eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
912 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام   از غروب روز عاشورای سال شصت و یک بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام   حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام   در منا آب گوارا دست زائرها دهید حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام   زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام   شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام   خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام   کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام   آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام   چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام   خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام   یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام   با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ... عمه ی هم بازی ام را کنج ویران دیده ام eitaa.com/abdorroghaye
از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من   خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من   اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من   از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من   بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من   بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرام شام نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من   یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کشد جگر مبتلای من   من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه... از شب شهادت عمه رقیه ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من   یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من   داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست   گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست   روزی هزار بار دلش را شکسته ام این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست   همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!   آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست   امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!   باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست   ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست   وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم یک سایه بان به گستره ی آن مزار نیست   حجاج، مکه اند و به روز شهادتش یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست eitaa.com/abdorroghaye
حضرت ماه نیا، شاه نیا، آه نیا سمت کوفه قدمی بیش دگر راه نیا بین این غمکده کفتار زیاد است زیاد منکِر حیدر کرار زیاد است زیاد از غریبی، شده ام در به در و سرگشته هیچ کس پشت سرم نیست، ورق برگشته کوفیانی که نوشتند مریدت هستند ریسمان دور دوتا دست سفیرت بستند وسط کوچه به نیرنگ، مرا سیر زدند بر لب و بر دهنم قبضه ی شمشیر زدند از کنارم، قدح آب خنک می بردند با لب تشنه مرا زیر کتک می بردند قسمت این بود که لب تشنه فدایت بشوم اولین تشنه لبِ بزم عزایت بشوم مسلمت لحظه ی جان کندن خود یاد شماست به خدا چشم ترم از غم اولاد شماست بگذر از من پسر فاطمه، نفسی بفداک از روی بام، تن بی سرم افتاد به خاک بشنو آقا کمی از این خبر تازه ی شهر نصب شد رأس سفیرت سر دروازه ی شهر پر شده گوش من از گریه ی مرغابی ها پیکرم رفت غریبانه به قصابی ها شرمسار و خجلم از روی آب آور تو از علی اکبر و از قاسم و از خواهر تو می شود خواهرت این جا به خدا آواره هم سخن می شود او با پسر بدکاره چه بگویم که ازین داغ، زبان می گیرد حرمله تیر سه شعبه به کمان می گیرد یک نفر هست که شخصیت تندی دارد تازه بر دور کمر، خنجر کندی دارد گرچه قسمت نشد و بر جگرم آب نخورد دور دستان کسی، موی سرم تاب نخورد نکند تشنه شوی، خسته و مضروب شوی نکند در ته گودال لگدکوب شوی به فدایت سر خونی من و هانی تو نگرانم بخورد سنگ به پیشانی تو مشکلی نیست مرا روی قناره ببرند ترس دارم ز تنت پیرهنت را بدرند http://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ای نازنین شاه و حبیبم بیابان گرد تنهای غریبم   نوشتم که بیا، شرمنده هستم من از این نامه ها شرمنده هستم   تمام قول ها از دم دروغ است سرِ آهنگران خیلی شلوغ است   نوشتند و تو را ای یار خواندند ولیکن پای این پیمان نماندند   ولایت در وجودم منجلی بود گناهم بردن نام علی بود   هر آنچه کوشش و همت نمودند شنیدی که حریف من نبودند   تمام دشمنان را خوار کردم شبیه مرتضی پیکار کردم   امان دادند، عهد خود گسستند به کعب نیزه دندانم شکستند   از اولاد زنا نیرنگ خوردم من از زن های کوفه سنگ خوردم   صدای العطش آمد به گوشم خبر داری نشد آبی بنوشم   خدا را شاکرم آبی نخوردم فدای کام خشکت، کام خشکم   سر دارالعماره گریه کردم به یاد شیرخواره گریه کردم   عجب جشنی به پا شد عید قربان سرم از تن جدا شد نذر جانان   تنم را بین هر کوچه کشیدند به روی سینه ام طفلان دویدند   همه دارایی ام را غصب کردند سرم را روی نیزه نصب کردند   در این شهر جفا و نا امیدی کنار مزبله ماندم، شنیدی؟!   