#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم
شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد
ضربه بر چشم نازنینش خورد
بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
بساط هلهله در قتلگاه برپا شد
به دور جسم عمویم چقدر غوغا شد
به نیزه تکیه زد و بی سپاه و تنها شد
در آن محاصره، مشغول ذکر و نجوا شد
صدای ناله و آهش به گوش آمده بود
سرش شکسته و خونم به جوش آمده بود
دویدم از سوی عمه به سمت قربانگاه
صدا زدم فأنا ابن الحسن به گریه و آه
به اشتیاقِ شهادت، مسیر شد کوتاه
چه خورد بر نظرم؟! لااله الا الله
کسی عموی مرا داشت با حسد می زد
حرامزاده به بال و پرش لگد می زد
شدیم تشنه و بی حال از حرارت جنگ
محاصره شده و عرصه بود تنگاتنگ
زدند ضربه به پیشانی ام چنان با سنگ...
که شد تمام رخم چون حسین خونین رنگ
صدای یا حسنم تا رسید بر گوشش
مرا کشید عمو در میان آغوشش
به فکر رأس عمو بود خولی بی درد
وضو گرفت در این راه، اشعث نامرد
صدای قهقهه ی شمر را چه باید کرد؟!
هر آنچه داد کشیدم نداشت دستاورد
شدم سپر به امامی غریب، با سر و جان
به ضربه ای پر من شد به پوست آویزان
اگر بناست کسی بشکند سبویم را
بگو به حرمله آورده ام گلویم را
بگو مرا بزند، ول کند عمویم را
خرید پیش پدر عِزّ و آبرویم را...
همین سری که جدا از تنم شد و افتاد
به خونِ ریخته ام خون یار قیمت داد
رسید قاتل بی رحم و مست بعد از من
به چکمه آمد و حرمت شکست بعد از من
به روی سینه ی مولا نشست بعد از من
گرفت گیسوی او را به دست بعد از من
عزیز فاطمه را دید گشته بی حربه
زد از قفا به گلویش دوازده ضربه
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
بسم رب النور، نور هر سخن
هستم عبدالله و بابایم حسن
چون امیرالمؤمنینم، بت شکن
می کنم هر فتنه ای را ریشه کن
اسوه ام قاسم شد و شیر جمل
نزد ما مرگ است أحلی مِن عسل
من حسینی هستم و پابست او
یازده سال است مستم، مست او
بوسه گاهم بوده عمری، دست او
حال افتاده به مقتل، خسته او
از میان دست عمه، بی قرار
دست خود را می کشم بی اختیار
هیچ کس جز من نماند از لشگرش
تشنگی آتش زده بر حنجرش
مانده جای زخم بر سرتاسرش
می کشد روی زمین بال و پرش
عده ای شمشیر در آورده اند
شمر و خولی رو به مقتل کرده اند
با عصا محراب ابرویش شکست
نیزه ای در بین پهلویش شکست
سنگ تیزی، روی نیکویش شکست
دیدی آخر شأن گیسویش شکست
با خدایش بود در راز و نیاز
دست ناپاکی به مویش شد دراز
جان به قربانش، فدایش می شوم
مرهمی بر زخم هایش می شوم
بین مقتل، سر جدایش می شوم
با پرم جوشن برایش می شوم
قتلگه، کوچه شد و من هم سپر
ایستادم روی پنجه چون پدر
تیغ، بی رحمانه دستم را برید
تیر، با شدت گلویم را درید
جز عمو چشمم دگر کس را ندید
پیکرم را بین آغوشش کشید
تا که لب تشنه صدا کردم، عمو
تیری آمد دوخت جسمم را بر او
بعد من، خیلی جسارت می شود
بر عمو جانم اهانت می شود
احتضار او سه ساعت می شود
پیکرش بدجور غارت می شود
نیست ذبحی مثل او در عالمین
فاطمه گوید بُنیَّ یاحسین
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند
به تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدند
دوره کردند، دویدند سویش با عجله
دسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند
جای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر...
نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدند
یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد
گرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدند
پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت
نیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدند
اسب ها جای حنا بر سر و بر صورت او
تاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند
نعل ها داغ که گشتند جگرسوز شدند
با صدای ترکِ سینه اش آهنگ زدند
جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه...
بر دهانی که شده تشنه ی از جنگ زدند
نجمه ماند و دل خون... تا که پس از ساعاتی
شعله بر چادر آن مادرِ دلتنگ زدند
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
با تمنا و اشتیاق زیاد
روی پای عموی خود افتاد
گریه ها کرد و در خیال حسین
خاطرات حسن گذشت از یاد
روح روحانی اش برای عروج
از شب قبل، گشته بود آزاد
مرگ را خوش تر از عسل می دید
در رکاب حسین، فخرِ عباد
قسمش داد آن قدر به حسن
تا عمویش به او رضایت داد
سوی میدانِ جنگ شد عازم
سیزده ساله، حضرت قاسم
*
پرده ای زد به صورتش خورشید
بر تنش تکه ای کفن پوشید
حیدارانه چنان قدم می زد
کربلا زیر پاش می لرزید
فأنا ابنُ الحَسن رجز می خواند
بی زره، مثل شیر می غرید
همچو بابای خود به جنگ جمل
با هزاران دلیر می جنگید
نسخه ی ازرق و پسرهایش
همه را با اشاره ای پیچید
آن قدر کُشت از مفاخرشان
حسن آمد به یاد و خاطرشان
*
تا که شد خسته از حرارتِ جنگ
دشمنان حقیر، با نیرنگ...
دور تا دور، دوره اش کردند
می زدند از ستم به سویش سنگ
نیزه ای آمد و شبیه بتول
پهلویش را نمود خونین رنگ
تنگ شد حلقه ی محاصره اش
شد برای عموی خود دلتنگ
تا که با ناله گفت: وا عمّاه
نانجیبی به گیسویش زد چنگ
عمو از خیمه با شتاب آمد
با غضب دستِ قاتلش را زد
*
شد هیاهو به پا، چه غوغا شد
گرد و خاکی عجیب برپا شد
تازه داماد خیمه ی نجمه
زیر مرکب، تنش معما شد
سینه ی کوچکش ز بس پا خورد
باز شد، مثل طور سینا شد
سن و سالی نداشت، کودک بود
قامتش، هم طراز سقا شد
لفظ أحلی مِن العَسل، آخر
روی پای حسین معنا شد
پدرش مجتبی، صدایش کرد
در حرم، نجمه، مادرش غش کرد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
پای درس ولی فهیم شده
مثل بابای خود کریم شده
سیزده ساله ی امام حسین
چه کسی گفته که یتیم شده؟!
در رکاب عموی خود عباس
از دلیران این حریم شده
حال، میل عسل به سر دارد
کاسه ی طاقتش دو نیم شده
چه کند تا عمو اجازه دهد
کار جنگیدنش وخیم شده
تا که او هم شود فدای حسین
بوسه می زد به دست و پای حسین
وسط خیمه سخت حیران بود
بر لبش آیه های قرآن بود
غبطه می خورد بر علی اکبر
شوق جان دادنش فراوان بود
زانوی غم گرفت در بغلش
چشم هایش عجیب گریان بود
یادش آمد وصیت پدرش
آن سفارش که عهد و پیمان بود
گفت: این نامه را بده به عمو
هر زمان که دلت پریشان بود
بس عمو بر حسن ارادت داشت
نامه را خواند و روی دیده گذاشت
بستن صورتش سبب دارد
چهره ای هاشمی نسب دارد
بیشتر بوسه زد به دست عمو
بیشتر از همه ادب دارد
بند نعلین خود نبسته دوید
در پریدن عجب طرب دارد
جملی نو دوباره راه انداخت
فَأنا بن الحسن به لب دارد
ابن سعد از هراس می لرزد
بس که در نعره اش غضب دارد
ازرق از هیبت نظرهایش
به درک رفت با پسرهایش
لشگری پست را خبر کردند
حلقه را تنگ و تنگ تر کردند
تنگ چشمان لشکر کوفه
عاقبت بر رخش نظر کردند
سنگ باران شد از چهار طرف
ضربه ها بر تنش اثر کردند
در شلوغی و گرد و خاک نبرد
اسب ها از تنش گذر کردند
داغی نعل های مرکب ها
بدنش را چه شعله ور کردند
به روی خاک دست و پا میزد
عمویش را فقط صدا می زد
باید ارباب با غمش چه کند؟!
با بلاهای اعظمش چه کند؟!
بغلش کرد و مانده حیران با
لب و دندان درهمش چه کند
کاکلش دست قاتلش جا ماند
مانده با گیسوی کمش چه کند؟!
خس خس سینه اش بلند شده
با نواهای مبهمش چه کند؟!
آه حالا چگونه خیمه رود؟!
با تن نامنظمش چه کند؟
قدکشیده رساندنش سخت است
تا به خیمه کشاندنش سخت است
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه گرفت
اذن میدان گرفت و عازم شد
نوبت نعره های قاسم شد
حال باید خودی نشان می داد
دشت، را یک تنه تکان می داد
وقت برچیدنِ هبل شده بود
فأنا بن الحسن... جمل شده بود
همه گفتند آمده حیدر
پسر پورِ ارشدِ حیدر
هرکه افتاد سوی او گذرش
ازرق و هر چهار تا پسرش...
همه بر روی خاک افتادند
غرقِ در خون، هلاک افتادند
نعره می زد، علی مع الحق را
کند از ریشه نسل ازرق را
وقت رزمش قمر، بلند شده
مادرش نجمه سربلند شده
فخر دارد به خود عروس حرم
که شده نذر اهل بیت کرم
طالب مرگ، بین لشگر کیست؟!
دید دشمن، حریف قاسم نیست
حیله شد چاره، دوره اش کردند
همه یک باره، دوره اش کردند
ابرویش بین جنگ، زخمی شد
سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد
ضربِ شمشیر نانجیبی، آه
بر سرش خورد و گفت: یاعماه
از روی اسب، دور از حضرت
بر زمین خورد با سر و صورت
تا صدا زد، سواری از خیمه
مثل بازِ شکاری از خیمه...
آمد و اشک، از دو دیده فشاند
قاتلش را به قعر دوزخ راند
رفت بالا صدای فریادش
آمدند اشقیا به امدادش
بس که مرکب به رفت و آمد بود
شد هوا ناگهان غبار آلود
بود دشت از غبار مالامال
وسط دشت، نجمه رفت از حال
نوعروسِ حرم زمین افتاد
بر روی خاک، با جبین افتاد
چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم
روضه را بازتر نمی خوانم
دشت در حالتِ سکونی بود
همه جا رد نعلِ خونی بود
داشت قاسم به خاک می غلطید
شانه های حسین می لرزید
در دهان تا زبان، تکان می خورد
دنده هایش تکان تکان می خورد
آه... آخر به دوش مولایش
بر زمین می کشید پاهایش
غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود
سرّ احلی مِن العسل این بود
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید مدافع حرم عبدالله اسکندری
آیه ی فضل عظیمم، غم عظمی شده ای
تازه داماد حرم بودی و تنها شده ای
مثل باباحسنت ذکر لبت فاطمه بود
بر زمین خوردی و چون اُم ابیها شده ای
جگر تشنه ات از سوز عطش گفت: حسن
با لب تشنه ی خود جلوه ی بابا شده ای
آسمان بدنت پر شده از شکل هلال
چه سرت آمده اینگونه معما شده ای؟!
دست و پا میزنی از دردِ دهانی که شکست
سوختم بس که تو مشغول تقلا شده ای
فأنا بن الحسنی که به رجز می خواندی
کرد اثبات در این سن کم آقا شده ای
تا که افتاد نقابت به سویت سنگ زدند
علت بغض من و زینب کبری شده
همه جا پر شده از رایحه ی عطر حسن
بس که آمیخته با تربت صحرا شده ای
جوشنی لحظه ی رفتن نشد اندازه ی تو
چه سرت آمده هم قامت سقا شده ای؟!
خوش ذوق حرمم، نور دلم، عمر عمو
طعم شیرین تری از شهد عسل ها شده ای
از همین خنده ی وقت سفرت فهمیدم
پدرت آمده و مست تولا شده ای
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
دل شده مهمان أبناء الحسن
جان ما قربان أبناء الحسن
همچنان بابای خود پر برکت است
بخشش دستان أبناء الحسن
بر خدا نزدیک تر شد هر که شد
سائل احسان أبناء الحسن
نیست تنها در دل میدان حسین
دارد او گردان أبناء الحسن
بی زره در رزم رفتن بوده است
میوه ی ایمان أبناء الحسن
دست ها کوچک ولی دل ها بزرگ
لشگری حیران أبناء الحسن
بهر جنگیدن مهیا قاسم است
کار ازرق زاده ها با قاسم است
بعد اکبر از همه سبقت گرفت
با چه زحمت از عمو نوبت گرفت
تا بگیرد اذنِ میدان آنقدر
بوسه از دستان آن حضرت گرفت
مرتضی پشتش فقط جوشن نداشت
کیست او که بی زره رخصت گرفت
بست سربند پدر را بر سرش
تا که جسم تشنه اش قوت گرفت
آن قدر مولا برایش گریه کرد
کربلا رنگ غم و غربت گرفت
تیغ خود را چون حسن طوری کشید
ابن سعد از دیدنش لکنت گرفت
بود بین معرکه آن دلربا
بر لبش ذکر أنا ابن المجتبی
ساعتی طی شد، بلایش شد عظیم
خون روان بود از تن إبن الکریم
نجمه بین خیمه اش احساس کرد
می وزد عطر حسن بین نسیم
سنگ های تیز کاری کرد تا
بی رمق شد حال و روزش شد وخیم
آن که آمد موی قاسم را کشید
شد به شمشیر عمو دستش دو نیم
جام أحلی مِن عسل را سرکشید
زیر پا... از آن چگونه بگذریم؟!
