🔆 سلوک دیندارانه در جهان مدرن* | عبدالکریم سروش | جلسۀ نخست
🔸بر خلاف جهان پیشامدرن که دین جزو زندگی اکثریت مردم بود و از آن سوال نمیشد در دنیای مدرن دیگر دیندار بودن امری بدیهی نیست. امروز فرد برای دیندار بودن نیازمند دلیل است. دواعی و موانع سلوک دیندارانه در دنیای مدرن و چگونگی رویارویی با آنها موضوع این جلسات است.
🔸با توجه به این نکته که نوع دینداری هر شخص میتواند دست کم در یکی از سه دستۀ دینداری معیشتاندیش، دینداری معرفتاندیش و دینداری تجربتاندیش جای بگیرد، لازم است که در بررسی دینداری در دنیای مدرن، این سه نوع دینداری را مستقلاً مد نظر داشته باشیم.
1⃣ در دینداری معیشتاندیش، دین به صورت موروثی به شخص دیندار میرسد. این نوع از دینداری با تقلید همراه است و به عادات زندگی آمیخته است. عبادات در آن نقش مهمی دارند و پرسش و شک در آن راه ندارد. حجم عبادات برای دیندار دارای اهمیت است و نقش روحانیون در این دینداری برجسته است.
2⃣ در دینداری معرفتاندیش، نقد، پرسش، اندیشه و تردید نقش محوری دارد و برخلاف دینداری معیشتاندیش، جزم در آن راه نمییابد. اگر دیندار معیشتاندیش سوار بر کشتی دین در حال طی مسیر است، دیندار معرفتاندیش مرتباً در حال شنا کردن و مقابله با امواج سهمگین اندیشهها و تردیدها است. دینداری فیلسوفان و متکلمان از این نوع است.
3⃣ در دینداری تجربتاندیش محوریت با تجربیات دینی دیندار است. تجربۀ دینی به معنی الهام، بصیرت، مکاشفه، رویا و اصطلاحاتی از این قبیل است. دینداری پیامبران و عارفان از این نوع است. به طور خلاصه میتوان گفت خدا در دینداریهای معیشتاندیش، معرفتاندیش و تجربتاندیش به ترتیب شبیه یک سلطان، یک آموزگار و یک معشوق است.
🔸هر یک از این سه نوع دینداری در دنیای مدرن دارای موانعی هستند؛ برخلاف دنیای ماقبل مدرن که تقریباً هیچ مانعی بر هیچ یک از این سه قسم از دینداری مترتب نبوده است.
🔸احکام فقهی و اخلاقی در ذیل دینداری معیشتاندیش قرار میگیرند. در دنیای امروز رعایت هر دو نوع این احکام دارای موانعی است. مثلاً نماز خواندن با توجه به مشغلههای روزانه و ویژگیهای مشاغل امروزی بسیار سختتر از گذشته شده است. در مورد احکام اخلاقی نیز مثلاً قناعت ورزیدن با توجه با سبک زندگی امروزی بسیار نادر و دشوار شده است. به عنوان یک مثال دیگر، توکل کردن به خدا نیز با توجه به دنیای امروزی (که آمیخته به انواع اسباب و علل منطقی و علمی است) رنگ و بوی گذشته را ندارد. این مشکل شاید کمترین و نازل ترین مشکل باشد و دیندار معیشت اندیش می تواند به دینداری خود ادامه دهد و هم از مواهب دنیای جدید استفاده کند. دنیای مدرن موانع سنگینی در برابر دیندار معیشت اندیش ایجاد نکرده.
🔸از سوی دیگر موانع اساسی دینداری معرفتاندیش ناشی از چالشهایی است که توسط علوم جدید (علوم تجربی، انسانی و ...) مطرح شده اند؛ دنیای مدرن تنها ابزار مدرن ندارد، مفاهیم مدرن است که دینداری معرفتاندیش را با چالش رو با رو میکند مفاهیمی مانند حقوق بشر، آزادیهای مدنی و... و اینکه جهان جدید جهانی است که افسونهای دوران ماقبل مدرن از آن زدوده شده است.
🔸در مورد موانع دینداری تجربتاندیش نیز میتوان گفت که نوع زندگی مدرن که سرشار از سرعت، تشویش و اضطراب است، اساسا امکان مراقبه، آرامش و تمرکز را که لازمۀ تحقق تجربۀ دینی شخص دیندار است سلب میکند.
———————
*سلسله مباحث «سلوک دیندارانه در جهان مدرن» روز ۱۵ آوریل ۲۰۱۶ در دانشگاه استنفورد آغاز و بعد از چند جلسه به منلوپارک منتقل شد، و بعد از قریب به دو سال(۷۴۵ روز) به پایان کار خود رسید. این درسگفتار با همکاری و حمایت مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا برگزار شد.
#سلوک_دیندارانه
#دکتر_سروش
#خلاصه_جلسات
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۱)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-3⃣ربط معرفت شناختی(به معنای خاص):
🔹در میان علوم و معارف مختلف، نوعی اتحاد و تلائم دامن گستر دیگر نیز وجود دارد كه عبارت است از «اتحاد معرفت شناختی» (به معنای اخص كلمه). این ربط و اتحاد اجمالاً به این معناست كه در میان معرفتهای مختلف و مضبوط بشری، علی رغم تنوع و تنافر موضوعاتشان، نوعی هماهنگی و سازگاری وجود دارد به طوری كه هیچ یك علیه دیگری فتوا نمیدهند و یا دست كم وجود چنین هماهنگیای مطلوب است، و عالمان و حكیمان میكوشند تا به آن دست یابند. هیچ حكیم جامعی نمیپسندد كه علم و حكمت و كلام و عرفانش اخبارشان ناسازگار باشد. یعنی در حكمت، انسانی چهره بنماید كه علم از او میگریزد، امّا كلام در او چنگ میزند و عرفان با وی بی مهر است. توقع این نیست كه معرفتی زایندهی یا مؤید معرفت دیگر و یا هم روش با آن یا وام دهنده به آن باشد. توقع این است كه، دست كم، هیچ كدام با دیگری در نیفتد و یا آن را سست نكند. و این توقع كوچكی نیست. در بن این خواسته، یك نظریهی واحد معرفتشناسی نهفته است.
🔹چه بگوییم شاخههای بزرگ معرفت به دلیل تباعد روشها و غایات و موضوعاتشان هیچ گاه در هم نمیپیچند و تصادف و تصادمشان مطلقاً ناشدنی است، و چه بگوییم بعضاً یا كلاً احتمال تلاقی و تنافی دارند و باید در سازگار كردن آنها كوشید، در هر دو حال حكمیمعرفت شناسانه راندهایم. و معنایاندراج و تلائم معارف بشری تحت نظریهی واحد معرفت شناختی، همین است.
البته خوب است در اینجا این نكته را نیز متذكر شویم كه معرفتشناسی یكسره پیشین و خاتمت یافته نیست، بلكه پسینی هم هست، و خود به تبع رشد معارف و علوم بشری، تصحیح و تكمیل میگردد، یعنی احكام زبان و منطق و ادراك و... تماماً قابل كشف پیشینی نیستند و تنها پس از بسط تاریخی شان آشكار میشوند و همین جاست كه آن پیوند خفی و ظریف معارف روی مینماید.
0⃣2⃣-4⃣ربط تولیدی – مصرفی:
🔹علوم تولید كننده از سه طریق با علوم مصرف كننده پیوند مییابند و آنها را تعین ویژه میبخشند:
1⃣دادن زاویهی دید و القای پرسش.
2⃣توسعه و تضییق معنا و هدایت فهم از متون – به طوری كه آن فهم با مبانی و مناهج قبول آنها ناسازگار نیفتد.
3⃣اعمال محدودیت از طریق مغفول نهادن پارهای از احتمالات.
🔹برای مثال در خصوص علم تاریخ بیان كردیم كه علوم تولید كننده به علم تاریخ زاویهی دید میدهند و به آن میآموزند كه از كدام منظر در پهنهی تاریخ بنگرد و از آن چه بپرسد، حوادث را چگونه به رشته بكشد، و نسبت علّی و معلولی را میان كدام حوادث برقرار كند. مثلاً اگر امروز در روان شناسی نظریه ای درآید كه نوع تغذیه را در تصمیمات سیاسی در باب قدرت مؤثر بداند، همهی مورخان از آن پس در بارهی نوع تغذیهی رجال سیاسی پژوهش خواهند كرد و تاریخ صامت را به سخن در خواهند آورد و از او چیزهایی را خواهند پرسید كه پیش از آن نمیپرسیدهاند و به این ترتیب دانش تاریخ را صورت و مضمون تازه خواهند بخشید.
🔹در فهم متون دینی نیز چنین است. آدمی برحسب تنگی و فراخی دایرهی معلوماتش، پارهای از احتمالات را در درك آیهای یا روایتی در میان میآورد یا نمیآورد. و این البته، علاوه بر آنكه به میزان برخورداری فرد از دانشهای عصر بستگی دارد، به پیش فرضهای وی در باب علم باری و انتظاراتش از دین و موازینش در پذیرش دین نیز متكی میباشد. لذا بیخبر بودن از پارهای علوم، بعضی مدلولات و معانی كلام و یا سعه و ضیق دایرهی مصادیق آن را گاه به طور كامل از نظر دور میدارد. همچنین داشتن زاویهی دید و پرسشی خاص (كه خود از داشتن نظریهای خاص بر میخیزد) گاه آدمیرا به دنبال تحقیق در مسئلهای و رابطهای میفرستد كه با نداشتن آن، چنان تحقیقی صورت نمیبندد.
🔹علوم خریدار، تابع علوم زایندهاند. و اگر در علوم تولید كننده تحولّی پیدا شود، مصرف كنندگان نیز دستخوش تحّول خواهند گردید.
🔹فهم ما از كتاب و سنّت (نه خود آنها) متناسب با دانشهای ماست و آدمی به قدری كه میداند از آنها میپرسد و نیز به اندازهای كه میداند پاسخ پرسشها را فهم میكند. روییدن پرسشها و فهمیدن پاسخها نیز تحت ضوابط و احكام معینی صورت میپذیرند. این امر بخصوص در باب شریعت اسلام صادق و جاری است، چرا كه این شریعت آدمیان را به بررسی تاریخ، سیر در جهان، و تحقیق در طبیعت و تعقل و تفكر در آفرینش دعوت و توصیه میكند. شریعتی كه چنین توصیههایی دارد، نمیتواند محصولات آن تحقیقات و مطالعات را نپذیرد و یا با آنها سازگار و متناسب نیفتد.
