eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
872 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچه گشتم، مثل من خیره سری پیدا نشد بار بد بودم، برایم مشتری پیدا نشد جای من آخر حیا کردی که بین توشه ام... جز گناه غفلت و پرده دری پیدا نشد روسیاهی که دلش از جرم بسیارش شکست همدمی نزدش به جز چشم تری پیدا نشد یا قدیمَ المَنّ وَ الإحسان برای این گدا از همین خانه، پناه بهتری پیدا نشد بهتر از زهرا که لطفش دائم و بی منت است واسطی تا از گناهم بگذری، پیدا نشد سال ها از آتش هر رنج و غم جز چادرش... بر سرم حصنی و سایه گستری پیدا نشد در میان اولیائت بهتر از شاه نجف بهر اسم اعظم تو مظهری پیدا نشد هرچه پیغمبر صدا زد در میان لشگرش روز خندق جز علی، جنگاوری پیدا نشد اول هر اول و آخِر به هر آخِر علی است بر وجودش اولی و آخِری پیدا نشد چون حریم کربلا و مثل آغوش حسین بین عالم کهف امن دیگری پیدا نشد آی روزه دارهای تشنه، فَابكِ لِلحسین چون که از او هیچ لب تشنه تری پیدا نشد تشنگی اش جای خود آخر بگو دیگر چرا بهر ذبحش غیر کهنه خنجری پیدا نشد؟! زینب کبری هرآنچه گشت، بر جسم حسین جای سالم، قدر یک انگشتری پیدا نشد eitaa.com/abdorroghaye
هرچند از معایب، در من نشان زیاد است اما همیشه لطفت، ای مهربان زیاد است یک کوه درد دارم، شد آه و گریه کارم چیزی به لب نگویم، سر نهان زیاد است هر بار آمدم تا با توبه بازگردم با خدعه گفت نفسم: حالا زمان زیاد است این قدر پیش مردم، باآبرو نخوانم خیلی گناه و جرمِ من بی گمان زیاد است دستم تهی است اما دلخوش به مرتضایم در کیسه اش برای ما قرص نان زیاد است در می زنم مکرر، رو می زنم به حیدر دور از سرای مولا شر و زیان زیاد است دنبال راه عشقم، در به در حسینم هرچند در مسیرش زخم زبان زیاد است هر لحظه در عذابم، بی کربلا خرابم دلتنگی ام برای آن آستان زیاد است آب روان زد آتش بر قلب سینه زن ها شرم نگاه ما بر آب روان زیاد است نوع سلاح باید در حد عرف باشد نیزه زدن برای حجم دهان، زیاد است جای تعجبی نیست، پاشیده خون به هر سو وقتی که کُند باشد خنجر تکان زیاد است مذبوحِ بالقفا را باید به پشت چرخاند بس کن رسید زهرا، داد و فغان زیاد است eitaa.com/abdorroghaye
پرونده ام شده است پر از اشتباه، آه شرمنده ام از این سر و روی سیاه، آه   آهی نمانده بین بساطم! مرا ببین وضعیت خراب دلم را نگاه! آه   نذر شفام حمد بخوانید نیمه شب دل مرده ام ازین همه کوه گناه، آه   عمرم گذشت و دیر به خود آمدم، دریغ فهمیده ام که رفت سرِ من کلاه، آه   بگذار تا که گریه کنم باز، زار زار بگذار تا که ناله زنم باز، آه... آه...   لا یمکن الفرار...، شدم خسته سَیّدی بیرون مکن مرا ز حرم یا اِله، آه   من را ببخش تا که علی شادمان شود دور از نجف شدم چقدر زابراه، آه   از غربت علی و غم حضرت بتول باید کشید از دل پر غُصه گاه، آه   نامردها به پهلوی زهرا لگد زدند وقتی که بود مادر ما پا به ماه، آه   طوری زدند که همه دیدند فاطمه پهلو شکسته رفت سوی قتلگاه، آه   با چکمه هایشان چقدر این حرامیان رفتند روی سینه ی ارباب راه، آه eitaa.com/abdorroghaye
معصیت، زابراه کرده مرا پیش تو روسیاه کرده مرا آخرش نفس، کار دستم داد اینچنین بی پناه کرده مرا همچون آتش، میان مخزن کاه ناسپاسی، تباه کرده مرا حسرتِ غفلت از قیامت و قبر پر از اندوه و آه کرده مرا تا که خواندی مرا، به خود گفتم: باز مادر نگاه کرده مرا فاطمه با دعای خیر خودش عاری از هر گناه کرده مرا میزبانیِ خوبت این شب ها بندِ این خیمه گاه کرده مرا سربلندم که نور نام علی خارج از قعر چاه کرده مرا به مناجات هر شبش سوگند نجفش سر به راه کرده مرا آرزوی وصال صحن حسین مست آن بارگاه کرده مرا عطش روزه ام به وقت غروب متوسل به شاه کرده مرا خواهرش گفت: دست و پا زدنت زار و بی تکیه گاه کرده مرا قاتل مست تو، به ضرب لگد... خارج از قتلگاه کرده مرا eitaa.com/abdorroghaye
گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت بنده نوازی ات را، کمتر کسی ندیده یاذالکرم بنازم خوان کرامتت را مهمان پذیر تر از این در کسی ندیده دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته در وقت کوچ، مرغی بی پر کسی ندیده خیر و صلاحِ طفلِ بی دست و پای خود را از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده چاره گشاتر از آن دست گره گشایش وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده دستان مرتضی را نامیده حق یدالله بالاتر از دو دست حیدر کسی ندیده گوهر، ولایت اوست ما بین ظرف سینه جز حب او وگرنه گوهر کسی ندیده تنها برای حیدر سینه دریده کعبه کور است مستجارش را هر کسی ندیده باب نجات امت در گریه بر حسین است باب نجاتی از او بهتر کسی ندیده زینُ العباد، یک عمر با گریه زیر لب خواند: چون من تن پدر را، بی سر کسی ندیده وای از مصیبت شام، دشنام پشت دشنام آن صحنه ها که دیدم دیگر کسی ندیده جز من که در تقلا، با دست بسته بودم ناموسِ خویشتن را مضطر کسی ندیده eitaa.com/abdorroghaye
نیمه ی ماه را قمر حسن است طاعت ما سلام بر حسن است هر چه از پنج اصل دین خواندیم با فروعش، نهفته در حسن است حمد و توحید و قدر و اعطیناست کل قرآن به مختصر، حسن است در سحر برکتی است لایُوصَف علت برکت سحر حسن است روح لبخند مرتضی و بتول بهجت مادر و پدر حسن است سائلی که جذام هم دارد همدم سفره اش نگر، حسن است هم غذا با سگی گرسنه شدن مردِ اینگونه با هنر حسن است فحش می خورد و مرحمت می کرد این چه خُلقی است این قدر حسن است دید تاریخ در میان جمل فاتح خیبری دگر حسن است رعد تکبیرهاش، زلزال است خار چشم فَمَن کَفَر، حسن است قاسمی که غیور کرب و بلاست وارث تیغ شیر نر، حسن است تیغ صلحش به عالمی فهماند صاحب شوکت و ظفر حسن است عزت مؤمنین ولایت اوست صدفِ شأن را گهر حسن است آن کسی که میان آل کسا از همه شد شکسته تر حسن است آن کسی که به چشم خود دیده مادر افتاده در گذر حسن است کوچه... دیوار... طشت... زهر جفا... معنی لفظ خون جگر حسن است eitaa.com/abdorroghaye
مرغ درمانده ام و بال و پرم افتاده قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده   معصیت ریشه ی ایمان مرا سوزانده بی سبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده   یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟! آنقدر دام گنه دور و برم افتاده   دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و وسط معرکه دیدم سپرم افتاده   همه ی دار و ندار دل رسوای من است این دوتا قطره که از چشم ترم افتاده   حب زهرا من خسران زده را آدم کرد بر زبان همه، حالا خبرم افتاده   دلخوشم سائلم و ریزه خور پنج تنم روزی ام دست خدایان کرم افتاده   بی سبب نیست به لب نادعلی می خوانم به سرم شور نجف، شور حرم افتاده   هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که سوی شش گوشه ی دلبر نظرم افتاده    تربت کرب و بلا با دل من کاری کرد باده ی ناب هم آخر ز سرم افتاده   روزی ام کرب و بلا نیست ولی شکرِ خدا به سوی مجلس روضه گذرم افتاده   مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت: خنجری کند به جان پسرم افتاده   چقدر چشم طمع بر زره و پیرهنِ تشنه ی در دلِ خون غوطه ورم افتاده eitaa.com/abdorroghaye
بار معصیت به دوشم بار شد صفحه ی قلبم سیاه و تار شد بس که تیر از سوی شیطان خورده ام چشم هایم خشک شد، بیمار شد هر چه بخشیدی مرا با حلم خود باز هم فعل بدم تکرار شد نیمی از ماهت سریعا طی شد و... غم میان سینه ام انبار شد دیر جنبیدم به خود از دست نفس کار توبه کردنم دشوار شد آخرش افتادم از چشمان تو عاقبت بدجور کارم زار شد عشق بازی های زین العابدین باز هم چاره گشای کار شد هر کجا رفتم کسی کاری نکرد با ابوحمزه دلم بیدار شد زیر بارانِ ابوحمزه فقط نخل خشکِ دیده ام پربار شد تا که گفتم بالحسین و بالحسن دستگیرم حیدر کرار شد نام آقازداه هایش بردم و... لطف مادر بر دلم بسیار شد وقت مغرب یاد کردم از حسن روزه ام با روضه اش افطار شد با کرامت با همه رفتار کرد با خیانت با حسن رفتار شد زهر، کاری کرد رنگش سبز شد از درون می سوخت و تب دار شد آن قدر خون از دهانش می چکید جامه اش مانند لاله زار شد زهر، کاری بود اما مجتبی کشته ی داغ در و دیوار شد eitaa.com/abdorroghaye
