eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامِ ذات خدای کریم ها به حسن سلامِ جمله ی انوار انبیا به حسن هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن به وقت کُشتیِ او با حسین فهمیدم چه مِهر و عاطفه ای داشت مصطفی به حسن ندید غیر محبت، ندید غیر کرم همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن زمان سختی در معرکه فقط خوش بود خیال و خاطر مولایِ لافتی به حسن مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن به پول، لشگرش او را معاوضه کردند نداشت هیچ کسی ذره ای وفا به حسن فقیر شهر سر سفره اش عزیز شد و چه حرف های بدی گفت بی حیا به حسن رسید محضر او پیر مرد ملعونی چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن تمام داغ حسن، ماجرای یک کوچه است چه ها گذشت در آن کوچه، سال ها به حسن غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن اذان شد و دم افطار آمد و جعده رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن میان طشت، غم و غربتش نمایان شد رسید از همه ی روضه ها چرا به حسن؟! کسی به ناله ی او اعتنا نخواهد کرد مگر حسین بیاید دهد جواب حسن https://eitaa.com/abdorroghaye
شرر زده به دلم، جام زهر بوالهوسی نمانده است دگر بین سینه ام نفسی میان خانه ی خود هم نبوده ام ایمن غریب تر ز من مجتبی ندیده کسی * چقدر پول معاویه، لشگرم را راند زمانه شاهد بی مهریِ سپاهم ماند امیر لشگرم از دور تا نگاهم کرد مسیر خویش عوض کرد و روی برگرداند * نمک به زخم دلم، از سر حسد زده اند به سینه ام همه ی شهر، دست رد زده اند چقدر نان مرا خورده اند این مردم ولی به پشت سرم حرف های بد زده اند * نشان ماتم عظماست زخم پلک ترم زمان کودکی ام شد، سفید موی سرم گرفت خواب و خوراک مرا غم کوچه همان زمان که زمین خورد مادرم به برم * همان زمان که سرش خورد آه بر دیوار همان زمان که زمین خورد مادرم با بار مرا ندید در آن کوچه و صدایم کرد مرا ندید... بمیرم که شد نگاهش تار * میان طشت، غم سالیان دورم ریخت میان طشت، غم سینه ی صبورم ریخت شرر کشید به جانم غم حسین غریب همین که با دل خون اشک در حضورم ریخت * اگرچه خون دل از غصه ای کهن دارم حسین گریه نکن من که سر به تن دارم شبیه روز تو را هیچ کس نخواهد دید غریب هستم و تنها ولی کفن دارم https://eitaa.com/abdorroghaye
نفس راحت رسول، حسن رازدارِ دل بتول حسن مات از رحمتت عقول، حسن پایه ی اصلیِ اصول، حسن گُل خوشبوی خانه ی زهرا برکت آشیانه ی زهرا ای که دریایی از کرم داری حُسن ها را همه رقم داری در دل نوکران، حرم داری سینه چاکانی از عجم داری أحسنُ الخُلق، نور لَم یَزَلی دوست دارم تو را شبیه علی از خودی های خود بلا دیدی لطف کردی ولی جفا دیدی هرچه دیدی از آشنا دیدی نیش زهر، از نوک عصا دیدی من بمیرم، سرت چه آورده؟! ران پایت چرا ورم کرده؟! گریه در زیر آفتاب نکن بعد از این، یاری انتخاب نکن دل ما را دگر کباب نکن روی یاران خود حساب نکن لشگرت با تو زاویه دارند دست خط، از معاویه دارند طشت، خون جگر، گرفتاری باز هم زهر، باز دشواری شده خونابه از لبت جاری جگری پاره در دهن داری چه بلاهای اعظمی دیدی... هفت باری که زهر نوشیدی داغ تو زهر نیست فدات شوم غربتِ دهر نیست فدات شوم طعنه ی شهر نیست فدات شوم این همه قهر نیست فدات شوم سال ها گریه، دیده ات را بست داغ تو داغِ " یَومُ الإثنَین" است آن دوشنبه که مادرت افتاد یاسِ چون لاله در برت افتاد گوشوارش برابرت افتاد سرش افتاد تا، سرت افتاد وقت رفتن تو را خودش می برد وقت برگشت، هی زمین می خورد دشمنی رو سیاه، پیرت کرد سرخی روی ماه، پیرت کرد چادری بین راه، پیرت کرد مادری پا به ماه، پیرت کرد دیدنش داغِ کارسازی شد با غرورت عجیب بازی شد وقت رفتن حسین شد سخنت تا که دیدی به دست او کفنت به دل ما، زمان پر زدنت... شعله زد این کلامِ دل شکنت نیست روزی شبیه روز حسین آه از داغ سینه سوز حسین تشنه بین دو نهر آب، سرش... می شود از قفا جدا، نظرش... سوی خیمه است خیره و جگرش... سوخت از زینب و دو چشم ترش کفنش تکه ای حصیر شود وای اگر زینبت اسیر شود وای اگر خواهرت به شام رود بین مردانِ بی مرام رود سرِ بازار و ازدحام رود وسط مجلس حرام رود چه کند خواهری که معصومه است؟! آه زینب چقدر مظلومه است https://eitaa.com/abdorroghaye
جانم فدای آن امامی که غریب است از سنگ قبر کوچکی هم بی نصیب است   یک روضه خوان یا شاعری پیشش نمانده خاکی است قبر و زائری پیشش نمانده   نان کریمی حسن را خورد تاریخ روز وداعش را ز خاطر بُرد تاریخ   هفتِ صفر روز غم و حزنی عظیم است مَردم... زمان داغ آقایی کریم است   بی مهریِ این قوم، تنها ساخت او را حتی امیر لشگرش نشناخت او را   سردارهایش غیر زر چیزی ندیدند سجاده را از زیر پاهایش کشیدند   گرچه میان خیمه اش تنهای تنهاست درد حسن تنها همان جریان زهراست   دیوار سنگی... تو بگو او چه کشیده؟! درد عظیمی بین آن کوچه کشیده   یک روز خوش دیگر ندید از آن دوشنبه موی سرش هم شد سپید از آن دوشنبه   مردی که روزی فاتح جنگ جمل شد ایام سخت غربتش ضرب المثل شد   وای از هوای خانه ای که سرد باشد مظلوم یعنی همسرت نامرد باشد   مظلوم یعنی هی بیافتی برنخیزی خونِ جگر را روی دامانت بریزی   مظلوم یعنی تشنه باشی آب خواهی بر خود بپیچی در کنار روسیاهی   وقتش شده تا که حسینش را بجوید با کام خشک و خونی اش لا یوم گوید   مانند آن تشییعِ سختِ مادرانه ای کاش تشییع تنش می شد شبانه   وقت نمازش یک سواره فتنه کرده فتنه گر یثرب دوباره فتنه کرده   آن زن که نفرین خدا دائم بر او باد دستور بر قوم کمان داران خود داد   آورده شیخ عباس آن شیخِ مقید تیر نخستین را خودِ ملعونه اش زد   جسمی که روزی روی دوش مصطفی بود حالا اسیر مردمانی بی حیا بود   از تیرها یکباره شد یاقوت، خونی دیوارهای کوچه و تابوت، خونی   دیگر حسینش جز دو چشم تر ندارد غارت زده یعنی حسن دیگر ندارد https://eitaa.com/abdorroghaye
سوگند به نام دلربایش نور است وجود و ابتدایش با خَلقِ حسن کرد مباهات در روز ازل، ذاتِ خدایش آنان که نوشتند کریمش ما را بنویسند گدایش بخشید "سه بار" هرچه را داشت جانِ همه ی خلق فدایش حقاً که پسندِ قلب زهراست شد هرکه عزیزِ مجتبایش هستند تمام انبیا هم محتاج عطای دست هایش هم او شده راضی از خدا هم... حق بوده رضایش به رضایش چشمان حسین بر لب اوست وقتی حسن است مقتدایش در معرکه ی جمل که آمد دیدند به شکل مرتضایش آن قدر رئوف است که می خورد... در پیشِ جذامیان غذایش آن مرد، هر آنچه ناسزا گفت آخر نشنید ناسزایش تازه به کرم نوازشش کرد جا داد به او بینِ سرایش صد بحر اگر که مدح گویم یک قطره نگفتم از ثنایش هفت صفر است آی مَردم... روز غم و غربت و عزایش آن قدر بلا به او رسیده ماندم که بگویم از کجایش از کوچه نپرسید ازین مرد یک عمر، شده است مبتلایش جانسوزتر است داغ زهرا... از کل غم جهان برایش یاران مُقربش کشیدند سجاده و فرشِ زیر پایش درد است که زهر خورده آقا از همسر بی مهر و وفایش خونی شده با سرفه ی سختش دست کرم و گره گشایش قاسم به سر و صورت خود زد خونی شده دید تا عبایش پا می کشد این مردِ پر از درد در حجره، به روی بوریایش آن قدر جگر به دامنش ریخت تا جوهره رفت از صدایش بگذار بماند به قیامت دنیا که نفهمید بهایش آتش زده بر تمام عالم لایَوم کَیَومِ کربلایش گر کرب و بلا همیشه جاری است صلح حسن است مقتضایش صد شکر که سنگ ها نخوردند بر صورت مثل مصطفایش صد شکر که نیزه ای نیامد تا قطع کند صوت رسایش صد شکر نبود خنجری کند تا بوسه بگیرد از قفایش https://eitaa.com/abdorroghaye
بر اهل دنیا رو زدن ارزش ندارد درخواست جز از ذوالمِنن ارزش ندارد   عاشق نگاهش بر سکونتگاه عشق است نزد اُویس اصلا قَرَن ارزش ندارد   پیراهن، ارزش یافته از بوی یوسف بی عطر یوسف پیرهن ارزش ندارد   گفتم فدایت می کنم جان را، نشد حیف شاید که دیدی جان من ارزش ندارد...   سر می کنم همچون زلیخا با فراقت باشد... دلِ یک پیرزن ارزش ندارد   بی ارزشم اما نخواه از تو نخوانم از تو نخوانم که سخن ارزش ندارد   وَانظُر إلَیَّ یا أباصالِح أغِثنی لطفت نباشد سینه زن ارزش ندارد   در خون تپیدند و شهیدان یاد دادند در عاشقی جان و بدن ارزش ندارد   ما به توسل بر کریمان خو گرفتیم عالَم بدون پنج تن ارزش ندارد   با این همه کاخ و زرش این ظرف دنیا یک ذره، بی صحن حسن ارزش ندارد   وقتی که گنبد نیست بالای مزارش بالم بسوزان، پر زدن ارزش ندارد https://eitaa.com/abdorroghaye
تقسیم بندی اشعار موجود در کانال: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye
حسن وجه است، وجه کردگارش همیشه بوده عالم ریزه خوارش صلاح کارها در اختیارش فلک چرخیده عمری بر مدارش جهان دارد امان در سایه سارش حسن را میوه ی دل خوانده خاتم سپس نامیده اش عقل مجسم عزیزش را بغل می کرد محکم به روی شانه می بردش دمادم چنان بوده پیمبر دوستدارش ندارد صحن، گنبد هم ندارد رواقی مثل مشهد هم ندارد بمیرم رفت و آمد هم ندارد نه تنها اینکه مرقد هم ندارد ندارد سنگ قبری بر مزارش شده فریادهایش بی اجابت گرفته روزگارش رنگ غربت به او فرمانده اش کرده خیانت خیالش از خودی ها نیست راحت غریبه گشته حتی در دیارش مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد جواب لطف هایش ناسزا شد نصیبش زهرِ در نیش عصا شد سر سجاده، بد حقش ادا شد! زمین افتاد با چشمان تارش به یاد کوچه و دیوارِ خونی به یاد چشم های تار خونی به یاد مادر و رخسار خونی به یاد داغی مسمار خونی شده گریه تمام روزگارش به سینه ریخت عمری مشکلش را غریبی برده حال منزلش را میان خانه دیده قاتلش را به که گوید حسن درد و دلش را؟! ربابی که ندارد در کنارش گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش شده لب تشنه، می سوزد گلویش حسین آمد به چشم تر به سویش نظر کن تا ببینی رو به رویش میان تشت، داغ بی شمارش میان تشت تا پاره جگر ریخت حسینش خاک ها را روی سر ریخت دل زینب به آهی شعله ور ریخت به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت حسن را دید وقت احتضارش خدا را شکر اینجا ساربان نیست عقیله هست... بین دشمنان نیست به دورش، حرمله خنده کنان نیست کنار تشت، چوب خیزران نیست خدا صبرش دهد در داغ یارش https://eitaa.com/abdorroghaye