eitaa logo
محسن عباسی ولدی
56هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
348 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃جواب همۀ سؤال‌ها هر چه قدر دلم بیشتر برایت تنگ می‌شود سؤال‌هایم بیشتر می‌شود. خاصیت دل‌تنگی است دیگر خودت که می‌دانی. آدم که دلش تنگ می‌شود دائم به فکر روزهای وصال است امّا مگر می‌شود به روزهای وصال فکر کرد ولی با سؤال‌ها دست و پنجه نرم نکرد؟ یک عالمه سؤال احاطه می‌کند آدمِ دل‌تنگ را. هر کدام را که پاسخ می‌گیرد سر و کلّۀ یک سؤال دیگر پیدا می‌شود. مگر ته می‌کِشد خزانۀ سؤال‌های آدمِ دل‌تنگ؟ پس تحمّل کن سؤال‌های یک آدمِ دل‌تنگ را. آقا! تا دیروز در خیالم مرگ را انتهای دل‌تنگی می‌دیدم و آن را تنها داروی درد دل‌تنگی می‌دانستم امّا امروز که با خودم خلوت کرده بودم و داشتم به مرگ و دل‌تنگی فکر می‌کردم این سؤال برایم پیش آمد: مگر مرده‌ها دلشان تنگ نمی‌شود برای کسی؟ آدم که می‌میرد مگر دلش هم می‌میرد؟ مرگ را برای تن نوشته‌اند مرگ دل که مثل مرگ تن نیست. دل وقتی می‌میرد که برای تو تنگ نشود. پس کسی که دلش برای تو تنگ می‌شود حتّی اگر تنش بمیرد دلش نمی‌میرد. تا دل هست و تو در کنارش نیستی، دل‌تنگی هست. حالا وقتی که می‌میرم و از این دنیا می‌روم تو هنوز در همین دنیایی. درست می‌گویم؟ آن وقت من باید چه کار کنم در آن دنیا با این همه درد دل‌تنگی؟ در برزح اگر مرا به بهشت هم ببرند باز هم دلم برای تو تنگ می‌شود. اصلاً مگر می‌شود بهشت، بدون تو برایم بهشت شود؟ سؤالم پاسخی هم دارد؟ از چه کسی باید بپرسم؟ فرض کن دل‌تنگی این دنیا را دوام آوردم دل‌تنگی آن دنیا هم دوام‌آوردنی است؟ باشد جواب نده این سؤال را هم می‌گذارم در کنار انبوه سؤال‌های بی‌جوابم. شبت بخیر جواب همۀ سؤال‌ها! @abbasivaladi
🔰میزان اعتماد به کتب تربیتی موجود در بازار کتاب ⛔️با وجود این همه کتاب‌های تربیتی غربی که در بازار موجود بوده و بیشتر آنها غربی است، تا چه اندازه می‌توان به آنها اعتماد کرد؟ #تا_ساحل_آرامش #کتاب_اول #کتاب_صوتی #فانوس_دانایی #شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک ♦️ پرسش‌های گام هفتم، میزان اعتماد به کتب تربیتی موجود در بازار کتاب @abbasivaladi 👇👇👇👇👇
محسن عباسی ولدی
#مهارتهای_انتخاب_همسر 🔴 تحقیق در خواستگاری ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 1️⃣ شیوۀ پرسش: 🖊گفتیم که اگر بخواهیم
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 2⃣ میدان تحقیق ❌برخی برای تحقیق، به یکی دو همسایه سر می‌زنند و پاسخ آنها را ملاک تصمیم‌گیری قرار می‌دهند. ✅در حالی که تحقیق را باید به گونه‌ای انجام داد که اطمینان حاصل شود افرادی که ما از آنها تحقیق کرده‌ایم، قصد و غرضی نداشته‌اند. ▪️ممکن است یکی از همین همسایه‌ها، با خانوادۀ طرف مقابل اختلافی داشته و بین آنها کدورتی به وجود آمده باشد و او به قصدانتقام‌گیری، می‌گوید: «نمی‌دانید اینها چه آدم‌های بی‌فرهنگی هستند. شکر خدا که برای تحقیق آمدید. اگر با این خانواده وصلت کنید، هر روز باید گریۀ فرزندتان را تماشا کنید. اینها که در زندگیِ خصوصیِ همسایه‌ها دخالت می‌کنند، مگر می‌شود در زندگیِ داماد و عروسشان دخالت نکنند؟». ▫️همچنین، ممکن است آن همسایه، به دلیل نسبت خویشاوندی، عیوب او را بپوشاند و یا خوبی‌هایی را به او نسبت دهد که در او نیست. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۹۵. ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ ⬅️ ادامه دارد... @abbasivaladi
🍃شبت بخیر رؤیای هر شبم! باز هم غرق قصّۀ دل‌تنگی‌هایی شده‌ام که بی‌اختیار مرا به میدان قیاس با تو می‌کشاند. دست خودم نیست چه کار کنم؟ امروز قصّۀ آن پیرزن و پسرش به یادم آمد: چند وقتی بود که پسرش رفته بود سفر و خبری هم از او نبود هر کسی که او را می‌دید از شدّت دل‌تنگی پیرزن برای پسرش دلش تنگ می‌شد حتّی اگر نه او و نه پسرش را نمی‌شناخت. دور و بری‌ها حسابی نگران بودند برایش. می‌گفتند همین روزهاست که پیرزن از شدت دل‌تنگی دق کند و بمیرد. اصلاً بیشتر از خبر آمدن پسر گویی منتظر خبر مرگ پیرزن بودند به قدری که نابسامان بود اوضاع دلش. خودش هم بیشتر از مردم منتظر مرگش نشسته بود حتّی گاهی که خیلی دل‌تنگی فشار می‌آورد به او خودش رو به قبله دراز می‌کشید و أشهدش را می‌گفت و منتظر فرشتۀ مرگ می‌ماند. آن روز حسابی حالش خوب بود طوری که همه از حال خوبش در شگفت مانده بودند و هر کسی که پیرزن را می‌دید حالش خوب می‌شد. پسر نیامده بود؛ امّا چرا حال پیرزن خوب شده بود؟ خبری هم که از پسر نیامده بود؛‌ امّا چرا حال پیرزن خوب شده بود؟ کسی وعده‌ای به پیرزن نداده بود، امّا چرا حال پیرزن خوب شده بود؟ دور و بری‌های پیرزن با هم زمرمه می‌کردند. از میان حرف‌هایشان فهمیدم چرا حال پیرزن خوب شده. دور و بری‌هایی که او را خوب می‌شناختند همین که حال خوب پیرزن را می‌دیدند به یکدیگر می‌گفتند: باز هم دیشب خواب پسرش را دیده و آرام به هم می‌گفتند: این خواب، خوراک یکی دو روز پیرزن، بیشتر نیست. آنها دعایشان این بود: حالا که نه پسر می‌آید و نه خبرش کاش پیرزن هر شب خواب پسرش را ببیند. آقا! دلم تنگ شده برایت. می‌خواهی برایت رو به قبله دراز بکشم و فرشتۀ مرگ را بخوانم به سویم؟ آن وقت تو هم به خوابم می‌آیی؟ من تا به امروز تجربه نکرده‌ام اثر خواب دیدن در رفع دل‌تنگی را. برای امتحانم که شده یک بار بیا به خوابم. شبت بخیر رؤیای هر شبم! @abbasivaladi
اگر از هر ذرۀ وجودم هزاران عابد آفریده شود و هر کدام به اندازۀ همۀ عبادت‌کنندگان از جنّ و انس و فرشته گرفته تا انبیاء و اولیاء عبادت کنند و خدا به هر لحظه از عبادتشان برکت یک روزگار عبادت را بدهد و ذکر مدام لحظه لحظه‌شان شکر باشد به ولایت تو یا علی و اگر بشود یک لحظه از عمرم را بر تمام قطره‌های باران و ریگ‌های بیابان و برگ های درختان تقسیم کرد و حاصلش را حساب نمود و من بخواهم شکر نفس کشیدن با ولایت تو را در همین اندازه از زمان بکنم تمام آن عبادت‌ها کفاف شکرِ حاصل این تقسیم را نمی‌دهد. پس خودت بگو به شکرانۀ ولایت تو چه باید کرد؟ #عید_غدیر #ولایت #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
162 درس صد و شصت و دوم شیطون تا چه اندازه در برابر خدا سرکشی کرد؟.pdf
236.6K
صد و شصت و دوم: شیطون تا چه اندازه در برابر خدا سرکشی کرد؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️می دونید حسادت چه بیماری خطرناکیه؟ ⁉️ریشه‌های کفر چیه؟ ⁉️میوه‌های «مقایسه» رو می‌شناسید؟ ⁉️کدوم ویژگی خداوند، زشتی عصیان شیطون رو بیشتر می‌کنه؟ @abbasivaladi
🍃دریا دل می‌گویند چرا این قدر از دل‌تنگی حرف می‌زنی؟ چرا فقط احساس را فریاد می‌زنی؟ حرف‌های احساسی را نگهدار برای خودت. این احساس‌ها مگر نان و آب می‌شود برای خلایق؟ کمی هم از معرفت حرف بزن. آقا! کاش زبانش را تو یادم می‌دادی تا طوری می‌گفتم که این جماعت بفهمند. بفهمند که وقتی خلایق دلشان برای هر کسی تنگ می‌شود جز تو، یعنی از تو غریب‌تر در این عالم نیست. شِبه‌معرفت‌هایی که دل را برای تو تنگ نکند چرک‌های روی ذهن نشسته است و نامش هر چه باشد معرفت نیست. این شِبه‌معرفت‌ها به درد سرگرم کردن اهل مجلسی اگر بخورد دلی را نمی‌شود با آن گرم کرد. ما دلمان را خوش کرده‌ایم به همین شِبه‌معرفت‌ها که این بلا سرمان آمده: تو نیستی و ما راحت داریم زندگی می‌کنیم. نه بی‌قرار توایم، نه نگران آمدنت. به زبان می‌گوییم فرزندانمان فدای تو اما دلمان برای فرزندانمان تنگ می‌شود، برای تو نه. می‌گوییم هر چه مال داریم فدای یک تار مویت امّا وقتی بناست پولی به دستمان برسد بیشتر از آمدن تو منتظر آمدن پول می‌نشینیم. پولمان گم شود، دست و پایمان را گم می‌کنیم حال آن که تو را گم کرده‌ایم و آب در دلمان تکان نمی‌خورد. دل‌تنگی نشانۀ محبّت ما به توست. می‌شود دل برای تو تنگ نباشد و ادّعای محبّت داشت؟ من با جماعتی که دلشان برای تو تنگ نمی‌شود و از معرفتت دم می‌زنند و سخن گفتن از دل‌تنگی را حرف احساسی می‌خوانند مشکل دارم. مشکلم را با این جماعت حل کن. تو دعا کن دل این جماعت برای تو تنگ شود تا بفهمند سخن گفتن از دل‌تنگی برای تو بالا بردن قد و بالای معرفت است. شبت بخیر دریا دلم! @abbasivaladi
🍂بچه‌ها چقدر مظلومند! ماچقدرظالمیم!🍂 آقا! 🍂«خود» خدا را از زندگی ما برداشت. خودش را گذاشت به جای او. ما را مشرک کرد و دغدغه مندِ رزق و روزی هرچه خدای تو گفت که روزی شما و فرزندانتان را من می‌دهم باور نکردیم. 🍂پشت پردۀ باور نکردن ما چیست؟ خدا دروغگوست؟ ناتوان است؟ نیازمند است؟ یا چیز دیگری است؟ 🍂تو بگو بلند هم بگو که بچه‌های ما زندانی شرک ما هستند. شاید به غیرتمان بربخورد و بیدار شویم. 🍂بچه‌ها چقدر مظلومند! ما چقدر ظالمیم! دیگر از «خود»م بدم می‌آید با این «خود»پرستی‌ها چه بلاها که بر سر بچه‌ها نیاوردهایم! 🍂در کودکی پیرشان کردیم گویی در چند بهار زندگی خویش ده‌ها خزان دیده‌اند این معصوم‌ها. اصلاً حوصله ندارند از بس که ظلم دیده‌اند از ما. 🍂ما اگر تازیانه بر تنشان نزدیم روحشان را با تازیانه‌های خودخواهی خویش سیاه کردیم. با چشم کور هم می‌شود جای سیاهی‌ها را دید 🍂راه برون شد از نجاستِ این شرک غرق شدن در دریای ولایت توست. ما را اسیر محبت خویش کن تا برَهیم از بند این «خود»های خدا شده. @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0073 baghareh 187.mp3
10.98M
۷۳ آیه ۱۸۷ روزهای زوج، ساعت ۹شب منبع قصّه این برنامه👇 📚برگرفته از کتاب «پیشوایان هدایت، جلد دوم، صفحات ۱۴۴ - ۱۴۶»؛ اثر سید منظر حکیم ❗️قابل توجه والدین محترم: بعضی از قسمتای آیه ۱۸۷ به صورت مضمونی معنا شده. با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. دوستای خوب لالایی خدا! یادتون نره که هم‌وطنای عزیزِ سیل زده‌مون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐 @lalaiekhoda
🍃مرد غریب انگار نم نم باید سفرۀ غم‌گویه‌های دل‌تنگی را جمع کنم. حوصلۀ مردم هم اندازه دارد. اصلاً چه کسی گفته دلی باید برای تو تنگ شود؟ مگر تو نیاز داری به دل‌تنگی‌های ما؟ و مگر می‌شود بی‌اجازه دلی برای تو تنگ شود؟ من به چه حق و با چه اجازه‌ای دلم برای تو تنگ شده؟ حالا که بی‌اجازه تنگ شده با کدام جواز، دل‌تنگی‌ام را دارم فریاد می‌زنم؟ کار بی‌جواز، مگر باطل نیست؟ این دل‌تنگی‌ها اگر جماعتی را آزار بدهد می‌شود در قیامت پاسخ مردم‌آزاری را داد؟ خدا از مردم آزاری بدش می‌آید. نه؟ واگویۀ این دل‌تنگی‌ها عدّه‌ای را به خودشان بدبین می‌کند و از زندگی می‌اندازدشان. واقعاً صلاح است از زندگی انداختن مردم؟ عدّه‌ای که دل‌تنگی را نه نشان معرفت می‌دانند و نه ضرورتی برای ابراز محبّت این دل‌تنگی‌ها را که می‌شنوند در بنای عقیده‌شان تزلزل ایجاد می‌شود. مگر متزلزل کردن عقاید مردم، گناه نیست؟ وقتی این همه از دل‌تنگی گفته می‌شود شاید به دل‌تنگ‌ها اضافه شود آن وقت چه کار باید کرد با این همه جماعتی که دلشان برای تو تنگ شده. زندگی در میان این مردم سخت می‌شود. صبح و شام همه از دل‌تنگی برای تو حرف می‌زنند آن وقت کِی باید از دغدغه‌های روزمرّگی سخن گفت. ما آدمیم، مگر می‌شود بدون این دغدغه‌ها زندگی کرد. دل‌تنگ‌ها تا می‌رسند به هم حرف تو را که می‌زنند اشکشان جاری می‌شود. وقتی به دل‌تنگ‌های تو اضافه شود جمع‌هایمان می‌شود جمع اشک و گریه. مگر خنده نیاز آدم‌ها نیست؟ با این همه دل‌تنگی مگر می‌شود خندید؟ دیدی باید سفرۀ غم‌گویه‌های دل‌تنگی را جمع کنم؟ من از خدا خجالت می‌کشم. تو برایم از خدا طلب بخشش کن که این قدر خلقش را آزار دادم. این را آهسته می‌گویم که فقط خودت بشنوی: تو هم ما را ببخش که دلمان برایت تنگ نمی‌شود. شبت بخیر مرد غریب! @abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل4️⃣ : هم‌رنگ جماعت شو؟! (جوزدگی) 🤔تفکر ✋این جا باید کمی متوقّف شد و فکر 🤔کرد. ما بر اساس حرف کدام مردم، به سراغ ماهواره رفته‌ایم؟ 🗣چه کسانی بوده‌اند که ما را به جهت نداشتن ماهواره، تحقیر کرده‌اند؟ کسانی که برای دینشان، ناموسشان، خانواده‌شان، عفاف و غیرتشان، ارزش آن‌چنانی قائل نیستند. برخی از اینها، 👨‍پدرانی هستند که پس از خریدن ماهواره، می‌بینند چگونه دخترشان از حجاب، فاصله گرفته👩‍ و همسرشان با مردهای غریبه، چه‌قدر راحت شده 💑و وقتی به خودشان باز می‌گردند، می‌بینند که دیگر مثل گذشته روی ناموسشان حسّاس نیستند. ⁉️آیا عاقلانه است که با حرف چنین کسانی، زندگی خود را مدیریت کنیم؟ ⁉️آیا منطقی است نگاه این افراد ــ که خانواده‌شان هم برایشان اهمّیت چندانی ندارد ــ ، برای ما اهمّیت داشته باشد؟ ⁉️چه چیزی به من اضافه می‌شود اگر چنین فردی به من «احسنت» و «آفرین» بگوید؟ ⁉️چه چیزی از من کم می‌شود اگر چنین انسانی، مرا تحویل نگیرد و مرا عقب‌مانده به حساب بیاورد؟ ⁉️او به قدری فرهنگش پایین آمده که به همراه دختر و پسرش، فیلم‌های مبتذل تماشا می‌کنند و این را نشانۀ فرهنگ بالا می‌داند! آیا توجّه به حرف چنین کسی، خُرد کردن شخصیت خویش و بی‌احترامی به خود نیست؟ ‼️چشم به دهان دوختن، بد نیست. ببین چشم به دهان چه کسی دوخته‌ای؟ بعضی‌ از دهان‌ها وقتی باز می‌شود که چشم، بسته می‌شود. حیف نیست تو چشم👁 به دهانی بدوزی که با چشم بسته حرف🗣 می‌زند؟ 💡عبادتِ تفکّر🤔 را وارد زندگی‌مان کنیم. ما از سرِ بی‌فکری به بسیاری از بلاها دچار شده‌ایم. مگر ما چند بار فرصت زندگی پیدا می‌کنیم که مدیریت عمرمان را به دست انسان‌هایی داده‌ایم که برای عمرشان، هیچ ارزشی قائل نیستند؟ 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 176 @abbasivaladi
میلاد با سعادت باب الحوائج، امام موسی کاظم علیه السلام بر تمامی شیعیان مبارکباد. 🍃🌸 @abbasivaladi
🍃قلب زندگی‌ام امروز درگیر این فکر بودم: چرا تو هستی؛ ولی من حواسم به تو نیست؟ چرا جانم به تو بسته است؛‌ امّا تو را فراموش می‌کنم؟ تو می‌دانی که این وقت‌ها دنبال پاسخی می‌گردم برای آرام کردن خودم. این آرام کردن‌ها شاید فریب دادن خویش باشد امّا به گمانم فریب دادن همیشه هم بد نیست. گاهی برای زنده ماندن فریب هم لازم است. وقتی با خودم می‌جنگیدم و خویشتن در دادگاه وجدان محاکمه می‌کردم، به خودم می‌گفتم: گاهی عظمت یک چیز موجب می‌شود حواس آدم از آن پرت ‌شود. من از صبح تا شام گاهی حتّی برای یک بار به قلبم فکر نمی‌کنم شاید هفته‌ای یک بار هم به فکر قلبم نیفتم. ولی هر روز حواسم به دست و پا و چشمم هست. با این حال اگر روزی میان قلب و دستم قلب و پایم و حتّی قلب و چشمم مخیّر شوم دست و پا و چشمم را فدای قلبم می‌کنم و لحظه‌ای هم تردید نمی‌کنم در این فدا کردن. آقا! تو قلبی، ‌قلب زندگی من. هستی‌ام بسته به توست. اگر نباشی، نیستم. حالت خوب باشد، حالم خوب است حالت دگرگون شود، آسمان روی سرم سرنگون می‌شود. درست است که حواسم به تو نیست ولی تردید نکن روزی اگر میان تو و هر چه دارم مخیّر شوم دار و ندارم را فدای تو می‌کنم و حتّی لحظه‌ای تردید نمی‌کنم. الآن به دلم نگاه کردم دیدم این حرف، چندان شباهتی به فریب هم ندارد ولی اگر حواسم به تو نیست، ببخش مرا. تو بزرگ‌تر از آنی که لحظه‌ای از یاد و خاطرم محو شوی. چه کار کنم؟ روزمرّگی‌ها مرا به این روز انداخته. مرا از دست این دغدغه‌های کوچک برهان! شبت بخیر قلب زندگی‌ام! @abbasivaladi
دغدغۀ تو به تنهایی برای پر کردن ذهن همۀ آدم‌ها کافی است. تو اگر دغدغۀ ما بشوی هیچ ذهنی حتی به اندازۀ بند انگشتی جا برای دغدغۀ دیگری نخواهد داشت. ما از دغدغۀ تو خالی شده‌ایم که این طور گرفتار دغدغه‌های کوچکیم. دغدغه‌های کوچک قد‌شان کوتاه است اما هر کدامشان برای شکستن قامت جماعتی کافی است. قامتمان خمیده زیر این دغدغه‌های بی‌مقدار. دغدغۀ تو اگر چه بزرگ است اما راز سبکبال شدن و پریدن به دوش کشیدن دغدغۀ توست. آقا! ما را بکُش با دغدغۀ خودت ما این زندگی را نمی‌خواهیم. #بهانه_بودن #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃آقای همۀ خوبی‌ها چرا من تو را فراموش می‌کنم؟ تو چه چیزی کم داری از همۀ‌ چیزهایی که هیچ گاه از خاطرم محو نمی‌شوند؟ آنها چه گُلی بر سرم زده‌اند که تو نزده‌ای؟ کجا به فریادم نرسیدی که آنها رسیدند؟ و کجا تنها رهایم کردی که آنها مرا از غربت رهاندند؟ کدام خیر است که در مقابل نگاهم قدم بزند امّا داشتنش را مدیون تو نباشم؟ زیر کدام سایه نشستم که سایۀ تو نبود؟ نسیم روح‌بخش کدام صبح بدون اجازۀ‌ تو نوازشم کرد؟ آیا تا به امروز آفتاب یک روز بدون نگاه به چشمان تو بر من تابیده؟ اگر اشارۀ ابروی تو نبود آسمان برای لحظه‌ای هم سقف روی سرم می‌ماند؟ یا خراب می‌شد روی سرم؟ بارانی که نویدبخش روزیِ آسمانی است بدون رضایت تو حتّی برای یک بار بر سر زمین من باریده؟ ستاره‌ها اگر عاشق تو نبودند دلشان به شب‌های تاریک خوش می‌شد که این گونه آسمان را برایم زینت کنند؟ ماه اگر عاشق تو نبود به کدام دل‌خوشی در قلب شب جا می‌گرفت؟ و اگر ماه و ستاره‌ها نبودند مگر می‌شد شب را تا به صبح دوام آورد و از ترس نمرد؟ مگر آب با کیمیای عشق تو نیست که این چنین گوارا شده برای ما؟ اگر آب عاشق تو نبود کدام تشنه سیراب می‌شد با نوشیدنش؟ بدون فرمان تو کدام کوه سر جایش می‌ایستاد و پناه اهل زمین می‌شد؟ و بدون ضمانت تو کدام دریا نمی‌خروشید و اهل زمین را در خود فرو نمی‌برد؟ مگر میوه‌ها به دل تو نگاه نکردند و نرم شدند؟ و اگر نگاه میوه‌ها به دل تو نبود مگر به جای میوه،‌ قلوه‌سنگ‌ها ثمر درختان نمی‌شدند؟ می‌شد تو دلت برای ما نسوزد و نان‌ها در تنور پخته شوند و این چنین زیر دندان‌های ما جویده‌ شوند و قوّت جانمان؟ من کدام لحظه از زندگی را مدیون تو نیستم؟ پس چرا تو را فراموش می‌کنم؟ کاش لحظه‌ای از یادم نمی‌رفتی! با این همه دِینی که به گردنم داری ممنونم که نمی‌گذاری فراموشی‌ات را فراموش کنم. شبت بخیر آقای همۀ خوبی‌ها! @abbasivaladi
📌گام سوم:سنگ محک (برای تصمیم هایمان،ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم) 🔰یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیار ثابت و مشخّص برای قضاوت و تصمیم‌گیری است. ❌مهم‌ترین معیار متغیّر، خواستِ مردم است. ❗️متأسّفانه بسیاری از زندگی‌ها، آغاز و انجامشان بر اساس خواست مردم است. 🔹در این که: چه همسری را انتخاب کنیم؟ چگونه مراسم عقد و عروسی را برگزار کنیم؟ مراسم جشن تولّدمان چگونه باشد؟ مراسم دفن و کفن و فاتحه‌خوانی را با چه کیفیتی برگزار کنیم؟در اینها، همه و همه، خواستِ مردم، حرف اوّل و آخر را می‌زند. ⛔️زندگی‌ای که خواستِ مردم، تعیین کنندۀ مسیرش باشد، هیچ گاه به نقطۀ خوش‌بختی و آرامش نخواهد رسید. 📛از آن جا که سلیقۀ مردم با یکدیگر تفاوت دارد، زندگی مشترکی که بر اساس خواستِ مردم پیش می‌رود، همیشه متزلزل است. ⚠️گاهی به قدری در تن دادن به خواست مردم پیش می‌رویم که حتّی حاضریم بر خلاف عقاید خود، عمل کنیم، امّا نظر مردم را جلب کنیم؛ یعنی دینمان را برای دنیای دیگران بدهیم. در معارف دینی، چنین کسی از بدبخت‌ترینِ مردم، معرّفی شده است. ⬅️ ادامه دارد... 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۰۷ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0074 baghareh 188.mp3
4.94M
۷۴ آیه ۱۸۸ روزهای زوج، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. دوستای خوب لالایی خدا! یادتون نره که هم‌وطنای عزیزِ سیل زده‌مون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐 @lalaiekhoda
🍃همۀ سرنوشت من با خودم دارم فکر می‌کنم باز هم مثل همیشه انگار این فکر، روزیِ من از جانب توست و بی‌جواب ماندن سؤالی که در پی این فکرها می‌آید شعاعی از خورشید حکمت توست. من با این سؤال بی‌جواب بهتر از هزار جواب آماده میل حرکت پیدا می‌کنم. حیرتی که در دل این سؤال نهفته گویی راز پیدا کردن صراط مستقیم است. دل‌شوره‌ای که این سؤال بی‌جواب در دل آدم می‌اندازد راه رسیدن به آرامش است. در این سال‌ها بارها به تو گفته‌ام: در این که دوستم داری، تردیدی ندارم سؤال من این است: چرا مرا دوست داری؟ مگر می‌شود کسی را دوست داشت که به درد آدم نخورد وای از سؤالی که از دل آن سؤال بیرون می‌آید: آقا! من به چه درد می‌خورم برای تو؟! درست است که دنبال این بوده‌ام جواب سؤالم را از زبان تو بشنوم و نشنیدم امّا برای خودم جوابی تراشیده‌ام که تو هیچ گاه نشانه‌ای برای درست نبودنش برایم نفرستاده‌ای. من با این جواب خودتراشیده روزگار سپری می‌کنم. تو کسی را که دوست خدا نباشد دوست نداری و کسی که خدا دوستش نداشته باشد دوست تو نیست. اشتباه که نمی‌کنم؟ می‌کنم؟ پس حتماً در دیوان دوستان خدا که نگاه کردی نام مرا هم در میانشان دیدی که به قدری دوستم داری که رهایم نمی‌کنی. دفتر تقدیری که سرنوشتم را در آن نوشته‌اند دست توست و آن را از بری. حتماً در آن جا دیده‌ای من اگر چه بدِ امروزم؛ امّا خوبِ فردا خواهم شد جایی به کارت می‌آیم و به دردت خواهم خورد. تو داری مرا تحمّل می‌کنی تا آن روز فرا برسد. اینها جواب‌هایی هستند که سپری شدن عمر را برایم تاب آوردنی کرده‌اند. روزی اگر خواستی مرا زجرکش کنی بگو که اشتباه می‌کنم. شبت بخیر همۀ سرنوشت من! @abbasivaladi