eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی! رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟! دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟! بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟ دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم من از لباس پر از لاله ات هراسانم قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان تمام روز و شب از درد سینه گریانی نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی میان سجده، مرا باز جان به لب کردی چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟! نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند به زخم های تنت مرهمی اثر نکند شکسته اند به داغت دل صبورم را شکسته اند شبیه پرت، غرورم را منی که پشت سر خود زره نمی بستم به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد https://eitaa.com/abdorroghaye
در مقامی که نبی مستِ خصال زهراست نور توحیدی حق، وصف جمال زهراست فخر حیدر به همین همسر زهرا شدن است همنشینیِ علی، اوج کمال زهراست لیلة القدر که بهتر ز هزاران ماه است تابشِ کوچکی از روح زلال زهراست همه ی هستی خود را به فقیران بخشید زیور و زینت این خاک، وبال زهراست فاطمه کوکبِ دُرّی است در افلاک رسول أنتِ مِنّیِ نبی، شرح جلال زهراست می چشد از نفسش ختم رسل، عطر بهشت روح معراج نبی، حب وصالِ زهراست ما اگر پای ولی تا دم آخر ماندیم اثر تربیت و نان حلال زهراست هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست نور سرخی که به چشمان علی تابیده نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند قاتل جان علی، قد هلال زهراست **** صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست منشأ روضه ی جانسوز سه ساله زهراست https://eitaa.com/abdorroghaye
مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند چادرش حتی یهودی را هدایت می کند   ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند   نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند   انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کنند انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند   گفت پیغمبر که زهرا پاره‌ی جان من است این روایت بر همه اتمام حجت می کند   محو نورانیت او می شود هفت آسمان ساعتی که بین محرابش عبادت می کند   روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند   ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند   چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند   پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند   ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند   درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند   ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند https://eitaa.com/abdorroghaye
فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است آن قدر نامش بها دارد میان شاعران نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است هر که می خواهد چنان "سلمان" شود، "مِنّا" شود حب زهرا، برترین کردار اهل بیتی است مهر زهرا را علی در سینه ی ما ریخته دل نگو این سینه ها، بازار اهل بیتی است این که بر همسایه می بخشید نان خانه را گوشه ای از رحمتِ رفتار اهل بیتی است حاج قاسم را که دیدی سوخت پای رهبرش فاطمه، الگوی این سردارِ اهل بیتی است گریه بر زهرای مرضیه عمومی نیست، نه کار چشمان تر ما، کارِ اهل بیتی است روضه را مستوره باید خواند، دستم بسته است روضه ی صدیقه از اسرار اهل بیتی است ماجرای غسل زهرا... ماجرای بازویش... ماجرای روضه ی دشوارِ اهل بیتی است روی نیلی و کبود فاطمه، تا روز حشر بغض هر دلداه و غم خوارِ اهل بیتی است  https://eitaa.com/abdorroghaye
اولین شرط قبولی دعا فاطمه است عرشِ پر مرتبه را قدر و بها فاطمه است آن یگانه زن بخشنده که در شام وصال داد پیراهن خود را به گدا فاطمه است آن که روزیِ جهان، دست خودش بوده ولی مال دنیا همه را کرد رها فاطمه است از ازل قبله گهم کعبه ی رخسار علی است بهر این قلبه ی حق، قبله نما فاطمه است سر در خانه ی ما ساده ولی دیدنی است چون که زیبایی آن پرچم یا فاطمه است بانویی که به سرش چادر ناموس خداست در صف اول هر معرکه با فاطمه است پای رهبر سر و جان را به خدا هدیه کنند الگوی راه تمام شهدا فاطمه است رهبرم گرچه غریب است ولی پیروز است چون که ذکر لب او در همه جا فاطمه است فاطمیه ته جولانگه هر آشوبی است عقده، گر کور شود، عقده گشا فاطمه است خشکسالی غم سختی است ولی شکر خدا رازق ملت زهرایی ما فاطمه است چون پرنده که جدا دانه کُند از دل خاک شافع تک تک ما روز جزا فاطمه است سرو رعنا و رشیدی که به هنگام وداع قامتش خم شده بی جرم و خطا فاطمه است چه بلاها که مدینه سر زهرا آورد برد از یاد که ناموس خدا فاطمه است https://eitaa.com/abdorroghaye
فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه آرزوی حضرت مریم میان جنت است در لباس خادمی باشد کنار فاطمه از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه https://eitaa.com/abdorroghaye
زمان، زمانِ بلا شد، پدر بیا و ببین چه ظلم ها که به ما شد، پدر بیا و ببین   هر آن چه غربت و بی مِهری و مصیبت بود نصیب آل کسا شد پدر بیا و ببین   هنوز تربت قبر تو تازه است، ولی چه فتنه ها که به پا شد پدر بیا و ببین   برای مردم بی معرفت، بُتِ امت رسید و قبله نما شد، پدر بیا و ببین   شبانه بر روی استر به خانه ها رفتم چه گویم این که چه ها شد پدر بیا و ببین   به حرف و حجت صدیقه بی محلی شد امامِ شهر رها شد، پدر بیا و ببین   شنیده ای وسط کوچه ی بنی هاشم... به ما چقدر جفا شد؟! پدر بیا و ببین   سر قباله ی باغ فدک، کتک خوردم چه خوب حقم ادا شد پدر بیا و ببین   سراغ محسنِ مظلوم را مگیر از من ثمر ز شاخه جدا شد، پدر بیا و ببین   چقدر پای علی ماندم و زمین خوردم قدم ز غصه دو تا شد، پدر بیا و ببین   نشسته ام سر قبرت که جان دهم این جا ببین زمان لقا شد، پدر بیا و ببین https://eitaa.com/abdorroghaye
دلم گرفته ازین روزگار یا أبتا نمانده در دل و جانم قرار یا أبتا تمام خانه به حالم به گریه می افتند شده است وضعیتم گریه دار یا أبتا کسی نداد جواب سلام حیدر را علی شده به غریبی دچار یا أبتا ببین که بر سر ریحانه ات چه آوردند نشسته بر سر و رویم غبار یا أبتا دوباره پا شدم از جا، دوباره افتادم... سر مزار تو با چشم تار یا أبتا رسید آخر هجده بهارِ عمر کمم سراسرم شده چون لاله زار یا أبتا همان لعین که کنار تنت لَیَهجُر گفت: چنان کشید سر من هوار یا أبتا چقدر تشنه ی دیدار محسنم بودی چه گویم از غم میخ و فشار یا أبتا همین که دید مرا بین شعله ها، تر شد دو چشم خادمه، بی اختیار یا أبتا دلم هوای سفر کرده، عاقبت پس کِی تمام می شود این انتظار یا أبتا https://eitaa.com/abdorroghaye
در سوخت و با ضرب پا از جا در آمد از پشت در ناگه صدای مادر آمد طوری صدا زد فاطمه: "فضه خُذینی" آه از نهاد فاتح خیبر بر آمد فضه سراسیمه به روی خاک افتاد وقتی به سوی دختر پیغمبر آمد زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا میخِ دری که از تن زهرا در آمد مجروح بود اما علی را که کشیدند زهرا برای جنگ با یک لشگر آمد با چشم خیسش مرتضی در کوچه می دید ریحانه اش با قد خم در معبر آمد قنفذ غلافش را چنان بر بازویش زد عمر کم زهرا از آن ضربه سر آمد هر ماتمی را دید مادر در مدینه در شام و در کوفه سراغ دختر آمد زینب فقط گریان داغ مادرش بود هر جا که بوی هیزم و خاکستر آمد حتی زمانی که به روی خاک افتاد یا آن زمان که شعله سوی معجر آمد https://eitaa.com/abdorroghaye
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد از قنوت سحر فاطمه باید پرسید گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟! تا که پا می شود از بستر خود، می افتد چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد آب شد آب ولی باز غم حیدر را بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد دردش انداخته از فایده مرهم ها را شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد بس که از مردم این شهر به دل غم دارد می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش محسنش را که در آغوش، مجسم دارد قول داده به حسینش که به جای کفنش جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد *** ساربان کاش نمی دید، میان گودال بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد https://eitaa.com/abdorroghaye
تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت اینجا محارمت همه جمعند فاطمه آخر چرا نقاب زدی روی صورتت هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی حوریه ی علی چه شده قد و قامتت این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند هستند باز تشنه ی جام محبتت یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت ای کاش مرده بود علی و نمی شنید تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود من آب می شوم به خدا از خجالتت خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت با تو بهشت بود فقط خانه ی علی ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت https://eitaa.com/abdorroghaye
وابسته است مسجد و منبر به فاطمه رکن تمام دین شده باور به فاطمه تنها نه این که جن و ملک خادمش شدند خدمت کنند مریم و هاجر به فاطمه درهای آسمان به رویش باز شد سریع هر دم رسید سائلِ مضطر به فاطمه دنیا شده است، فاطمه ریحانةُ النبی عقبی، بهشت هست معطر به فاطمه حتی دو چشم دشمن او دید روز و شب کل مدینه بود منور به فاطمه هر جا که کار سخت شد و فتنه پا گرفت بوده همیشه دیده ی رهبر به فاطمه وابسته است نزد خداوندِ ذوالجلال کار شفاعت همه، محشر به فاطمه حتی مقربینِ خدا بین انبیاء محتاج می شوند در آخر به فاطمه دلتنگِ یار می شد و محتاج و تشنه بود... روزی سه بار دیده ی حیدر به فاطمه نامرد، روزگار چه کرده که هاج و واج خیره شده است فاتح خیبر به فاطمه؟! از در مپرس، هر چه کشیدیم از در است بدجور خورد ضربه ی آن در به فاطمه مُردند شیعیانِ امیر عرب مگر؟! باید که دومی بزند سر به فاطمه؟! **** آن نیزه ای که خورد به پهلو عیان نمود رفته شهادتِ علی اکبر به فاطمه https://eitaa.com/abdorroghaye
پسر ارشد زهرا و قرارش بودم هشت ساله شدم و گرد مدارش بودم شانه ام بود عصایش که به من تکیه دهد هر کجا رفت، علی وار کنارش بودم * پدرم کرد سفارش که مواظب باشی سپر مادر خود نزد اجانب باشی دو سه دفعه دم رفتن در گوشم می گفت: غنچه کرده است گلِ خانه، مراقب باشی * گفت با بغض بدان نسخه ی حیدر صبر است چون رضای نبی و مرضیِ حق در صبر است دست بر تیغ نبر هرچه که شد بین گذر میوه ی قلب پدر، امر خدا بر صبر است * در همین فکر و خیالات به سر می بردم تا که در کوچه به شیطان صفتی برخوردم آمدم تا که سپر باشم و حائل بشوم نشد اما چه بگویم که همان جا مُردم * از دلم آه، شب و روز به پا می خیزد فلک از اذیت من هیچ نمی پرهیزد تا کمی خواب به چشمان ترم می آید خوابِ آن کوچه مرا سخت بهم می ریزد * با خودم می کنم آن مرثیه ها را تکرار مادرم تا که زمین خورد، دو چشمش شد تار سوختم، آب شدم تا که به چشمم دیدم ردی از خون سرش ماند به خشت دیوار * بغلم کرد ولی سخت تکلم می کرد تا نگیرد دلم از غصه، تبسم می کرد سال ها از خودم این مسئله را می پرسم پسرش را وسط کوچه چرا گم می کرد؟! * سال ها خاطره ی کوچه مرا پیرم کرد فکر آن ضربه و آن داغ زمینگیرم کرد دیدن مادر و آن صورت نیلی شده اش در همان کودکی از زندگی ام سیرم کرد https://eitaa.com/abdorroghaye
فدک ارث شماست مادرجان شاهدِ ما خداست مادرجان   خطبه ات شهر را بهم زده است همه ی دهر را بهم زده است   دشمنت مانده ساکت و تسلیم سندت را بگیر تا برویم   دل شده بی قرار لبخندت خسته ای؟! تکیه کن به فرزندت   با تو باشد اگر حسن... عشق است در کنارت قدم زدن عشق است   نیست راهی دگر به کاشانه کوچه ای مانده تا درِ خانه   چقدر کوچه سرد و تاریک است چقدر راه تنگ و باریک است   چقدر آسمان سیاه شده کوچه مانند قتلگاه شده   مردکِ بی حیا چه می خواهد؟! بین کوچه ز ما چه می خواهد؟!   دست من را رها نما مادر پشت من باش و کن دعا مادر   اذن میدان بده جهاد کنم ارض را خالی از فساد کنم   به دلت اضطراب راه مده سندت را به رو سیاه مده   وای دستور صبر داده پدر چه کنم در میان این معبر   کاش دستم به صبر بسته نبود کاش مادر دلت شکسته نبود   سوختم ذره ذره در دل خود کاش قدم بلندتر می شد   چه غباری! دو چشم من تار است رد خون چیست روی دیوار است؟!   چه به روز دو چشمت آورده؟! چشم هایت چرا ورم کرده   بر غریبی ما اماره شده این قباله که پاره پاره شده   بند آمد دگر زبان حسن پا شو از روی خاک، جان حسن   حسنت هست اگر کنیزی نیست گوشوارت شکسته؟! چیزی نیست   چه کنم از زمین بلند شوی؟! روی پایت دوباره بند شوی   بین این کوچه سخت جان دادم چادر خاکی ات تکان دادم   هر قدم را به گریه بردارم شرم از دیدن پدر دارم   مثل مردی که مملو از دردم با چه رویی به خانه برگردم؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
دودِ هیزم در حرم آکنده شد آتش از روی علی شرمنده شد در چنان با شدت از جا کنده شد یاس حیدر بر زمین افکنده شد بانویی که حرمتش مفروض شد استخوان سینه اش مرضوض شد نعره ها پیوسته و ممتد شد و هتکِ حرمت های شان بی حد شد و حال زهرا پشت آن در بد شد و یک نفر با ضربه از در رد شد و قلبِ زهرا را قرار از دست رفت غنچه ی گل در فشار از دست رفت غربت شیر خدا شد بی حساب حمله می کردند سویش با عتاب دست هایش بسته شد بین طناب سوخت قلب حق برای بوتراب فاتح خیبر برای حفظ دین شد گرفتار دو بی دین لعین فضه آمد دست مادر را گرفت با مشقت فاطمه در را گرفت با نگاهش راه لشگر را گرفت گوشه ای از شال حیدر را گرفت دور حیدر بود در حال طواف تا که شد بیهوش با ضرب غلاف حیدری تنها و شمشیر و گلو فاطمه برخاست، آمد روبرو کل عالم می شد آن دم زیر و رو دست بر معجر اگر می برد او کار دشمن را علی راحت نکرد لحظه ای با اولی بیعت نکرد آه اما از دل زینب که دید یک نفر موی حسینش را کشید دیگری از راه با خنجر رسید لشگری پیراهنش را می درید دستباف فاطمه بود آن لباس شد بلند از هر شکافش بوی یاس https://eitaa.com/abdorroghaye