eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
در سوخت و با ضرب پا از جا در آمد از پشت در ناگه صدای مادر آمد طوری صدا زد فاطمه: "فضه خُذینی" آه از نهاد فاتح خیبر بر آمد فضه سراسیمه به روی خاک افتاد وقتی به سوی دختر پیغمبر آمد زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا میخِ دری که از تن زهرا در آمد مجروح بود اما علی را که کشیدند زهرا برای جنگ با یک لشگر آمد با چشم خیسش مرتضی در کوچه می دید ریحانه اش با قد خم در معبر آمد قنفذ غلافش را چنان بر بازویش زد عمر کم زهرا از آن ضربه سر آمد هر ماتمی را دید مادر در مدینه در شام و در کوفه سراغ دختر آمد زینب فقط گریان داغ مادرش بود هر جا که بوی هیزم و خاکستر آمد حتی زمانی که به روی خاک افتاد یا آن زمان که شعله سوی معجر آمد https://eitaa.com/abdorroghaye
دودِ هیزم در حرم آکنده شد آتش از روی علی شرمنده شد در چنان با شدت از جا کنده شد یاس حیدر بر زمین افکنده شد بانویی که حرمتش مفروض شد استخوان سینه اش مرضوض شد نعره ها پیوسته و ممتد شد و هتکِ حرمت های شان بی حد شد و حال زهرا پشت آن در بد شد و یک نفر با ضربه از در رد شد و قلبِ زهرا را قرار از دست رفت غنچه ی گل در فشار از دست رفت غربت شیر خدا شد بی حساب حمله می کردند سویش با عتاب دست هایش بسته شد بین طناب سوخت قلب حق برای بوتراب فاتح خیبر برای حفظ دین شد گرفتار دو بی دین لعین فضه آمد دست مادر را گرفت با مشقت فاطمه در را گرفت با نگاهش راه لشگر را گرفت گوشه ای از شال حیدر را گرفت دور حیدر بود در حال طواف تا که شد بیهوش با ضرب غلاف حیدری تنها و شمشیر و گلو فاطمه برخاست، آمد روبرو کل عالم می شد آن دم زیر و رو دست بر معجر اگر می برد او کار دشمن را علی راحت نکرد لحظه ای با اولی بیعت نکرد آه اما از دل زینب که دید یک نفر موی حسینش را کشید دیگری از راه با خنجر رسید لشگری پیراهنش را می درید دستباف فاطمه بود آن لباس شد بلند از هر شکافش بوی یاس https://eitaa.com/abdorroghaye
به رسم فرقه ی عشاق ساده باید مُرد به احترام علی ایستاده باید مرد چه بی اراده و چه با اراده باید مرد برای غربت این خانواده باید مرد چه خوب حق رسول خدا ادا کردند کنار درب حرم کوه هیزم آوردند میان مسلک کفار این عمل بد بود هنوز فاطمه مشغول داغ احمد بود اگرچه بعد نبی غصه هاش بی حد بود ولی به حرمت حفظ علی مُقید بود به داد و نعره علی را حرامیان خواندند درِ حریم نبی را به شعله سوزاندند رسید این طرف در زبانه ی آتش و بود فاطمه شانه به شانه ی آتش امان ز حوریه و تازیانه ی آتش نشست بر سر و رویش نشانه ی آتش کسی که بر همه ی خلق نان عطا می کرد به پای حیدر کرار جان فدا می کرد آهای مردم نامرد حرف بد نزنید نمک به زخم عزادار با حسد نزنید هر آن که دم ز غم بوتراب زد، نزنید زنی که خورده زمین را دگر لگد نزنید به روی خاک چرا اشک یاس افتاده؟! چرا به صورت گل رد داس افتاده؟! لگد زدند، در افتاد بی هوا این سو زدند فاطمه را تازیانه رو در رو میان حجره زمین خورد آه با پهلو قسم به حرمت کعبه که بار دارد او نجات شیشه ازین ضربه غیر ممکن بود طلوع نه... که زمان غروب محسن بود هجوم لشگر اشرار ماند آثارش به خانه و در و دیوار ماند آثارش به جسم فاطمه انگار ماند آثارش فشار و تیزی مسمار ماند آثارش برای غصب خلافت زدند زهرا را بدون جرم و جنایت زدند زهرا را https://eitaa.com/abdorroghaye
تقسیم بندی اشعار موجود در کانال: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye