eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شد بنده پشیمان و خدایش بخشید هر کس که رسید و زد صدایش، بخشید انگار نه انگار گنهکاری دید زود از سر مغفرت خطایش بخشید مخلوق حیا نکرد هنگام گناه درد است که خالق از حیایش بخشید تا بنده دلش نرم شود، گریه کند شیرینی و لذت دعایش بخشید هر کس که خدا خیر و صلاحش را خواست از دوستی آل عبایش بخشید بخشید به هر بهانه ای هر کس را ما را به علی و ربنایش بخشید هر آنچه خدا از شرف و عزت داشت بر ساحت پاک مرتضایش بخشید من بنده ی آن شهم که هنگام رکوع انگشتری از زیر عبایش بخشید مستی مرا، اشک مرا، رزق مرا در گوشه ی ایوان طلایش بخشید از شاه نجف هر که فلاحش را خواست فی الفور برات کربلایش بخشید بی نام حسین، هر مناجاتی بود باید که عطایش به لقایش بخشید آن قدر به مقتلش حسین آه کشید تا حق، همه را به ناله هایش بخشید *ثواب شعر هدیه به روح خادم الحسین مرحوم مهدی فلاحیان Eitaa.com/abdorroghaye
نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد دلم خوش است میان دلم حرم دارم Eitaa.com/abdorroghaye
صدای گریه شنیدی اگر صدای من است مرا بزن به مرامت قسم سزای من است دلت شکسته از این بنده ی نمک نشناس دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است بدی من که به دردت نمی خورد اما تو خوبی ات همه جوره گره گشای من است فدای رحمت و مهمان نوازی ات که فقط عنایتت سبب این برو بیای من است هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟ همیشه گفته ام آن مهربان خدای من است تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است دلیل اشکِ سر سفره، وقت افطارم لبان تشنه ی ارباب با وفای من است نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش به دست دختر او رزق کربلای من است فدای اشک رقیه که با پدر می گفت: چه خوب شد که سرت سهم گریه های من است گرسنه مانده ام اما غذا نمی خواهم چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است Eitaa.com/abdorroghaye
همان خالق که بر سر، سایه ی رحمت نگه دارد مرا از منجلاب سخت معصیت نگه دارد زمانی با عطای خود، زمانی با عقاب خود کنار خود گدایش را، به هر صورت نگه دارد به عزت می رسد هر کس که در این ماه، با تقوا به دور از معصیت باشد، کمی حرمت نگه دارد به ذکر حق، زبانش می شود گویا زمان مرگ اگر بنده، زبان از تهمت و غیبت نگه دارد اگرچه عبد نافرمان، فقط سربار ارباب است امیرالمؤمنین ما را چه بی منت نگه دارد دعای فاطمه تا هست دیگر غصه ی نان چیست خودش در سفره ی سینه زنان برکت نگه دارد زمانه، دوره ی سختی است اما از مصیبت ها مرا این روضه رفتن ها، در امنیت نگه دارد کسی که کربلا را دیده و دلتنگ ارباب است چگونه دست از دلتنگی و حسرت نگه دارد همیشه یاد دوری از حسین و کربلا، نوکر برای سجده، در سجاده اش تربت نگه دارد عزا و داغ سنگین رقیه، تا دم مرگم میان سینه ام رنگ غم و غربت نگه دارد چه داغ اعظمی دیده مگر این دختر کوچک که دستش را روی پهلو به صد زحمت نگه دارد به سختی رو گرفته با حجابِ آستین هایش نمی شد چادرش را لحظه ی غارت نگه دارد چه تلخ است اینکه بعد از مدتی شیرین زبان بودن زبانِ بچه را از گفت و گو لکنت نگه دارد Eitaa.com/abdorroghaye
از بس گناه بر دل خود بار می کنم خود را میان نفس گرفتار می کنم   پل های بازگشت خودم را شکسته ام دارم علیه خویش فقط کار می کنم   قلبی که جایگاه تو و اهل بیت توست در حیرتم چگونه لجن زار می کنم؟!   تو عاشقانه حاجت من را نمی دهی من جاهلانه این همه اصرار می کنم   من بنده ی توام، چه کنم؟! "دوست دارمت" باشد بزن... دومرتبه تکرار می کنم   دنیا نشد ببینمش اما به روز حشر سجده به پای حیدر کرار می کنم   تشنه شدن بهانه ی ذکر مصیبت است یاد حسین لحظه ی افطار می کنم   یاد مدافعان حرم آه می کشم گریه به یاد زینب و بازار می کنم   اصلا کسی به عمه ی ما ناسزا نگفت سیلی به او زدند؟! نه... انکار می کنم   دست خودم که نیست، فقط داد می زنم وقتی که یاد مجلس اغیار می کنم Eitaa.com/abdorroghaye
نه فقط در پی آنم که امانم بدهند بیشتر در پی آنم که عنانم بدهند غافل از مرگم و ای کاش تکانی بخورم قبل از آن که وسط قبر، تکانم بدهند ترسم این است که در نزد رُؤوس الأشهاد هر چه کردم، همه را خوب نشانم بدهند کاش تا هست زمان توبه ی مردانه کنم نیست تضمین که دگر بار زمانم بدهند رزقم از سفره ی زهراست، به عالم ندهم قرص نانی که از آن سفره و خوانم بدهند مستم از جام امیر نجف و جز مولا جرعه ای باده نخواهم دگرانم بدهند منشأ زندگی ام از نجف و کرب و بلاست این دو عشقند که در دل ضربانم بدهند روز محشر به لبم ذکر حسین است، اگر... قدرتی بهر تکلم به زبانم بدهند حال که نیست کسی زائر فردوس بقیع کاش در آن عتبه، جا و مکانم بدهند صادق آل عبا گفت: خدا آمده اند تا که زحمت به من و قد کمانم بدهند مشکلی نیست مرا هر چه که شلاق زنند ناسزا بر پدرانم نگرانم بدهند ای خدا آبرویم را بخر آن ثانیه که بی عبا، پشت فرس، داغ گرانم بدهند Eitaa.com/abdorroghaye
تو چنانی که منم شیفته و در به درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده ام و در عجبم نشد اصلا که مجازات شوم با تشرت کیستم؟! این همه تحویل مگیرم که منم... بنده ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده ام در همه ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قسمت می دهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی قسمت می دهم آری، قسم معتبرت ثمر خلقت هستی است در انگور نجف بچشان بر لب من، جرعه ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه لبِ در دل خون غوطه ورت گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت Eitaa.com/abdorroghaye
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم   نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم هنوز جاهلم و بنده ی شیاطینم   گناه کردم و از رو نرفتم و حالا مرا زمین زده این کوله بار سنگینم   قساوت دل آلوده ام سبب شده است امام عصر خودم را اگر نمی بینم   همیشه بر در این خانه محترم بودم منی که مستحق ناسزا و نفرینم   خودم اگر چه خودم را دگر نمی بخشم ولی به رحمت پروردگار خوش بینم   درست نیست بیایم به خانه، می دانم اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟   اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را خوشم به لطف علی در صف محبینم   شنیده ام که علی همدم فقیران بود در آرزوی علی سال هاست مسکینم   خدا کند که بیاید کنار من باشد خدا کند که بیاید زمان تلقینم   مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست که اشک روضه ی عباس هست تسکینم   شکسته ای کمرم را بلند شو برویم سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟   هزار شکر که ام البنین نمی بیند چقدر غنچه ی تیر از تن تو می چینم Eitaa.com/abdorroghaye
الهی و ربی ببین بی نوایم ثوابی ندارم، سراپا خطایم من آنقدر توبه شکستم که دیگر به پیش تو رنگی ندارد حنایم به اخم و سکوتت، ز من رو مگردان مرانم از این در ، بده ناسزایم به پشت در خانه ات می نشینم بگو تا که داخل بیایم نیایم؟ وفایت همیشه به دادم رسیده ببخشم که عمری فقط بی وفایم بدم من ولی صاحبانم کریمند گدای بتولم، سگ مرتضایم نبین روسیاهم، نبین پر گناهم محب قدیمی اهل کسایم چنان چاه کوفه دلم مرتضایی است ولای علی داده قدر و بهایم چه هجران سختی، تمامی ندارد شب و روز، دلتنگِ کرب و بلایم قسم بر سحرهای ماه مبارک گرفتم من از خاک تربت، شفایم حسین است گرمای اشک روانم به داغ غمش سال ها مبتلایم غروبی لبم خشک شد، برایش ز بس گریه کردم، گرفته صدایم چه داغ بزرگی، چه تصویر سختی به فکر تنِ مانده بر بوریایم چه آه حزینی، بُنیّ بُنیّ... پریشان این آه خیرالنسایم eitaa.com/abdorroghaye
حال خوش ما برکتی از حال خدیجه است امشب شب خیراتِ سر سالِ خدیجه است تنها نه پیمبر که خداوند تعالی در هر دو سرا در پی اجلال خدیجه است احمد برسد در صف محشر به نجاتش در بندگی اش هر که به دنبال خدیجه است ای اهل سحر، اهل مناجات بدانید حتی نمک سفره ی ما مال خدیجه است او مادری اش منحصرا مختص شیعه است حب علی انگیزه ی غربال خدیجه است زهرا چه یتیمانه کنار تن مادر گریه کن آشفتگیِ حال خدیجه است در وقت سفر چشم نبی ملتمسانه خیره سوی بستر، به پر و بال خدیجه است والله قسم راز حسینی شدن ما یک گوشه ای از برکت اموال خدیجه است شاه دو سرا گفت: أنا إبنُ خدیجه تا خلق بدانند که از آل خدیجه است هر جا کفنی بود بگریید بر ارباب این سیره تأسیِ بر اعمال خدیجه است هر مرثیه خوانِ نوه اش خوب بداند بر روی لبش روضه ی گودال خدیجه است eitaa.com/abdorroghaye
فقری که نخ نما شده اش آستین ماست گویای عشق بی طمع و راستین ماست ما شیعیانِ خانه به دوش محبتیم دنیا فقیر عزت و خانه نشین ماست   از طول سجده نیست اگر قیمتی شدیم از گرد تربتی است که روی جبین ماست دار و ندار ما همه اش اشک روضه هاست گریه، سزای عشق و نشان از یقین ماست مانند حب احمد و زهرا و مرتضی حب خدیجه پایه ی اصلی دین ماست تنها نه نام او به روی دختران ماست نام خدیجه نقش به روی نگین ماست چادر نماز مادرمان، بانوی حجاز هر دو جهان تجلی حِصن حصین ماست بانوی بی قرینه ی احمد خدیجه است او اولین مرید رسولِ امین ماست ما سائلان مادر زهرای اطهریم بر دست رحمتش نظر خوشه چین ماست کوثر به او رسیده و ابتر به دیگران لعنت به دیگران سخن دلنشین ماست بر شعله می کشیم زمانی سقیفه را فعلا تقیه بندِ دل آتشین ماست مولای ما می آید و حق می شود عیان درک ظهور حاجت قلب حزین ماست eitaa.com/abdorroghaye