نگویم مابقی ماجرا را نگویم کوچه ی قصاب ها را   به زیر نور مهتاب و ستاره تنم آویخته شد بر قناره   نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعه هاشان بی حساب است   نیا تا دخترت در تب نیفتد نظر بر سایه ی زینب نیفتد   رقیه طاقت دوری ندارد توان درد مهجوری ندارد   نیا تا شمر شمشیری نسازد نیا تا حرمله تیری نسازد   برای دیدنت در انتظارند برای کشتنت برنامه دارند   نیا تا پیکرت عریان نماند سنان در پهلوی قرآن نماند   تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی نده گیسوی خود را دست خولی   خلاصه ای امیر هر دو عالم حلالم کن، حلالم کن، حلالم eitaa.com/abdorroghaye
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم نیا کوفه پسر عمّ غریبم من از حق شما گفتم ولیکن لب و دندان خونی شد نصیبم . نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد خودم با چشم خود دیدم لعینی تو را با کیسه ای گندم عوض کرد . نه سقفی دارم و نه سایه بانی شدم تنها و بی کس مثل هانی به یاد حیدر کرار بودم دو دستم بسته شد در ریسمانی . فقط نام تو را هر لحظه بردم حسابی بین کوچه سنگ خوردم شنیدی که میان قصر کوفه نخوردم آب و تشنه جان سپردم . اگر بین عمارت گریه کردم به یادت از خجالت گریه کردم برای داغ و غم های خودم نه برای دخترانت گریه کردم . به زیر آسمانی پر ستاره به خاک افتادم از دارالعماره تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت مرا بستند بر روی قناره . همه آماده ی جنگند اینجا شدیدا اهل نیرنگند اینجا نیاور دخترانت را به این شهر که بی رحمند و دل سنگند اینجا . نده از خون طفلانت هزینه برو با اهل بیت خود مدینه بماند یک دقیقه بی ابالفضل چه می آید سرش آخر سکینه . ‌ به جان خواهرت، برگرد برگرد فدای اصغرت، برگرد برگرد ندارد صبر دوری و جدایی سه ساله دخترت، برگرد برگرد . شدم شرمنده ات با سر به زیری بگو عذر مرا هم می پذیری الهی لحظه ای حتی در این شهر نبیند خواهرت رخت اسیری eitaa.com/abdorroghaye
عرفه آمد و مهمان حسینیم همه خیره بر رحمت دستان حسینیم همه   عرفه آمد و ما کرب و بلایی نشدیم بازهم پاره گریبان حسینیم همه   وسط روز رسیدیم و همه می بینند عاشق و بی سر و سامان حسینیم همه   دردمندانه به دنبال طبیبی هستیم در پی نسخه ی درمان حسینیم همه   حرفِ جود است بیا ذکر کریم آوردم عاشق ذکرِ حسن جان حسینیم همه   ذکرِ العفو نگفتیم ولی بخشیدند ما بدهکار به احسان حسینیم همه   او مناجات کند کار همه می گیرد تشنه ی وادی عرفان حسینیم همه   عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشق به قربان حسینیم همه   اشک ما خرج برای غم اغیار نشد روزگاری است که گریان حسینیم همه   آتش سینه ی ما از غم یک بی کفن است داغدارِ تن عریان حسینیم همه   چشم هایش سرِ تشنه شدن از کار افتاد کشتگانِ لب عطشان حسینیم همه   ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مات از جود فراوان حسینیم همه   خیزران... سنگ... نوک نیزه... مراعات کنید ما اسیر لب و دندان حسینیم همه eitaa.com/abdorroghaye
خیر، یعنی ذوالجلالی داشتن بابتِ توبه مجالی داشتن   بهر پوزش، زیر نور آفتاب وقتِ ناب و ایده آلی داشتن   خیر یعنی با دل آلوده هم با کریمان اتصالی داشتن   علت این سر به زیریِ من است محضرت دستانِ خالی داشتن   می شود درد و غم صاحب زمان بنده هایِ بی خیالی داشتن   حقِ فرزند است بر بابای خود گاه آغوشِ وصالی داشتن   خیر، یعنی از تنور فاطمه لقمه ی نان حلالی داشتن   از تمامِ خیرها بالاتر است چون علی مولی الموالی داشتن   خیر یعنی با مناجات حسین لذت شوریده حالی داشتن   باز هم جا ماندم از کرب و بلا کربلا یعنی تعالی داشتن   باید اصلا رو کند سوی حسین کوفه وقتِ خشکسالی داشتن   می شود حاصل به اشک روضه اش باطن و روح زلالی داشتن   زینب و فریاد، یعنی بین خون... نورِ چشمِ پایمالی داشتن   درد یعنی این وسط، دنبالِ یک... کهنه پیراهن، جدالی داشتن   روضه را بدجور مشکل می کند دورِ پهلو... آه... شالی داشتن eitaa.com/abdorroghaye
بیا به روضه، دلت کوه طور خواهد شد بلا از اهل حسینیه دور خواهد شد مسیر بندگی و طاعت بدون حسین مسیر ظلمت و صعب العبور خواهد شد اگر که لوح دلت شد سیاه و آلوده بگو حسین، دلت غرق نور خواهد شد همینکه چای عزا دم کشید در روضه شفای درد و شراب طهور خواهد شد خوشا به حال هر آن نوکری که زندگی اش فقط هزینه ی خیر الامور خواهد شد خودِ حسین پناه تمام نوکرها میان حیرت یوم النشور خواهد شد اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم برات کرب و بلا جفت و جور خواهد شد حرارت غم او در دل است و این گریه گواه گرمیِ "ما فِی الصدور" خواهد شد کنار جسم حسینش عقیله با گریه اسیر خنده ی قومی شرور خواهد شد سری که از نوک نیزه میان خرجین رفت شبی روانه به سوی تنور خواهد شد بدان که شام، بلند است و منتقم بیدار سحر می آید و عصر ظهور خواهد شد eitaa.com/abdorroghaye