eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
22.5هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهـــدا، محور عزّت و کرامت همہ ما هستند، نہ براے امروز بلکہ همیشہ، اینها بہ دریاے واسعہ خداوند سبحان اتصال یافتہ اند، آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید.
🔻۳ چیز، همراهِ ۳ چیز🔻 ✍ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: ⚡️ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِثَلَاثَةٍ، مَقْرُونٍ بِهَا ثَلَاثَةٌ أُخْرَی. ☝️ خداوند در قرآن سه چیز را همراه سه چیزِ دیگر قرار داده است. ❌ پس هر کس یکی را قبول کند، ولی دیگری را قبول نکند، هیچکدام از این دو مطلب از او قبول نیست، و مسلمانیش کامل نیست:😳 👇👇👇 1⃣ أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ، فَمَنْ صَلَّی وَ لَمْ یُزَکِّ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ. ✔ اوّل: خداوند فرموده است بخوانید و بدهید. ❌ پس هر کس بخواند، ولی و و خود را ندهد، نمازش قبول نیست. آیه👇 🕋 أَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ (بقره/۴۳) 💢 را بر پا دارید، و را بپردازید. ✨✨✨ 2⃣ وَ أَمَرَ بِالشُّکْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَیْنِ، فَمَنْ لَمْ یَشْکُرْ وَالِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اللهَ. ✔ دوّم: خداوند امر کرده است که برای او شریک قائل نشوید و شُکرِ را بجا آورید، و به احسان کنید. ❌ پس هر کس به پدر و مادرش احترام نگذارد، او هم قبول نیست و از خدا تشکّر نکرده است. آیه👇 🕋 وَ اعْبُدُوا اللهَ وَ لَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا، وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا (نساء/۳۶) 💢 و را بپرستید، و هیچ چیز را شریک و همتای او قرار ندهید؛ و به ، نیکی کنید. ✨✨✨ 3⃣ وَ أَمَرَ بِاتِّقَاءِ اللهِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ، فَمَنْ لَمْ یَصِلْ رَحِمَهُ لَمْ یَتَّقِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَ. ✔ سوّم: خداوند فرموده است که الهی داشته باشید، و کنید. ❌ پس هر کس را رعایت می‌کند و نمی‌کند، ولی با اقوامِ خود قطع رابطه کرده است، این هیچ سودی به حال او ندارد. آیه👇 🕋 وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ (نساء/۱) 💢 داشته باشید نسبت به ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻛﻪ هر وقت ﭼﻴﺰﻯ ﻣﻰ‌ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ، ﻧﺎم ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻴﺒﺮﻳﺪ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ قطع رابطه با ﺧﻮﺩ پرهیز کنید. منابع روایت: 📚 عیون الأخبار: ج ۱، ص ۲۵۸. 📚 الخصال: ج ۱، ص ۷۰. 📚 بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۱۲. 👆👆👆 ✔ همونطور که از این حدیثِ شریف معلوم میشه، یک مجموعه‌ی به هم پیوسته است. به قول امروزی‌ها یه پکیج کامله.👌 📛 باید همه‌ی دستوراتش رو با هم اجرا کنیم، تا به نتیجه‌ی مطلوب برسیم، وگرنه فایده‌ای نداره. ❌ دینِ نصفه و نیمه قبول نیست.😕 📣 نماز و روزه، خمس و زکات، احترام به پدر و مادر، صله رحم، تقوا، کمک به فقرا و... مجموعه‌ی همه‌ی اینها با هم،👈 میشه . اینها از هم جدا نیستند. 👈 یعنی همین. 🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋 @abbass_kardani 🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻
❣️ و این است که دست بر قلبت♥️ گذاشته تو را کرده کن که به چشمش آمدی و خریدنی شدی😍 عاشقانه که ادامه بدهی این بار خریدارت خواهد شد👌 ✋ 🌺 🌻🌹🦋🌻🌹🦋🌻🌹🦋 @abbass_kardani 🌻🦋🌹🌻🦋🌹🌻🦋🌻
دل‌ گیر نباش! دلت‌کہ‌ گیرباشد رهانمےشوی.. خدا، بندگانش را.. باآنچه بدان دلبسته اند ،می آزماید ! محمد ابراهیم ♥️ به یادشان اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
ما چیز مهمیست! با شنیدن صداے مادرم ڪہ مشغول خداحافظیست با عجلہ نامہ را داخل پاڪت میگذارم و تقریبا خودم را از اتاق پرت میڪنم بیرون. از پشت پنجرہ مے بینم در حیاط را بست،پاڪت را روے مبل میگذارم. دوبارہ بہ اتاقم برمیگردم،شالم را از روے سرم پایین میڪشم. دروغ نگفت! جملہ ے آخر نامہ اش...! منظورش منم... ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد... ﴾﷽﴿ 💠 💠 قاشقم را داخلِ پیالہ ے ماست فرو میڪنم و بالا مے آورم،میخواهم بہ سمت دهانم ببرم ڪہ یادم مے افتد! با صداے نسبتا بلند میگویم:بسم اللہ الرحمن الرحيم. یاسین نگاهے بہ من مے اندازد و میگوید:مرسے ڪہ گفتے آبجے! لبخندے میزنم و ماستم را میخورم. چند سالیست بہ این ڪار عادت ڪردہ ام،اوایل تنها سر سفرہ ے خودمان بلند میگفتم تا اگر ڪسی‌ یادش نبود بگوید. ڪم ڪم خجالت را ڪنار گذاشتم و در مهمانے ها هم گفتم،سخت‌ بود؛بد نگاهم میڪردند! پیش خودشان میگفتند براے جلب توجہ این ڪارها را میڪنم،براے اینڪہ نشان بدهم مثلا آدم خوبے هستم! گاهے سست شدم،براے بلند گفتن یڪ "بسم اللہ الرحمن الرحيم" سادہ! اما فڪر ڪردم‌ همین ڪہ باعث بشوم دیگران زمانے ڪہ سر برڪت خدا نشستہ اند یادش ڪنند مے ارزد بہ قضاوت ها! با خودم عهد بستم اگر در جمع لحظہ اے براے خودنمایے بخواهم ذڪر را بلند بگویم جلوے دهانم را بگیرم! سخت است... اینڪہ بخواهے فقط خدا تو را ببیند سخت است... از همین بسم اللہ الرحمن الرحیم سادہ گفتن ڪہ با خلوص نیت باشد یا خودنمایے تا ڪارهاے بزرگتر! نگاهے بہ بشقاب پر از عدس پلویم مے اندازم و قاشق را روے غذا میڪشم. اشتها ندارم! اتفاقات اخیر عجیب ڪنجڪاوم ڪردہ! مخصوصا شهاب! _چرا با غذات بازے بازے میڪنے؟! بدون اینڪہ مادرم را نگاہ ڪنم‌ جوابش را میدهم:گرسنہ نیستم! _تو ڪہ چیزے نخوردے! این بار پاسخے نمیدهم،بے میل قاشقم را پر از محتویات بشقاب میڪنم و میخورم. یاسین دست از غذا خوردن میڪشد،با دقت بہ پیالہ ے خالے ماستش نگاہ میڪند،سپس نگاهش را بہ پیالہ ے ماستِ من مے ڪشاند. زبانش را دور دهانش مے گرداند و مظلوم مے گوید:آبــــجــــے آیــــہ...! میفهمم چہ میخواهد. _جونم! آب دهانش را قورت میدهد:ماست بهم میدے؟! مادرم سریع میگوید:انقد تند غذا نخور دل درد میگیرے بچہ!برو از یخچال بردار! یاسین براے بلند شدن قصد مے ڪند ڪہ پیالہ ے ماستم را جلویش میگذارم. لبخند میزند:همہ ش مالِ من نہ،خودتم بخور! نورا همانطور ڪہ قاشق را داخل دهانش مے برد میگوید:یاسین منم آبجیتم تحویل بگیر! یاسین نگاهش را بہ نورا مے دوزد:چرا تورم تحویل میگیرم. از لحنش همہ مان میزنیم زیر خندہ. نورا با شیطنت میگوید:ولے آیہ رو بیشتر دوس دارے! یاسین با دهان پر جوابش را میدهد:خب توام طاها رو بیشتر از من دوس دارے! اونم‌ مثِ من پسرہ دیگہ،تو چرا اونو بیشتر از من دوس دارے؟ نورا مے خندد:ڪے گفتہ من طاها رو بیشتر از تو دوست دارم؟! با خندہ میگویم:چیزے ڪہ عیان است چہ حاجت بہ بیان است؟! گونہ هاے نورا رنگِ شرم میگیرد،نگاهے بہ پدرم مے اندازد و بہ من چشم‌ غرہ میرود. مادرم میگوید:راستے مصطفے! _بلہ! _امروز بہ پسر جوونے اومدہ بود جلو در،برات نامہ آوردہ بود. پدرم بہ صورت مادرم زل میزند،از ظرف سبزے ریحانے برمیدارد و متعجب میگوید:چہ نامہ اے؟! مادرم نگاہ پرسشگرانہ اش را بہ من‌ مے اندازد:نمیدونم...آیہ ڪجا گذاشتیش؟ بدون اینڪہ منتظر جواب من باشد ادامہ میدهد:خیلے ام اصرار داشت فقط بہ خودت بدہ!‌ پدرم در فڪر فرو مے رود:ڪو این نامہ؟! قاشقم را ڪنار بشقاب میگذارم:رو مبلہ! پدرم بدون اینڪہ نگاهم ڪند میگوید:لطفا برام بیار. سریع بلند میشوم،مشتاقم واڪنشش را ببینم! نورا با خندہ میگوید:چشم مون روشن برا حاج بابامون نامہ میارن جلو در،مامان خانم چشم شما روشن ترِ تر! مادرم و یاسین میخندند،لبخند ڪم رنگے روے لبان پدرم‌ نقش مے بندد! ڪاش آینہ بہ دستش بدهم تا ببینید چقدر لبخند چهرہ ے مردانہ اش را زیبا میڪند نہ اخم هاے همیشگے اش! نامہ را از روے مبل برمیدارم و دوبارہ پیش جمع برمیگردم. نامہ را بہ دست پدرم مے دهم و سر جایم مے نشینم. همانطور ڪہ غذایش را مے جود نامہ را باز میڪند و با چشمانش شروع میڪند بہ خواندن! میان ابروانش گرہ اے مے افتد. هر لحظہ گرہ بین ابروانش عمیق و عمیق تر میشود! همین ڪہ بہ تڪ ڪلمہ ے نوشتہ شدہ در آخر نامہ مے رسد غذا در گلویش مے پرد! شروع میڪند بہ سرفہ ڪردن! رنگ‌ پریدہ ے چهرہ اش نگرانم میڪند،دلم آشوب میشود از حضورِ این شهاب! هر فڪرے بہ ذهنم مے رسد و ڪنجڪاوم هر چہ سریع تر بفهمم‌ ڪدام یڪ از فڪر و خیال هایم درست است! مادرم سریع لیوانے آبے دستش میدهد و آرام چند ضربہ بہ ڪمرش میزند! ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد﴾﷽﴿ 💠 💠 پدرم بے توجہ بہ هر چیز بہ صورتم خیرہ میشود. نگرانے در چشمانش موج میزند‌... و یڪ چیزِ دیگر... چیزے بہ نام ترس! مادرم مدام در حال سوال پرسیدن درمورد آن نامہ است! پدرم بہ صفحہ ے تلویزیون زل زدہ و جوابے نمیدهد. نورا با موبایلش مشغول است،سخت نیست حدس زدن اینڪہ بہ طاها پیام میدهد! یاسین زود خوابش برد،خوش بہ حالشان چقدر بے خیالند! پدرم نفسش را با شدت بیرون میدهد و از روے مبل بلند میشود. نگاہ ڪوتاهے بہ من مے اندازد و آرام لب میزند:آیہ! بیا! ابروهایم بالا مے روند،مادرم متعجب نگاهے بہ من و سپس بہ پدرم مے اندازد:چے ڪارش دارے؟! پدرم وارد حیاط میشود و با صداے نسبتا بلند میگوید:چند ڪلمہ نمیتونم با بچہ ے خودم حرف بزنم؟! _وا! موهایم را از روے شانہ هایم‌ با دست پشت گوش هایم مے اندازم. بلوز بافت آبے رنگے با شلوار مشڪے از جنس مخمل بہ تن دارم. چادر مادرم را از ڪنار در برمیدارم و روے سرم مے اندازم،همین ڪہ مقابل چهار چوب در مے ایستم سوز هوا خودش را بہ صورتم میڪوبد و سپس بہ اندام لاغرم! ڪمے بہ خودم مے لرزم اما بے توجہ دم پایے هاے انگشتے مشڪے ام را پا ڪنم و نزدیڪ پدرم میشوم. وسط حیاط ایستادہ و نگاهش را بہ آسمانِ آرام شب دوختہ. _ڪارم داشتے بابا؟! سرش را بہ سمتم برمیگرداند،بہ صورتم زل مے زند:آرہ! ساڪت بہ صورتش نگاہ میڪنم،ادامہ میدهد:تو این پسرہ رو میشناسے؟! جا میخورم! مُرَدد میشوم،باید بگویم؟! سڪوتم را ڪہ مے بیند با لحن ملایم میگوید:با توام آیہ؟!‌ آشنا نیس؟! چند لحظہ مڪث میڪنم و سپس میگویم:چرا! ڪنجڪاو نگاهم میڪند و ڪمے آشفتہ! ادامہ میدهم:همون پسرہ بود ڪہ اون شب اومد خونہ مون! مردمڪ‌ هاے فندوقے رنگ چشمانش بے رمق تلو تلو میخورند! _همونے ڪہ اون روز جلو مدرسہ م دیدے فڪر ڪردے ڪہ... ادامہ نمیدهم. بہ سمتم مے آید،آرام میگوید:دیگہ؟ با آرامش میگویم:هیچے! با همین امروز ڪہ نامہ آورد!‌ با... چشمانش را ریز میڪند:با چے؟! نمیگویم روز خواستگارے هم زنگ زد! شاید جواب تمام ‌‌سوال هایم را بدهد. صدایش میزنم:بابا! _بلہ! _این پسرہ ڪیہ؟! لبش را مے گزد و میگوید:هیچڪس! از این اختلافاے ڪارے الڪے! این را میگوید ولے چشمانش حرفش را تایید نمے ڪنند! میخواهم بہ داخل خانہ برگردم ڪہ نگاہ سنگین پدرم نمیگذارد! _برم تو بابا؟ فاصلہ اش را با من ڪم میڪند،با تردید هر دو دستش را بہ رویم باز نگہ میدارد! گیج از حالتش بے حرڪت مے ایستم. بہ ثانیہ نمیڪشد ڪہ خودم را میان حصار بازوان پدرم مے بینم! چشمانم ڪم ماندہ از حدقہ بیرون بزند! پدرم بعد از مدت ها مرا در آغوش گرفتہ،آن هم نہ بهانہ ے عیدها یا تولدها! ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد... اینستاگرام:Leilysoltaniii سروش
😍شعر درباره شلمچه😍 هزار سیلاب خون، چو رود کارون، گذشت مگو چه هنگامه بود! بگو چه بیداد شد… وطن! چه سرها به خاک، فتاد تا کار تو ز سر به سامان رسید، ز نو به بنیاد شد
برای منی که فرمانده اش بودم باور کردنی نبود... اما عباس تا به حالا یک نامحرم ندیده بود. اولین نامحرمی که حتی ایشان را هم درست ندید دختر عمویش بود که نامزدش شد روزی که برای مراسم ازدواج رفته بود، پرسیدم: دختر عمویت رو دیدی؟ گفت: نه واقعا!! چنین آدمی هست که می شود شهید مراقب چشمش هست. گفتم: تو از آنهایی هستی که خیلی عاشق پیشه میشوی ,چون اولین نامحرمی که دیدی همسرت
°•★ای .....!! چه زیبا گلچیـــن می کنی.‌.. را..!! ومن!! مبهوت هر چه زیبامی رود. تا اعلا...
هدایت شده از داداش عباس کردانی
Hadith-Kisa-Samavati.mp3
14.19M
صوتی حدیث کساء التماس دعای فرج آقا جان اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🌺 @abbass_kardani 🌺🌺
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای میکنیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌺براسلامتی و ظهور امام 🌺 🌺زمان صلوات محمدی هدیه 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کنیم 🌺شبتون مهدوی انشاءالله 🌺 🌺 🌺 @abbass_kardani🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ 🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه هر شب مرتبه سوره را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد. اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💖 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐 هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ. «الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم» 🌴تقدیم به ارواح پاک وطیّب شهدای آسمانی ♥️ کانال عباس_ کردانی👇👇👇 🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀 @abbass_kardani 🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشان حاج ذبیح بخشی زاده معروف به حاج بخشی،ازبسیجیان تهران و اصالتا اراکی است. وقتی پسرش شهید شد ،حاضرنشد همراه جنازه جبهه راترک کند و در جبهه های نبرد حق علیه باطل ماند......هدیه به ارواح طیبه همه شهداء و مرحوم حاج بخشی، صلوات 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 @abbass_kardani 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
🍃💐🍃 💟●می دانستم که شهید شده است. که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به شهدا ببرم تا حسین را ببینید. با هم رفتیم.💐 💟در آنجا به طوری که 😢 در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.💐 💟●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر می آید💐 . 💟در همان ، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا می کنی❓ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از قلب💞 حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال ِ حلال.💐 💟‌●چند روز بعد، آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.🍃💐🍃 ‌‌✍روای: مادر شهید 📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص» 🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀 @abbass_kardani 🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀
🔔 ⚠️ 📛👇 قابل توجه بدحجابی که آیه حجاب را دیده اما رعایت نمیکنند. 🌴 آیه 40 سوره اعراف 🌴 🕋 کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه، گنهکاران را جزا می دهیم! 🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 @abbass_kardani 🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
•••♥️ 🦋تا من بدٖیدم 🌹ای ماه و شمـ🕯ـع روشنم 🦋هـرجا نشینم 🌹هـرجا روم در گلشنم 😍 🌺 🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀 @abbass_kardani 🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23 Darhaye Dozakh _ Ramezan 1396 _Mazandaran.mp3
10.16M
🔈 🔊 جلسه بیست و سوم | پایانی * عبارات حک شده بر روی درب هفتم جهنم * اهمیت مراقبه و محاسبه نفس در سیره عملی علما و بزرگان با ذکر مصادیق ⏰ مدت زمان: ۲۳:۴۱ سخنان_بسیار_جذاب_وآموزنده👌 🌹
شهادت: ﴾﷽﴿ 💠 💠 گیج از وضعیتے ڪہ پیش آمدہ میخواهم بہ صورتش نگاہ ڪنم ڪہ اجازہ نمیدهد! دست لرزانش را آرام روے سرم میڪشد،چادرم از روے موهاے آزادم سُر میخورد. میدانم اینجا ڪہ هستم،اینجا در آغوش پدرم،براے ڪسے دید ندارد پس دست بہ چادرم نمے برم. دستش میان خرمن موهاے لختم مے لغزد و پدرانہ شروع میڪند بہ نوازششان! دست هاے زبرش ڪمے مے لرزند. چقدر خوش طعم است آغوشش! و چقدر پاڪ! صداے پر از نگرانے اش بہ گوشم میخورد:میدونے ڪہ چندتا خواستگار دارے؟ آرام میگویم:بلہ! _نسبت بہ چندتاشون اصرار دارم؟ فڪرے میڪنم و پاسخ میدهم:تقریبا هیچڪدوم جز... حرفم را ڪامل میڪند:جز هادے! با شنیدن نامش نفسم را با حرص بیرون میدهم. صداے پدرم زنگِ عجیبے بہ خود میگرد! زنگِ التماس! _چون میدونم خوشبختت میڪنہ! بهش فڪر ڪن آیہ! بہ خدا صلاحتو میخوام! هر چہ زودتر ازدواج ڪنے خیال منم راحت ترہ. میخواهم حق بہ جناب از ڪارهاے هادے بگویم! از حرف زدن غیر مودبانہ اش،از غرور و خودشیفتگے اش،از اینڪہ بہ من نمیخورد! از اینڪہ دل بہ دو چشمِ آسمانے سپردہ! اما سڪوت میڪنم. از حرف هاے پدرم میفهمم میخواهد مرا از شهاب دور نگہ دارد! از او میترسد...و از اینڪہ نزدیڪِ من‌ باشد! اما ذهنم را خالے از این‌ فڪرها و قلبم را پر میڪنم‌ از حسِ عشق پدر دخترے مان ڪہ تقریبا براے اولین بار مے چشم. سرم را بہ سینہ اش مے چسباند،درست روے قلبش! تازہ میفهمم "آذر" گرمترین "ماہ" سال است! پدرم میخواهد از گنجینہ اش محافظت ڪند... از من... شروع تمام دل آشوبے ها... ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...
۱۷ تیرماه گرامی باد . ⚘ سید مهدی هاشمی معدوم در آخرین اعتراف قبل از اعدامش ، نوشت که ابتلاء شهید آیت‌الله ربانی املشی به سرطان توسط گروه او و به دلیل مخالفت آن شهید بزرگوار با مسأله قائم مقام رهبری آقای منتظری بود او در اعترافاتش می‌نویسد که از زمان انتقال مواد سرطان زا به آیت‌الله ربانی املشی دوسال طول کشید تا ایشان در اثر سرطان معده فوت کرد. متن اعتراف مهدی هاشمی در کتاب خاطرات سیاسی آیت‌الله ری شهری موجود است