هویت و آینده تمدن #غرب» تقدیم میکنم.
حمید پارسانیا
۸/اسفند/۱۴۰۲
@parsania_net
@HekmateFarhang
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️◼️إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ◼️◾️
یادبود چهلمین روز درگذشت اندیشمند فرهیخته مرحوم دکتر محمد خادمی (ره)
📹جهت مشاهده با کیفیت بهتر با ما در آپارات همراه باشید.
🌐https://maaref.org
🆔@Maaref_org
تلگرام اینستاگرام آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید چه میخونن؟
میگن
اصبري یا غزه العزه القصف بیهون
راح ناخد بتار الشهدا البطل بملیون
الک علينا هالعهد احنا ما بنخون
انتي يا أرض السلام يا بلد الزیتون
ای غزه که نماد عزت هستی صبر کن
این بمباران تموم میشود
فردا انتقام این شهدا را خواهیم گرفت
یک میلیون در ازی هر قهرمانی.
با تو عهد میبندیم ما به عهدمون وفا میکنیم
ای سرزمین صلح، ای سرزمین زیتون
اگر میخواید بدونید غزهایها کی هستن، این ویدئو شروع خوبیه، این کودکان وسط جنگ دارن رجز میخونن و بیصبرانه منتظر گذشت روزها هستن تا بزرگ بشن و حرف در میدان داشته باشن.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@SalehGaza
رژیم صهیونسیتی با جنایات هولناک میخواهد هرگونه سودای مقاومت را درهم بشکند
🔷 قائممقام پژوهشکده باقرالعلوم (ع) سازمان تبلیغات اسلامی گفت: مقاومت در گوشت و خون نسل حاضر و آینده غزه و فلسطین تزریق شده است و اصلا این زمانه، زمانه عقب نشستن ایشان نیست.
isna.ir/xdQPcG
@isnailam24
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"تلک قضیه"
ترجمه خودمونیش "داستان از این قراره"
عنوان شعری از شاعر مصری به نام مصطفی ابراهیم است که یک مصری دیگر به نام امیر عید اخیرا آن را اجرا کرده
تدوین جالبی روی آن اجرا شده و کار رو زیباتر کرده، قضیه و داستان این روزهای فلسطین را با تناقض های جهان بشری به تصویر کشیده
@Thirdintifada
تلك قضية!
ينقذ في سلاحف بحرية
يقتل حيوانات بشرية
تلك قضية وتلك قضية
كيف تكون ملاكا أبيض؟
يبقى ضميرك نص ضمير
تنصف حركات الحرية
وتنسف حركات التحرير
وتوزع عطفك وحنانك
ع المقتول حسب الجنسية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف تكون إنساناً راقي؟
ومطابق للإشتراطات
كل كلامك لابس واقي
وبتحضن كل الشجرات
بتقول ع البواب الحارس
وجنبك جيش بيهد مدارس
واما بتقفش نفسك لابس
دم.. تقول الكل ضحية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف أصدق هذا العالم
لما بيحكي عن الإنسان؟
شايف أم بتبكي ضناها
علشان مات في الغارة جعان
ويساوي المقتول بالقاتل
بشرف ونزاهة وحيادية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف أنامَ قريرَ العينِ؟
وأضع سدادة أذنين
والعيلة المدفونة ف بيتها
ممنوع حد يخش يغيتها
وكأن الارض اللي فوقيهم
مش تبع الكورة الأرضية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف تعيش في سجنٍ واسع؟
زنازينه من نار ورماد
وتقوم من تحت الأنقاض
تتشعلق ف رقاب القاتل
تجمع اشلائك وتقاتل
وتوري الدنيا الكدابة
كيف يسير قانون الغابة
من اين طريق الحرية
ومن أين تؤتى الدبابة
مش فارقة العالم يتكلم
موت حر وما تعيشٌ مسلّم
تلهم جيل ورا جيل يتعلم
كيف يعيش ويموت لقضية
بننادي على عالم مين
علشان يستنكر ويدين
دن كما شئت فأي إدانة
لما يجري جوا السلخانة
مش هتخف بارود الدانة
ولا قادرة ترجع له صباح
تلك قضية
وهذا كفاح
شعر: مصطفی ابراهیم
آواز: امیر عید
گروه موسیقی: کایروکی
۳۰ نوامبر ۲۰۲۳
@Thirdintifada
درباره «قوم» در قرآن
1️⃣ از 2️⃣
🖋به قلم: عباس حیدری پور
۱- این کلمه با کلماتی چون قام، یقوم، قم، قیام، قیامه، قوام، قیّم، تقوم، تقویم، مقام، مقیم، مستقیم و استقم در قرآن همریشه است و شاید حدود ۶۶۰ کلمه را در قرآن بتوان با چنین ریشهای پیدا کرد. به علاوه خود کلمه قوم در قرآن به تنهایی ۳۸۴(بیش از نیمی از ۶۶۰ مورد) بار ذکر شده است. کلماتی پربسامد که تمرکز و تأمل درباره آنها را بیش از پیش ضروری میسازد. اما این تمام مسئله نیست.
۲-در بعث و ابلاغ رسالت انبیاء، عمدتاً روایت قرآنی بر محوریت نسبت مستقیم یک نبی/رسول با قومش دیده میشود: قوم یونس، قوم نوح، قوم هود، قوم صالح، قوم موسی، قوم لوط، قوم ابراهیم و...به عبارت دیگر هدف مستقیم نوعاً یک قوم است که با نبی پیوند دارد؛ اما کدام پیوند؟
۳- بین قوم و نبی/رسول نوعاً پیوند اخوت یعنی یک پیوند نژادی و خونی در کار است. وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَه(۲۱ احقاف)، وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ(۱۳ ق)، إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلا تَتَّقُون(۱۰۶ شعرا) که همین تعبیر برای هود در ۱۲۴، برای صالح در ۱۴۲، برای لوط در ۱۶۱ همین سوره آمده است، نیز: وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً(۶۵ اعراف)، وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً(۷۳ اعراف)، وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبا(۸۵ اعراف)، وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبا(۳۶ عنکبوت)؛ دلیل اینکه این پیوند غیرخونی نیست آن است که حسب سیاق آیات، قوم این انبیاء هنوز ایمان نیاورده است و بنابراین اخوت معنوی و دینی نظیر آنچه که در آیه شریفه ۱۱ توبه بیان فرموده(فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُون) یا آیه شریفه 5 احزاب بیان نموده(ادْعُوهُمْ لاَبَائهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ ءَابَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فىِ الدِّينِ وَ مَوَالِيكُمْ) در کار نیست.
✅۴- اما آیا همانگونه که بین نبی/رسول و قومش پیوند خونی و نژادی برقرار است، بین همه اعضای قوم هم همین پیوند برقرار است؟ پاسخ منفی است. در این میان، آیه ۱۳۳ انعام بسیار کلیدی برای فهم این امر است. میفرماید: «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرين» شاهد آنجاست که در مقام تخاطب میفرماید: «اگر بخواهد شما را خواهد برد(از دنیا؛ یا با عذاب یا عاملی دیگر) و دیگران را جایگزین شما خواهد کرد؛ همانگونه که شما را از نسل قومی دیگر پدید آورد.»؛ اینکه خداوند خطاب به حاضرانی، میگوید که شما را از ذریه یک قوم دیگر ایجاد کرده نشان میدهد که ایشان را قومی دیگر در قبال منشأشان میداند، ولی وحدت منشأ باعث نشده است که این دو مجموعه را یک قوم بداند؛ به عبارتی در این آیه ضمن برقراری ارتباط نسلی بین دو قوم، بر دوئیت و تغایر صحه نهاده شده است. بدینترتیب روشن میگردد از منظر قرآن صرف وحدت نژاد سبب صحت اطلاق کلمه قوم نخواهد بود. به دیگر عبارت پیوند غیرنژادی مصحح اطلاق قوم بر قوم است گرچه وجود پیوندهای نژادی و قومی هم انکار نمیشود و حتی در بسیاری موارد برای اتصال نبی به مخاطبان، این مخاطبان، اخوان او هستند یعنی کسانی که با ایشان نوعی پیوند خونی دارد و به همین واسطه تعبیر قوم برای ایشان به کار برده شده است.
۵- بدینترتیب هر قومی علاوه بر برخی پیوندهای خونی و نژادی و ارتباطات بیننسلی، به خاطر کثرت مراودات با یکدیگر به یک مرتبه قوام و ایستادگی و برآوردن حوائج از طریق تکیه بر یکدیگر و تعامل و تعاطی رسیدهاند که هم متمایز از دیگر مجموعهها تشخیص داده میشوند و هم یک مجموعه سریع الزوال نبودهاند. دقت در ریشه «ق و م» به خوبی این مدعا را ثابت میکند زیرا ازجمله معانیای که برای این ریشه ذکر شده، "قائمه الخوان و السریر(چهارپایه میز یا تخت)" است که باعث نگهداری آن شده است. بر همین اساس قوم به معنای الجماعه به گروهی گفته میشود که کنار هم بودن ایشان باعث اتحاد این گروه و قیامشان به کارهای مهم ازجمله در برآوردن نیازها و دفع دشمنان و درنتیجه تشخصشان میگردد. پس چون ایشان با هم ایستادهاند لایق تعبیر قوم شدهاند. مشابه این معنا در کاربست قرآنی؛ ذلک من انباء القری نقّصه علیک منها قائمٌ و حصیدٌ(۱۰۰ هود) دیده میشود که شهرها و آبادیهایی را که برقرارند و به حیات خود ادامه میدهند با تعبیر قائم -که دلالت بر ایستادن و سرپابودن دارد- بیان کرده و درمقابل آبادیهای ازبینرفته را با تعبیر حصید -که نتیجه دروشدن یعنی افتادن است- توصیف کرده است.
@abbas_heidaripour
درباره قوم در قرآن
2️⃣ از 2️⃣/ 🖇بخش اول:
🖋به قلم: عباس حیدری پور
۱- اشاره شد در موارد بسیاری بین انبیاء و مخاطبان دعوت و تبلیغشان رابطه خونی و نژادی وجود داشته و شواهد متعددی ذکر شد. حال باید از شواهد نقطه مقابل جویا شد و پرسید که آیا در قرآن به مواردی اشاره شده است که رسول به سوی کسانی فرستاده شده باشد که اینچنین پیوندی با ایشان نداشته؟ پاسخ مثبت است. ازجمله درباره حضرت موسی ع باید دانست که اینطور نیست که او فقط به سمت قوم خویش مبعوث شده باشد؛ با اینکه بنیاسرائیل بهعنوان قوم او بخشی از مخاطبان بودهاند ولی فرعون و قوم فرعون هم همزمان مخاطب دعوت ایشان بوده است. ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ*إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ* فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا (عَابِدُونَ(آیات ۴۵-۴۷ مؤمنون)؛ در این آیات به قرینه پاسخ فرعون و ملاء او که ایمان آوردن به موسی و هارون علیهما السلام را بهواسطه اینکه قوم ایشان زیردست و مطیع تام فرعونیان بودهاند، نپذیرفتهاند، معلوم میگردد که هدف رسالت موسی و برادرش علیهما السلام، همین دعوت به ایمان بوده است. آیات دیگری هم میتوان گزارش نمود.
۲- اما همچنان که گفته شد، در موارد بسیاری ارتباط خونی و نژادی هم بین رسول و قومش برقرار است. ابتدا باید در این تأمل نمود که چرا نوعاً بین رسولان و مخاطبان این پیوند وجود داشته است؟ به نظر میرسد دستکم برای شروع دعوت باید یک نقطه مشترک وجود داشته باشد که همزبانی و همفهمی، همین نقطه مشترک است؛ به عبارتی خود اهل قوم بودن امکان سخن گفتن و تبیین نبی با لسان قوم را فراهم میسازد؛ وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمْۖ (۴ ابراهیم). اما باید توجه داشت که این همسخنی همچنانکه اشاره شد فقط یک زباندانی نیست بلکه فهم بستر اجتماعی است که زبان در آن بستر معنا یافته و بالیده است. به عبارتی "فرهنگ و جامعه"فهمی شرط ضروری و لازم بر عهده گرفتن بار رسالت است و رسالت نیز صرفاً تلاوت آیات نیست بلکه تبیین آیات است. درباره نمونه موسی ع هم چون قوم آن حضرت با فرعونیان به لحاظ مکانی-زمانی در یک بستر بوده و تعامل داشتهاند و بهواقع یک جامعه ولو یک جامعه طبقاتی را ایجاد کردهاند باز این شرط احراز شده است و امکان تخاطب موسی و هارون علیهما السلام به اتکای فهمی که حاصل زیست در جامعه بوده، وجود داشته است.
۳- علاوه بر نکته اصلی فوق ظرائف دیگری هم در میان است. ازجمله در همه موارد هنگام سخن گفتن رسول با قومش، از تعبیر یا قومِ استفاه کردهاند و هرگز تعبیر یا قومی دیده نمیشود. پرسش آن است که چرا این تخاطب با تخفیف لفظی همراه بوده است؟ چندین احتمال قابل طرح است:
احتمال اول) ایجاد علقه اولیه و عبور از این علقه به سمت القاء رابطه ایمانی؛ به عبارتی با تخفیف لفظی و تبدیل یاء به کسره، درواقع نبی درصدد این است که از علقه نژادی سریع عبور کند و محیط علقه ایمانی بر محور حق تعالی و دستورات و معارف الهی را پیش بکشد. مثلا در يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ(۵۹ اعراف) این وجه برجسته است.
احتمال دوم) تخفیف لفظی بیانگر نهایت لینت و سخن از موضع دلسوزانه است. اینکه نبی درصدد هیچگونه استعلای شخصی نیست و آغاز سخن او از وضعی پایین شروع میشود تا شائبه هرگونه استکبار و جاهطلبی و منفعتخواهی نفی شده باشد. موضعی که با نصح و خیرخواهی بیشائبه پیوند جدی دارد مانند قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُم(۷۸ هود) یا وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيد(۸۹ هود)
🖇ادامه در بخش دوم⏬
@abbas_heidaripour
درباره قوم در قرآن
2️⃣ از 2️⃣/ 🖇بخش دوم⏫:
🖋به قلم: عباس حیدری پور
احتمال سوم) در تعبیر قومی، یاء نسبت قوتی ویژه میدهد و برجسته میگردد اما در قومِ با اینکه نسبت با قوم برقرار است ولی گوینده مندک در خود قوم است. بدینترتیب رسول خود را در لباس قوم کاملاً آشکار میسازد که نهایت پیوند اولیه به ذهن شنونده متبادر شود. شاید بسیاری از آیات را بتوان شاهد مثال این احتمال درج نمود. مانند وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمين(۲۰ مائده)
احتمال چهارم) اینکه رسول در مقام بیان نهایت ضعف خود است؛ ضعفی که جانب اتصالش به قوم هیچ آوردهای برای او ندارد مگر اینکه منطق و سنت الهی مددکار شود؛ درواقع وهن و سستی کسره به جای یاء به خوبی بیانگر افتقار و سستی موقف شخص رسول و به تعبیری کاره و مؤثر نبودن اوست؛ مانند وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُون(۳۰ هود) یا وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمين(۵۲ هود).
حال باید افزود در بسیاری از آیات حاوی تعبیر "یا قومِ" همه یا عمده این احتمالات یا ترکیبی از آنها میتوانند برداشت شوند. طبعاً نباید ادعای حصر به چهار احتمال فوق را هم داشت.
۴- نکته جالب اینکه با وجود تخاطب رسول با قومش با تعبیر قومِ و عدم استفاده از قومی، درعینحال تعبیر قومی در تخاطب رسول با حضرت حق یا دیگران دیده میشود؛ مثلا وقتی موسی ع، هارون را در میان بنی اسرائیل جانشین خود قرار میدهد، با تعبیر قومی از ایشان یاد میکند و حتی از تعبیر قومنا هم علیرغم صحت اطلاقش استفاده نمیکنید، یا وقتی انبیاء به توصیف انکار و اعراض قوم خویش میپردازند از تعبیر قومی استفاده میکنند تا همچنان به تعهد و اتصال خویش به قومشان تأکید آشکاری کرده باشند و اینکه تا وقتی خدای متعال بین ایشان و قومشان فاصله نیانداخته است(حتی در قیامت) خود را غیردامنکش و تافتهجدابافته از قومشان معرفی نکرده باشند تا ادب بندگی را به سرحد کمال در گفتگو با پروردگار دربارۀ دیگرانی که به ایشان متصل بوده و مسؤلیت آنها به عهدهشان قرار گرفته، رعایت کرده باشند.
۵-تعبیر قومنا در موارد معدودتری استفاده شده است. مانند سخنان اصحاب کهف درباره قومشان. دو مورد آن نیز گفتگوی جنیان بعد از شنیدن آیات الهی و دعوت سایر جنیان به آیین اسلام است. این گروه چون رسالت مستقیمی از سوی حق تعالی نداشتهاند و البته گروه و جمعی بودهاند، در تخاطب با سایر از تعبیر "یا قومنا" بهره بردهاند. درعینحال در قصه شعیب ع که جمعی نیز به او ایمان میآورند و سایر اهل قوم این گروه و شعیب ع را میخواهند به اجبار به آئین پیشین بازگردانند ولی شعیب ع با این گروه یا از زبان این گروه پاسخ میدهد و در انتها چنین دعا میکنند: رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ(۸۹ اعراف)،
۶- در جایی نیز علیرغم اشاره به رابطه قومیت توسط خدای متعال، هنگام گزارش کلام رسول و همراهان در خطاب به بتپرستان در آغاز تخاطب بهوضوح خطاباتی مانند قوم یا قومنا حذف شده است و البته خدای متعال این سیاق و چنین تخاطبی را پسندیده است؛ مراد آیه ۳ سوره ممتحنه است: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِیٓ إِبْرَٰهِيمَ وَ ٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذْ قَالُوا۟ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُا۟ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ ٱلْعَدَٰوَةُ وَ ٱلْبَغْضَآءُ أَبَدًا حَتَّیٰ تُؤْمِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَحْدَهُۥٓ... زیرا سیاق کلام ذکر برائت و دشمنی و تقابل آشکار است که طبعاً با ذکر کلمه قوم و یا قومنا که دال بر وجود پیوند است، منافات خواهد داشت.
@abbas_heidaripour
من هم مسؤلم؟
در سخنرانی نوروزی امسال رهبر انقلاب، محورهای مختلفی مطرح گردید. یکی از این محورها پس از بحث بسیار مهم «امید»، بحث وحدت ملی بود. عین بیانات ایشان را جا دارد دوباره بخوانیم:
«در باب منافع ملّی، مسئلهی اتّحاد دلهای مردم است؛ اتّحاد عزمها و ارادههای مردم است. ما در این زمینه متأسّفانه مشکلاتی داریم، عقبافتادگیهایی داریم؛ ارتباط و همدلی اجتماعی خیلی مهم است؛ در این زمینه دچار غفلت شدیم؛ خودمان به دست خودمان در وحدت ملّیمان اختلال ایجاد میکنیم. همهی ما در این غفلت شریکیم؛ همهی ما وظیفه داریم که وحدت ملّی را، اتّحاد مردم را، اتّحاد مردم و مسئولین را حفظ کنیم؛ روزبهروز آن را تقویت کنیم؛ این سیاست قطعی نظام جمهوری اسلامی از روز اوّل بوده است. امام بزرگوار از روز اوّل روی یکی از چیزهایی که همیشه تکیه میکرد، مسئلهی «اتّحاد» بود. بعضیها با یکدیگر سر مسائل جناحی، مسائل سیاسی اختلاف پیدا میکردند، امام (رضوان الله علیه) به اینها نهیب میزد و میگفت: «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید».اختلاف فکری، اختلاف سلیقه، اختلاف سیاسی در یک کشور یک امر طبیعی است، امّا نفرتپراکنی غیر از اینها است. خب یک نظری شما دارید، یک نظری دیگری دارد، اینها با همدیگر یکسان نیست، اشکالی هم ندارد، امّا این نباید موجب نفرتپراکنی بشود، نباید افراد را از یکدیگر متنفّر بکند، دشمنِ یکدیگر بکند، اجازه بدهد که هر کدام علیه یکدیگر، علیه آن دیگری، به هر وسیلهای که ممکن است، موجب اهانت و آزار و مانند اینها بشوند؛ احیاناً با افترا و دروغ و مانند این چیزها هم همراه بشود که خب این خیلی مشکل است. به نظر من رقابتهای داخلی به جای خودش محفوظ ــ البتّه در داخل کشور در زمینهی مسائل گوناگون سیاسی و غیره، رقابتهایی وجود دارد، این به جای خود محفوظ ــ امّا همه باید با هم باشند، همراه باشند. در یک خانواده ممکن است دو برادر با هم دو سلیقهی مختلف داشته باشند امّا برادریشان از بین نمیرود؛ کار به دشنام و دروغ و اهانت و مانند اینها نباید بکشد؛ این را همه باید مراقبت کنند. این هم مسئلهی اساسی و مهمّی است، تأکید میکنم و توصیه میکنم به جوانهای عزیزمان که سعی کنند در داخل جامعه نفرتپراکنی انجام نگیرد. خب اختلاف سلیقهای وجود دارد، اشکالی هم ندارد امّا همه با هم برادروار در کنار هم، روی مسائل کلّی جامعه و در مقابله و مواجههی با مخالفین کشور، مخالفین جمهوری اسلامی، مخالفین ملّت ایران، یکسان بِایستند و حرکت کنند.»
حال جای یک پرسش است: وقتی دو مجموعه یا دو فرد که معتقد به شعارهای انقلاب و یا دستکم صحت انقلاب 57 و ضرورت تعقیب آرمانهای آن هستند و به تعبیری انقلابی محسوب میشوند، بر سر امری اختلاف و گفتگوی جدی فکری پیدا کنند، مسؤلیت تحمل این وظیفه که رهبری ترسیم فرموده است بر عهده کدام یک از این دو است؟
نفس این پرسش عجیب مینماید زیرا حسب فرض هر دو معتقد به انقلاباند؛ اما واقعیت این است که گاه دیده شده کسانی، دیگرانی را با قدری فاصله از حاق انقلاب دیده یا نفهمیدن ضرورت اکنون انقلاب متهم کردهاند، در این صورت آیا پرسش مطرحشده جایی دارد یا همچنان بیمعنی مینماید؟
اینکه ایشان به صراحت جوانان را مخاطب قرار میدهند و میخواهند ایشان نفرتپراکنی نکنند به چه معناست؟ معلوم است که از نظر ایشان ممکن است برخی انقلابیون و بالاخص جوانان انقلابی در حین تعقیب دغدغهها و تشخیصها و فهمهای خویش -که لابد به انقلاب نزدیکتر و صائبتر میدانند- تا جایی پیش روند که دیگریِ فهم و دغدغه خویش را مورد چنان هجومی قرار دهند که نتیجه، ایجاد نوعی نفرت و فاصله اجتماعی باشد. حال دوباره پرسش را تکرار میکنم که آیا چنین اشخاصی نباید خود را مخاطب رهبری بدانند؟
رهبری فرض ذهنی مطرح نکرده است که ما این همه راحت شانه از زیر بار مسؤلیت این خطاب خالی میکنیم و گمان میکنیم دعوای میان ما و دیگران مشمول این تذکر نیست زیرا ما در جایی میجنگیم و منازعه میکنیم که مهمتر از آن وجود ندارد...مثلاً اگر تشخیص ما این باشد که دعوای ما با دیگری بر سر «امید» است آیا باز هم فکر میکنیم مخاطب این سخنان رهبری هستیم یا مصداقاً چون طرف مقابل را ضربهزننده به امید میدانیم، دیگر این موضع را از عموم بیان و نهیب رهبری جدا میسازیم؟
قصد تشریح ندارم و یک کلمه پاسخ میدهم؛ هر کسی که خود را انقلابیتر میداند باید شانهاش را برای تحمل بار این خطاب رهبر انقلاب آمادهتر و پهنتر کند. و این یعنی تغییر در عادات رفتاری و گفتاری فردی و بررسی نسبت سکوت، اخم، اعراض، اقبال، تعریض، شوخی، نسبتدادنها، انکارکردنها و.... کار آسانی نیست.... شوخی هم نیست... بیربط به اکنون من و شما هم نیست.... و البته آینده انقلاب در گرو آن است...
@abbas_heidaripour
#تازههای_نشر
💥 کتاب «مکتبشناسی فقهی» بهزودی روانه بازار کتاب خواهد شد.
◽️ تألیف: حسین ایزدی
◽️ حجم: ۸۰۰ صفحه
◽️ ناشر: کتاب فردا
🔍 جستاری در مکاتب قم و نجف با نگاهی به رویکردهای نو در اجتهاد
📜 عناوین و موضوعات:
◽️فصل اول: درآمدی بر ضرورت، مفهوم و ابعاد مکتبشناسی فقهی
◽️فصل دوم: درآمدی بر مکتب فقهی نجف
◽️فصل سوم: درآمدی بر مکتب فقهی قم
▫️فصل چهارم: بررسی تطبیقی مکاتب فقهی
◽️فصل پنجم: درآمدی بر رویکردهای نو در اجتهاد
◀️ با گفتارهایی از حضرات آیات و حجج اسلام، اساتید معظم:
_ شیخ مصطفی اشرفی شاهرودی
_ سید علیاکبر حائری
_ ابوالقاسم علیدوست
_ جواد فاضل لنکرانی
_ سید محمدمهدی میرباقری
_ احمد مبلغی
_ محمد عندلیب همدانی
_ محمد محمدی قائینی
_ عبدالحسین خسروپناه
_ عبدالحميد واسطی
_ محمدحسن ربانی بیرجندی
_ محمدحسین ملکزاده
_ احمد رهدار
و...
🆔 @fardabook_ir
🖋به قلم: حجتالاسلام والمسلمین علی مهدیان
رفح و قم
❤️آنکه بعد از موسی ع موفق شد وارد سرزمین مقدس شود، یوشع بود. یوشع پسر نون پسر افرایم پسر یوسف. یوشع یعنی نجات دهنده. جانشین موسی ع. محل اتصال مصر و سرزمینهای مقدس.
"رفح" نیز نام نواده دیگری از افرایم است پسر یوسف. یوسف زیبا، یوسف تأویل کننده رویاها، یوسف صبور در چاه و زندان، یوسف دانا و مدیر. رفح کیست؟
❤️نماینده یونیسف گفته رفح شهر کودکان است. رفح متصل کننده مصر به سرزمینهای مقدس است. سرزمین موعود. رفح آخرین محل قطع امید به همه است، قطع امید به همه ساختارهای حقوقی دنیای غربی، قطع امید به همه حاکمان عربی، قطع امید به همه مدعیهای امروز دنیا. رفح یعنی اضطرار.
❤️اینقدر محاسبات راهبردی جنگ را پایین و بالا نکنید. من با این کلمه "اضطرار" کار دارم. اتصال زمین است به همه آسمان، آسمان زیبا، آسمان تأویل کننده رویاها. اضطرار بشارت دهنده است برای آنها که قواعد غیب را قبول دارند، یومنون بالغیبند. رفح یعنی صبر که رأس ایمان است و حالا دارد ثمر میدهد. پای خدا در میان است، ان الله مع الصابرین بنا است دیده شود. بنشین و تماشا کن.
❤️روز "بای ذنب قتلت" مبارک، روز اول چله موسوی مبارک، روز دختر مبارک، دختر را ما میشناسیم، فداها ابوها است. دختر مراقب موسی است تا عمق اندرونی فرعون تا همه ساختارهای حقیقی و حقوقی فرعون را به باد دهد، دختر همان است که مادرش نامش را به آزادی گره زد و گفت "نذرت لک ما فی بطنی محررا"، شد مریم و از وجود مطهرش، منجی ظهور کرد تا همه تمدن متحجرین یهودی را به باد دهد، دختر همان که محور کسا شد و شد فداها ابوها، تا همه جاهلیت شاعرانه ولنگارهای عرب را به باد دهد، دختر یعنی معصومه قم که پیرمردهایی که عمری عاشقی کرده اند عالمانه، حول او جمع شدند و "قم" یعنی قیام، یعنی راه نجات. و "این انقلاب حالا حالا ها کار دارد" با تمدن کثیف غربیها.
❤️بین رفح و قم رمز و رازی است دخترانه. روز دختر مبارک، روز اضطرار، روز زیبایی و لطافت، روز دخترهای دلنگران، روز دخترهای زیر سقفهای فرو ریخته، روز دختران "کنج خرابه"، روز دختران با حجم بغضهای فرو خورده و آرام کننده خانواده، روز دختران با چشمهای خیس و دلهای نازک، روز خدا است، روز رفح، روز اتصال دل بابای عالم به آسمان، روز قم ، قیام مردم عالم، روز دختر مبارک برای رفح، و رفح اسم رمز فتح سرزمینهای موعود ، سرزمینهای اشغالی به دست اقوام به ظاهر قوی "ان فیها قوما جبارین" ، روز بر ملا شدن خباثت "انا ههنا قاعدون"
❤️چقدر زیبا شده ای، رفح!،
مثل چشمهای زیبای دخترهای بیگناه(معصومهها) ،
مثل لحظات استجابت دعا...
@ali_mahdiyan