هرچه گشتم، مثل من خیره سری پیدا نشد بار بد بودم، برایم مشتری پیدا نشد جای من آخر حیا کردی که بین توشه ام... جز گناه غفلت و پرده دری پیدا نشد روسیاهی که دلش از جرم بسیارش شکست همدمی نزدش به جز چشم تری پیدا نشد یا قدیمَ المَنّ وَ الإحسان برای این گدا از همین خانه، پناه بهتری پیدا نشد بهتر از زهرا که لطفش دائم و بی منت است واسطی تا از گناهم بگذری، پیدا نشد سال ها از آتش هر رنج و غم جز چادرش... بر سرم حصنی و سایه گستری پیدا نشد در میان اولیائت بهتر از شاه نجف بهر اسم اعظم تو مظهری پیدا نشد هرچه پیغمبر صدا زد در میان لشگرش روز خندق جز علی، جنگاوری پیدا نشد اول هر اول و آخِر به هر آخِر علی است بر وجودش اولی و آخِری پیدا نشد چون حریم کربلا و مثل آغوش حسین بین عالم کهف امن دیگری پیدا نشد آی روزه دارهای تشنه، فَابكِ لِلحسین چون که از او هیچ لب تشنه تری پیدا نشد تشنگی اش جای خود آخر بگو دیگر چرا بهر ذبحش غیر کهنه خنجری پیدا نشد؟! زینب کبری هرآنچه گشت، بر جسم حسین جای سالم، قدر یک انگشتری پیدا نشد eitaa.com/abdorroghaye
هرچند از معایب، در من نشان زیاد است اما همیشه لطفت، ای مهربان زیاد است یک کوه درد دارم، شد آه و گریه کارم چیزی به لب نگویم، سر نهان زیاد است هر بار آمدم تا با توبه بازگردم با خدعه گفت نفسم: حالا زمان زیاد است این قدر پیش مردم، باآبرو نخوانم خیلی گناه و جرمِ من بی گمان زیاد است دستم تهی است اما دلخوش به مرتضایم در کیسه اش برای ما قرص نان زیاد است در می زنم مکرر، رو می زنم به حیدر دور از سرای مولا شر و زیان زیاد است دنبال راه عشقم، در به در حسینم هرچند در مسیرش زخم زبان زیاد است هر لحظه در عذابم، بی کربلا خرابم دلتنگی ام برای آن آستان زیاد است آب روان زد آتش بر قلب سینه زن ها شرم نگاه ما بر آب روان زیاد است نوع سلاح باید در حد عرف باشد نیزه زدن برای حجم دهان، زیاد است جای تعجبی نیست، پاشیده خون به هر سو وقتی که کُند باشد خنجر تکان زیاد است مذبوحِ بالقفا را باید به پشت چرخاند بس کن رسید زهرا، داد و فغان زیاد است eitaa.com/abdorroghaye
پرونده ام شده است پر از اشتباه، آه شرمنده ام از این سر و روی سیاه، آه   آهی نمانده بین بساطم! مرا ببین وضعیت خراب دلم را نگاه! آه   نذر شفام حمد بخوانید نیمه شب دل مرده ام ازین همه کوه گناه، آه   عمرم گذشت و دیر به خود آمدم، دریغ فهمیده ام که رفت سرِ من کلاه، آه   بگذار تا که گریه کنم باز، زار زار بگذار تا که ناله زنم باز، آه... آه...   لا یمکن الفرار...، شدم خسته سَیّدی بیرون مکن مرا ز حرم یا اِله، آه   من را ببخش تا که علی شادمان شود دور از نجف شدم چقدر زابراه، آه   از غربت علی و غم حضرت بتول باید کشید از دل پر غُصه گاه، آه   نامردها به پهلوی زهرا لگد زدند وقتی که بود مادر ما پا به ماه، آه   طوری زدند که همه دیدند فاطمه پهلو شکسته رفت سوی قتلگاه، آه   با چکمه هایشان چقدر این حرامیان رفتند روی سینه ی ارباب راه، آه eitaa.com/abdorroghaye
معصیت، زابراه کرده مرا پیش تو روسیاه کرده مرا آخرش نفس، کار دستم داد اینچنین بی پناه کرده مرا همچون آتش، میان مخزن کاه ناسپاسی، تباه کرده مرا حسرتِ غفلت از قیامت و قبر پر از اندوه و آه کرده مرا تا که خواندی مرا، به خود گفتم: باز مادر نگاه کرده مرا فاطمه با دعای خیر خودش عاری از هر گناه کرده مرا میزبانیِ خوبت این شب ها بندِ این خیمه گاه کرده مرا سربلندم که نور نام علی خارج از قعر چاه کرده مرا به مناجات هر شبش سوگند نجفش سر به راه کرده مرا آرزوی وصال صحن حسین مست آن بارگاه کرده مرا عطش روزه ام به وقت غروب متوسل به شاه کرده مرا خواهرش گفت: دست و پا زدنت زار و بی تکیه گاه کرده مرا قاتل مست تو، به ضرب لگد... خارج از قتلگاه کرده مرا eitaa.com/abdorroghaye
گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت بنده نوازی ات را، کمتر کسی ندیده یاذالکرم بنازم خوان کرامتت را مهمان پذیر تر از این در کسی ندیده دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته در وقت کوچ، مرغی بی پر کسی ندیده خیر و صلاحِ طفلِ بی دست و پای خود را از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده چاره گشاتر از آن دست گره گشایش وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده دستان مرتضی را نامیده حق یدالله بالاتر از دو دست حیدر کسی ندیده گوهر، ولایت اوست ما بین ظرف سینه جز حب او وگرنه گوهر کسی ندیده تنها برای حیدر سینه دریده کعبه کور است مستجارش را هر کسی ندیده باب نجات امت در گریه بر حسین است باب نجاتی از او بهتر کسی ندیده زینُ العباد، یک عمر با گریه زیر لب خواند: چون من تن پدر را، بی سر کسی ندیده وای از مصیبت شام، دشنام پشت دشنام آن صحنه ها که دیدم دیگر کسی ندیده جز من که در تقلا، با دست بسته بودم ناموسِ خویشتن را مضطر کسی ندیده eitaa.com/abdorroghaye
نیمه ی ماه را قمر حسن است طاعت ما سلام بر حسن است هر چه از پنج اصل دین خواندیم با فروعش، نهفته در حسن است حمد و توحید و قدر و اعطیناست کل قرآن به مختصر، حسن است در سحر برکتی است لایُوصَف علت برکت سحر حسن است روح لبخند مرتضی و بتول بهجت مادر و پدر حسن است سائلی که جذام هم دارد همدم سفره اش نگر، حسن است هم غذا با سگی گرسنه شدن مردِ اینگونه با هنر حسن است فحش می خورد و مرحمت می کرد این چه خُلقی است این قدر حسن است دید تاریخ در میان جمل فاتح خیبری دگر حسن است رعد تکبیرهاش، زلزال است خار چشم فَمَن کَفَر، حسن است قاسمی که غیور کرب و بلاست وارث تیغ شیر نر، حسن است تیغ صلحش به عالمی فهماند صاحب شوکت و ظفر حسن است عزت مؤمنین ولایت اوست صدفِ شأن را گهر حسن است آن کسی که میان آل کسا از همه شد شکسته تر حسن است آن کسی که به چشم خود دیده مادر افتاده در گذر حسن است کوچه... دیوار... طشت... زهر جفا... معنی لفظ خون جگر حسن است eitaa.com/abdorroghaye
مرغ درمانده ام و بال و پرم افتاده قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده   معصیت ریشه ی ایمان مرا سوزانده بی سبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده   یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟! آنقدر دام گنه دور و برم افتاده   دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و وسط معرکه دیدم سپرم افتاده   همه ی دار و ندار دل رسوای من است این دوتا قطره که از چشم ترم افتاده   حب زهرا من خسران زده را آدم کرد بر زبان همه، حالا خبرم افتاده   دلخوشم سائلم و ریزه خور پنج تنم روزی ام دست خدایان کرم افتاده   بی سبب نیست به لب نادعلی می خوانم به سرم شور نجف، شور حرم افتاده   هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که سوی شش گوشه ی دلبر نظرم افتاده    تربت کرب و بلا با دل من کاری کرد باده ی ناب هم آخر ز سرم افتاده   روزی ام کرب و بلا نیست ولی شکرِ خدا به سوی مجلس روضه گذرم افتاده   مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت: خنجری کند به جان پسرم افتاده   چقدر چشم طمع بر زره و پیرهنِ تشنه ی در دلِ خون غوطه ورم افتاده eitaa.com/abdorroghaye
بار معصیت به دوشم بار شد صفحه ی قلبم سیاه و تار شد بس که تیر از سوی شیطان خورده ام چشم هایم خشک شد، بیمار شد هر چه بخشیدی مرا با حلم خود باز هم فعل بدم تکرار شد نیمی از ماهت سریعا طی شد و... غم میان سینه ام انبار شد دیر جنبیدم به خود از دست نفس کار توبه کردنم دشوار شد آخرش افتادم از چشمان تو عاقبت بدجور کارم زار شد عشق بازی های زین العابدین باز هم چاره گشای کار شد هر کجا رفتم کسی کاری نکرد با ابوحمزه دلم بیدار شد زیر بارانِ ابوحمزه فقط نخل خشکِ دیده ام پربار شد تا که گفتم بالحسین و بالحسن دستگیرم حیدر کرار شد نام آقازداه هایش بردم و... لطف مادر بر دلم بسیار شد وقت مغرب یاد کردم از حسن روزه ام با روضه اش افطار شد با کرامت با همه رفتار کرد با خیانت با حسن رفتار شد زهر، کاری کرد رنگش سبز شد از درون می سوخت و تب دار شد آن قدر خون از دهانش می چکید جامه اش مانند لاله زار شد زهر، کاری بود اما مجتبی کشته ی داغ در و دیوار شد eitaa.com/abdorroghaye
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت در دست های خالی ام حتی کلافی نیست یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟ شرمنده ام که توبه ام چون بُشر حافی نیست هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست سرچشمه ی توحید امیرالمؤمنین باشد این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست تا نور راهم از نجف هست و از ایوانش راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست گفته می آید وقت مرگ و در کنارم هست حق است حیدر، وعده هایش را خلافی نیست لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب... طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست درد علی اما، شکاف سینه ی زهراست زخم سرش اصلا برای او شکافی نیست یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست دور سر حیدر چنان پروانه می چرخید آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟! بهر حسینش گریه کرد و پیرهن می دوخت سهم حسینش جز لباس دست بافی نیست ای کاش رحمی داشت قاتل یا که می فهمید پیراهنی که در تنش مانده، اضافی نیست eitaa.com/abdorroghaye
کریم و مهربان بود و مرا هم میان بندگانش داد، راهم نمک گیرم، بدهکارم، همیشه... نجاتم داده الطاف الهم برای بنده ی آلوده ی خود لباس مغفرت کرده فراهم ثوابی که ندارم، شرمسارم شب قدر است اما رو سیاهم شرر بر توشه ام زد بی حیایی مرا انداخت از چشمش، گناهم همه گفتند محتاج دعایند منِ بیچاره محتاج نگاهم ضرر کردم کنارش کم نشستم پشیمان از چنین عمری تباهم پریشان حالی ام را چاره کرده دعایم کرده زهرا، روبراهم زمین خوردم، علی دارم غمی نیست دلم گرم است بر پشت و پناهم نجف شد قبله گاه و ملجأ من امیرالمؤمنین شد تکیه گاهم شبیه کودکان زار کوفه یتیمانه است امشب اشک و آهم شکاف کعبه ی فرق بلندش شرر انداخته بر قبله گاهم چه کرده ابن ملجم با امیرم نمانده قوتی در جسم شاهم گمانم لحظه های آخر اوست رخ زرد علی باشد گواهم زبانم لال تنها نیست مولا ولی فکر امامی بی سپاهم خدا را شکر حیدر تشنه لب نیست به یاد تشنه ی در قتلگاهم چه کردی با حسین ای شمر ملعون نمی آید از او دیگر صدا هم eitaa.com/abdorroghaye
بهای عمر، هدر داده ام به ارزانی چه سود و منفعتی دارد این پشیمانی؟! گناهکار قدیمی شدم به درگاهت خودت مقصری از بس قدیم الاحسانی بس است خیره سری کردنم، مرا یارب... به خویش وا مگذارم به کمتر از آنی مؤاخذه کن و دادی بزن ولی دیگر نگو که از من بی دست و پا گریزانی بیا و بخششِ آواره را عقب ننداز ببخش زود که تنگ است وقت مهمانی گناه، رزق نجف رفتن مرا سوزاند گناه کردم و پس داده ام چه تاوانی بهشت چیست؟ نشستن به گوشه ای تنها میان صحن نجف در هوای بارانی دل شکسته بیا و بگو علی مددی خیال کن که دوباره به زیر ایوانی همیشه ملت ما هست پای کار علی به عشق شیر حرم، قاسم سلیمانی میان تخته ی تابوت، جسم حیدر رفت به سوی فاطمه بر شانه های لرزانی نخوان رفیقِ خودت را که او سفر کرده مگر که پیر خرابه نشین، نمی دانی؟! دوباره زینب و یک بستری که خالی ماند شده دو مرتبه سهم دلش پریشانی نه فاطمه دگر این خانه دارد و نه علی عجب سرای غریبی، چه بیت الاحزانی زمین کوفه و زینب، چه بر سرش آید اگر به خاک ببیند ذبیح العطشانی خبر دهید به شاه نجف، ابالایتام که گم شدند از اهل حرم یتیمانی eitaa.com/abdorroghaye
دگر ز مسجد کوفه نوا نمی آید نوای ناله ی شیرخدا نمی آید برای عزت و ترویج راه بسم الله صدای نقطه ی پایین با نمی آید چه کرده زهر که رنگ علی چنین شده است؟! چه کرده که نفسِ رفته، جا نمی آید؟! هر آن چه شیر، به او می دهد طبیب اصلا به هوش، حیدر آل عبا نمی آید؟! چه کرده است مگر تیغ، خون فرق علی... چگونه بند به طب و دوا نمی آید؟! هر آن چه زینب کبری پدر پدر گوید دگر ز جانب بابا صدا نمی آید آهای طفل یتیم نجف، گرسنه بخواب ازین به بعد دگر مرتضی نمی آید ازین به بعد اگر پیرمرد نابینا غریب و خسته بگوید بیا، نمی آید دگر میان هوای گرفته ی این شهر شمیم هم نفس مصطفی نمی آید چه خوب پیر لعینی به سوی جسم امام برای ضربه زدن با عصا نمی آید هزار شکر کفن هست بین کوفه هنوز تن امام روی بوریا نمی آید پس از پدر به تسلی و تعزیت، احدی... به تازیانه سوی بچه ها نمی آید اسیر چیست؟! عزادار بعد دفن پدر به احترام دوباره به خانه می آید eitaa.com/abdorroghaye
وقتی بساط غفران، چاره گشای کار است توبه بر اهل خسران، چاره گشای کار است بر عبد روسیاهی که چاره ای ندارد تنها دو چشم گریان، چاره گشای کار است کوه گناه بخشند اینجا به سوز آهی آه از وجود سوزان، چاره گشای کار است بزمی که میزبانش ستار و پرده پوش است شرمندگی مهمان، چاره گشای کار است وقتی رسیده کارم تنها به تار مویی ذکر قدیم الاحسان، چاره گشای کار است بر من که زیر دینم، دیوانه ی حسینم... یک کربلا به قرآن چاره گشای کار است یک عمر، نور رویش داد از خطا نجاتم مصباح او کماکان چاره گشای کار است حبی که از علی بر لوح دلم نشسته روز حساب و میزان، چاره گشای کار است در اوج بی پناهی، وقتی نمانده راهی تکیه به شاه ایمان، چاره گشای کار است هجر نجف حسابی اشک مرا در آورد سجده به زیر ایوان، چاره گشای کار است بر مصحفی که وا شد با تیغ ابن ملجم کِی مرهم طبیبان، چاره گشای کار است؟! تا زینبش نبیند فرق شکسته اش را رفتن به پای لرزان، چاره گشای کار است دلتنگ روی زهراست سی سال و این جراحت... بر ختم درد هجران، چاره گشای کار است eitaa.com/abdorroghaye