میهمانی همیشه برای ما نشانی از حس تکریم و محبت صاحب خانه بوده و هست اما در این میان «میهمان خدا» شدن و سر سفره لطفش نشستن، غریبترین و دلچسبترین محفلی است که هر بندهای انتظارش را دارد.
اما غریب است زمان برچیدن این سفره سراسر رحمت و اتمام این میهمانی سراسر عشق
همیشه زمان پایان یک میهمانی که میزبان مهربانی داره حس غریبی داریم چه برسه به میهمانی که خدا با همه کرامت و لطف و محبتش میزبانمان بود و همه رحمتش رو در لحظه لحظه این ماه به جانمان نشاند .
اما این میزبان مهربان باشکوهتر از همه، پایان میهمانی را به عیدی پیوند زده که عید بندگی و عاشقی است؛
#ɦɨcɦ🔪:
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۱۱
از پاساژ خارج شدم،ڪتاب را باز ڪردہ بودم و در فهرستش دنبال شعر "آفتاب مے شود" بودم!
همانطور قدم برمیداشتم،صفحہ را پیدا ڪردم.
شمارہ ے صفحہ را بہ ذهنم سپردم و ڪتاب را بستم.
احساس میڪردم امروز یڪ روز متفاوت است!
دلم میخواست بیشتر بیرون از خانہ بمانم.
تعریف ڪافے شاپ هاے این سمت را از بچہ هاے ڪلاس شنیدہ بودم.
پدر و مادرم میگفتند محیط ڪافے شاپ ها خوب نیست!
میخواستم خودم ببینم!
از یڪے از عابرها سراغ نزدیڪترین ڪافے شاپ را گرفتم.
با راهنمایے اش بہ سمت یڪے از ڪوچہ هاے داخل خیابان رفتم.
ڪافے شاپ را دیدم.
در ڪوچہ اے بن بست بود.
طرح ڪلبہ ے چوبے با رنگ قهوہ اے تیرہ،سر درش تابلویے تیرہ تر از نما آویزان بود ڪہ بہ خط لاتین نام ڪافے شاپ را نشان میداد.
در چوبے اش دو شیشہ بزرگ داشت،دستگیرہ را بہ سمت خودم ڪشیدم و وارد شدم.
دیزاین داخل با بیرون ڪاملا هم خانے داشت!
محیطے ڪم نور با دیوارهاے چوبے و میز و صندلے هاے چوبے طرح قدیمے!
روے دیوارها هم پر بود از قاب عڪس هاے سیاہ و سفید ایفل،پیزا و۰۰۰!
محیطش جالب بود اما با تیپ من زیاد هم خانے نداشت!
بدون توجہ بہ نگاہ بعضے دختر و پسرها میز خلوتے پیدا ڪردم و روے صندلے نشستم.
پسرے جوان با تیپ معمولے بہ سمتم آمد و گفت:خوش اومدید چے میل دارید؟!
منو روے میز بود،نگاهے اجمالے بہ منو انداختم.
دلم بستنے میخواست ولے نمیگفتند این دیوانہ است ڪہ در پاییز بستنے میخورد؟!
جنون داشتم دیگر!
دلم خواست چیزے شبیہ محیط سفارش بدهم.
_قهوہ ے فرانسہ!
یڪ بار هم در عمرم نخوردہ بودم!
امتحان ڪردن چیزهاے جدید را دوست داشتم.
پسر سرس تڪان داد و رفت.
پنج دقیقہ اے گذشت،ڪتابم را روے میز گذاشتم و باز ڪردم.
دنبال صفحہ ے مورد نظر بودم،دنبال "آفتاب مے شود"
بعد از دو سہ دقیقہ بہ صفحہ ے مورد نظر رسیدم.
آرام شروع ڪردم بہ زمزمہ ڪردن:
نگاہ ڪن ڪہ غم درون دیدہ ام
چگونہ قطرہ قطرہ آب مے شود
چگونہ سایہ ے سیاہ سرڪشم
اسیر دست آفتاب مے شود
نگاہ ڪن
تمام هستیم خراب مے شود
شرارہ اے مرا بہ ڪام مے ڪشد
مرا بہ اوج مے برد
مرا بہ دام مے ڪشد
نگاہ ڪن
تمام آسمان من
پر از شهاب مے شود
_خانم!بفرمایید!
با آمدن پسر جوان ساڪت شدم،فنجان و نعلبڪے سادہ ے سفید رنگ را روے میز گذاشت.
نگاهے بہ فنجان انداختم و گفتم:ممنون.
_نوش جان!
از میز دور شد.
خواستم دوبارہ مشغول خواندن بشوم ڪہ از پشت شیشہ ے در ڪافے شاپ نگاهم بہ ساجدے و پسرش افتاد.
ڪنار ماشینے ایستادہ بودند،مثل اینڪہ ماشینشان اینجا پارڪ بود.
پسر دستے بہ موهاے مشڪے اش ڪشید،چهرہ اش آرام بود.
در ماشین را باز ڪرد،داشت سوار میشد ڪہ صورتش را برگرداند انگار من را دید!
بدون توجہ سرم را پایین انداختم و بیت بعد را زمزمہ ڪردم:
نو آمدے ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#لیلی_سلطانی 👉
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...
✳ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
📌 از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
سپهبد #شهید_صیاد_شیرازی
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#برگی_از_وصیت_نامه
برادران گرامیام و خواهران محترمه: برای شما نيز آرزوی صبر و استقامت در پيگيری اهداف اسلامی دارم. ان شاءالله بتوانيد با کار و فعاليت، خود را بيش از پيش وقف راه خدا و اسلام کنيد. جهانی که امروز پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت هاست، تلاش و ايثار میخواهد. در راه امام حسين(ع) گام برداشتن، حسينی شدن میخواهد. ان شاءالله در پيروی از راه امام امت، خمينی کبير که همان راه خدا و قرآن و اهل بيت(ع) است، موفق باشيد.
ديدن برادران رزمنده در خط اول که با آرامش مشغول نماز هستند و با متانت، نيروهای دشمن و تانکهای او را میبينند و با سلاح مختصر با آنان مقابله میکنند، از تجليات حسينی شدن اين امت است که مرا به وجد آورده است. حقوق شما را آنطور که بايد رعايت نکردهام که ان شاءالله مرا ببخشيد، من هم دعاگوی شما هستم.
#شهید_اسماعیل_دقایقی
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مرا حلال کنید❤❤ سر چرخاند توی چشم هایم نگاه کرد. بعد گفت: «میدانی حسین، از خدا خواسته بودم موقعی مرا از این عالم ببرد، که از دار دنیا هیچ چیزی نداشته باشم. حالا که نگاه میکنم، میبینم از این دنیا، هیچی برایم نمانده. گفتم: محمود، معلوم هست چی داری میگویی؟ گفت: تو فقط گوش کن؛ وصیت نامه ام را مدت ها قبل نوشته ام. از تو میخواهم به بچه های سپاه همدان بگویی بابت هر چه که از من دیده اند، مرا حلال کنند...»...💔💔
.
بالشخصه معتقدم آن نورانیت عجیب چهره #شهبازی و این واقعیت که هر چه از خدا میخواست به او داده میشد، صرفاً ناشی از این مطلب بود که سراپای محمود، غرق در جذب طلب لقای حق، شهادت فی سبیل الله و فنای فی الله بود...💔💔
.
انشاالله عاقبتمون شهدایی بشه
#سردار_سرلشکر_مهندس_شهید_حاج_محمود_شهبازی
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹
خاطره جالب استاد ماندگاری در مورد فلسفه چفیه انداختن مقام معظم رهبری... به نام خدای مهدی عج
حجت الاسلام ماندگاری:
به مقام معظم رهبری گفتم:فلسفه چفیه شما چیست؟
فرمودند: دوستان اگر می دانستند که دشمن
چگونه آماده شده است برای زمین زدن نظام و اسلام،
هیچگاه حالت رزم را از خودشان دور نمی کردند
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹
حاجت من را هم بدهید❗️
همسر شهید: ما سال پیش از شهادت حسین تمام روزهای #ماه_رمضان را در جوار شهدا افطار کردیم👌، شهید محرابی می گفت: نذر کردم برای این که کارهای اعزامم درست بشود این کار را انجام دهم. سال قبلش که منزلمان در گلبهار بود به مزار 2 شهیدی که در نزدیکمان قرار داشت می رفتیم. پنجشنبه و شب های قدر را هم می رفتیم بهشت رضا (ع) مشهد🌹.
#شبهای_قدر سر مزار شهدا بلند می گفت: امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود، می گفت: ببینید شهدا، من از چه راه دوری پیش شما می آیم، اگر واقعا عند ربهم یرزقون هستید حاجت من را هم بدهید🌹. نماز صبح را در جوار شهدا می خواندیم، مزار شهدا را تمیز می کردیم و راه می افتادیم به سمت خانه.
از به دنیا آمدن محمد مهیار خیلی خوشحال شده بود، کلی ذوق می کرد😍. بهش گفتم تو چقدر پسر دوست داشتی و هیچی نمی گفتی، یک نگاهی به محمدمهیار انداخت و گفت: خوشحالی من برای روزی است که اگه من نبودم یک مرد توی خانه باشد...
تعجب کردم، گفتم کجا به سلامتی می خوای بری⁉️ گفت: خدا را چه دیدی شاید دعای «اللهم الرزقنا توفیق شهادت» ما هم به زودی اجابت شود...
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای میکنیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌺براسلامتی و ظهور امام 🌺
🌺زمان صلوات محمدی هدیه 🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کنیم
🌺شبتون مهدوی انشاءالله 🌺
🌺 🌺 @abbass_kardani🌺🌺
#وعده_شبانگـاهے_عاشقـانِ_مهــدی✋
🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه
هر شب #سه مرتبه سوره #توحید را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر #امام_عصر_ارواحنا_فداه هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد.
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💖
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
:
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄•
🌤 #صبحتون_شهدایی
شهید عباس کردانی
ذکر روز دوشنبه:
یا قاضی الحاجات
100 مرتبه
•┄═•🌤•═┄•
@abbass_kardani✅
•┄═•🌤•═┄•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ #امام_علی (ع) فرمودند:
🌴 کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللهُ فیهِ فَهُوَ یَومُ عیدٍ؛
🍃 هر روزی که در آن گناه نشود همان روز، روز عید است.
📚نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 428
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🦋🦋🦋🦋🦋🌺
♨️امیدواری #رزمندگان و ناامیدی بنیصدریها
🔻 #رهبر_انقلاب:
در اهواز آن هفتههای اول جنگ بعد از آنی که #خرمشهر بوسیلهی دشمنان اشغال شده بود و #آبادان در محاصره بود، توی اتاق کار ما اتاق جنگ در آن محل #جنگهای_نامنظم نقشههای🗺 گوناگونی بود؛ نقشهی جزیرهی آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این #نقشه میافتاد تمام روحم زیر فشار قرار میگرفت، از تصور اینکه #خرمشهر عزیز و این خانهها🏘 و این کوچهها و این خیابانها و این نخلستانها🌴 زیر پای #دشمن غاصب و متجاوز است.
🔺تمام فشاری که ما آن روز میآوردیم برای #تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم؛ متأسفانه😔 هر چه میشنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود #آیهی_یأس بود. عدهای باورشان شده بود که ما #خرمشهر را از دست دادیم، و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانهی ما شده #مذاکره کنیم تا در سایهی این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم👣 سرزمینهای خانهی خودمان🌆 را پس بگیریم. حالا چقدر طول میکشید خدا میداند. ۱۳۶۴/۸/۵
🔸دوران #دفاع_مقدس و فرهنگ جهاد و شهادت به روایت رهبر انقلاب
🌸🦋🌸 @abbass_kardani 🌸🦋🌸
در ساحل قلبها ... ♥️
فقط ردپای👣 #خوبان می ماند
وگرنه ...
موج #روزگار
هر ردی را گم میکند ... ↜♥️
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍀🌸🍀 @abbass_kardani 🍀🌸🍀
سه دقیقه در قیامت 54.mp3
35.12M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و چهارم
* بهشت تجلی صفات و اعمال است
* نهرهای بهشتی در قرآن
* آب ، شیر ، عسل و شراب در بهشت
* ظهور نفس مومن در آخرت
* پاداش در قبال عمل یا جزای عمل؟
* نکته قرآنی، تفاوت " زوجه " و " اِمرَاه "
* تاویل اسم حی
* بهشتیان و جهنمیان از چه آبی مینوشند؟
* گذشته بد خود را چگونه جبران کنیم؟
* ماجرای متنبه شدن جوانی که قصد گناه داشت
* ذکر شریف " یا اله العاصین "
* شیطان، ما را مغرور و مایوس نکند
* مقام آیتاللهالعظمی امیرالمومنین علی علیه السلام
* محبت امیرالمومنین در عالم برزخ
* چشمه مخصوص مقربین
📅99/01/27
⏰ مدت زمان: ۱:۳۱:۴۹
#مشهد
#توبه
#بهشت
@abbass_kardani🌹
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پنجاه و چهارم
سلام
صوت: جلسه پنجاه وچهارم#سه دقیقه
در قیامت را با هم میشنویم.
#ɦɨcɦ🔪:
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۱۲
ڪلید را در قفل چرخاندم و در را باز ڪردم،نساء و نورا در حیاط فرشے پهن ڪردہ و نشستہ بودند.
نساء بہ دیوار تڪیہ دادہ بود و با نورا صحبت میڪرد.
با ذوق بہ سمتشان رفتم و رو بہ نساء بلند گفتم:سلام قوربونت برم!
سپس نگاهے بہ شڪم برآمدہ اش انداختم و گفتم:عشقہ خالہ چطورہ؟!
نساء دستش را بہ سمتم دراز ڪرد و گفت:سلام آبجے ڪوچیڪہ! عشق خالہ شم خوبہ!
نورا با دست پس گردنے اے آرامے بہ من زد و گفت:من بوقم دیگہ!
دستم را بہ گردنم ڪشیدم و گفتم:آخ!خب چرا میزنے؟!
مانند بچہ هاے تخس گفت:بزرگترم دلم میخواد!
اخمے بین ابروهایم انداختم و گفتم:بزرگترے باید بڪُشیم؟!
_بعلہ!
نساء نگاهے بہ ما انداخت و گفت:شما دوتا بزرگ نمیشید؟!
من و نورا هم زمان باهم گفتیم:نہ!
نورا یڪ پس گردنے دیگر زد،با تعجب گفتم:این دیگہ چرا؟!
جدے گفت:هنوز ڪہ سلام نڪردے!
دستش را برد بالا ڪہ سریع بلند شدم،نساء شروع ڪرد بہ خندیدن!
تند گفتم:سلام،سلام،سلام،نورا خانم سلام!
نورا خندید و گفت:آفرین!دیگہ تڪرار نشہ!
همانطور ڪہ زیپ چادرم را پایین میڪشیدم گفتم:نہ بابا!
نورا نیم خیز شد و با چشمان ریز شدہ بہ من چشم دوخت:چے؟!
جوابے ندادم،چادرم را درآوردم.
نساء سیبے را جلوے بینے اش گرفت و مشغول بو ڪردنش شد همانطور بہ من چشم دوخت و گفت:ڪجا بودے؟
نورا بہ جاے من سریع جواب داد:مغازہ ے بابا!
چشمان نساء گرد شد:چے؟!
بے خیال شانہ اے بالا انداختم و گفتم:رفتم مغازہ ے بابا!
نساء با نگرانے گفت:واے چہ غوغایے راہ بندازہ!پس مامان ڪامل بهم نگفتہ!
خواستم چیزے بگویم ڪہ مادرم از داخل خانہ گفت:شما یڪم این چَموشو نصیحت ڪنید!
نورا جدے بہ من نگاہ ڪرد و گفت:چَموش نصیحت شو!
سپس بلند رو بہ خانہ گفت:مامان نصیحتش ڪردم!
نساء بلند خندید و با مشت آرام بہ بازوے نورا ڪوبید.
مادرم با سینے چایے وارد حیاط شد،با لبخند پررنگے گفتم:سلام!
چپ چپ نگاهم ڪرد و گفت:علیڪ سلام!ڪار خودتو ڪردے؟!راحت شدے؟!
خونسرد گفتم:بعلہ!
مادرم در حالے ڪہ سینے چاے را روے فرش میگذاشت گفت:میبینید چقد چِش سفید شدہ؟!
_مامان خانم چشاے من قهوہ ایہ!
نورا دقیق بہ چشمانم نگاہ ڪرد و گفت:آرہ مامان چشاش قهوہ ایہ نہ سفید!
مادرم نشست روے فرش و با حرص گفت:آفرین!مسخرہ بازے دربیار!
نساء گفت:اے بابا!بہ جاے این حرفا...
سپس شروع ڪرد بہ دست زدن،ادامہ داد:آے نعنا...نعنا...نعنا،مامان خانم میشہ تنها!
مادرم با نگرانے براے نساء چشم و ابرو رفت!
فهمیدم چیزے شدہ!
ڪنجڪاو پرسیدم:چیزے شدہ؟!
مادرم سریع گفت:نہ چے بشہ؟!فقط بابات زنگ زد هرچے حرص داشت سرِ من خالے ڪرد!
نساء و نورا نگاهے بہ هم انداختند و چیزے نگفتند!
مشڪوڪ نگاهشان ڪردم.
_میرم لباسامو عوض ڪنم.
بہ سمت در ورودے رفتم،ڪفش هایم را درآوردم و وارد شدم.
صداے مادرم در حالے ڪہ سعے مے ڪرد آرام صحبت ڪند آمد:چیزے بهش نگیدا!شب مصطفے بیاد واویلاس!
پشت در ایستادم،گوش هایم را تیز ڪردم.
نساء گفت:آیہ با ما فرق دارہ نمیذارہ!
مڪثے ڪرد و ادامہ داد:انگار صداے ما سہ تاس!جسارتشو دارہ!
یڪ چیزهایے بہ ذهنم رسید.
نورا آرام گفت:آرہ ولے اگہ زیادے بخواد اینطورے باشہ خیلے اذیت میشہ!
بعدها بہ یقین رسیدم ڪہ مرغ آمین همیشہ بالاے سرِ نورا بود و حتے براے جملات غیر دعایے اش آمین میگفت۰۰۰!
همانطور ڪہ قاشق را در ڪاسہ ے سوپم مے چرخاندم بہ تلویزیون چشم دوختہ بودم.
نورا یڪ ساعت پیش همراہ خانوادہ ے طاها براے تفریح رفت باغچہ ڪوچڪ خانوادہ ے طاها در ڪرج،قرار بود چند روز بمانند.
یاسین صندلے ڪنارم نشستہ بود،ڪاسہ ے سوپش را بہ لبانش چسابندہ بود و مدام هورت میڪشید.
سرم را برگرداندم و نگاهش ڪردم،متوجہ نگاهم شد.
در حالے ڪہ با چشم هاے درشت قهوہ اے اش نگاهم میڪرد ڪاسہ را از لبانش جدا ڪرد،دور دهانش ڪثیف شدہ بود،لبخند بزرگے زد و گفت:صداے دهنم اذیتت میڪنہ آبجے؟
میدانست از صداے دهان بیزارم!
سرم را تڪان دادم و گفتم:نہ داداشے!
پدرم بے توجہ مشغول غذا خوردن بود،این آرام بودنش بعد از ماجراے ظهر ڪہ بہ مغازہ رفتم عجیب بود!
باید داد و بیداد میڪرد!
مادرم مدام بہ من و پدرم نگاہ میڪرد،مطمئن شدم چیزے شدہ ڪہ مادرم خبر دارد.
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#لیلی_سلطانی 👉
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...
سلام علیکم به همه شما بزرگواران واعضای کانال ختم صلوات به نیت شفای بیمار داریم هرکس هرچه میتونه بفرست حتی یک دونه صلوات اعلام کنه لطفا 🙏خادم نوشت خواهش میکنم ابجیم دنیام است 😭
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
به این ایدی بفرستین لطفا😭 @shahiid61
🍃منتظر صلوات همه بزرگواران هستیم
100+50+1000+50+500+114+100=1914
🌹 آثار آیة الکـرســی 🌹
✨رسول خدا (ص) فرمود:
👌یا علی ! بر تو باد به خواندن آیت الکرسی بعد از هر نماز واجب
زیرا هر کس بعد از هر نماز واجب آیت الکرسی را بخواند خداوند به وی قلوب شاکرین , اعمال صادقین و ثواب پیامبران را عطا نموده و مانند کسی باشد که همراه پیامبران خدا جهاد کرده تا شهید شده باشد
و فرمود: چیزی جز مرگ مانع ورود او به بهشت نیست و خداوند خودش او را قبض روح می کند و به جز انسان صدیق یا پیامبر یا کسی که خدا از او راضی باشد کسی دیگری بر خواندن آیت الکرسی مواظبت نمی کند
📚الدرالمنثور ج۱ ص ٣٢٣
@abbass_kardani🌹