🔹باری بنابر آنچه گذشت، ربط میان علوم تولید كننده و مصرف كننده نیز یكی از انحای مهم ارتباط و داد و ستد در میان معارف بشری است.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۲)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-5⃣ربط مبتنی بر اصل رفع تعارض:
🔹الف. مطابق این اصل، هرگاه در قلمرو یك علم خاص تعارضی آشكار شود، دورترین مبادی و مسائل و نتایج نیز(خواه در آن علم و خواه در علوم دیگر) در ایجاد آن تعارض متهم میگردند و یا از وجود آن آسیب میبینند. یعنی وقوع یك ابطال ساده، منطقاً قدرت دارد تا استوارترین و نهاییترین لایههای علم نفوذ كند و آن را ویران سازد. از این رو برای رفع یك تعارض ناگزیر باید تمام سطوح معرفت مورد وارسی قرار گیرد تا مقصر اصلی پیدا شود.
🔹از این منظر تفاوتی میان علوم نقلی و عقلی و تجربی باقی نمیماند. همه به یكاندازه متهم به تقصیر و مشمول تحقیق واقع میشوند. هنگامی كه دو پاره از یك علم با یكدیگر در میافتند(برای مثال وقتی شواهدی تجربی هم در تأیید نظریهی خورشید، مركزی و هم در تأیید نظریهی زمین، مركزی به دست میافتد) برای رفع این ناسازگاری، تفاوتی نمیكند كه از نقل كمك بگیریم یا از عقل، از كلام مدد بجوییم یا از ریاضی و فیزیك و فلسفه. حس را خطا كار بشماریم یا خرد را، عیب را بر آلات علمیبنهیم یا بر صاحب آلات. تاریخ علم آشكار میكند كه جامعهی عالمان عملاً از تمامی این راهها رفتهاند تا بلكه آن تعارض بنیان افکن را رفع نمایند.
🔹این امر در تعارض علم و دین نیز صادق است. یعنی عالمان فقط در مقام رفع تعارض علم و علم، یا علم و فلسفه نیست که جمیع معارف را زیر و رو میکنند، بلکه تعارض معرفت دینی و معارف بشری دیگر نیز صاحبان معرفت را به تلاطم خواهند افکند. کلید فهم و قبول این مدعا همانا بررسی تاریخ علم(بویژه انقلابهای علمی) و فرهنگ بشری است.
🔹ب. لازمهی این اصل آن نیست که هر مورد نقضی، همهی بنای علم و فلسفه را بالفعل ویران کند. بلکه مراد این است که آن مورد نقض، بالقوه چنین توانی دارد، و همین امر بالقوه امکان ارتباط متقابل و متعاکس پارههای مختلف معرفت بشری را آشکار میکند.
🔹ج. همچنین عالمان و حکیمان، به مبانی و مناهج فن خویش پایبند و دلبستهاند، از این رو اغلب در مقام حلّ و رفع مشکلات و شبهات، به مبادی دست نمیزنند و بحق محافظه کاری مینمایند. عالمان در غالب موارد انقلاب همه جانبه را روا نمیدارند، بلکه میکوشند تا آنجا که میتوانند، با حفظ مبانی، مشکل پیش آمده را چاره کنند و برای آنکه کشتی معرفتشان را از غرقه شدن نجات بخشند، ابتدا از کالاهای کم بهاتر دل برکنند، و آن کالاها را به دریا بریزند تا بلکه از این راه کشتی علم از هلاکت رهایی یابد و به بذل کالاهای نفیستر حاجت نیفتد.
🔹همچنین عالمان و حکیمان برای حلّ مشکلات فنّ خویش، کمتر از فنون دیگر مدد میجویند، و یا کمتر گناه را به گردن بیگانگان میاندازند و از همین رو، مبتدیان از ربط واقعی و وثیق پارههای مختلف معرف بشری غافل میمانند و نقش آن پارههای گوناگون را در ایجاد مشکل، یا ربط آنها را با مشکل در نمییابند. امّا هنگامیکه در علم انقلابی رخ میدهد و جمیع مبانی و مناهج معتمد پیشین، مورد سو ء ظن قرار میگیرند، آن گاه است که چشمها بر روی این پیوندهای وثیق و وسیع در میان شاخههای مختلف معارف گشوده میشود.
🔹بنابراین اشتباهی که در یک فنّ رخ میدهد، چه بسا درس خود را در فنّ دیگر به ما بیاموزد. یعنی کشف یک خطای علمیگاه به کشف خطایی فلسفی (و گاه کلامیو تاریخی) میانجامد و بر عکس.
🔹و. برای روشنتر شدن مطلب، برای مثال فرض کنیم که یکی احکام طبیعت شناسی ارسطویی ابطال گردد. این ابطال به هیچ رو در حدّ همان یک حکم محدود نمیماند، زیرا مگر یک حکم باطل در طبیعیات، فرزند روش و مبانی باطل نیست؟ و مگر به شیوهی خاصی و از مبادی خاصی استنتاج نشده است؟ پس چرا باید فقط همان حکم را باطل دانست و از بطلان روش و مبانی خبر نگرفت؟ به علاوه مگر آن مبانی و روش خود مورد تصویب فلسفهی مابعدالطبیعه و معرفتشناسی ارسطویی نیستند، پس اگر در آنها خللی هست، لاجرم به خللی در مابعدالطبیعه و معرفتشناسی ارسطوئی قدرت آن را دارد که مابعدالطبیعهی وی را به لرزه در آورد. و این قدرت البته در آن حکم خاص منحصر نمیباشد.
#پرونده_نخست
#لب_لباب
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه دوم
🔸دین چیست؟
امروزه هیچ عالم الهیاتی و دین شناس مدعی نیست که می توان تعریف جامع و مانعی از دین داد. الان حدود صدها دین در دنیا وجود دارد. عموم دین شناسان بر این باورند که در همه ادیان یک ماهیت واحدی وجود ندارد. در بین ادیان یک شباهت خانوادگی[۱] وجود دارد. مثلا اگر خدا را عنصر مشترک ادیان بدانیم، میدانیم در بسیاری از ادیان خدا وجود ندارد، از جمله بودیسم. یا نبوت، یا معاد که در ادیانی وجود ندارند.
🔸اما عناصری هست که اشتراک پذیری بیشتری دارند.
▪مثلا در عموم ادیان امر مقدس وجود دارند. البته لزوما نه خدا و ملائکه. حتی یک بت یا درخت یا مکان یا فرد در ادیان مختلف مقدساند. چیزهای حرام نیز به این مقدسات ارتباط دارند. چیز های مقدس حریم و حرمتی دارند و در برخورد با مقدسات ، حرامها مطرح است.
▪مفهوم عبادت هم در بسیاری ادیان مشترک است. وقتی چیزی که مقدس میشماریم، مفهوم عبادت و عبودیت مطرح میشود.
▪مفهوم شرم در مقابل امور مقدس.
🔸یک نکته مهم دیگر این است که؛ همه ادیان یک پکیج دارند و نمی توان گزیده ای از آن انتخاب کرد و خود را دیندار آن دین دانست. همین هم مسئله است چون اگر میشد بنظر مان خوب و بد دین را جدا کنیم و خوبها را بپذیریم و بدها را دور برزیم، دیگر مشکلی نبود. ولی اینطور نیست. دشواریها از این جنس است که بعدا به آن میپردازیم. این با علم فرق دارد، با فلسفه فرق دارد که می توان گزینشی با آنها برخورد کرد.
🔸تعریف دستکم دو نوع است. تعریف ساختاری و تعریف کاربردی. مثلا تعریف ساختاری چاقو: چیزی است که دسته دارد ، تیغه دارد. تعریف کاربردی: چیزی است که با آن می توان برید.
🔻تعریفهای ساختاری دین
🔸تعریف ِشلایر ماخر[۲]
او میگوید، اصل تجربه دینی ، تجربه اتکا است. وقتی بفهمید که مستقل نیستید بلکه متکی بیک موجودی هستید ، این یک تجربه دینی است. اینکه درک شود که زیر پای شخص خالی است و باید به وجودی متکی باشد. بدنبال این تجربه، یک اخلاقی حاصل میشود، که شخص با نسبت به آن مقوم هستی رفتاری خاص پیش میگیرد، و بدنبال آن یک فقه حاصل میشود که قانون است.
قانون حداقل اخلاق است. اخلاق دینی و فقه، تجربه دینی را حفظ می کند یا فضا را برای حصول آن آماده می کند. مغز هسته ، آن تجربه است و قشر و پوست آن اخلاق و فقه است.
🔸تعریف رودلوف اوتو[۳]؛ ایشان گفته است دین امر قدسی است. همان جمال وجلال امر مقدس است.
🔸آقای پل تیلیش[۴] در تعریف دین گفته است: "دین واپسین و آخرین دغدغه آدمی است". ما در زندگی دغدغه های گوناگون در سطوح مختلف داریم. مثلا دغدغه روز مره از جمله آب و نان. از آن بالاتر دغدغه صحت و سلامت. از آن بالاتر دغدغه مرگ. البته مرگ یکی از دغدغه های جدی و اصیل آدمی است. بقول هایدگر ، انسان وجود معطوف به مرگ است. فراتر از دغدغه مرگ ، دغدغه سعادت است. آیا پس از مرگ خبری هست؟ آیا سعادت و شقاوتی معنی دارد؟
🔸آقای پل تیلیش میگوید دین به واپسین دغدغه های آدمی می پردازد. پس تعریف دین و خلاصه کردن آن در احکام فقهی ساده ، درست نیست. فقه میتواند جزو دین باشد ، ولی تعریف دین به اینها منوط نمیشه.
🔸من به سخن پل تیلیش چیزی اضافه می کنم یا تعبیری متفاوت می کنم. آدم دیندار با "بی نهایت" مواجه شده وامور محدود زود گذر او را اشباع نمی کند.
🔸آدمی که به یک تحسین امروز دلخوش میکند، این زندگی دینی نیست. این زیستن در همینجا و اکنون است. این معنی دقیق "سکولاریزم" است. یعنی "اینجا" و "اکنون". "اینجا" ممکنه خونه یا کشور من باشه، و "اکنون" ممکنه امسال باشه.
🔸آدمها از این زاویه سه دسته اند.
▪آدمیانی که با بی نهایت کاری ندارند.
▪آدمیانی که با فکر و ذهن با بی نهایت برخورد دارند، که فیلسوفان هستند.
▪ آدمیانی که در بی نهایت زندگی می کنند. میدانند در یک ازلیت و ابدیت هستند. این دینداری است. چنین تجربه ای از آن نوادری است. البته آن نوادر چنین تجربه ای را با دیگران در میان می گذارند.
_____پ.ن
۱. ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی نظریه شباهت خانوادگی را مطرح کرده و امروزه این نظریه از مهمترین رقیبان ذاتگرایی به شمار میرود.
۲. فیلسوف آلمانی (Friedrich Schleiermacher)؛ آثارش در زمینه هرمنوتیک ادیان معروف است.
۳. فیلسوف آلمانی(Rudolf Otto)؛ صاحب کتابی به نام "امر قدسی"
۴. الاهیدان آلمانی (Paul Tillich).
#سلوک_دیندارانه
#خلاصه_جلسات
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
4_137545773603619979.mp3
1.13M
📚غزلیات شمس تبریزی
🎙عبدالکریم سروش
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
از آتشش نسوزی و ز باد ایمنی
ای چرخ آسیا ز چه آب است گردشت
آخر یکی بگو که چه دولاب آهنی
از گردشی کنار زمین چون ارم کنی
وز گردشی دگر چه درختان که برکنی
شمعی است آفتاب و تو پروانهای به فعل
پروانه وار گرد چنین شمع میتنی
پوشیدهای چو حاج تو احرام نیلگون
چون حاج گرد کعبه طوافی همیکنی
حق گفت ایمن است هر آن کو به حج رسید
ای چرخ حق گزار ز آفات ایمنی
جمله بهانههاست که عشق است هر چه هست
خانه خداست عشق و تو در خانه ساکنی
زین بیش مینگویم و امکان گفت نیست
والله چه نکتههاست در این سینه گفتنی
#آخر_هفته_با_مولانا
#غزلیات_شمس
#مولانا
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۳)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-6⃣ربط از طریق مسئلهزایی:
🔹الف. علوم با مسئله رشد میکنند، و بلکه از مسئله تنفس میکنند. اگر در یک علم مسئلهای پدید نیامد، آن علم حیات و تحرک خود را از دست خواهد داد. مسائل فقط در درون خود علم پدید نمیآیند، بلکه گاه در عرصههایی بس دور دست زاده و پرورده میشوند و در برابر صاحب علم مینشینند و از وی حلّ و تدبیر میطلبند. در اینجا سخن از نیاز یک دانش به دانش دیگر نیست، سخن از پاسخ دادن معضلهای است که در اثر رشد و تحّول دانشهای دیگر، در خود این دانش افتاده است.
🔹ب. پیشینیان نسبت علوم با فلسفه را تنها در این میدانستند که علم میتواند صغرای قیاسات فلسفی واقع شود. امّا نسبت میان علم و فلسفه در این امر خلاصه نمیشود. علم میتواند برای فلسفه مسئله بیافریند و از این راه فلسفه را به تکاپو و پویایی جدید وا دارد.
🔹در تاریخ فرهنگ اسلامیتاکنون عرفان(و گاهی شریعت) برای فلسفه مسئله آفرینی میکردهاند و علم کمتر چنین نقشی ایفا مینموده است. امّا امروز علم نیز به جد در این میدان پا نهاده است.
🔹برای مثال، نظریهی تکامل زیستی داروین که دستاوردی در عرصهی علوم محسوب میگردد، بسی مسائل در عرصهی علوم تجربی، فلسفه، کلام و معرفتشناسی آفریده است. این نظریه پیش از همه، متکلمان و به تبع آنها، معرفت دینی را به تکاپو و واکنش انگیخته است. این نظریه هم تفسیر متون دینی را عوض کرد و هم در تقریر برهان نظم خلل افکند، لکن از این حدّ بسی فراتر رفت و به حوزهی اخلاق نیز وارد شد و «اخلاق تکاملی» را بنیاد نهاد، داروینیسم اجتماعی را پدید آورد، و به این ترتیب پشتوانهی نوینی برای نحلههای قدرت پرست فراهم کرد. حتّی نژادپرستی نیز از آن بیبهره نماند و فلسفهی ترکیبی «هربرت اسپنسر» نیز از آن نصیب وافر یافت. «معرفتشناسی تکاملی» نیز از ثمرات جدید این نظریه است.
🔹همچنین، امروزه بحث از هوش مصنوعی، یا ساختن موجود زنده و نظایر اینها که همگی خاستگاه علمیدارند، بسی مسائل فلسفی و کلامیپدید آوردهاند که هیچ فیلسوف متفکّری نمیتواند از تأمل دربارهی آنها سر باز زند. از سوی دیگر انسان شناسی علوم انسانی نیز از دستاوردهای علمیای است که فیلسوفان را به تأملات تازه در باب انسان وا میدارد. یعنی نه فقط علم به طبیعت که علم به انسان و جامعه و تاریخ نیز به تحدّی آمده و مسائل تازهای را به دنبال خود آفریدهاند. فلسفه ای که به این گونه پرسشهای جدید پاسخ گوید البته به قرار پیشین نخواهد ماند و ترکیب و هیئت تازهای خواهد یافت، و چون علم و فلسفه دیگرگون شوند، بدون تردید معرفت دینی نیز به این دگرگونی پاسخ خواهد داد و برای مثال، انسان شریعت با انسان علوم و فلسفه، تلائم و توازن خواهد یافت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه سوم
🔻پیش از ورود به بحث تعاریف کارکردی دین سه نکته را بیان میکنم؛
1⃣ در قرن نوزدهم فیلسوفی ظهور کرد بنام سورن کیرکگور. برای کیرکگور مسئله دین، به مفهوم ایمان منتهی میشد، نه مفهوم عقیده. جدایی این دو (ایمان و عقیده ) کشف نیکویی بود. ایمان چیزی است که به شخص یک وجود تازه می دهد. اعتقاد به شخص یک عقلانیت و ذهنیت تازه می دهد. خلاصه رای کرکگارد این بود که ایمان برتر از اخلاق است. این حرف بسیار مناقشه برانگیز بوده و هست. از کجا او به این رسید، از تامل در داستان ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل. کار ابراهیم از نظر اصول اخلاقی کاملا مردود است، ولی ایمان ابراهیم او را به چنین کاری سوق داد. از نظر او ایمان یعنی جهشی در تاریکی. اگر عقلا همه چی مشخص است، ایمان جایی ندارد، در تاریکی و در ندانستن است که ایمان ظهور می کند.
2⃣ مولانا در دفتر سوم داستانی دارد در مورد اهل صبا. اهل صبا پیامبران و معجزاتشون را انکار می کردند. اما نکته دیگر و اشکال دیگری هم به انبیا می گرفتند.
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
این حرف خیلی مهمی است. قصه مرگ در همه ادیان مهم است. اینکه جهان جدید می کوشد مردم بیاد مرگ نباشند، این از عوارض مدرنیته است. در ادیان دو ابزار است برای فرو نشاندن سرکشی های نفس آدمی، یکی خدا و دیگری مرگ. خدا در همه ادیان نیست، ولی مرگ و مفهوم آن جزو ارکان ادیان مهم جهان هست.
3⃣نکته دیگر از یک فیلسوف انگلیسی بنام والتر استیس نقل کنم در مورد توجه به وجه دیگری از دین. قائل بودن به غایت دار بودن جهان، یکی از ارکان ادیان است. داروین که تئوریش را مطرح کرد، ظاهرش با ظاهر کتاب مقدس منافات داشت، مثلا عمر چند صد میلیون ساله زمین در مقابل عمر چند هزار ساله زمین به استناد به کتاب مقدس. تلقی دنیا در ظاهر ادیان، یک دنیای کوچک با عمری کوتاه بوده و یک آینده نسبتا معین. اما مسئله مهم ، حذف غایت و هدف بود که در تئوری داروین هست. انسان و دیگر موجودات بر اثر تصادف و انتخاب طبیعی بوجود آمده اند. نه انسان موجود کاملی است ، نه موجودات دیگر کامل بودند و نه روند پیدایش بی نقص بوده. بسیار روند کج و معوجی بوده و طبق انتخاب طبیعی، موجودات مقاوم مانده اند و بقیه حذف شده اند. و میشد اینگونه نشود و طور دیگر بشود. Order out of chaos اینکه جهان غایتی نداره ، خیلی ضد دینی است، ولی علوم جدید این را به ما القا می کنند، و اندیشه علمی بسیار جهان را سکولار کرده است.
🔸در مورد تعاریف کارکردی دین، از ناقدان دین شروع میکنم، از لودویک فویرباخ. او یک ملحد مهم آلمانی است. من آثار او را یکبار در ایران تدریس کردم که فکر کنم اولین بار و آخرین بار بود.
🔸یک کتاب مهم او بنام "جوهر مسیحیت" The Essence of Christianity است. فویر باخ در آن کتاب ، طرح عجیبی دارد. هر آنچه در ادیان آمده در باب انسان و خدا و جهان میگوید درست است، ولی وارونه معنا میکند. چنان معنا میکند که بکار او میآید. مثلا جمله معروف "هر کس خود را بشناسد ، خدا را شناخته"، او میگوید این درست است چون ما خودمان خداییم. ادیان آدرس اشتباه دادهاند. ما خود خداییم. در آسمانها دنبال خدا نگردید.
🔸فویرباخ میگفت کارکرد دین، از خود بیگانگی انسان است. دین باعث شده خود را درست نبینیم و نشناسیم. هگل میگفت وقتی آدم از بهشت رانده شد، از خود واقعیش جدا شد، و مسیح آمد تا خود واقعی را نشان انسان بدهد. فویر باخ شاگرد هگل بود ، ولی این مفهوم را وارونه کرد.
🔸مارکس حرف فویر باخ را قبول میکرد که دین منشا از خود بیگانگی انسان است و انسانها اشتباه کردهاند، ولی میگفت باید توضیح داد چرا انسان این اشتباه رو کرد و چرا این اشتباه اینقدر پایدار شده ، که با هزاران بار توضیح هم انسان باین مشکل خود پی نمیبرد. مارکس وقت چندانی برای رد دین مصروف نکرد. او بدنبال ریشه یابی بود و میگفت باید شرایط اجتماعی را اصلاح کرد تا بروز نکند. او راه حل را انقلاب ، انقلاب اجتماعی و انقلاب در روابط تولیدی می دانست.
#سلوک_دیندارانه
#خلاصه_جلسات
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۴)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-6⃣ ربط دیالوگی:
🔹الف. در میان مجموع معارف، دیالوگی مستمر برقرار است. یعنی معارف و علوم مختلف در برابر یکدیگر پرسشهایی مینهند و از یکدیگر پاسخ میطلبند. در ربط از طریق مسئله زایی، رشد و تأثیر معارف، سبب میگردید که در خود یک علم خاص پرسشی پدید آید. امّا در ربط دیالوگی، علم به پرسشهایی پاسخ میدهد که در معارف دیگر پدید آمده است، نه به پرسشهای درونی خود.
🔹ب. پرسشهایی که یک علم در برابر علم دیگر مینهد، منطقاً زایندهی پاسخهای آن علم دوم نیست. به یک پرسش، میتوان پاسخهای مثبت و منفی بسیار متنوعی داد. با این همه البته هر سخنی هم پاسخ هر پرسشی نیست. برای مثال اگر از حال کسی پرسیده شود، میتواند در پاسخ بگوید: تندرستم، بیمارم، ملولم، شادمانم، خستهام، وامدارم، از تفقد شما سپاسگزارم و... امّا هیچ گاه نمیتوان در پاسخ آن پرسش گفت که امروز روز جمعه است! پاسخهای نخستین، علی رغم تنوّع و تفاوتشان، همه با پرسشها متناسباند، امّا آن پاسخ آخرین، با سؤال نامربوط است. این ربط و بیربطی همان است که پیوند دیالوگی خواندهایم. دو مقدمهی یک قیاس معتبر جز یک نتیجه نمیزایند، امّا یک سؤال، دهها پاسخ (متخالف) را میزاید که همه با وی مناسباند.
🔹ج. در عرصهی معارف نیز پارهای از علوم، گویی به پرسشهای پارهای از علوم دیگر پاسخ میگویند، و به عبارت بهتر، نیاز آنها را بر میآورند. در نتیجه رشد یکی با رشد دیگری تناسب تام مییابد.
🔹برای مثال، در تاریخ علم همکاری و دیالوگ ریاضیات و فیزیک نیوتونی از نمونههای روشن محسوب میشود. موّرخان علم نوشتهاند که نیوتون اعلام قانون جاذبهی خود را تا بیست سال پس از کشف آن به تأخیر انداخت. چرا که میخواست ریاضیات مناسب با فیزیک جدید را خود بسازد و بپردازد تا به آن وسیله بتواند زمین را بسان جرمیجمع آمده در یک نقطه در نظر آورد و آن را در محاسبات خود به کار گیرد. آنالیز کلاسیک بینهایت کوچکها دستاوردی در عرصهی ریاضیات بود که به نیاز علم نیوتونی پاسخ گفت. به این ترتیب ظهور نیازی در یک علم، به بسط علم دیگر انجامید و این بسط نیز به نوبهی خود به بسط علم نخستین کمک کرد.
🔹امروزه تحقیقات متوازن و مرتبطی که در علوم مختلف، نظیر زیست شناسی، نجوم، فیزیک، شیمی، ریاضی، اقتصاد، جامعه شناسی و... صورت میپذیرد، گواهان صادقی بر پیوند دیالوگی میان علوم هستند. همچنین سیر تاریخی و متوازن علوم، شهادت میدهد که به راه افتادن یک علم، علوم دیگر را نیز تدریجاً به دنبال خود کشانده است و با خود هم سطح کرده است. داستان دیالوگ در معرفتهای درجهی دوم از این هم واضحتر است: معارف درجهی دوم با معارف درجهی اوّل گفتگویی دوستانه و نزدیک دارند و برهم تأثیر عمیق میگذارند.
🔹د. این دیالوگ، میان معرفت دینی و معارف بشری دیگر نیز برقرار است. یعنی دانشهای بشری به طور سیستماتیک، پرسشهایی در برابر شریعت مینهند و از آن پاسخ میطلبند. این سؤالات منطقاً زایندهی پاسخها نیستند، بلکه محرک کاوش و گزینشاند و به دلیل سیستماتیک بودنشان، سامان بخش و آرایندهی پاسخ هستند. لذا پرسشها دو نقش اساسی ایفا میکنند: نقش زایندگی و آرایندگی. و شریعت با پاسخ دادن (یا ندادن) به آن پرسشها، مضمون و غنای خود را آشکارتر میکند و خود را بهتر مینمایاند. معرفت دینی هم که مجموعهی همین گونه پاسخهاست، به تناسب سؤالات مطروحه، هندسه و سامان ویژهای مییابد. از سوی دیگر سؤالات هر عصر، فرزند دانشهای آن عصرند و تا پیش از بلوغ علمی عصر، ممکن نیست که به خاطر کسی بگذرند. و چون دانشها نوشوندهاند، لذا پرسشها و به تبع آنها پاسخهای شریعت به آن پرسشها نیز نو میشوند. از این رو معرفت دینی در نوشوندگی مستمر خواهد بود. در این دیالوگ، هم پاسخ یافتن پارهای از پرسشها و هم پاسخ نیافتن پارهای از آنها، هر دو نکته آموز و معرفت بخش است. برای معرفت شناسان و معنی دانان، صدا و سکوت شریعت، هر دو معنی دار است، و هرکدام در شناساندن خصلت و هویت دین سهمی وافر دارند.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
4_5816481395005982199.mp3
21.51M
❇️بخشی از سخنرانی دکتر سروش درباب امام علی سلام الله علیه
🍃میلاد امام علی بر تمام مسلمانان مبارک!
#میلاد_امام_علی
#دکتر_سروش
#مناسبتی
@abdolkarimsoroush
🔆 سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه چهارم
🔸میرسیم به آرای نیچه درباب دیانت. نیچه دوران خود را دوران بحران ارزشها میدید. بسیار هوشمند و با قلمی نافذ بود. خیلیها خواستند ردپای فاشیست و نازیست را در آرای نیچه بیابند، زیرا او قائل به ابر مرد بود. البته برخی حرفهاش بی ارتباط با تاریخ آلمان و دوران هیتلر نیست. امثال نیچه خدا را برداشتند و انسان را جای او نشاندند.
🔸 در سخن نیچه یهودیت و حتی مسیحیت هم زیر نقد است. میگوید مسیحیت را یهودیها ساختند. البته این حرف از نظر تاریخی درست است، چون یهودیها مسیح را یک مصلح دینی یهود میدانستند. البته مسیح سعی در اصلاح فقه و قانون یهود داشت که همین باعث شد روحانیت یهود علیه او بشوند.
🔸 در مسیحیت حدود 4 قرن طول کشید تا ساختار اصول عقاید مسیحیت شکل بگیرد. در نشست تعداد زیادی از اسقفها در قرن 4 در ترکیه بود که این اعتقاد شکل گرفت که عیسی زاده خدا و پسر خداست، نه آنکه مخلوق خدا باشد. البته امروزه عده ای می خواهند این حرف را تلطیف کنند، و میگویند مسیح به اعتقاد خودش زادهی انسان است. همین قضایا البته باعث فرقه فرقه شدن مسیحیت شد. کلام مسیحیت بسیار پیچیده تر از کلام اسلام است. آنقدر ابهام و تاریکی و اختلاف نظر هست. بسیار سعی کرده اند ظرافت کلامی و لغوی در کلام مسیحی باشد و همین باعث شده که آنرا مبهم و پیچیده کند.
🔸 نیچه میراث دار این تاریخ یهودیت و مسیحیت بوده. نیچه میگفت خلق و خوی بنده پروری و زیر دست بودن به مسیحیت رخنه کرده است و دین مسیحیت، دین گوسفندی است. به همین علت مسیحیت را نمیپسندید و آنرا اخلاقی نمیدانست چون دین آقا پرور نیست، برده پرور است.
🔸نیچه جملهای دارد که بسیار معروف است: " خدا مرده است" در داستان افسانه گونهای در کتاب "حکمت شادان" از قول یک دیوانه که با فانوس به دنبال خدا میگشت، میگوید: ما خدا را کشتهایم و کلیساها مقبره خدا هستند.
🔸منظور از خدا مرده است این نیست که دیگر کسی به خدا باور ندارد بلکه منظور اینست که خدا در روح و روان مردم مرده است، نقش پیشین خود را بازی نمی کند، پشتوانه ارزشها نیست، هر چند انسان دیندار باشد. البته او اعتقادی به وجود خدا نداشت. نمیگفت یک موقع خدا بوده و زنده بوده. میگفت ما خدا را خلق کرده بودیم ولی او را کشته ایم، و نقش پیشین او را گرفته ایم.
🔸جمله کلیدی نیچه این است: "اگر کلیساها مقبره و مزار خداوند نیستند پس چیستند؟!" برخلاف اعتقاد مومنان که کلیساها، مساجد و این اماکن را زنده کننده یاد خدا می دانند.
🔸اینکه نیچه می گفت خدا وجود ندارد، یا خدا مرده است، یا خدا را کشته ایم، وصف بحران ارزشی آن زمان اروپا بود. یک آینده بینی درخشان است از جانب یک فیلسوف، که انسانها میخواهند خدا بشوند و دین دیگر ارزش و جایگاه سابق را ندارد، و اروپا در یک نهیلیسم فرو میرود.
🔸"نهیلیسم" اصطلاح نیچه است، که آنرا از ارزش تهی شدن جامعه اروپا می دانست و علاج این امر را ظهور یک ابر مرد میدانست، شخصی که هم فیلسوف باشد، هم شاعر باشد و هم قدیس میگویند هیتلر از گفتههای نیچه درس گرفته و متاثر بود.
🔸نیچه با مسیح اصلا خوب نبود ولی محمد را خیلی میپسندید، میگفت محمد از قدرت رویگردان نبود، و او اخلاق برده پرور را کنار گذاشت و اخلاق آقایی و قدرت را پیش گرفت.
🔸در مدرنیته، انسانی که برای خود ارزش قائل است و یک غرور انسانی برای انسان بودنش دارد و رای نظر خود را مخفی نمی کند، اینها ارزشمند است ، و با نظر نیچه در اینمورد سازگار است.
