eitaa logo
محسن عباسی ولدی
56.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
348 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃آمادۀ آمدنت من خانه‌ام را همیشه آمادۀ آمدنت نگه می‌دارم و روزی نیست که تو را در جای جای خانه‌ام خیال نکنم. بگذار کمی از خیالم را با صدای بلند بگویم: وقتی که بیاید این جا می‌نشیند یا آن جا؟ این جا بنشیند بهتر است. آن جا آفتاب می‌تابد و صورت از گل نازک‌ترش را آزار می‌دهد. وقتی که آمد، آب به او بدهم یا شربت؟ چه شربتی دوست دارد؟ با زعفران و گلاب شربتی درست می‌کنم که بنوشد و جگرش خنک شود. ته مانده‌اش را هم می‌گیرم و سر می‌کشم. وقت غذا که شد می‌ایستم و غذا خوردنش را تماشا می‌کنم نه، اذیت می‌شود. می‌نشینم کنارش و هم‌غذا می‌شوم با او. خودم برایش لقمه می‌گیرم و می‌گویم او هم برای من لقمه بگیرد. اگر خواست استراحت کند، جای خوابش را کجا پهن کنم؟ این جا خوب است؟ راحت است. کسی او را نمی‌بیند. تاریک هم هست. خواب راحتی می‌کند. ولی من دوست دارم وقتی که می‌خوابد در تیر رس نگاهم باشد. هر جا که راحت بود، جای خوابش را پهن می‌کنم امّا از او اجازه می‌گیرم که بایستم و خوابش را تماشا کنم. آقا! اینها خیالاتی است که شب و روزم را با آن طی می‌کنم امّا تو فقط اذن دیدار بده هر جا که باشد هر طور که باشد هر قدر که باشد راضی‌ام من تو را ببینم، از شوق می‌میرم دیگر برایم فرقی نمی‌کند کجا بمیرم؛ خانه‌ام یا جای دیگری. منتظر اذن دیدارم عزیزم! شبت بخیر رمز مرگ شیرینم! @abbasivaladi
160 درس صد و شصتم دلیل اصلی سقوط شیطون چی بود؟.pdf
236.5K
#درس ‼️جدید‼️ درس صد و شصتم: دلیل اصلی سقوط شیطون چی بود؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️منفی‌ترین شخصیتی که تو قرآن بهش پرداخته شده، کیه؟ ⁉️اندازۀ زشتی و خطرناکی گناه «تکبّر» رو می‌دونیم؟ ⁉️چرا خدا اون همه عبادت شیطون رو ندید گرفت؟ ⁉️تفاوت اصلی شیطون با بقیّۀ شخصیتای منفی قرآنی چیه؟ @abbasivaladi
🍃حبیب طبیب من سرم درد می‌کند به قدری که کاسۀ صبرم می‌خواهد ترَک بردارد امّا کاسۀ صبرم حتّی اگر تکّه تکّه شود باز هم دوست دارم این سردرد را. این دردها نشانۀ حیات‌اند. در کشاکش میان من و مرگ چه قدر نیاز دارم به این جور نشانه‌ها. سرم درد می‌کند طوری که احساس می‌کنم صخره‌ای روی آن گذاشته‌اند و سنگینش کرده‌اند امّا روی سرم حتّی اگر کوهی بگذارند باز هم دوست دارم این سردرد را این دردها نشانۀ محبّت‌اند. در نبرد میان من و سنگدلی چه قدر محتاج این جور نشانه‌ها هستم. سرم درد می‌کند و انگار به چشم‌هایم فرمان بسته شدن می‌دهد امّا به چشم‌هایم حتّی اگر فرمان کور شدن هم بدهد باز هم دوست دارم این سردرد را. این دردها نشانۀ نگاه تو به من هستند. در نزدیکی گرداب ناامیدی از رسیدن به تو به این نشانه‌ها بیشتر از نان شب نیاز دارم. سرم درد می‌کند مثل این که امشب بنا گذاشته پشتم را بر زمین بمالد امّا تیغ تیزش را حتّی اگر روی گلویم بگذارد باز هم دوست دارم این سردرد را. این دردها شاید نشانه‌ای باشند از دردهای تو. در میان این همه فاصله‌ای که از تو دارم این نشانه‌ها مثل هوای نفس کشیدن است برایم. سرم درد می‌کند و مثل همیشه باز هم در عالم خیال تو را می‌بینم که آمده‌ای بر بالینم دستی روی سرم می‌کشی و لبی روی پیشانی‌ام می‌گذاری و می‌بوسی و من سنگین‌ترین دردها را فراموش می‌کنم. من با این خیال زندگی می‌کنم و این دردها را دوام می‌آورم. با این خیال، هیچ دردی توان بر زمین زدنم را ندارد. برای تو واقعی کردن خیال‌های من کاری ندارد. شاد کردن دل مسلمان ثواب دارد. مرا مسلمان بدان و دلم را شاد کن. شبت بخیر حبیب طبیب من! @abbasivaladi
بازی با سایه🌓🌓 ✅آن روزها که برق💡 زیاد میرفت، ما با چراغهای گردسوز یا فانوس و یا زنبوری، فضای خانه را روشن میکردیم. 🌝 🔹این زمان هم فرصتی برای بازی بود. دستمان✋ را میان دیوار و این وسایل گرفته، با سایۀ دستانمان، شکلهایی روی دیوار درست میکردیم. 🔸گاهی دو سه نفری به کمک هم می آمدیم و شکلهای متنوّع و بزرگتری را درست میکردیم. 💢 امروز هم میتوان این بازی را در شب، انجام داد. اگر چه امروز برق مثل گذشته، ناز ندارد و معمولاً پای ثابت خانه هاست، امّا میتوان گاهی لامپها💡 را خاموش کرد و با روشن کردن یک شمع🕯، فرصت این بازی مفرّح 😃را برای کودک، فراهم کرد. 🔰این بازی، آموزش بخشی از قوانین نور ✨است. 🔻بزرگ و کوچک شدن سایه با دور و نزدیک شدن دستها✋ به نور، روی هم قرار گرفتن سایه ها و محو شدن سایۀ کوچکتر در دل سایۀ بزرگتر، از زمرۀ این قوانین است. ✔️فهم خسوف🌜 و کسوف🌞 برای کسی که این بازی را انجام داده، خیلی ساده است. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۶۳ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0069 baghareh 180-182.mp3
8.9M
۶۹ آیه ۱۸۰ - ۱۸۲ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. دوستای خوب لالایی خدا! یادتون نره که هم‌وطنای عزیزِ سیل زده‌مون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐 @lalaiekhoda
🍃سرمایۀ نشاط زمین و آسمان امروز بهانه‌ای پیدا کردم برای خندیدن. خیلی خندیدم. جای تو خالی بود. ولی مگر این خنده‌ها به دل می‌نشیند؟ وقتی در پس هر خنده‌ای نقش رخ تو به ذهن می‌آید خنده‌ها زهر می‌شود به دلم. من خندیدن را دوست دارم امّا وقتی تو نیستی که با هم بخندیم خنده‌ها هر چه قدر زیاد هم که باشند طعم تلخی دارند به کامم. فراق تو مگر طعم شیرین گذاشته برایم؟ من دوست دارم تو لبخند بزنی تا با تماشای لبخند تو لب من هم به خنده باز شود. شیرین‌ترین لبخند دنیا همین لبخند است. لب تو سر جای خودش لبی که با تماشای لبخند تو به خنده باز شده عالمی را شاد می‌کند. تو رُخت را به من نشان بده و بعد هم لبخند بزن سرت را بر نگردان و بگذار من تماشایت کنم و به تماشای لبخندت لبم به خنده بنشیند. آن وقت لب می‌زنم به یک کاسۀ سفالین پر از آب هر قطره از این آب جماعت جماعت آدم افسرده را مست و مطرب می‌کند. من از خنده‌های تلخ خسته‌ام دلم خندۀ شیرین می‌خواهد. بخند و خنده‌ات را نشانم بده بگذار طعم شادی را بچشم آقا! شبت بخیر سرمایۀ نشاط زمین و آسمان! @abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل4️⃣ : هم‌رنگ جماعت شو؟! (جوزدگی) 🔰باید پذیرفت که برخی از مردم در زندگی خویش، فکر مستقلّی نداشته‌اند و در اصل، جوّ جامعۀ اطراف 🗣آنهاست که برایشان تصمیم🚦می‌گیرد. در نگاه این دسته، اصالت با هم‌رنگ شدن با جماعت👥 است. اگر جماعت اطراف چنین فردی، ماهواره را قسمتی از زندگی بدانند، او هم به دنبال این جو رفته و ماهواره‌ای خواهد شد. ❌خدا نکند به این عدم استقلال فکری، چشم و هم‌چشمی👀 هم اضافه شود! از کسی که در امور دنیایی با اطرافیان خود به رقابت برخاسته و اصلی‌ترین دغدغۀ او هم عقب نیفتادن از جامعۀ اطراف خویش است، نمی‌توان توقع چندانی داشت که در بارۀ مسائل اطراف خویش، از جمله خرید ماهواره، عاقلانه بیندیشد. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 173-175 #بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃بهانۀ بودن و بهانۀ مردنم چند شبی هست که دنبال چاره می‌گردم برای دلی که برای تو تنگ شده. چه قدر خوب! هزار مرتبه نه، هزار روزگار شکر خدا که می‌دانی چه قدر دلم برای تو تنگ شده. حتّی اگر راه چاره‌ای نشان ندهی برای دل بی‌چاره و تنگم همین که دل تنگم در تیررس نگاه توست، کافی است. یکی می‌گفت دل‌تنگی خودش دردی است که وقتی از حد بگذرد خوف مرگ دارد به دنبال خودش. وای که تصوّرش هم مست می‌کند مرا: من از شدّت دل‌تنگی برای تو بمیرم! یعنی می‌شود؟ چه قدر خوب! وقتی که مُردم حرفم که نقل مجلس این و آن ‌شد بخواهند یا نه حرف تو نقل مجلس مردم می‌شود! می‌پرسند: چرا مُرد؟ می‌گویند: از درد دل‌تنگی. می‌پرسند: دلش برای چه کسی تنگ شده بود؟ می‌گویند برای تو. یعنی می‌شود مرگ من نام تو را روی زبان‌های مردم بیندازد؟ این طور اگر بمیرم چه قدر برکت می‌کند مرگم. من این مرگ‌های با برکت را دوست دارم. راستش را بگویم؟ حالا که دارم در خیالم به مرگی فکر می‌کنم که بانی آن دل‌تنگی توست دوست دارم با همین دل‌تنگی بمانم تا وقتی که بمیرم و نوک زبانم آمده این خواهش: آقا! چاره‌ای اگر داری برای دل‌تنگی نشان بی‌چاره‌های دیگر بده. من برای دل‌تنگی‌ام، دیگر دنبال چاره نمی‌گردم. کاش بمیرم از درد دل‌تنگی‌ات. شبت بخیر بهانۀ بودن و بهانۀ مردنم! @abbasivaladi
🏴 يا اَبا جَعْفَرٍ، يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی، اَيُّهَا الْباقِرُ، يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ، يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ. @abbasivaladi
🍃مسافر این هم از یک جمعۀ منتظر دیگر آمد و رفت بی آن که تو بیایی. این آمدن‌ها و رفتن‌های جمعه‌ها و نیامدن‌های تو یک روز سر انجام تمام خواهد شد آن روز ما هستیم یا نه خدا می‌داند ولی سؤالی ذهنم را مشغول خودش کرده: مردم دوران ظهور تو جمعه‌هایشان چه رنگی است؟ درست است که جمعه‌های انتظار ما پر از خاطره‌های نیامدن توست ولی انتظار خودش یک مقام است ما به مقام انتظار می‌بالیم. لحظه‌های انتظار تو صیقلی داده به روح ما که سال‌ها ریاضت چنین توانی ندارد. مردم دوران ظهور تو به جای انتظار با چه چیزی روحشان را صیقلی می‌کنند؟ آقا! ما اگر رفتیم و ظهورت را ندیدیم حتماً برای مردمانی که تو را می‌بینند قصّۀ ما را تعریف می‌کنی من می‌دانم که آنها غبطۀ حال ما را خواهند خورد. وقتی که خواستی قصّه‌مان را برایشان بگویی از لحظه‌های غروب جمعه بیشتر بگو لحظه‌هایی که روز جان می‌کَند و ما هم دست و پای احتضارمان را می‌زدیم و بگو ما هر غروب جمعه مرگ را با چشممان می‌دیدیم. یک چیز دیگر هم از جانب ما بگو به کسانی که هر ظهر جمعه پای خطبه‌های نماز جمعه‌ات می‌نشینند بگو ما حسرت شنیدن یک حرف از زبان تو به دلمان ماند قدر این همه جمله‌های آسمانی را بدانند. شبت بخیر مسافر! @abbasivaladi
8⃣استفاده از نامه 💌 یکی از کارهای خوب و تأثیرگذار در این زمینه، نوشتن نامه به همسرتان است. دغدغه‌های خود را در قالب نامه برای او بنویسید و از او بخواهید که پس از تأمّل، پاسخ شما را به صورت کتبی بدهد. 9⃣انجام دادن وظیفه شما فقط به وظیفۀ خود فکر کنید. ممکن است با عمل کردن به همۀ نکته‌ها، همسرتان تغییر نکند و یا این که به اندازه‌ای که شما دوست دارید، عوض نشود. اگر به گام اوّل توجّه کنید که خوش‌بختی، در عمل به وظیفه‌ای است که خداوند برای انسان مقرّر داشته، دیگر هیچ گاه احساس شکست نمی‌کنید. اگر همسرتان تغییر کرد، خدا را شکر می‌کنید و اگر هم این چنین نشد، باز هم شاکر خدا خواهید بود که شما را در انجام دادن وظیفه، یاری نموده است. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ١٠١ - ١٠٠ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0070 baghareh 183-184.mp3
8.98M
۷۰ آیات ۱۸۳ - ۱۸۴ روزهای زوج، ساعت ۹شب منبع قصّه این برنامه👇 📚برگرفته از کتاب «قصۀ کربلا، صفحات ۱۱۰ - ۱۲۶»؛ اثر علی نظری منفرد با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
🍃پناه زمین و آسمان چند شب است که دارم به تنگ شدن دلم برای تو فکر می‌کنم. از سویی نگرانم تو را ندیده، فراموش کنم و دل‌تنگی‌ام تمام شود از سویی با شوق داشتن دلی که برای تو تنگ شده دارم مستی می‌کنم. خودت می‌دانی این شوق و خوف چه کار می‌کند با آدم. همین که دل‌تنگی‌ام برای تو کم می‌شود دنبال دلیل می‌گردم. نکند عشقت در دلم کم شده که دلم کمتر برایت تنگ می‌شود. چند روز پیش داشتم به این فکر می‌کردم: وقت‌هایی که کمی دلم کمتر تنگ می‌شود برایت شاید آن زمانی باشد که تو را دیده‌ام و سلامم داده‌ای و جوابت داده‌ام امّا امروز خیلی دلم کمتر تنگ شده بود برایت و همین خوفم را زیاد کرده بود که فکری به سرم زد. گفتم وقتی ما تو را می‌بینیم و بی آن که تو را بشناسیم دلمان کمتر تنگ می‌شود برایت اگر تو به ما دست بدهی در آغوشمان بگیری پیشانی‌مان را ببوسی آن وقت چه قدر کمتر دلمان تنگ می‌شود برایت؟ تو که از کسانی نیستی که فقط سلام می‌کنند و رد می‌شوند. دوستانت را که ببینی می‌ایستی سلامشان می‌دهی دستشان را می‌فشاری در آغوششان می‌گیری و از بوسیدنشان بخل نمی‌ورزی. درست می‌گویم؟ من که امروز فراموشت نکرده بودم عشقت هم که در دلم کم نشده بود نکند این همه کمتر تنگ شدن دلم برایت برای دستی بود که به من دادی و آغوشی که میزبان سرم شد و بوسه‌ای که نشست روی پیشانی‌ام. در جمعی که امروز بازار دست دادن و در آغوش کشیدن و بوسیدنشان گرم بود تو کدامشان بودی آقا؟! دلم خوش است تو به خیالات من نمی‌خندی! ممنونم که این قدر خوب می‌فهمی مرا. شبت بخیر پناه زمین و آسمان! @abbasivaladi
اگر چه کوفه فرسخ‌ها تا کربلا فاصله دارد اما مسلم را باید اولین شهید کربلا دانست. رزم کربلا از روز دهم آغاز نشد کربلا را مسلم آغاز کرد. مسلم اولین شهید کربلا از قبیلۀ بنی هاشم بود... #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
❓چرا محبت نمی‌کنیم؟ 1⃣ نیاز جانبی دانستن محبّت 🔰برخی از والدین، محبّت را یک نیاز جانبی می‌دانند که اگر پاسخ داده شود، بد نیست؛ امّا اگر به آن بی‌توجّه باشیم، اتّفاق خاصّی رخ نمی‌دهد. 👆این دسته از والدین، نیازهای ظاهری مثل غذا، پوشاک، مسکن و ... را اصلی‌ترین نیازها می‌دانند که اگر تأمین شد، زندگی فرزندشان تأمین شده است و اگر هم تأمین نشد، زندگی فرزندشان پا در هواست. ❗️نباید فراموش کرد که بسیاری از ناهنجاری‌های تربیتی، ریشه در احساس نیاز شدید فرزندان به 🌹محبّت🌹 دارد. 📛برای اثبات این مدّعا، کافی است سری به کانون‌های اصلاح و تربیت بزنیم و ببینیم چه تعداد از کودکان و نوجوانانی که مرتکب جرم و جنایت شده و به این کانون‌ها آمده‌اند، نیازشان به محبّت توسّط خانواده، تأمین شده است؟ ❌فرزندانی که در خانواده، دچار کمبود محبّت می‌شوند، به دنبال جایی برای تأمین این نیاز می‌روند. اگر کسانی که به نیاز او پاسخ مثبت می‌دهند، دچار انحراف باشند، باید منتظر بود که آنها از آثار محبّت، نهایت سوء استفاده را بکنند؛ زیرا فرزند ما با توجّه به رابطۀ محبّتی که با آنها برقرار کرده است، دوست دارد شبیه آنها شود و از رفتار و گفتار آنان، بی‌چون و چرا تبعیت می‌کند. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص۶۹ #من_دیگر_ما #کتاب_دوم #گزاره‌های_رفتاری #تربیت_فرزند @abbasivaladi
🍃انتظار کسانی که منتظر نیستند تکلیفشان معلوم است آنها آدم نیستند. کسانی که با انتظار زندگی می‌کنند در حلقۀ آدم‌ها وارد شده‌اند امّا هنوز راه دارند تا قلّۀ آدمیت زیرا انتظار جزئی از زندگی‌شان شده؛ نه همۀ آن. آدم‌ها سر تا پای زندگی‌شان انتظار است. نمازشان، نماز انتظار. نماز انتظار یعنی مثل تو نماز خواندن و نماز انتظار باز هم یعنی منتظر نمازخواندن با تو. روزه‌شان روزۀ انتظار روزۀ انتظار یعنی مثل تو روزه گرفتن و روزۀ انتظار یعنی منتظرِ با تو سحری خوردن و افطار کردن. حجّشان حجّ انتظار حجّ انتظار یعنی مثل تو به حج رفتن و حجّ انتظار یعنی منتظر با تو طواف کردن و با تو میان سعی و صفا راه رفتن با تو در عرفه و مشعر و منی زیر آسمان بودن و با تو رمی کردن و قربانی کردن. نفس کشیدنشان هم نفس کشیدن انتظار نفس‌های منتظرانه یعنی در هر نفسی هزار هزار بار یاد خدا بودن و نفس‌های منتظرانه یعنی منتظر شنیدن صدای نفس تو. مگر می‌شود لحظه‌ای از زندگی را پیدا کرد که در آن نشود منتظر تو بود؟ پس آدم‌ها همۀ زندگی‌شان انتظار توست. می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. پیش از این گفتم که تو خوش‌اخلاقی و من هم باید اخلاق خوشی داشته باشم حالا می‌خواهم کمی ریزتر شوم تو خوش اخلاقی یعنی این که زبانت مثل برگ گل نرم است و مثل عسل شیرین. کسی که زبانش خار دارد و مثل زهر هلاهل تلخ است باید دهانش را ببندد از ادّعای انتظار تو. تو وقتی حرف می‌زنی آدم دوست ندارد لحظه‌ای چشم از دهانت بگیرد و به اندازۀ نفس کشیدنی گوشش از شنیدن باز بماند. واژه به واژۀ کلامت نه فقط گوش را که همۀ وجودم را نوازش می‌کند. حرف زدن‌های تو ثابت می‌کند که شراب‌ها فقط نوش کردنی نیستند، گوش کردنی هم هستند. کسانی که با تو نشسته‌اند می‌دانند وقتی تو برای آدم حرف می‌زنی دیگر میلی به آب و غذا نمی‌ماند حرف شنیدن از تو، هم آدم را سیر می‌کند و هم سیراب. حالا که می‌خواهم هم‌رنگ تو باشم کاش یک بار مرا به میخانۀ حرف‌هایت می‌کشاندی تا کمی از شراب حرف‌هایت بنوشم و بکوشم که حرف زدن‌هایم مثل تو شود. قربان خوش زبانی‌ات آقا! مرا هم خوش زبان کن. شبت بخیر ساقی شراب‌های شنیدنی! @abbasivaladi
عیـد قـربان، جشن رهایی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین ، عیـد سرسپردگی و بندگی عیــــد نزدیک شدن دلها به قـرب الهی بـر همـه مسلمانان مبـارک باد💐💐 @abbasivaladi
🔴 تحقیق در خواستگاری ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 1️⃣ شیوۀ پرسش: 🖊گفتیم که اگر بخواهیم تحقیقمان را اصولی انجام دهیم تا ما را به شناختی از طرف مقابل برساند، باید به چند نکته توجّه کنیم؛ اولین نکته "شیوه پرسش" بود. ●♦️●♦️●♦️داستان واره♦️●♦️●♦️● ● خواستگار، از توزیع کنندگان مواد مخدّر در محلّۀ خودشان است و با هزار زور و زحمت، خود را پسری سالم و سر حال جلوه داده. ● از گفت و گوی خواستگاری هم با موفّقیت بیرون آمده و دختر و خانوادۀ او از وضعیتش مطّلع نشده‌اند. در خلوتش که بروی، با دُمش گردو می‌شکند. از خوش‌حالی نمی‌داند عربده بکشد یا پُشتک بزند! ⚪️ پدر دختر هم که خود را آدم باتجربه‌ای نشان می‌دهد، نظر دخترش را پرسیده و او جواب مثبت داده است؛ امّا پدر، بادی به غبغب می‌اندازد و می‌گوید: حتماً باید تحقیق کرد. مادر هم حرف او را تأیید می‌کند. ⚪️ شب بعد، کمی که کوچه‌ خلوت شد، برای تحقیق به محلّۀ پسر می‌رود. خانۀ پسر را پیدا می‌کند و زنگ چند خانه آن طرف‌تر را می‌زند. ● عدّه‌ای در زیر زمین خانه، مشغول ساختن خود هستند. با شنیدن صدای زنگ، بساط دود و دَمشان به هم می‌ریزد. پسر صاحب‌خانه، کمی سر و روی خود را مرتّب می‌کند و دمِ در می‌آید. ● در باز می‌شود. پدر دختر سلام می‌دهد. پسر هم با دستپاچگی جوابش را می‌دهد. چند روز پیش، خواستگار، به همین پسر همسایه، مواد مخدّر نسیه داده و او حسابی از دستش راضی است. ▫️پدر دختر می‌گوید: ببخشید که این وقت شب مزاحم شدم. ▪️جوان می‌گوید: خواهش می‌کنم. بفرمایید. ▫️پدر می‌گوید: می‌خواستم ببینم پسر همسایه‌‌تان چه طور پسری است؟ ▪️جوان می‌گوید: کدام همسایه؟ ▫️پدر، با دست به درِ خانۀ خواستگار اشاره می‌کند و می‌گوید: راستش را بخواهید امر خیری در پیش است و... ▪️جوان، بدون این‌که اجازه دهد پدر حرفش را ادامه دهد، می‌گوید: به به!‌ خوش به حالتان. نمی‌دانید چه پسر بامعرفتی است. ♦️پدر، خوش‌حال می‌شود و جوان هم با آب و تاب ادامه می‌دهد: باور کنید بخت، خودش به درِ خانه‌‌تان آمده. هر چه‌ قدر هم که زیر این گنبد کبود را بگردید، نمی‌توانید پسری به خوبی او پیدا کنید. اگر هم کلّ این محلّه را زیر و رو کنید، کسی پیدا نمی‌شود که بهتر از من، او را بشناسد. از بچگی تا به حال، با هم بوده‌ایم و با هم بزرگ شده‌ایم. ❗️پدر، تشکّر می‌کند و به خانه بر می‌گردد. وقتی به خانه می‌رسد، لبخندش نشان از مثبت بودن تحقیقات دارد... 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۹۳. ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ ⬅️ ادامه دارد... @abbasivaladi