eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
پسر ارشد زهرا و قرارش بودم هشت ساله شدم و گرد مدارش بودم شانه ام بود عصایش که به من تکیه دهد هر کجا رفت، علی وار کنارش بودم * پدرم کرد سفارش که مواظب باشی سپر مادر خود نزد اجانب باشی دو سه دفعه دم رفتن در گوشم می گفت: غنچه کرده است گلِ خانه، مراقب باشی * گفت با بغض بدان نسخه ی حیدر صبر است چون رضای نبی و مرضیِ حق در صبر است دست بر تیغ نبر هرچه که شد بین گذر میوه ی قلب پدر، امر خدا بر صبر است * در همین فکر و خیالات به سر می بردم تا که در کوچه به شیطان صفتی برخوردم آمدم تا که سپر باشم و حائل بشوم نشد اما چه بگویم که همان جا مُردم * از دلم آه، شب و روز به پا می خیزد فلک از اذیت من هیچ نمی پرهیزد تا کمی خواب به چشمان ترم می آید خوابِ آن کوچه مرا سخت بهم می ریزد * با خودم می کنم آن مرثیه ها را تکرار مادرم تا که زمین خورد، دو چشمش شد تار سوختم، آب شدم تا که به چشمم دیدم ردی از خون سرش ماند به خشت دیوار * بغلم کرد ولی سخت تکلم می کرد تا نگیرد دلم از غصه، تبسم می کرد سال ها از خودم این مسئله را می پرسم پسرش را وسط کوچه چرا گم می کرد؟! * سال ها خاطره ی کوچه مرا پیرم کرد فکر آن ضربه و آن داغ زمینگیرم کرد دیدن مادر و آن صورت نیلی شده اش در همان کودکی از زندگی ام سیرم کرد https://eitaa.com/abdorroghaye
فدک ارث شماست مادرجان شاهدِ ما خداست مادرجان   خطبه ات شهر را بهم زده است همه ی دهر را بهم زده است   دشمنت مانده ساکت و تسلیم سندت را بگیر تا برویم   دل شده بی قرار لبخندت خسته ای؟! تکیه کن به فرزندت   با تو باشد اگر حسن... عشق است در کنارت قدم زدن عشق است   نیست راهی دگر به کاشانه کوچه ای مانده تا درِ خانه   چقدر کوچه سرد و تاریک است چقدر راه تنگ و باریک است   چقدر آسمان سیاه شده کوچه مانند قتلگاه شده   مردکِ بی حیا چه می خواهد؟! بین کوچه ز ما چه می خواهد؟!   دست من را رها نما مادر پشت من باش و کن دعا مادر   اذن میدان بده جهاد کنم ارض را خالی از فساد کنم   به دلت اضطراب راه مده سندت را به رو سیاه مده   وای دستور صبر داده پدر چه کنم در میان این معبر   کاش دستم به صبر بسته نبود کاش مادر دلت شکسته نبود   سوختم ذره ذره در دل خود کاش قدم بلندتر می شد   چه غباری! دو چشم من تار است رد خون چیست روی دیوار است؟!   چه به روز دو چشمت آورده؟! چشم هایت چرا ورم کرده   بر غریبی ما اماره شده این قباله که پاره پاره شده   بند آمد دگر زبان حسن پا شو از روی خاک، جان حسن   حسنت هست اگر کنیزی نیست گوشوارت شکسته؟! چیزی نیست   چه کنم از زمین بلند شوی؟! روی پایت دوباره بند شوی   بین این کوچه سخت جان دادم چادر خاکی ات تکان دادم   هر قدم را به گریه بردارم شرم از دیدن پدر دارم   مثل مردی که مملو از دردم با چه رویی به خانه برگردم؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
سخت است هر بلا و عزا، کوچه سخت تر سخت است غصه و غم ما، کوچه سخت تر سخت است داغ آل عبا، کوچه سخت تر سخت است شرح کرب و بلا، کوچه سخت تر کوچه، چه کوچه ای که دلم زار و مضطر است کوچه نگو که مقتل زهرای اطهر است دید آسمانِ چشم حسن، رنگ لاله اش با تازیانه، سرخ شده ماه، هاله اش افتاد روی خاک ز دستش قباله اش از درد شد بلند نواهای ناله اش تا که قباله ی فدکش پاره پاره شد در کوچه چشم های حسن، پر ستاره شد ای آسمان، در این غم دشوار خون ببار در بین خاک های شده رنگ لاله زار... دنبال چیست فاطمه با چشم های تار؟! شاید شکسته در اثر ضربه، گوشوار آخر چه شد که دست، گرفته است بر کمر؟! شاید شکست، بار ترک خورده اش دگر لعنت به این زمانه و این روزگار پست دار و ندار اهل کسا می رود ز دست تا خانه چند مرتبه زهرا زمین نشست هر دفعه که نشست، غرور حسن شکست آری قسم به صورت زهرا که شد کبود پایان روزگار حسن، آن دوشنبه بود بوسید دست فاطمه را مصطفی، زدند... بوسید روی فاطمه را، گرگ ها زدند هر جا که بوسه گاه نبی بود را زدند کام حسین خشک شد و با عصا زدند از روضه های بوسه نگو، روز ما شب است بوسه زدن به زیر گلو، سهم زینب است https://eitaa.com/abdorroghaye
دو راهزن، دو حرامی، دو پست بی تقوا شدند مانع و بستند راه زهرا را یکی از آن دو نفر آمد و لجاجت کرد سرِ قباله به خیرالنسا جسارت کرد نمک به زخم دلش بین کوچه پاشیدند به اشک مادر ما آن دو رذل، خندیدند همین که بر رخ گل، ضرب تازیانه نشست به خشت کوچه چنان خورد، بار شیشه شکست دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود همان جراحت سختی که داشت از مسمار دوباره تازه شد آن دم که خورد بر دیوار به روی خاک نشست و سرش زمین افتاد به پیش چشم حسن بود و ناله سر می داد زمین و عرش برین پر غبار شد ای وای دو چشم مادر سادات تار شد ای وای شکست قد حسن با نظر به ابرویش همین که دید رخش را سفید شد مویش فلک به سوی زمین رو به سرنگونی بود میان دست حسن، گوشوار خونی بود رساند مادر خود را به خانه و دق کرد از آن به بعد فقط کنج خانه هق هق کرد https://eitaa.com/abdorroghaye
چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟! چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟! چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟! رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت! چگونه خورد بر زمین که وقت پا شدن فقط به خاک پنجه می کشید و در بدن توان نداشت مگر چگونه ضربه خورده بود؟! بعدِ چند ماه شبی خلاصی از هجوم درد استخوان نداشت کسی که نان سفره ها نتیجه ی دعاش بود دگر به بازویش توان پختِ قرص نان نداشت چرا به جست و جوی گوشواره اش نشسته بود؟! عزیز مصطفی دو چشم تار، بی گمان نداشت به هر طریق پا شد و تکاند خاک چادرش برای رفتنِ به خانه بیش از این زمان نداشت به روی صورتش کشیده بود گل، حجاب را چرا که تابِ دیدنش، نگاه باغبان نداشت حسن به سینه ریخت این مصیبت عظیم را از آن زمان دگر به جز دو چشم خون فشان نداشت https://eitaa.com/abdorroghaye
تقسیم بندی اشعار موجود در کانال: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye