eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
873 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بر ناله های روز و شبش اعتنا نشد هر روز آب تر شد و دردش دوا نشد ابعاد جسم مختصرش وقت سجده اش در یک نگاه، بیشتر از یک عبا نشد خاک نمور و سرد سیهچال شد سبب از دردهای کهنه، شبی هم رها نشد دلتنگ بود سخت به دیدار دخترش اما ندیدش آخر و حاجت روا نشد بین فشارِ حلقه ی زنجیرها کسی چون او به ساقِ خُرد شده مبتلا نشد تا مغز استخوان تنش تیر می کشید بی دردسر نشد که شود جابجا، نشد بدکاره هم عوض شد و ذکر جلاله گفت بیچاره آنکه با کرمش آشنا نشد مردی که با حیا به نماز ایستاده بود حتی زمان نافله از او حیا نشد وقتی که زهر، تشنه لبش کرد، لحظه ای گریان به جز به تشنه لب کربلا نشد هرچند سینه اش به روی تخته پاره رفت دیگر شکسته زیر سم اسب ها نشد شکر خدا نماند تنش بر روی زمین شکر خدا که سهم تنش بوریا نشد eitaa.com/abdorroghaye
فقط نه این که خمیده چنان هلال شدی شبیه فاطمه چون سایه و خیال شدی   شبانه روز فقط مرگ را طلب کردی چه شد که این همه لب تشنه ی وصال شدی؟!   چه حیف! تشنه ی دیدار دخترت ماندی دچارِ غربت این دوری و ملال شدی   میان ظلمت زندان، به قلبِ بدکاره... هبوط کردی و خورشیدِ لم یزال شدی   چقدر وقت نمازت تو را کتک زده اند چقدر مضحکه ی قومِ بدخصال شدی   مگر به ساحتِ پاکِ علی ولی الله چه گفته مرد یهودی، مریض حال شدی؟!   شدید  ناخوشی ساق پا عذابت داد عجیب وقت پریدن شکسته بال شدی   چه گفته اند مقاتل بگو زبانم لال اگر غلط نکنم زنده زنده چال شدی   برای روضه ی جانسوزِ سیدالشهدا همیشه منتظرِ لحظه ای مجال شدی   لبت همین که چنان چوب خشک می لرزید اسیرِ تشنگی شاه بی مثال شدی   برای ذبحِ غریبانه، بین گودالش شبانه گریه کنش در سیاهچال شدی   تنت اگرچه روی تخته پاره رفت اما کجا به زیر سم اسب پایمال شدی؟! eitaa.com/abdorroghaye
موسای آل احمدم و برگزیده ام جای وصال، غربت و دوری خریده ام با اشتیاق جام بلا سر کشیده ام چون زینبم، حماسه ی صبر آفریده ام در قعر چاه، سِیر صعودی به من رسید رخسار زرد و چشم کبودی به من رسید از آن زمان که مرد یهودی به من رسید قدر تمام عمر، مصیبت چشیده ام امشب دوباره قلب مرا گردِ غم گرفت از درد هجر فاطمه ام گریه ام گرفت اصلا نباید آه مرا دستِ کم گرفت... ...چندی گذشته و پسرم را ندیده ام زنجیرها از این همه آزار خسته اند دیگر، تمام نافله هایم نشسته اند هر صبح و شام حرمت من را شکسته اند آن قدر، ناسزا من از این ها شنیده ام خورشیدِ خاک خورده ی هفتم شدم اگر این روزها به گریه تجسم شدم اگر در لابه لای جامه ی خود گم شدم اگر مانند شمع، در کف زندان چکیده ام من را به زورِ سلسله بسیار می کشند تا آن سیاهچالِ دل آزار می کشند از ساق پای درهم من کار می کشند گودال تنگ و پیکر قامت خمیده ام؟! شِکوه ز داغ مستمر خود نمی کنم اصلا نظر به دردسر خود نمی کنم گریه بر آتش جگر خود نمی کنم گریان داغِ تشنه لبِ سر بریده ام با جسم چاک چاک، سری در بدن نداشت در زیر آفتاب، به تن یک کفن نداشت یک عمر، یادِ این که لباسی به تن نداشت با اشک و آه، جامه ی خود را دریده ام https://eitaa.com/abdorroghaye
شبیه پیر کنعان نه که من یوسف دو تا دارم غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم   از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم   امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم   به هم می ریزد احوال مرا با ناسزاهایش خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم   برای هتک حرمت، سمت من بدکاره آوردند دعا کردم به سجده رفت و شد حالا هوادارم   زمان سجده می افتم شبیه یک عبا بر خاک به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم   هزاران رد پا و چکمه بر روی عبا دارم هزاران رد شلاقِ جفا زیر عبا دارم   کمی از چهره ام نیلی، کمی سرخ و کمی زرد است شده رنگین کمان رویم، خزانِ رنگ ها دارم   شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است نمی فهمند انگاری که دردِ ساق پا دارم   میان هر نمازم خوانده ام "عجل وفاتی" را تمسک بر طریق مادرم خیرالنسا دارم   لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم اگر که گریه بر لبْ تشنه ی کرب و بلا دارم   به دور گردنم جای غل و زنجیر می سوزد گریز روضه بر شاه ذَبیحاً بِالْقَفا دارم   تنم بر روی تخته پاره ای رفته ولی دیگر کجا جای کفن تکه حصیر و بوریا دارم؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر   تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می شود موسی بن جعفر   مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر   یک قطره از دریای آقایی اش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر   فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر   باید که با پای برهنه رفت سویش وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر   خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر   جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می شود موسی بن جعفر   وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد دردش فراوان می شود موسی بن جعفر   وقتی که می افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر   حالا که زندان بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر   کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر   جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟!   یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر  قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟!   واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است https://eitaa.com/abdorroghaye
 از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم از عمر خود پرونده ای مختومه دارم دردی شبیه مادر مظلومه دارم امشب هوای دخترم معصومه دارم   از اشک، روی گونه ام سِیلی گرفته بابا کجایی که دلم خیلی گرفته؟!   تحقیرهای دشمنم را صبر کردم زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم خونابه ی روی تنم را صبر کردم این روزها جان کندنم را صبر کردم   کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا عجل وفاتی روی لب دارم خدایا   بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت   من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی این ها برای قوم غافل نیست کافی    تشنه که بودم حرف از آب خنک زد وقت نمازم بی هوا من را کتک زد با ناسزا بر روی زخم من نمک زد بی احترامی کرد و هی من را محک زد   نامرد می داند که چون عباس هستم بر نام زهرا و علی حساس هستم   قدِ تنومند مرا چون دال کردند ساق پر از درد مرا پامال کردند جسم نحیفم داخل گودال کردند ساده بگویم پیکرم را چال کردند   حتی برای خم شدن هم جا ندارم دیگر برای این همه غم جا ندارم   باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد جد غریبم با لب تشنه فدا شد جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد   با روضه های نعلِ تازه آشنایم هر استخوان او شده چون ساق پایم   جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره دیگر نشد پیراهن من پاره پاره پیر لعینی باز هم زد استخاره با قصد قربت با عصا می زد دوباره   نامردها جد مرا صد جور کشتند نامردها جد مرا بد جور کشتند https://eitaa.com/abdorroghaye
ای یاکریم زخمی و بدحال، السلام زندانی غریبِ سیهچال، السلام آیینه ای و از همه جانب شکسته ای از زخم های حلقه ی زنجیر خسته ای دور از وطن شدن، شده داغ و غم دلت معصومه ات کجاست، شود مرهم دلت هر کس رسید بر سر راهت، درست شد بدکاره هم به لطف نگاهت درست شد ماندن درون حجره ی نمناک، مشکل است تشخیصت از عبا به روی خاک، مشکل است رنجیدن از ملال، برایت شده روال قدت شده میان مطامیر، چون هلال رنگت شده چقدر دگرگون، کلافه ای از ناسزای سِندی ملعون، کلافه ای با تازیانه موجب رنجت، همیشه شد آنقدر زد که پیرهنت ریشه ریشه شد آلاله های دور و برت نامرتب است ذکرت شبیه فاطمه، خَلِّصنی یارَب است بین عراق، آرزوی مرگ می کنی از درد ساق، آرزوی مرگ می کنی ساقِ شکسته را به مشقت تکان مده بینِ فشار حلقه ی زنجیر، جان مده بر تخته‌، گرچه پیکر پاکت بلند شد کِی روی نیزه ها سر پاکت بلند شد؟ سنگین شده اگرچه تنت بین سلسله اما نبود دور و برت داد و هلهله عریان به روی خاک، تنت بر زمین نماند بی غسل و بی کفن، بدنت بر زمین نماند https://eitaa.com/abdorroghaye
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته بی علت این آه و فغان آخرت نیست بر روی تخته پاره جسمت رفته اما این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست قعر سیهچالت کجا و قعر گودال! کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست حداقل دلواپسیِ دخترانت ساعات آخر در وجود مضطرت نیست هر چند در این جا غریبی، باز خوب است چشمان ساربان، پی انگشترت نیست https://eitaa.com/abdorroghaye
جهت سهولت در دسترسی مخاطبین محترم، تقسیم بندی اشعار موجود در کانال صورت پذیرفت: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye