eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
869 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیله رسیده با طمع بخشش از اله عقیله به هر دری زدم و عبد سر به راه نبودم مرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیله گناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتد اگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیله مرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخ قسم به حرمت والا و جایگاه عقیله خوشا به حال شهیدان جان فدایی زینب خوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیله به یاد قلب سلیم مدافعان شهیدش سلام می کنم امشب به بارگاه عقیله به روز حشر که مُهر سکوت بر لب خلق است حسین، ذکر لب ماست در پناه عقیله نگو به مقتل ارباب، قتلگاه حسینی که قتلگاه حسین است و قتلگاه عقیله چه شد که این همه کعبِ سنان به پیکر او خورد؟! مگر نبود کفیلش، نبود ماه عقیله؟! اگرچه سنگ به پیشانی اش زدند ولی باز ندید چشم کسی عجز و اشک و آه عقیله eitaa.com/abdorroghaye
حرف از وفات زینب کبری جفا به اوست زینب شهیده ای است که شاهد بر عالم است eitaa.com/abdorroghaye
بعد از حسین غربت عالم به دل نشست کِشتی روزهای خوش من به گِل نشست یاد تنش که ماند زمین، نیمه جان شدم تا مبتلا به بسترِ بی سایه بان شدم از آن زمان که آب نخورد آبروی من پایین نرفته آبِ خوشی از گلوی من یادم نرفته آینه بودم برابرش یادم نرفته بوسه زدم زیر حنجرش آنقدر گریه می کنم از حال می روم انگار بازهم سوی گودال می روم او شد اسیر خنجر و من هم اسیرتر هر ضربه ای که خورد شدم پیر و پیرتر همچون رقیه خواهر او هم یتیم شد یک عمر گریه، روزیِ یک سال و نیم شد باور کنید قبل رسیدن به کربلا هرگز ندیده بود کسی سایه ی مرا آن جاه و احترام مداوم تمام شد با من یزید هم سخن و هم کلام شد از شهر شام غصه ی عالم به من رسید روی کبود و چهره ی مبهم به من رسید وقت طلوع چهره ی نورانی حسین سنگی رسید و خورد به پیشانی حسین اشک رباب دیده ام و دلشکسته ام بزم شراب دیده ام و دلشکسته ام تا بین طشت آیه ی کهف الرقیم خواند جوری زدند روی لبش جای چوب ماند لحظات آخرم، همه چیز مرا گرفت پیراهنی که بوی عزیز مرا گرفت هستم خراب روضه و مجنون، هنوز هم بوی حسین می دهد این خون، هنوز هم در سینه آخرین ضربانم حسین شد وقت وداع، ذکر لبانم حسین شد eitaa.com/abdorroghaye
آن بانویی که داشت نورش جلوه ی رب آن بانویی که بود نامش زینتِ أب آن بانویی که جلوه بخشیده به مکتب در بستری بی سایه بان می سوخت در تب ای روزگار پست، بد کردی به زینب با صبرِ زهرایی حماسه آفریده یک زن چگونه این همه غربت چشیده؟! بی بی چه زجری بین نامحرم کشیده در ازدحام دشمنانش شد معذب ای روزگار پست، بد کردی به زینب آن قدر بر دستش، نشانِ ریسمان دید آن قدر داغ و روضه های بی کران دید آن قدر در جسم عزیزانش، سنان دید بر کعبه ی داغ و رزایا شد ملقب ای روزگار پست، بد کردی به زینب ای وای از داغِ چهل منزل اسیری در شام، شرمنده شدن با سر به زیری آیا شده با آستینت رو بگیری؟! در شام و کوفه قامت او شد مورّب ای روزگار پست، بد کردی به زینب بزم شراب و زینب و چشمان پرخون بودند آن جا کاش زیر چرخ گردون یا زینبیون یا سپاه فاطمیون بودند آن جا کاش یارانی مقرب ای روزگار پست، بد کردی به زینب دارد بساط گریه بر ارباب هر روز یک سال و نیم آشفته و بی تاب هر روز هم ناله می شد با رباب و آب هر روز یاد حسینش، تشنه خوابیده است هر شب ای روزگار پست، بد کردی به زینب می دید در گودال غرق خون، تنش را می دید با چشمان تر، جان کندنش را می دید، دشمن می کِشد پیراهنش را می دید جسمش می رود در زیر مرکب ای روزگار پست، بد کردی به زینب یاد حسین تشنه اش، وقت اجل کرد یاد نظاره کردنش از روی تل کرد پیراهن خونی دلبر را بغل کرد جانش رسید از داغِ آن لب تشنه، بر لب ای روزگار پست، بد کردی به زینب https://eitaa.com/abdorroghaye
باید فراق را به وصالش بدل کنم در زیر آفتاب، به قولم عمل کنم پیراهن عزیز دلم را بغل کنم یاد هر آنچه دیده ام از روی تل کنم وقتی حسین در ته گودال اسیر بود آن قدر تشنه بود، لبش چون کویر بود یادم نرفته خنجرِ کُند و گلوی یار یادم نرفته پشت و رویش کرد نیزه دار یادم نرفته پیکر او ماند و ده سوار یادم نرفته حکم "عَلیکُنَّ بِالفرار" آهِ غریبی ام ز گلویم بلند شد تا دست نیزه دار به رویم بلند شد بی کس شدیم، ناله زدم از جگر حسین دور از حریم، ناله زدم از جگر حسین با هر یتیم، ناله زدم از جگر حسین یک سال و نیم، ناله زدم از جگر حسین ارکان قامت من ازین غم شکسته شد بعد از حسین نافله هایم نشسته شد وای از اسیرِ خولی و شمر لعین شدن با دست بسته راهی هر سرزمین شدن از کعب نیزه، خسته و زخمی ترین شدن در بین شهر شام، خرابه نشین شدن دیدم هر آنچه را که خیالش عذاب بود کِی باورم به دیدنِ بزم شراب بود؟! آزرده از مصیبت دارالخلافه ام درمانده از بیان غمی در لفافه ام ناراحتِ سکینه و حرفی گزافه ام از یاد چوب دستِ حرامی کلافه ام خیلی غرور ما سرِ آن طعنه ها شکست آن قدر زد یزید که چوب از سه جا شکست با زخم های مانده به هر جای پیکرم در زیر آفتابم و در بین بسترم ساعات آخر است که دلتنگ دلبرم خیره شدم به کهنه لباس برادرم از بوی خون پیرهنش جان به لب شدم با یاد دست و پا زدنش جان به لب شدم https://eitaa.com/abdorroghaye
جهت سهولت در دسترسی مخاطبین محترم، تقسیم بندی اشعار موجود در کانال صورت پذیرفت: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye