096 درس نود و ششم چرا اخلاق ما تو جنگ نظامی و اقتصادی فرق داره؟!.pdf
211.2K
#درس
درس نود و ششم:
چرا اخلاق ما تو جنگ نظامی و اقتصادی فرق داره؟!
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃پاسخ همه سؤال ها
خدا را شکر که دوستت دارم.
من همیشه از این که دوستیهایم
با نسیمی از سویی به سوی دیگر میرفتند
خسته بودم و منزجر
امّا هر کاری کردم، نشد که دوستیهایم را ثباتی ببخشم.
گاهی این را دوست داشتم و گاهی آن را
و این و آن شباهتی به هم نداشتند.
شاید این، اهل دین بود و آن، دوست شیطان.
فاصلۀ این دوستیها با هم
مثل خاری در چشم و استخوانی در گلو بود
که نمیگذاشت از دوستیهایم لذّت ببرم.
به سراغ این که میرفتم
وسوسههای آن مرا به سوی خود میکشید
وسوسهها که غالب میشد
فریاد وجدانم را میشنیدم
که مرا به سوی این میخواند.
حزب باد بودن در محبّت
نمیگذاشت محبّت بال پروازم شود
هر کسی را که دوست میداشتم
گویی باری سنگین میشد که با زنجیری به پایم بسته بود
و نمیگذاشت قدم از قدم بردارم
چه رسد به پرواز و پریدن رو به آسمان.
خدا را شکر که دوستت دارم
از وقتی که خانۀ محبّتت را در دلم آباد کردهام
دوستیهایم چه نظم و نظام خوبی به خود گرفتهاند.
محبّت تو شده نگهبان دل من.
هر محبّتی که میخواهد وارد دلم شود
در صورتی اجازۀ ورود مییابد
که رنگی از محبّت تو را داشته باشد.
محبّتهایی که با رنگ محبّت تو غریبهاند
از همان درگاه دل، پس رانده میشوند.
محبّتهایی را هم که از پیش در دلم بودهاند
و رنگی از محبّت تو ندارند
یکی یکی دارم بیرون میکنم از خانۀ دلم.
آرام آرام رنگ خانۀ دلم دارد یک دست میشود
و امید دارم همین روزها روی در و دیوار خانۀ دلم
جز رنگ محبّت تو هیچ رنگ دیگری یافت نشود.
دوستیها حالا چه قدر طعم خوبی دارند برایم
دیگر از دوست داشتنهایم فراری نیستم.
من با همۀ محبّتهایی که رنگ تو را دارند
آرام و قرار میگیرم.
و دغدغۀ ذهن و سؤال دلم این است:
تو چه چیزی را و چه کسی را دوست داری؟
چه سؤال قشنگی!
شبت بخیر پاسخ همۀ سؤالها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
سلام
امروز دهمین قسمت از بحث #شخصیت_محوری رو تقدیم میکنیم به شمایی که دوست دارید بچه هاتون اهل آسمون باشن نه اهل زمین.
🌷این هفته فایلمون فقط شنیداریه چون استاد یه #قصه براتون تعریف کردن و نکاتی رو که تو سه قسمت گذشته در باره قصهگویی گفتن رعایت کردن.
🔰اگه دوست داشتید واکنش بچههاتونو بعد از شنیدن این قصه، برامون به این آدرس بفرستید👇
📌@modir_abbasivaladi
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/abbasivaladi
👇👇👇👇👇
🍃باران همیشه بهار
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که این شبها
حال و هوای ذهن مرا بارانی این سؤال کرده:
که تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟
با این سؤال حال و هوای دلم هم عوض شده!
گویی خدا میخواست با قطره قطرۀ بارانی که از این سؤال
روی ذهن و روی دلم میبارد
هوای فکر و احساسم را همیشه بهاری نگه دارد.
از وقتی که این سؤال روی دلم حک شده
چه سؤالهای پست و بیهودهای از دلم پاک شده.
کار توست دیگر
تو همینی
وقتی میآیی، جا برای هر چیز ی غیر از خودت تنگ میشود
وقتی پرسشی در بارۀ تو ذهن مرا به خود مشغول میکند
دیگر جایی برای سؤالهای دیگر نمیماند.
من اگر عمری بگردم به دنبال پاسخ این پرسش
حتی اگر به جوابش هم نرسم
عاقبت به خیر از دنیا میروم.
دیگر از خدا چه میخواهم بهتر از این؟
مگر نمیگویند وقتی که مردیم
از ما در بارۀ عمرمان میپرسند که خرج چه چیزی کردیم؟
من بیصبرانه منتظر میمانم تا روز حساب برسد
و از من بپرسند که عمرم را خرج چه کردم
تا سرم را بالا بگیرم
لبخند به لب
در حالی که تو را نشان میدهم بگویم
عمر من صرف تو شد
برای این که بدانم تو چه چیزی را دوست داری
و از چه کسی خوشَت میآید.
تردید ندارم اگر این پاسخ را بدهم
بیحساب وارد بهشتم میکنند.
اصلاً همۀ زندگی یعنی گشتن به دنبال پاسخ همین پرسش.
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که یکی یکی پرسشهای بیهوده
خودشان دارند از ذهن و دلم بیرون میروند.
من «جاء الحق و زهق الباطل» را دارم با همۀ وجودم حس میکنم.
پرسشِ «تو چه چیزی و چه کسی را دوست داری»
حقترین پرسشی است که در عالم وجود دارد
وقتی که میآید، همۀ پرسشهای باطل میروند پی کارشان.
چه کار داری میکنی با من؟!
تا کجا میخواهی بار نعمتهایی را که از شکرشان عاجزم
روز به روز سنگینتر کنی؟!
باز هم یک نعمت دیگر
که حتّی خیال ادای شکرش را هم نمیتوانم در سر بپرورانم:
نعمت باران پرسش «تو چه چیزی را دوست داری؟»
شبت بخیر باران همیشه بهار!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
#مهارتهای_انتخاب_همسر
🔴 درجهبندی معیارها، متناسب با انتخاب خویش
✅ معیارهای ما باید دو درجه داشته باشد؛ معیارهای درجه یک و معیارهای درجه دو.
❤️معیارهای درجه یک❤️
معیارهایی است که حتّی اگر یکی از آنها در طرف مقابلم نبود، به راحتی و خیلی محکم میگویم: «نه» و از خیر ازدواج با او میگذرم.
👈 مثلاً یکی از معیارهای درجه یک دخترها این است که همسر آیندهشان معتاد نباشد. حالا اگر کسی به خواستگاری او آمده که معتاد است، امّا باقی معیارهای او را دارد، میگوید: «نه».
💜معیارهای درجه دو💜
معیارهایی است که میشود در آنها تساهل و تسامح کرد؛ یعنی اگر یک یا چند تا از آنها در طرف مقابل نبود، اشکالی ایجاد نمیشود. نام دیگر این معیارها را میتوان «معیارهای ترجیحی» گذاشت.
👈 مثلاً برخی دوست ندارند همسرشان دارای یک خانوادۀ شلوغ باشد؛ امّا این طور نیست که به هیچ وجه، طاقت چنین خانوادهای را نداشته باشند. به این میگویند، معیار درجه دو.
📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۴۹
🔻🔻🔻🔻
🎧 فایل صوتی این بحث رو هم می تونید همین جا گوش کنید:
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
https://eitaa.com/abbasivaladi
درجه بندی کردن معیارها.mp3
1.01M
🎧 درجه بندی کردن معیارها
#نیمه_دیگرم
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃جبران همه از دست رفته هایم
خدا را شکر که دوستت دارم
از وقتی با سؤال «تو چه چیزی را دوست داری؟» نوازشم کردهای
محبّتت را در دلم بیشتر کردهای.
عیبی ندارد کمی راحتتر با تو حرف بزنم؟
این وقتها دوست دارم به تو بگویم:
«چه خوب بلدی خودت را در دلها جا کنی!»
طوری با این نوازش در دلم جا باز کردهای برای خودت
که محبّتهای دیگر فکر آمدن به این طرفها نمیکنند.
با سؤال «تو چه چیزی را دوست داری؟»
وقتی دغدغههای پست را از خانۀ دلم پاک میکردم
قبل از بیرون انداختن هر کدام
یکی یکی ور اندازشان میکردم.
باورم نمیشد اینها دغدغههای شب و روزم بود
حتی نمیشد باور کرد
که یکی از اینها برای لحظهای
دل و ذهن مرا به خود مشغول کرده باشد
ولی واقعیت آن است که من با این دغدغهها زندگی میکردم.
وای که از سویی دوست ندارم
خاطرات زندگی با این دغدغهها را به یاد بیاورم
و از سویی احساس میکنم نباید آنها را فراموش کنم.
وقتی آن خاطرهها به یادم میآید
بدجور از خودم فراری میشوم
احساس میکنم نمیتوانم خودم را تاب بیاورم.
وقتی فراموش میکنم
احساس میکنم عظمت نعمت این روزها از خاطرم میرود.
خیلی سخت است رها شدن از این تضادها
ولی با همۀ طعم تلخی که دارد
من به یاد داشتن آن خاطرهها را انتخاب میکنم
چون میدانم آدم قدرشناس این نعمت نیستم
مگر آن که دائم به یاد داشته باشم نفس کشیدن با آن دغدغهها را
پس همیشه مرور میکنم آن روزها را
حتّی اگر تاب آوردن خودم سختترین کار زندگیام شود.
میترسم اگر قدر این روزها از خاطرم برود
خدا باران نعمتش را قطع کند
و من دوباره فراموش کنم سؤال «تو چه چیزی دوست داری» را؟
آقا!
من با خاطرات آن دغدغههای پست زندگی میکنم
و همیشه آنها را با دغدغهای که تو به جانم انداختی مقایسه میکنم
و در این میدان مقایسه
احساس میکنم که قامتم از بار شرم دارد خم میشود.
ولی این خمیدن را برای از دست ندادن تو تحمّل میکنم.
چرا این قدر با دغدغههای پست نفس کشیدم
در حالی که تو بودی و دوست داشتنت بود
و سؤال «تو چه چیزی را دوست داری» هم بود.
من با کدام حساب و کتاب
دغدغۀ تو را کنار زده بودم و داشتم با آن دغدغهها زندگی میکردم؟!
با هر حساب و کتابی که بلدم
کارم با عقل جور در نمیآید.
اگر امید نداشتم که تو عمر رفته را هم جبران میکنی
همین حالا از یأس میمردم!
شبت بخیر جبران همۀ از دست رفتههایم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
تو بعضی از شهرا داره بارون میاد. به همین بهونه یکی از شب بخیرایی رو که قبلا با صوتش تقدیمتون کرده بودیم رو دوباره میذاریم👇
🌧مرد بارانی🌧
🌧این روزها چه قدر باران میآید
و چه قدر باران خوب است
که میشود تفسیرهای مختلفی برایش نوشت.
🌧مثلاً میشود گفت:
آسمانیها دلشان تنگ شده بود برایت
باران شدند و آمدند روی زمین
به امید این که بنشینند روی سر و صورتت
🌧یا میشود گفت:
باران اشک دلتنگی آسمانیها
برای کسی است که آبروی اهل آسمان است.
🌧این طور هم میشود گفت
تو میخواستی قدم بگذاری در جایی
آسمانیها گفتند
تا نرفتهای آن جا باید بشوییم مسیر قدمهایت را.
🌧چه طور است اگر این طور بگوییم
تو دلت گرفت
بغض آسمان ترکید.
🌧به گمانم این طور هم خوب است
خدا میخواست ما را به خاطر فراموشی تو عذاب کند
عذابمان را محروم شدن از آب گذاشت
تو دست به دعا برداشتی و التماس کردی
خدا ما را به خاطر تو بخشید
و باز هم باران بارید.
🌧خیال من هم باران را همیشه این طور تفسیر میکند:
دلم هوای تو را کرده
هوای در کنار تو بودن
دست در دست تو
قدم زدن زیر باران.
خدا به دلم نگاه کرده
باران فرستاده
و چند دقیقۀ دیگر هم تو را میفرستد
زیر باران
دم در خانهام
چشم به انتهای کوچه دوخته و منتظرم.
کی میآیی آقا؟
شاید باران بند بیاید
آن وقت بند دل من هم پاره میشود
تا باران میبارد
بیا آقا!
🌧شبت بخیر مرد بارانی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
69eb858858-5afb2c30c2fbb853018b578d.mp3
854.1K
🌧شبت بخیر مرد بارانی!
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🌼🌼🌼
✅ خلاصهی #درس نود و هفتم:
ما در بارۀ اجتماعی بودن درست فکر میکنیم؟
🍃🌼🌼🌼
♦️تو این درس، بازم میخوام به کمک معارف اهل بیت علیهم السلام یه پنجرۀ دیگهای رو تو موضوع کمک به برادرای مؤمن به رومون باز کنیم.
▫️همون طوری که قبلاً هم گفتیم بدون تردید کسی که یه آشنایی معمولی با قرآن و حدیث داشته باشه، به راحتی میتونه ادّعا کنه رشد معنوی هر فردی، وابسته به نوع حضور اجتماعی شه.
☑️ اون نکتهای که تو این درس میخوام روش تأکید کنم و یه مقداری در بارهش با همدیگه حرف بزنیم، همین واژۀ حضور اجتماعیه.
▫️بر اساس تفسیری که خیلیا از حضور اجتماعی دارن، کسی که در طول شبانهروز از این کلاس در اومد به اون کلاس رفت. از این کانون به اون کانون در حال رفت و آمد بود و تو جمعای مختلف حضور پیدا کرد، به عنوان فردی شناخته میشه که اجتماعیه؛ در حالی که میشه یه فردی یه عالمه تو جمعهای مختلف حضور داشته باشه؛ امّا از نگاه دینی بهش بگیم آدم خودخواه و فردگرا؛ چون همۀ برنامههای زندگیش حتّی همون حضور اجتماعیشم بر اساس منافع و دوستداشتنیای فردیش مدیریت میشه.
🔺این نوع تعریف از اجتماعی بودن، با اون نگاهی که دین از اجتماعی بودن به ما میده تفاوت زیادی داره.
❌ اجتماعی بودن از نگاه دین صرفاً حضور فیزیکی تو جمعای مختلف اجتماعی نیست.
♦️اجتماعی بودن از نگاه دین یعنی کسی که جامعۀ ایمانی رو یه پیکر میدونه و خودش رو هم جزئی از پیکر. با این نگاه، تلاش میکنه، وظیفهش رو در برابر جامعه می فهمه و اون رو انجام می ده.
❗️حالا یه نگاه بندازید به جامعهمون و ببینید امروز اشتباه تو تفسیر اجتماعی بودن، تو تربیت بچّهها چه قدر انحراف درست کرده.
❕الآن که بحث از تربیت اجتماعی بچّهها پیش میآد، مادرا دنبال این هستن که چی کار کنن، بچّههاشون حتّی قبل از هفت سالگی تو جمعای مختلف؛ مثل مهد کودک و کلاسای مختلف حضور داشته باشن، تا اجتماعی بار بیان. وقتی ازشون میپرسی اجتماعی بار امدن یعنی چی، میگه یعنی روابط اجتماعی رو یاد بگیره.
✔️ دقّت کنید که من نمیخوام به توانمندی تو برقراری روابط اجتماعی نمرۀ منفی بدم. حرف من اینه که این، اصل نیست.
♦️از دید کسی که نگاه توحیدی به روابط اجتماعی داره معنای دقیق اجتماعی بودن اینه که، بچّه جوری تربیت بشه که نسبت به افراد جامعهش بیاعتنا نباشه و احساس مسئولیت کنه و این احساس مسئولیت یکی از اصلیترین عوامل برنامهریزی تو زندگیش باشه. وقتی میبینه تو جامعهش کسایی هستن که زیر بار فقر دارن له میشن، یه تکونی به خودش بده، حرص بخوره و اگه میتونه کاری بکنه، بیکار و تماشاچی نشینه.
****
✔️ حدیثای زیبایی داریم که به وضوح نشون میده که اجتماعی بودن از نگاه دین، اونی نیست که بعضیا فکر میکنن. این احادیث ملاک های زیادی برای اجتماعی بودن به ما می دهند. حتما اونا رو تو متن کامل درس بخونید.
#خلاصه_درس نود و هفتم
https://eitaa.com/abbasivaladi
➖➖➖🍃🌼🌼🌼🍃➖➖➖
🌼 اینم پیدیاف درس نود و هفتم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
097 درس نود و هفتم ما در بارۀ اجتماعی بودن درست فکر میکنیم؟.pdf
218K
#درس
درس نود و هفتم:
ما در بارۀ اجتماعی بودن درست فکر میکنیم؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃 روشنایی امروز و فردای من
خدا را شکر که دوستت دارم.
میشود امشب در همین ابتدا التماس کنم
که هیچ گاه
سؤالِ «چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید» را
از دل و ذهنم پاک نکنی؟
شکر نعمت این سؤال
گشتن به دنبال پاسخ آن است.
میترسم گاهی که کاهلی میکنم
برای به دست آوردن پاسخ
خدا نعمت این سؤال را از من بگیرد.
خدا بدون درخواست
محبّت تو را به ما داده
ولی شرط بقای آن
پیدا کردن پاسخ کلیدیترین سؤال زندگی است:
تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟
کسانی در پی پاسخ این سؤال نیستند
روز را به شب میرسانند و شب را متصل به صبح میکنند
در حالی که بارها و بارها کارهایی کردهاند و کارهایی نکردهاند
که تو را آزرده و غم به دلت راه داده و گره در ابروانت انداخته
و حتّی ...
و حتّی ... چشمت را تر کرده و اشکت را جاری
مگر میشود تو را آزار داد
و محبّتت را در دل، دست نخورده باقی گذاشت؟
مگر میشود اشک تو را جاری کرد
و محبّت خدا داده را به عشق بدل نمود؟
هر چه قدر بیشتر فکر میکنم
بیشتر به عظمت نعمت داشتن این سؤال پیمیبرم
و ترسم برای از دست دادن این دغدغه
بیشتر از پیش میشود.
آقا!
التماست میکنم حتی برای لحظهای
فرصت اندیشیدن به این سؤال را از من نگیر.
تا امروز لحظهها که جای خودشان
ساعتها و روزها و ماههای زیادی گذشته
که من به این سؤال و پاسخش فکر نکردهام
و ماندهام چگونه عذر این همه تقصیر نزد خدا ببرم
و با چه زبانی توبه کنم برای تلف کردن این همه عمر از دست رفته.
کیست که به پاسخ این سؤال نیندیشد
و از عمرش توشهای برای قبر و قیامتش جمع کند؟!
من باید از همۀ عبادتهایی که بدون اندیشیدن به این سؤال به جا آوردهام
از صمیم جان توبه کنم
و حالا خودت بگو با گناهانی که در ظلمات غفلت از این سؤال کردهام
چه باید کرد؟
گذشته، گذشته
امروزم را در یاب آقا
تا چشم بر هم زدنی از پیجویی پاسخ این سؤال غافل نشم
شاید تنها راه جبران این گذشتۀ سیاه فقط همین باشد.
شبت بخیر روشنایی امروز و فردای من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
بازی با اعداد1⃣2⃣3⃣4⃣5⃣
🔶یک نفر اوستا شده، هر کدام از بچّه ها👧👦 را با یک عدد، نامگذاری میکند.
🔶 پس از آن، یک مسئلۀ ریاضی طرح میکند. پاسخ دهنده به آن مسئله، باید خیلی زود با گفتن یک کلمه مثل: من، بله، حاضر و ... خود را از جمع، جدا کند.
جدا شدن از جمع، میتواند با یک حرکت همراه باشد. مثلاً اگر همه نشسته اند، پاسخ دهنده، بلند شود.
🔶برای مثال، پنج نفر بازیکن را فرض کنید که از یک تا پنج، شماره گذاری میشوند. اوستا میگوید: «دو بعلاوۀ دو». در این جا خیلی زود، بازیکنی که شمارۀ چهار روی او گذاشته شده، باید خود را از جمع، جدا کند و بعد هم به جمع برگردد. اگر این کار به وسیلۀ او انجام نگیرد و یا این که با وقفه انجام شود، یک امتیاز منفی برای او محسوب میشود.
دوباره اوستا میگوید: «پنج، منهای سه». در این جا، بازیکنی که عدد دو روی او گذاشته شده، باید بیرون بیاید.
🔶مسئله هایی که توسّط اوستا بیان میشود، باید با اندازۀ معلومات بازیکنان، تناسب داشته باشد. اگر توانایی بازیکنان بالا باشد، میشود مسئله ها را ترکیب کرد. مثلاً اوستا بگوید: «پنج، منهای سه، بعلاوۀ یک» که در این صورت، عدد سه باید بیرون بیاید.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۱۰۷
#بازی_بازوی_تربیت
#تربیت_فرزند
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃حضرت انسان
خدا را شکر که دوستت دارم.
میخواهم امشب پیش خودم
چند بار این سؤال را تکرار کنم:
تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟
تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟
تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟
چه قدر این سؤال قشنگ است!
چه طور باید گذشت از کنار این سؤال؟
من گمان نمیکنم کسی راه عبور از این سؤال را بلد باشد.
درست میگویم؟
پیش خودم گاهی امتحان میکنم فراموش کردن این سؤال را.
اما؟؟
حواسم را جمع هر چیزی که میکنم
باز هم این سؤال خودش را نشانم میدهد
و به یادم میآید که تو حواسَت را دوست داری جمع چه چیزی بکنی.
میخواهم خودم را به خواب بزنم
و ببینم میشود این سؤال را فراموش کرد؟
وقتی که میخواهم خودم را به خواب بزنم
یادم میآید که تو آیا از «خود را به خواب زدن» خوشَت میآید یا نه.
مشغول حرف زدن با این و آن میشوم
تا ذهنم قدری فاصله بگیرد از این سؤال.
به ذهنم میآید که تو این قدر مشغول شدن به گفتگو با این و آن را
میپسندی یا نه.
این سؤال شده عین وجود من
مگر میشود آدم هستی خودش را فراموش کند؟
در خواب هم این سؤال، آدم را رها نمیکند
رؤیاها نیز رنگ این سؤال را گرفته.
در خواب هم دارم از این و آن میپرسم
که تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید.
چه قدر زندگی با این سؤال شیرین است!
از وقتی این سؤال، روی دل و روی ذهنم حک شده
از چنگال کابوسهای پیاپی نجات یافتهام.
من فقط یک کابوس میبینم: کابوس فراموش کردن این سؤال.
یک شب خواب زندگی بدون این سؤال را دیدم
هنوز هم که یاد آن کابوس میافتم، تنم میلرزد.
چه قدر سیاه و ترسناک بود زندگی بدون این سؤال!
من دوست ندارم آن کابوس را فراموش کنم
هر گاه که به یادش میافتم
بیشتر میفهمم که این سؤال چه نعمت بزرگی است.
نمیشود از دست این سؤال خلاص شد
زیرا خدا عالم را که آفرید
در جای جای آن بذر این سؤال را پاشید.
فرقی نمیکند کجا باشیم
اگر کمی از انسانیت در وجودمان مانده باشد
همه جا این سؤال را میبینیم.
باید دست از انسانیت شست
تا از دست این سؤال رها شد.
روزی اگر بنا شد انسان نباشم
تو لحظهای فرصت نفس کشیدن به من نده
و مرا قربانی خودت کن.
التماس میکنم دل به حالم نسوزان.
شبت بخیر حضرت انسان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi