eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
اما گاهی در همین وضع می‌دید که غیبش زده اما پیش از این‌که بتواند او را پیدا کند یا قبل از اینکه از بپرسد ترقه ی دست ساز از بالای پشت بام به داخل آب روان می‌شد و صدای بلندی شیشه‌های خانه را می‌لرزاند عباس که او را بالتازار می‌نامیدند، با ترکیب چند ماده منفجره یک ترقه ی پرسر و صدا به زعم خودش اختراع کرده بود و می‌خواست صدا وقدرت پرتاپ آن را بیازماید. و تنها حس کودکانه بی ترس الیاس بود که می‌توانست اینقدر بی‌باک او را در میان آب نگه دارد با اینکه می‌دانست برادر پرفسورش الان است که یک بمب ترسناک را بیازماید با انفجار بمب و پخش شدن آب به اطراف باعث شادی عباس و خنده ی الیاس می‌شد. اما به این بی باکی الیاس، عباس همیشه هوایش را داشت. روزی مادر می‌خواست برایشان دوچرخه بخرد آنقدر به مادر پیله کرده بودند که دلش به رحم آمده بود. می‌خواست در آن اوضاع بی پولی خواسته هر دو را باهم اجابت کند زیرا به خاطر سنی کمشان، با وجود محبت شدیدی که میانشان بود مثل دو قلوها اگر چیزی را به یکی می‌داد دیگری حتما الم شنگه به راه می‌انداخت. اما عباس که همیشه در درونش حسی او را به عقب نشستن در برابر خواسته همه می‌کشاند از مادر خواسته بود که برای او پلاستیکی و برای برادر کوچکترش یک دوچرخه آهنی که آن روزها هر بچه‌ای نمی‌توانست داشته باشد، بخرد. جنگ و تحریم دامن مدرسه را هم گرفته بود هیچ مدرسه ای نبود که اثری از بمب و خمپاره های رژیم بعثی را بر سینه خود مثل مدالی نداشته باشد. ... به روایت از ... @abbass_kardani
اما گاهی در همین وضع می‌دید که غیبش زده اما پیش از این‌که بتواند او را پیدا کند یا قبل از اینکه از بپرسد ترقه ی دست ساز از بالای پشت بام به داخل آب روان می‌شد و صدای بلندی شیشه‌های خانه را می‌لرزاند عباس که او را بالتازار می‌نامیدند، با ترکیب چند ماده منفجره یک ترقه ی پرسر و صدا به زعم خودش اختراع کرده بود و می‌خواست صدا وقدرت پرتاپ آن را بیازماید. و تنها حس کودکانه بی ترس الیاس بود که می‌توانست اینقدر بی‌باک او را در میان آب نگه دارد با اینکه می‌دانست برادر پرفسورش الان است که یک بمب ترسناک را بیازماید با انفجار بمب و پخش شدن آب به اطراف باعث شادی عباس و خنده ی الیاس می‌شد. اما به این بی باکی الیاس، عباس همیشه هوایش را داشت. روزی مادر می‌خواست برایشان دوچرخه بخرد آنقدر به مادر پیله کرده بودند که دلش به رحم آمده بود. می‌خواست در آن اوضاع بی پولی خواسته هر دو را باهم اجابت کند زیرا به خاطر سنی کمشان، با وجود محبت شدیدی که میانشان بود مثل دو قلوها اگر چیزی را به یکی می‌داد دیگری حتما الم شنگه به راه می‌انداخت. اما عباس که همیشه در درونش حسی او را به عقب نشستن در برابر خواسته همه می‌کشاند از مادر خواسته بود که برای او پلاستیکی و برای برادر کوچکترش یک دوچرخه آهنی که آن روزها هر بچه‌ای نمی‌توانست داشته باشد، بخرد. جنگ و تحریم دامن مدرسه را هم گرفته بود هیچ مدرسه ای نبود که اثری از بمب و خمپاره های رژیم بعثی را بر سینه خود مثل مدالی نداشته باشد. ... به روایت از ... @abbass_kardani
اما گاهی در همین وضع می‌دید که غیبش زده اما پیش از این‌که بتواند او را پیدا کند یا قبل از اینکه از بپرسد ترقه ی دست ساز از بالای پشت بام به داخل آب روان می‌شد و صدای بلندی شیشه‌های خانه را می‌لرزاند عباس که او را بالتازار می‌نامیدند، با ترکیب چند ماده منفجره یک ترقه ی پرسر و صدا به زعم خودش اختراع کرده بود و می‌خواست صدا وقدرت پرتاپ آن را بیازماید. و تنها حس کودکانه بی ترس الیاس بود که می‌توانست اینقدر بی‌باک او را در میان آب نگه دارد با اینکه می‌دانست برادر پرفسورش الان است که یک بمب ترسناک را بیازماید با انفجار بمب و پخش شدن آب به اطراف باعث شادی عباس و خنده ی الیاس می‌شد. اما به این بی باکی الیاس، عباس همیشه هوایش را داشت. روزی مادر می‌خواست برایشان دوچرخه بخرد آنقدر به مادر پیله کرده بودند که دلش به رحم آمده بود. می‌خواست در آن اوضاع بی پولی خواسته هر دو را باهم اجابت کند زیرا به خاطر سنی کمشان، با وجود محبت شدیدی که میانشان بود مثل دو قلوها اگر چیزی را به یکی می‌داد دیگری حتما الم شنگه به راه می‌انداخت. اما عباس که همیشه در درونش حسی او را به عقب نشستن در برابر خواسته همه می‌کشاند از مادر خواسته بود که برای او پلاستیکی و برای برادر کوچکترش یک دوچرخه آهنی که آن روزها هر بچه‌ای نمی‌توانست داشته باشد، بخرد. جنگ و تحریم دامن مدرسه را هم گرفته بود هیچ مدرسه ای نبود که اثری از بمب و خمپاره های رژیم بعثی را بر سینه خود مثل مدالی نداشته باشد. ... به روایت از ... @abbass_kardani