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت در دست های خالی ام حتی کلافی نیست یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟ شرمنده ام که توبه ام چون بُشر حافی نیست هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست سرچشمه ی توحید امیرالمؤمنین باشد این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست تا نور راهم از نجف هست و از ایوانش راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست گفته می آید وقت مرگ و در کنارم هست حق است حیدر، وعده هایش را خلافی نیست لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب... طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست درد علی اما، شکاف سینه ی زهراست زخم سرش اصلا برای او شکافی نیست یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست دور سر حیدر چنان پروانه می چرخید آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟! بهر حسینش گریه کرد و پیرهن می دوخت سهم حسینش جز لباس دست بافی نیست ای کاش رحمی داشت قاتل یا که می فهمید پیراهنی که در تنش مانده، اضافی نیست eitaa.com/abdorroghaye
کریم و مهربان بود و مرا هم میان بندگانش داد، راهم نمک گیرم، بدهکارم، همیشه... نجاتم داده الطاف الهم برای بنده ی آلوده ی خود لباس مغفرت کرده فراهم ثوابی که ندارم، شرمسارم شب قدر است اما رو سیاهم شرر بر توشه ام زد بی حیایی مرا انداخت از چشمش، گناهم همه گفتند محتاج دعایند منِ بیچاره محتاج نگاهم ضرر کردم کنارش کم نشستم پشیمان از چنین عمری تباهم پریشان حالی ام را چاره کرده دعایم کرده زهرا، روبراهم زمین خوردم، علی دارم غمی نیست دلم گرم است بر پشت و پناهم نجف شد قبله گاه و ملجأ من امیرالمؤمنین شد تکیه گاهم شبیه کودکان زار کوفه یتیمانه است امشب اشک و آهم شکاف کعبه ی فرق بلندش شرر انداخته بر قبله گاهم چه کرده ابن ملجم با امیرم نمانده قوتی در جسم شاهم گمانم لحظه های آخر اوست رخ زرد علی باشد گواهم زبانم لال تنها نیست مولا ولی فکر امامی بی سپاهم خدا را شکر حیدر تشنه لب نیست به یاد تشنه ی در قتلگاهم چه کردی با حسین ای شمر ملعون نمی آید از او دیگر صدا هم eitaa.com/abdorroghaye
بهای عمر، هدر داده ام به ارزانی چه سود و منفعتی دارد این پشیمانی؟! گناهکار قدیمی شدم به درگاهت خودت مقصری از بس قدیم الاحسانی بس است خیره سری کردنم، مرا یارب... به خویش وا مگذارم به کمتر از آنی مؤاخذه کن و دادی بزن ولی دیگر نگو که از من بی دست و پا گریزانی بیا و بخششِ آواره را عقب ننداز ببخش زود که تنگ است وقت مهمانی گناه، رزق نجف رفتن مرا سوزاند گناه کردم و پس داده ام چه تاوانی بهشت چیست؟ نشستن به گوشه ای تنها میان صحن نجف در هوای بارانی دل شکسته بیا و بگو علی مددی خیال کن که دوباره به زیر ایوانی همیشه ملت ما هست پای کار علی به عشق شیر حرم، قاسم سلیمانی میان تخته ی تابوت، جسم حیدر رفت به سوی فاطمه بر شانه های لرزانی نخوان رفیقِ خودت را که او سفر کرده مگر که پیر خرابه نشین، نمی دانی؟! دوباره زینب و یک بستری که خالی ماند شده دو مرتبه سهم دلش پریشانی نه فاطمه دگر این خانه دارد و نه علی عجب سرای غریبی، چه بیت الاحزانی زمین کوفه و زینب، چه بر سرش آید اگر به خاک ببیند ذبیح العطشانی خبر دهید به شاه نجف، ابالایتام که گم شدند از اهل حرم یتیمانی eitaa.com/abdorroghaye