#سلوک_دیندارانه
#عبدالکریم_سروش
#خلاصه_جلسات
@abdolkarimsoroush
🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۲۵)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
1⃣2⃣همانطور که اشاره شد، معارف بشری غیر دینی از راههای زیر به غنای فهم دینی و عمیقتر شدن آن مدد میرسانند:
1⃣2⃣-1⃣ آدمیان با بهتر شناختن جهان متکلم (که در عرصهی دین، خداوند است) کلام وی را نیز بهتر در مییابند.
1⃣2⃣-2⃣ دلایل و پیش فرضهایی که قبول یک مدعا را تجویز میکنند، در فهم آن مدعا نیز مؤثرند. لذا یکی از عوامل فهم بهتر، تعدد طرق اثبات است. برای مثال خدایی که از طریق برهان صدیقین شناخته میشود، با خدایی که از طریق برهان نظم شناخته میگردد، تفاوت دارد. و به تعبیر صحیحتر، این دو برهان دو درک از مدعای«خدایی هست» را به ما افاده میکنند، و روی هم، به فهم بهتر وجود باری کمک میکنند.
🔹آگاهی از تاریخچهی مسائل و بستر تولّد تاریخی آنها نیز از همین مقوله است. مهمترین خدمت تاریخ معرفت، آن است که به درک بهتر مسائل معرفتی مدد میرساند. مطالعهی پیشینهی یک امر و توجه به رشد تاریخی آن مسئله و فهم انگیزههای تولّد آن، در فهم خود مسئله و کشف راه حلهای محتمل آن تأثیر جدّی دارند. تاریخ هر علم پارهای از آن علم و بل عین آن علم است، و هیچ معرفتی در آرای امروزینش محصور نمیشود. بهتر فهمیدن یک موجود تاریخی (اعم از موجود معرفتی یا خارجی) مستلزم بهتر دیدن آن، و بهتر دیدن آن همانا رجوع به سرگذشت آن موجود است.
1⃣2⃣-3⃣معارف بشری غیر دینی به عبارات و مفردات وارد در شریعت معنای تازه میبخشند، و فهم دینداران از آن تصورات و تصدیقات را عمیقتر مینمایند. عبارات و مفردات گرسنهی معانی هستند نه آبستن آنها. و معانی، مسبوق و مصبوغ به تئوری میباشند. بنابراین اگر تئوریها تدریجاً بهتر و عمیقتر و واقع نماتر گردند، درک ما نیز از جملهی واحد یا تصّور واحد عمیقتر و بهتر خواهد شد و بخصوص مفاهیم منتزع و عامیچون «زمان»، «علیت»، «عقل» و... از تئوریهای مربوط به آنها تأثیر بسیار میپذیرند.
🔻معانی الفاظ و عبارات دست کم به دو روش زیر تحّول و عمق مییابند:
🔹الف. تطبیق کلّیهای بیشتر بر موضوع شناخت(مفردات و تصدیقات): اگر موضوع شناخت تحت کلّی دیگر یا تحت کلّی عامتری درآید، نسبت به آن موضوع، شناخت عمیقتری حاصل میشود. به بیان دیگر اگر بتوان بر موضوع شناخت، کلّیهای بیشتری را تطبیق کرد، آن موضوع با موضوعات دیگر (که پیشتر بیگانه به نظر میرسیدند) همنشین میشود، و به این ترتیب فهم عمیقتری از آن به دست میآید.
🔹ب. تحویل: روش تحویل تا حدّی به روش پیشین نزدیک است. در این روش امری را به امر دیگر تحویل میدهند. به بیان دیگر معانی عمیق تازه را به جای معانی قشری پیشین مینشانند. اصولاً جهان جدید از آن حیث با دنیای پیشینیان متفاوت است که دنیای امروز فرد و مصداق کلّیهای دیگری غیر از کلّیهای گذشته است.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
⭕️ دین و قدرت | نقد و پاسخ
🔻نقد آیتالله علیدوست با عنوان "دین و حکمت"
https://www.hawzahnews.com/news/945286/نقد-آیت-الله-علیدوست-بر-سخنان-دکتر-سروش-با-عنوان-دین-و-قدرت
🔻پاسخ دکتر سروش با عنوان "بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند"
https://neeloofar.org/1399/12/17/161299/
#علیدوست
#دکتر_سروش
#نقد_سروش
#پاسخ_به_منتقدین
#دین_و_قدرت
@abdolkarimsoroush
هدایت شده از عبدالکریم سروش
🍃💐🌸🌹🌼🌿🌷🌺
🥀🍃☘🌺💐🌹
🌸🍀🌷🌼
🌺🌿
🌼
شعری از دکتر سروش در مدح رسول الله
خرد آن پایه ندارد که برو پاى گذاری
بختیارى تو و بر مرکب اقبال سوارى
چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
نور پایى که چنین با دگران فاصله دارى
لیله القدر وصال تو چه فرخنده شبى بود
تا چه دیدى که چنین مستى و پرشور و شرارى
شعله در خرمن تاریکى تاریخ فکندى
چشم بیدار زمان بودى و خسبیده به غارى
از اشارات تو روشن شده چشمان بشارت
طرفه فانوسى و آویخته بر طرفه منارى
نه دل من طرب آلود نگاه و نفس توست
از نگاه و نفست حق به طرب آمده، آرى
به شفاخانه قانون تو افتاد نجاتم
کیمیایى است سعادت ز فتوحات تو جارى
اى غزلوارهی پایانى دیوان نبوت
حجت بالغهی شاعرى حضرت بارى
دولتى! اختر اقبال بلندى که بخندى
رحمتى! سینه آبستن ابرى که ببارى
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنانى
کوثر خلد نشان سدرهى معراج تبارى
مژدهاى، اختر سعدى، جرسى، نعرهى رعدى
آفتابى، سحرى، خندهی صبح شب تارى
یوسفستان جمالى، هنرستان خیالى
شکرستان وصالى، ز شکر شور برآرى
روح عشقى، هنرى، خمر خرابات طهورى
نفحات شب قدرى، نفس سبز بهارى
همه اقطار گرفتى، همه آفاق گشودى
به جهادى و مدادى و کتابى و شعارى
توسن تجربه، اى فاتح آفاق تجرد
در شب واقعه راندى ز مدارى به مدارى
ز سوادى به خیالى، ز خیالى به هلالى
پاى پر آبله جبریل و تو چالاک سوارى
بال در بال ملائک به تماشاى رسولان
طائر گلشن قدسى تو و خود عین مطارى
به تجمل بگذشتى به جلالت بنشستى
بر چنان خوان کریمى و چنان خیل کبارى
میهمان حرم ستر و عفاف ملکوتى
در تماشاگه رازى و تماشاگر یارى
با ظلومان و جهولان و منوعان و جزوعان
مهربان باش چو بر حمل امانت بگمارى
تو بر ارکان شریعت نزدى سقف معیشت
سیر چشمى تو، رسالت ز تجارت نشمارى
به خدایى که تو را شاهد سوگند قلم کرد
که حریفان قلم را به فقیهان نسپارى
#دکتر_سروش
#رسول_الله
#مناسبتی
🌸@abdolkarimsoroush
🍃🥀
💐🍀🌷🍃
🍀🌹🍃🌺🌿🌼
🥀🌱🌸🍀🌷🍃🌺🌹
عید کردن برای یک مومن چیزی جز نو کردن جامه ایمان نیست
به هیچ چیز کهنه نباید رضایت داد
حتی به ایمان کهنه، حتی به هدایت کهنه و حتی به خدای کهنه
آدمى وقتى نو میشود، دو عنصر در او باید نو شود. در آن صورت است که معناى عید به تمام معنا محقق میشود:
یکى اینکه اندیشههاى او نو شود
دیگر آنکه انگیزههاى او نو بشود
آنهایى که میخواهند عید حقیقى را در خود تجربه کنند، به درون خودشان مراجعه کنند و سراغ این عنصرهاى مهم ساختارى آدمى بروند و آنها را نو کنند.
#عبدالکریم_سروش
#مناسبتی
#نو_شدن
🍃سال نو مبارک!
@abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه پنجم
🔸یکی از اندیشههای مهم جدید، مسئله سکولاریسم است. سکولار از ریشه یونانی است به معنی اینجا و اکنون. نه نگاه به آینده دارد و نه نگاه به بالا. یعنی معاد و قیامت "نه"، ماورا الطبیعه هم "نه".
🔸این "نه" ها به معنی نفی آنها نبود بلکه به معنی غفلت یا عدم توجه و یا جدی نگرفتن آنها بوده. کاری نداریم که ماورالطبیعه هست یا نه. کاری نداریم معادی هست یا نه. به حساب نمیآوریم. ماییم و این جهان و این زمان. تمام همتمان هم مصروف زندگی این جهانی است. این هسته سکولاریسم است.
🔸ترجمه کلمه سکولاریسم در زبانهای دیگر دچار مشکل شده است. عربها یک کلمه جایگزین کردند با نام "عِلمانیت". یک مصدر جعلی از عِلم. بعد آمدن گفتن "عَلمانیت" بهتر است و از عالم میاد نه عِلم. دومی مفهوم تر است ، یعنی توجه به این عالم. البته که از دوران روشنگری، عِلم در خدمت این عالم بوده و هست. من شخصاً به اعراب کلمه " دهرمه" را پیشنهاد کردم. دهر به معنای این زمان که البته در نوشته های عربی کمتر استفاده شده. در فارسی می توان "دهری" ترجمه کرد، ولی واژه "گیتیانه" از گیتی هم ترجمه کردهاند، که جا نیافتاده. سکولاریسم در متون فارسی بیشتر متداول است، و خوبست همینطور هم بماند چون سکولاریسم فرزند مسیحیت غربی است.
🔸یکی از اشتباهات اینست که مدرنیته و سکولاریته را یکی میگیرند. این دو همراهیشان بالعرض بوده نه بالذات، و در تاریخ اتفاقا در کنار هم نشستهاند.
🔸گفتیم سکولاریسم توجه تام است به این جهان و بیتوجه است به جهان دیگر. خوب چه کسی بدنبال معرفی جهانهای دیگر بود؟ دین از جهانهای دیگر سخن میگوید. جهان پس از مرگ و قیامت. اینگونه سکولاریسم در تقابل با دین است چون همّ خود را فقط معطوف میکند به این جهان و زندگی این جهانی. به این ترتیب سکولاریسم در راستای رهایی از دین و رفته رفته به معنای ضدیت و نزاع با دین شناخته شد.
این معنای دوم به سکولاریسم militant یا سکولاریسم ستیزهگر شناخته میشود، و این در برخی کشورهای اروپایی بخصوص فرانسه دیده میشود.
🔸یک اشتباه جامعه شناسان این بود که میگفتند دین رو به زوال است و لذا سکولاریسم ابتدایی خیلی به دین کاری نداشت چون پیش بینی میکرد دین خود بخود زائل شدنی است. ولی بعد از آنکه دیدند نه تنها دین از بین نرفته بلکه از جهاتی دو مرتبه خودنمائی میکند، لذا سکولارهایی به مقابله با دین پرداختند. یکی از مثالهای خودنمائی دین، انقلاب ایران بود. حالا درست یا نادرست، انقلاب اسلامی در ایران بوقوع پیوست و ایران و منطقه را تحت تأثیر قرار داد که زنگ خطری بود برای سکولاریسم.
🔸اکنون نحوه گفتار و تفکر سکولارها تغییر کرده. آقای هابرماس، از تئوریسینهای مهم سکولاریته، مخالف اسلام حتی عرفان اسلامی بود و میگفت تمام جنبههای اسلام بنیادگرا است. هابرماس بعداً تئوری پس از سکولاریته را داد و مطرح کرد که آرمان ابتدائی، سکولاریته بود ولی باید به جامعه پس از سکولاریته برویم. در این نظریه میگوید جامعه آینده ما نمیتواند سکولار باشد و دین حرفهایی برای گفتن دارد و این حرفها را باید در معرض جامعه قرار داد و این جامعه پُست سکولار است. جامعهای که نه سکولار است و نه دینی. جامعهای که دین و سکولاریته با هم همکاری می کنند. و این تئوری مورد استقبال جامعه شناسان قرار گرفته و بسیاری آن را به سکولاریته قبلی ترجیح میدهند چون قبلی یک سکولاریسم دگم بود.
#سلوک_دیندارانه
#عبدالکریم_سروش
#خلاصه_جلسات
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۶)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
1⃣2⃣-4⃣ نظریاتی که صاحب نظران عرضه میکنند، وقتی که در قالب زبان تعیّن میپذیرند، و در جامعهی اهل علم مطرح میشوند، وجودی مستقل مییابند و حیاتی تازه را آغاز میکنند. این نظریات هم با نظریات دیگر و هم با حاجات زندگی و معیشت جمعی نسبت و داد و ستد پیدا میکنند و در هر دو عرصه اثر میپذیرند. و از این طریق خود را بهتر و بیشتر نشان میدهند. به بیان دیگر یک نظریه، خود تدریجاً بسط مییابد و آنچه را که در قوّه داشته به فعلیت میرساند و لذا معنی خود را آشکارتر میسازد. امروزه فهم مشرب فلسفی و آرای حکمیدکارت یا کانت یا صدرالدین شیرازی و یا شهاب الدین سهروردی امکان پذیرتر از گذشته است و حتی امروزه جوانب و شؤنی از این آرا و مشارب مکشوف افتاده است که خود بانیان آن آرا از آنها خبر نداشتهاند. این امر از طرق گوناگون حاصل میشود:
الف. توجّه به آثار و پیامدهای نظری و عملی نظریات
🔹برای مثال، پوزیتیویسم و نیز فلسفهی زبانی ویتگنشتاین وارثان یا ادامه دهندگان راه کانت هستند، لذا امروز بهتر میتوان مکنونات و قوّههای مکتب کانت را دریافت. اگزیستانسیالیسم کیرکه گارد نیز ندای خاضع و اسماعیل وار شیفتهی حقّی بود که در بسط تاریخی خود به فریادی رعب آور و ملحدانه بدل گشت و وجدان دینی اروپاییان در قرن حاضر را لرزاند. بواقع امروزه درون مایههای آن بذر نخستین را فقط با ملاحظهی ثمرات تاریخی آن میتوان شناخت.
ب. درآمدن رقبا (تعرف الأشیاء بأضدادها)
🔹یکی از راههای مهّم شناخت بهتر یک نظریه آن است که آن را در مقایسه با نظریات مقابل یا مغایر یا بدیل مورد ملاحظه قرار دهیم. امروزه حکمت مشّا را با توجه به حکمت متعالیه بهتر میتوان شناخت. تا هنگامیکه اصالت وجود صدرایی به میدان نیامده بود، اصالت ماهیت مشّایی معنی و بلکه ظهور آشکاری نداشت. امروزه رشد علم تجربی حتّی درک از فلسفهی متافیزیکی را عمیقتر کرده است. آن کس که معرفت علمی را به درستی نمیشناسد، معرفت فلسفی را نیز آنچنان که باید در نمییابد.
🔹در جوامع دینی، اندیشههای مخالف را «شبهه» مینامند. شبهات اگر به صورت رقیب به میدان آیند، نقش و اثر معرفت شناختی دارند. چرا که به جامعهی دینی میآموزند که میتوان عالم را به گونهی دیگری نیز دید. بسیاری از ملحدین از یک حیث به دین خدمت کردهاند. زیرا نظریات رقیب ایشان سبب شده است که زوایا و اوصاف تفکر دینی بهتر فهم شود.
ج. نقد و جرح
🔹نقد و جرح آرا و نظریات، نه فقط به تشخیص صحیح از سقیم که به فهم بهتر آنها نیز کمک میکنند. نقدها بیش از هر چیز راه ورود را آشکار میکنند. دانستن اینکه یک نظریه از کدام موضع آسیب پذیر است، بسیار مهّم میباشد. این امر وسعت دایرهی معنا و مدلولات آن نظریه را آشکار میکند.
🔹نه فقط راه ابطال که راه احقاق و اثبات یک نظریه نیز در فهم بهتر آن نظریه مؤثر است. برای مثال آدمیوقتی بداند که «نور تاریک» هم وجود دارد و آن از برهم افتادن موجهای نوری حاصل میگردد و موجی بودن نور را تأیید میکند، بهتر معنای موجی بودن نور را درمییابد. بوعلی که میگفت:«عشق هیولا به صورت، سخنی صوفیانه است و من معنی آن را در نمییابم»، یک دلیلش آن بود که راهی برای اثبات و ابطال آن مدعا نمییافت. اگر صوفیان یا حکیمان دلیلی برای آن مدعا آورده بودند و بوعلی آن را تأیید یا تضعیف میکرد، دست کم، به فهم مدعا توفیق مییافت. صدرالدین شیرازی هم که بر آن مدعا برهان اقامه کرد، فهم آن را برای خود و دیگران میسرتر ساخت.
د. به کار گرفتن نظریه در حلّ مسئله
🔹نظریهای را جواب مسئلهای دیدن، فهم بهتری از آن نظریه را نصیب نظریه آموز خواهد کرد. همچنین توفیق در حلّ مسائل، نشانهی آن است که شخص درک عمیقتری از نظریه دارد. کسی که نمیداند در حلّ مسئله از کدام مبانی کمک بگیرد، پیداست که هنوز بر آن مبادی چیره نیست. و کسی که با استفاده از اصول کمتری مسئله ای را حلّ میکند، هم مسئله و هم آن اصول را بهتر میفهمد.
ھ. دانستن نکات بیشتر دربارهی نظریه
🔹فهم بهتر یک نظریه همچنین در گرو دانستن مطالب بیشتر در بارهی آن است. در اینجا دانستن بیشتر به معنای انباشتن ذهن از هرگونه معلومات نیست. بلکه به این معناست که امور بیگانه کنار نهاده شوند و امور مربوط مورد توجه قرار گیرند. البته همان طور که پیشتر بیان شد، «ربط» امری معقول و تئوریک است. بنابراین دانستن بیشتری که به فهم عمیقتر میانجامد، خود از یک نظریه یا نظریات پیشین تغذیه میکند.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
4_5868426722348633067.pdf
1.53M
#نقد_سروش
🔹الاهیات طبیعی شده، متافیزیک سبک و فیزیک سنگین: بررسی و نقد دین شناسی عبدالکریم سروش/ ابوالقاسم فنایی*/ دوفصلنامه دین و دنیای معاصر/ بهار و تابستان ۱۴۰۰
🔹چکیده
این جستار میکوشد برخی از آراء دینشناسانۀ عبدالکریم سروش را در گذر زمان بررسی کند و نشان دهد که وی در صدد طبیعی کردن االهیات، یا به تعبیر جامعتر، طبیعی کردن دین، دینشناسی و دینداری، به نحوی ناموجه و غیر قابل دفاع است. در آغاز طبیعی کردن الاهیات را تعریف، و آن را به دو نوع موجه و ناموجه تقسیم میکنیم؛ و سپس با مرور آراء سروش نشان میدهیم که اولاً چگونه میتوان علیالاصول چنین ویژگیای را به این آراء نسبت داد، و ثانیا به سود این ادعا استدلال خواهیم کرد که الاهیات طبیعی شدۀ سروش هم ناموجه و ناپذیرفتنی است، و هم اهداف او را در طبیعی کردن الاهیات برآورده نمیکند. اما نادرستی الاهیات طبیعی شده سروش نه به معنای نفی ضرورت طبیعی کردن الاهیات است و نه به معنای نادرستی هر خوانشی از الاهیات طبیعی شده؛ بلکه صرفاً بدین معناست که خوانش حداکثری وی از الاهیات طبیعی شده و شیوۀ خاص او در طبیعی کردن الاهیات ناموجه است.
—————
*استادیار دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید، قم، ایران
#دکتر_سروش
#عبدالکریم_سروش
#ابولقاسم_فنایی
#الاهیات_طبیعی
#مقاله
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۷)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز پنجم: معرفت دینی، نسبی و عصری است
2⃣2⃣ فهم و معرفت دینی«نسبی» است.
🔹الف: نسبی بودن فهم دینی مانند نسبی بودن یک نتیجه در یک قیاس است. نتیجهی یک قیاس به مقدماتش منسوب است. یعنی از آنها تغذیه میکند و هر تغییر در آن مقدمات، به تغییر در نتیجه میماند. ثبات نتیجه نیز معلول ثبات مقدمات است. لذا نسبی بودن نتیجه، با ثبات آن منافات ندارد. مهّم آن است که هم ثبات نتیجه، و هم تحوّلش منسوب به مقدمات آن میباشد. اگر مقدمات یک قیاس در تمام اعصار ثابت بمانند، نتیجه نیز ثابت میماند، و اگر دستخوش تحّول شوند، نتیجه نیز متحّول میگردد. لذا نتیجهی یک قیاس از لحاظ ثبات و تغییر، و نیز از جهت مادّه و صورت، و هم از حیث صدق و کذب نسبی است. فهم دینی نیز همچنان که گذشت از مبانی معرفتشناسی، انسان شناسی، زبانشناسی و... تغذیه میکند(و نمیتواند نکند) و با فرآوردهها و فروع فلسفی و علمی مقبول هر عصر هماهنگ میشود (و نمیتواند نشود)، و لذا منسوب به آن مبانی و اصول و فروع است. بنابراین اگر آن مبانی عوض شوند، یا اصل دین انکار خواهد شد، یا فهم از دین تغییر خواهد کرد. و همچنین اگر آن مبانی ثابت بمانند، فهم دین نیز ثابت خواهد ماند.
🔹 ب. اکنون میتوان سرّ ثبات و دگرگونی استنباطات دینی را دریافت: پارهای از فهمهای دینی دگرگون میشوند و این دگرگونی معلول آن است که همه یا بعضی از ارکان بیرونی معرفت دینی (یعنی مبانی، اصول و فروع معارف بشری و غیر دینی) تحوّل پذیرفتهاند. پارهای از فهمهای دینی نیز در دورانی کوتاه یا بلند ثابت ماندهاند، و این ثبات دست کم از یک حیث بدان جهت است که مبادی قریب تولیدشان ثابت مانده، یا ثابت انگاشته شده است. لذا معلوم میشود که ثبات فهم پارههایی از معارف دینی را (مثل ضروریات، به اعتقاد برخی کسان) نمیتوان دلیل استغنای آنها از مبانی بیرونی دانست. بنابراین میتوان به نحو شرطی این اصل را بیان کرد که «ثابتات معرفت دینی هم، به فرض تغییر رکن بیرونی معرفت دینی، میتوانند تغییر بپذیرند».
🔹ج. توجّه به این نکته ضروری است که در سراسر این بحث، سخن بر سر نسبیت فهم از دین است، نه نسبیت حقیقت. نسبی بودن فهم دینی خود، حقیقتی است که با نسبی انگاشتن حقیقت تفاوت اساسی دارد.
🔹ھ. از آنچه گذشت، میتوان این اصل مهّم و اساسی را نتیجه گرفت که :«اگر معارف بشری غیر دینی دچار قبض و بسط شوند، فهم ما از شریعت نیز لاجرم دچار قبض و بسط خواهد شد. این قبض و بسط گاه خفیف و خفی و گاه شدید و قوی است».
3⃣2⃣ معرفت دینی«عصری» میشود، و بلکه میباید عصری بشود.
🔹الف. عالمان دینی در هر عصر، فهم خود از دین را -آنچنان که گذشت- با معارف مقبول روزگار خویش تناسب و تلائم میبخشند. هیچ عالمینمیتواند با ذهن خالی و بدون منظر و رأی به سراغ متون دینی برود و به فهم مراد شارع نزدیک گردد. این امر نه شدنی است، و نه مطلوب است.
تفسیر و فهم متنی از متون، فارغ از هرگونه رأی و نظر پیشین علی الاصول امکان پذیر نیست. بنابراین عالمان دینی را نباید به بینظر شدن و به تجرید و تخلیهی ذهن از تمام معلومات پیشین فراخواند. این دعوت، عبث و بلکه زیانمند است. به عوض آن، باید عالمان را به تنقیح و تصحیح مستمر مبادی و دیدگاهها و معلومات پیشین فراخواند، تا بدین وسیله از چشمهی شریعت، جرعههای هرچه زلالتر و خوشگوارتری نصیب شان گردد.
بنابراین نباید محققان را به بی عصری و بی نظری دعوت کرد، بلکه برعکس باید به عصری شدن و نظرورز شدن ترغیب و توصیه نمود. از یک سو عصر باید دینی بشود(یعنی آداب و آمال مردم عصر صورت دین بپوشند و این کاری عملی است)، و از سوی دیگر دین باید عصری شود(یعنی معارف عصر در حفاری معانی شریعت به کار گرفته شود و این کاری نظری است).
🔹ب. اصولاً درک عصری دین، متضمن دست کم چهار معنای مقبول است:
1-23. درکی هماهنگ و سازگار با علوم عصر.
2-23. درکی متأثر و مستمد از علوم عصر در مدلول و مفاد.
3-23. درکی پاسخ گوینده به پرسشهای نظری عصر.
4-23. درکی پاسخ گوینده به مشکلات عملی عصر.
این درکها، هریک پارهای از معرفت دینیاند، و پابه پای پرسشها و دانشهای عصر، متحول و متکامل میگردند.
[ادامه 👇]
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_پنجم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
[ادامه 👆]
🔹ج. در اینجا خوب است چند نکته تذکر داده شود :
۱. عصری بودن فهم دینی، پیش از آنکه توصیه باشد، توصیف است. این مدعا، مجوزی برای«عصری کردن» دین فراهم نمیکند، بلکه از وجود چنین مجوزی (به فرض وجود) خبر میدهد، بعلاوه مجوزی برای تفسیر دلخواهانه و التقاطی دین به دست نمیدهد بلکه فهم روشمند و مضبوط دین را حرمت مینهد.
۲. دادن نحوه و ضوابط فهم صحیح دینی، و بهره جستن از جهان بینی زمان، و پیشگیری از سقوط در درّهی هولناک التقاط، عین معرفت درجهی اوّل دینی و وظیفهی عالمان است. این پیشگیری میسر نمیشود، مگر با داشتن درکی عمیق از نسبت میان معرفت دینی و معرف بشری، و نحوهی داد و ستد آنها، نه انکار این امور.
۳. سوء بهره جستن از امری، مجوز انکار و تقبیح آن امر نیست.
۴. کسانی هم که در عرصهی دیانت التقاط نمیکنند، در فهم دین از مقدمات بیرون مدد میجویند، و بدون این استمداد بهاندک فهمیاز شریعت نائل نمیشوند. عیب در بهره جستن از مبادی بیرونی نیست. عیب، گاهی در خود مبانی بیرونی است.
۵. کتاب و سنّت هر تفسیری را برنمیدارد، و مومی نیست که هر صورتی را بپذیرد، به همین دلیل در خصوص دین و تفسیر آن هر سخنی ممکن و مجاز نمیباشد.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_پنجم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۸) | بخش پایانی
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز ششم: سیلان معارف بشری
🔹معارف بشری غیر دینی(از جمله شریعت) در سیلان است، و اگر در گوشهای از دریای موّاج معارف بشری تموج و تحوّلی بدیع رخ دهد، گوشههای دیگر را آسوده نخواهد نهاد، و در درک پارههای دیگر و یا در اثبات و تأیید و ابطال آنها کارگر خواهد افتاد. این معنا که همهی دانستههای ما با رشتههایی خفی و نامریی به هم پیوستهاند و انحای روابط منطقی و معرفت شناختی و تصوّری و تصدیقی میانشان برقرار است، از دقایق اکتشافات معرفتشناسی جدید است.
5⃣2⃣ این مدعا خود مشتمل بر دو مدعای مستقل است:
1-25. سیلان فهم یا امکان تحوّل فهم ما از همه چیز
2-25. ترابط فهمها و انعکاسشان در یکدیگر
1-26.«تحّول و تکامل فهم ما از همه چیز» شامل خود این مدعا نیز میگردد. یعنی همین مدعا را نیز میتوان خامتر یا پختهتر فهمید. لذا این سخن با خودش تضادی ندارد. فهم آدمیان حتّی از بدیهیترین بدیهیات یعنی «اصل امتناع تناقض» نیز کمال و نقصان مییابد. آدمیان بی آنکه در صدق آن اصل شبههای کنند، در فهم معنایش از مراتب متفاوت سادگی و پیچیدگی گذشتهاند و کشف پارادوکسهای گوناگون منطقی و گشودن گرههای آنها، عالمان را در درک عمیقتر مفاد و مضمون تناقض یاری رسانده است، توسعهی معلومات بشری، صرفاً توسعهای کمی نبوده است، و تنها حجم و شمارهی اندوختهها فزونی نگرفته است، بلکه در کنار گسترش کمّی، تحول و توسعهی جوهری هم یافته است، و علم آدمیان به جهان، نه فقط بیشتر که بهتر هم شده است؛ و در موارد بسیار، آن علم بیشتر مقدمه و مسبب علم بهتر بوده است.
2-26. تحّول فهم ما از همه چیز، یا «امکان» این تحّول با نسبی بودن حقیقت تفاوت اساسی دارد. نسبیت حقیقت بدان معناست که هر فهمیدر هر مرتبه ای نسبت به هر کسی حقیقت است. یعنی هر که هر چه گفت، درست است، و صحیح و غلط مطلق وجود ندارد. امّا در اینجا سخن این است که هر معرفت مجموعه ای از آرای صحیح و سقیم است. یعنی در اینجا صدق و کذب مقبولاند. اساساً سخن در حق و باطل بودن یک رأی، سخنی متعلق به معرفت درجهی اوّل است، و معرفت شناس در این خصوص موضعی اتخاذ نمیکند.
🔹بنابراین ادعای تحّول و تکامل فهم آدمیاز همه چیز، فهمها را متوجه درک بهتر حقیقت و کشف روشنتر واقعیت میداند. اصل تحّول بدان معنا نیست که همهی ادراکات صائب و محقاند، بلکه بدان معناست که در امر واحد میتوان از روزنههای گوناگون نگریست و از آن درکهای متفاوت و متکامل داشت. و این فهمهای طولی یکدیگر را کامل میکنند، بی آنکه لزوماً در نفی هم بکوشند. یک انسان، یک قطعه سنگ، یک الکترون، یا یک آیه، یا یک حکم فقهی را میتوان بهتر و بهتر شناخت. و این درکها هریک، به امر واحد تعلق میگیرند، نه به امور کثیره و بیگانه و پراکنده. آدمیان که هستی را رفته رفته بهتر فهم کردهاند، این فهم بهتر را همیشه از ویران کردناندیشههای پیشین به دست نیاوردهاند، بلکه در موارد بسیاری بر آنها افزودهاند و بنا کردهاند.
🔹از تغییر معرفت، نباید همیشه رفتن از صدق به کذب یا کذب به صدق را فهمید. آنچه بیشتر رخ میدهد، تحوّل و تکامل درک است. و این تحوّل درک، محصول سفر عالم است از سطح به عمق. عالمان، مسافران وادی معرفتاند، نه آینههایی بی حس و بی حرکت که یکبار و برای همیشه از ماهیات عکس برداری کنند، و از آن پس دلخوش و آسوده و راکد بنشینند، و با ماهیات صید شده نرد عشق ببازند.
🔹باری غرض وصول به حقیقت است. امّا حقیقت دیریاب و توبرتوست.
[ادامه 👇]
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_ششم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
[ادامه 👆]
3-26. همچنین جستجوی حقیقت و تلاش برای کسب فهمهای عمیقتر و متکاملتر به معنی «شکاکیت» نیست. مقتضای تکامل معرفت آن است که آدمیدر تکمیل و تعمیق درک خود بکوشد، و معرفت را به سان دریایی موّاج بنگرد که هر دم از درون، گوهرهای تازه بیرون میآورد، و باطن خود را بیشتر مینمایاند. آدمیان از امور ثابت نیز میتوانند درکهای متحوّل داشته باشند. و این تحوّل با شکاکیت و نفی حقیقت یا نفی امکان حصول حقیقت متفاوت است.
🔹از سوی دیگر به فرض که کسی در فلسفه و علم تجربی شکاک باشد، و این شکاکیت در فهمش از وحی نیز سرایت کند، این خود دلیل تازه ای است بر مدعای این مقال که معلومات غیر دینی در فهم دینی اثر مینهند و معرفت شاسی آدمی، معرفت دینی او را هم بی نصیب نمیگذارد و آن که شکاک نیست، لاجرم فهم ثابت دینی خود را با فهم ثابت خود در جاهای دیگر هماهنگ میکند، و در هر حال این دو مخزن، تا همسطح نشوند از تبادل با یکدیگر نمیایستند.
🔹ثبات معرفت دینی مستند به ثبات و یا تغییر معارف بیرونی است:
4-26. البته به فرض آنکه جمیع مبادی طبیعت شناسی و انسان شناسی و هستی شناسی درجهی اوّل آدمی، روزی عوض شوند، و جای خود را به مبادی تازه ای بدهند، باز هم پارههایی از معرفت دینی میتوانند ثابت بمانند و این نه به دلیل آن است که فهم آن پارهها مستغنی از معارف بیرونی است، بلکه به دلیل آن است که دستگاههای مختلف فکری، در عین اختلاف مبانی و آکسیومها، همواره میتوانند برخی نتایج مشابه به بار آورند. رسیدن به یک نتیجهی خاص چنین نیست که همواره راهی منحصر به فرد داشته باشد. به عنوان مثالی ناقص، بوعلی سینا میپنداشت که خلاء محال است، و آب هنگام یخ زدن منقبض میشود، لذا شیشه ای که آب در آن یخ ببندد میترکد، و فیزیکدانان امروز، برعکس، برآنند که خلاء محال نیست، و آب هم هنگام انجماد به جای انقباض، انبساط مییابد. لذا باز هم شیشهی پر آب یخ زده میترکد.
🔹بنابراین باید از این گمان واهی حذر کرد که در میان تحّولی فراگیر نمیتوان ثابتاتی در معرفت دینی داشت. ثبات معرفت دینی گاهی مستند به ثبات معارف بیرونی است و گاهی مستند به تغییرشان و در هر حال مستند به بیرون است. اما جوجهها را آخر پاییز میشمارند. و ثابتات را هم در پایان تاریخ معلوم میکنند.
27. مکانیسم تحوّل فهم و نحوهی ترابط فهمها و انعکاسشان در یکدیگر نیز از مسائل مهم معرفتشناسی است که شرحشان گذشت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_ششم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
سلام
به لطف حضرت حق، گزارش کتاب "قبض و بسط تئوریک شریعت" به قلم آرش نراقی -که به تائید دکتر سروش هم رسیده است- پایان یافت.
به حول و قوه الهی به سراغ نقدهای مهم قبض و بسط خواهم رفت، احتمالاً با یکی از نقدهای آیتالله جوادی آملی یا صادق لاریجانی شروع میکنم.
تا چه بازی رخ نماید...
🔻انتقادات و پیشنهادات خود را برای ادمین ارسال کنید!
@abdolkarimsoroush
May 11
🔆 سروش و خدایی که جز نام نیست
✍️ اکبر گنجی
🔅در سالهای اخیر عبدالکریم سروش اهتمام خاصی به خداشناسی نشانداده است، و داعیه بازاندیشی رادیکال درباره تصور ما از خدا، و نسبت خدا با انسان و طبیعت را مطرح کرده است. در مجموع میتوان سه مولفه اصلی را در خداشناسی او تشخیص داد:
الف- وحدت وجود: عالم به مثابه افکار و خیالاتی در ذهن خدا هستند، و به تعبیری دیگر، خدا عین عالم است و ذرهای جدایی میان آنها نیست.
ب- الاهیات به شدت تنزیهی (خدای بیصورت): هیچ یک از واژگان زبان ما و مفاهیم دستگاه ادراکی ما بر او صدق نمیکنند. به ویژه، اوصافی که از خصوصیات «شخص» انسانی است به معنای حقیقی بر خداوند قابل حمل نیست. خدا به معنای حقیقی کلمه نه میداند، نه اراده میکند، نه خلق میکند، نه مهر میورزد، نه پیامبری فرومیفرستد، نه با انسان سخن میگوید، نه دعای انسان را میشنود و نه به دعای او پاسخ میدهد.
ج- طبیعتگرایی: کل جهان طبیعت (که عالم انسانی از جمله پدیده نبوت را نیز در بر میگیرد) یک سیستم بسته و خودسامان است، و هر چه در عالم طبیعت روی میدهد علل مادی و طبیعی دارد. خدای مجزا از طبیعت هیچ فعل و دخالتی در طبیعت ندارد، از فرستادن باران و خلقت اشیاء گرفته تا ارسال پیامبران یا انجام معجزات.
🔅آنچه سروش عرضه میدارد مجموعهای به شدت مشوش از آرای پراکندهای است که از منابع متفاوت تغذیه میکنند، و حتی از انسجام درونی نیز بیبهرهاند. او خود تفاسیر متفاوتی از سه مولفه بالا ارائه میدهد، که گاه با هم هماهنگ نیز نیستند. خود این مولفهها نیز (دست کم مطابق برخی تعابیر) با یکدیگر ناسازگار هستند. همچنین، دلایلی که برای این مولفهها ارائه میدهد معمولا نااستوارند و گاه به تشویشی عمیق دچارند.
🔅از جمله نتایجی که سروش بر آرای الهیاتی خود مترتب میکند تفسیر آیات قرآن بر حسب صیغه مجهول است که به «خدازدایی از قرآن» میانجامد. خدایی که اینگونه سروش معرفی میکند عملا نه هیچ نقشی در حیات معنوی انسان دارد و نه در عالم طبیعت. خدای سروش چیزی فراتر از یک نام نیست، و از این رو آن را «خدای نومینالیستی سروش» میتوان نامید.
🌐 دانلود pdf متن کامل؛
https://3danet.ir/gangi-soroush-god/
#نقد_سروش
@abdolkarimsoroush
🌀پرونده ویژه
#کدیور #سروش #تکفیر
چند وقتی است که اختلاف نظری و گاه عملی دو تن از برجستهترین نواندیشان دینی همعصر ما، داستانی است که بر هر سر بازاری هست. آنچه گاه به کنایه و اشاره و گاه به صراحت و تفصیل در سالهای اخیر میان عبدالکریم سروش و محسن کدیور میرفت اکنون در عرصهی عمومی نمایانتر از همیشه شده. حالا همه میدانند که کدیور پروژهی فکری جمعی از نواندیشانِ مسلمان از جمله سروش را «تجدیدنظر در اسلام» میداند، که چیزی از «بنیادهای اسلام» باقی نگذاشته، و سروش هم این ادعاها را «قشری» و کار کدیور را «تکفیرگری» میخواند که «باب نقد علمی را بهروی خود و دیگری میبندد».
جمعی از اندیشمندان و قلمبهدستان هم وارد این چالش شدهاند و ادبیاتی حول این موضوع شکل گرفته است.
سایت زیتون در پروندهای به این موضوع پرداخته است که دیدناش خالی از لطف نیست
۱. متن کدیور درباره "تجدیدنظر طلبان مسلمان"
https://www.zeitoons.com/103919
۲. اولین پاسخ سروش به کدیور
https://www.zeitoons.com/103921
۳. پاسخ کدیور به اولین پاسخ سروش
https://youtu.be/dwYjZu-6PeQ
۴. پاسخ دوم سروش به کدیور
https://www.zeitoons.com/103916
۵. کدام اسلام؟ | رضا رمضانی
https://www.zeitoons.com/103810
۶. نقدی بر مرزبندی میان روشنفکری دینی و تجدیدنظرطلبی دینی | جعفر نکونام
https://www.zeitoons.com/103952
۷. مسلمان تجدیدنظر طلب یا نواندیش دینی رادیکال
https://www.zeitoons.com/104003
۸. هسته سخت اسلام وجود ندارد؛ گفت و گو با سروش دباغ
https://www.zeitoons.com/104198
۹. تکفیری در تکفیر | محمد منصورنژاد
https://www.zeitoons.com/104230
۱۰. جریان نیمهروشنفکری معاصر ایران | آرین رسولی
https://www.zeitoons.com/104268
۱۱. فقها بیش از آنکه حکم تکفیر بدهند مانع از آن شدهاند ؛ گفتوگو با هادی طباطبایی
https://www.zeitoons.com/104266
۱۲. تفاوت بنیادی "تکفیرگری" با "نقد ساختاری" | محسن کدیور
https://www.zeitoons.com/104393
۱۳. تکفیرگری اتفاق نیافتاده است. | گفتوگو با علیرضا علویتبار
https://www.zeitoons.com/104436
۱۴. بستهبندی دین یا واسازی دین؛ مورد نزاع کدیور-سروش | حسن محدثی گیلوایی
https://www.zeitoons.com/104459
۱۵. تفسیری تازه از ذاتانگاری و هسته سخت دین | محمد منصور نژاد
https://www.zeitoons.com/104479
@abdolkarimsoroush