نعل ها بی وقفه با هم رد شدند
از روی جسم نحیفش، مستقیم
امتحانی سخت را پس داد، وای
بر رخش رد هلال افتاد، وای
جسم قاسم بی رمق از جنگ بود
مادرش در خیمه ها دلتنگ بود
بی علی اکبر در این دنیا دگر
زندگی کردن برایش ننگ بود
خون چنان از زخم هایش می چکید
پیکرش چون لاله، خونین رنگ بود
در میان چهره ی إبن الحسن
هم نشان از پا و هم از چنگ بود
سینه ای که همچنان زهرا شکست
حاصل یک جنگ تنگاتنگ بود
هیچ جای سالمی در تن نداشت
نقل دامادی او از سنگ بود
بر روی دوش عمو او را ببین
می کشد انگار پایش بر زمین
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
همان که از سر حکمت گهی جوابم کرد
به مِهر خویش، خوش اقبال و کامیابم کرد
حسین وضع خراب مرا ندیده گرفت
مرام و معرفتش تا ابد خرابم کرد
نبرد آبرویم را، همیشه راهم داد
کنار سینه زنان، محترم حسابم کرد
میان ظلمت این روزگار، در روضه
مرا مجاور انوار آفتابم کرد
گرفت هر چه که رنگ تعلقم می داد
علم به دوشِ عزاخانه ی ربابم کرد
خدا کند که ببینم، نگاه لطف رباب
دوباره زائر صحن ابوترابم کرد
به دلبرم برسانید جان به لب شده ام
ز بس که دوری کرب و بلا عذابم کرد
دعا کنید ببینم که اربعین امسال
حسین از کرمش خواند و انتخابم کرد
چقدر روضه ی شش ماهه اش جگرسوز است
چقدر داغ علی اصغرش کبابم کرد
رباب گفت بخواب اصغرم که بی شیری
به پیش اهل حرم، از خجالت آبم کرد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
می روی و قلب خود را بیت الاحزان می کنم
با دل خون، یک تنه تشییع قرآن می کنم
قول دادم تا که سیرابت کنم، دیدی چه شد؟!
مات و حیران مانده ام، گریه فراوان می کنم
گوش تا گوش تو را تیر سه شعبه پاره کرد
از غم جان کندنت، پاره گریبان می کنم
تا نبیند مادرت وضع تو را، مذبوح من
پیکرت را در عبای خویش پنهان می کنم
از گلوی نازکت چیزی نمانده، جای آن
دست های کوچکت را بوسه باران می کنم
پیکرت را دور از چشم ربابه مادرت
دفن در پشت حرم، با دست لرزان می کنم
اوج شیرینی کودک در همین شش ماهگی است
می روی و قلب خود را بیت الاحزان می کنم
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_محرم_و_صفر
نظر به حال گدا کن، به حق روضه ی اصغر
مرا دوباره صدا کن، به حق روضه ی اصغر
دوباره نفس زمینم زده، دوباره دلم را
ز دام نفس رها کن، به حق روضه ی اصغر
خراب کرده ام آقا، کمی بیا و برایم
میان روضه دعا کن، به حق روضه ی اصغر
مرا که بنده ی دنیا شدم، به لطف نگاهت
دوباره عبد خدا کن، به حق روضه ی اصغر
اگرچه سود ندارم، به دیگران نسپارم
مرا دوباره سوا کن، به حق روضه ی اصغر
شبیه جون و زهیر و وهب بیا و مرا هم
شهید کرب و بلا کن، به حق روضه ی اصغر
بخوان ز اشک رباب و بخوان ز غربت مولا
بخوان و روضه به پا کن، به حق روضه ی اصغر
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye