52.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین شیرخوارگاه بدون کودک👶👧
قسمت اول
.
.
.
.
#فرزندخوانده
#شیرخوارگاه
.
.
👈کانال مجتمع شوق زندگی
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
https://eitaa.com/abedshahi
49.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین شیرخوارگاه بدون کودک👶👧
قسمت دوم
.
.
.
.
#فرزندخوانده
#شیرخوارگاه
.
.
👈کانال مجتمع شوق زندگی
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
https://eitaa.com/abedshahi
3️⃣ بازتاب فعالیتها در رسانه در سالی که گذشت؛
۱. این موضوع به بیشتر از یکسال بر میگردد. اوایل شروع همکاری جدی با استان تهران بود. آن موقع از دستورالعمل واگذاری کودک مهمان خبری نبود. راهکار حکم امین موقت را پیشنهاد کردم که میتوان کودکان فاقد سرپرست موثر را به خانواده های متقاضی بصورت موقت تا تعیین تکلیف قضایی سپرد. همه اذعان داشتند که سالهای سال است که دیگر در تهران چنین حکمی صادر نمی شود و امکان انجام این کار عملا نیست.
با پیگیری های زیادی که داشتیم به لطف خدا، نشان دادیم که کار برای کودکان بن بست ندارد و خواستن توانستن است.
👈 معاون دادستان کل از اجرای حکم «امین موقت» برای نخستین بار در تهران خبر داد و گفت...
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
۲. و باز هم خواستن توانستن است.
شیرخوارگاه حضرت رقیه(س) تهران، اولین شیرخوارگاهی بود که پس از بازدید و ارزیابی که داشتم، تصمیم بر آن شد تمام کودکانش تعیین تکلیف شوند و به آمار صفر برسیم. برای کودکانی که شرایط فرزندخواندگی داشتند، روند اداری تسریع شد، کودکان بازپیوندی با سرعت عمل بیشتری پیگیری شدند و تمام کودکان نیازمند به درمانش به مشهد منتقل و تحویل خانواده های متقاضی شدند.
با یک برنامه ریزی منسجم طی حدودا سه ماه تمامی ۸۵کودک این شیرخوارگاه واگذار شدند.
👈 واگذاری آخرین فرزند «شیرخوارگاه حضرت رقیه(س)»...
.
.
.
.
.
.
.
#کودک_نیازمند_درمان
#شیرخوارگاه
#فرزندخوانده
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده
https://eitaa.com/abedshahi
#سوالات_متداول
۴) اصلا ما کی هستیم و از کجا پیدامون شد؟!!😄
آخه اینم سواله خوب!!!🤷♂ خداییش اینقدر گفتم داریم دقیقا چیکار میکنیم، نه یک مطلب، سه تا مطلب قبلی توضیح دادم، حالا میگین: ببخشید شما؟😁
باشه مجبورم آنچه گذشت رو تعریف کنم😉
و جسارتا شما هم مجبورین همش رو بخونین
👇👇👇
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
سال ۱۳۹۲ بود که راهی شیرخوارگاه حضرت علی اصغر(ع) شدم و درخواست #فرزندخواندگی کودکی رو دادم. مددکار شیرخوارگاه بهم گفت، چون خودتون فرزند دارین، اولویت نیستین. اولویت با خانواده هایی است که فرزند ندارن.
اصرار کردم، بهم گفتن #کودک_نیازمند_درمان میخواین؟ بی تامل چشمام برق زد و گفتم بعله.
خوشحالم اونجا یکی نبود بهم بگه تو رو چه به بچه مریض!! حوصله داری عمرت رو پای یک بچه ای بزاری که پدر و مادر خودش ولش کردن😡
خوشحالم اونجا تصمیم فقط و فقط تصمیم من و همسرم بود. تصمیمی که به لطف خدا خبر نداشتم تا کجاها ما را با خود خواهد برد.
کارهای اداری یکی پس از دیگری تمام شد تا دخترم به خونه خودش اومد. دختر دوست داشتنی که یکهو به قلب زندگی ما تبدیل شد و مسیر درمان پر فراز و نشیبش را شروع کردم.
دوهفته بعد نمیدونم چرا، ولی مجدد مراجعه کردم به شیرخوارگاه به این بهونه که تا پرستارها و مربیاش مجدد دختر گلم رو ببینند. با اتفاقی مواجه شدم که همه معادلات ذهنیم رو بشدت بهم ریخت. اتفاقی که منجر به یک زلزله هشت ریشتری در عمق وجودم شد که هنوز پس از گذر سالها ازون روز، آواربرداری روانیش تموم نشده😔
تخت کناری دخترم، کودکی بود بنام رضوان، که تا اون موقع واگذار نشده بود.
از پرستارش جویای حال رضوان شدم.
پرستار بخش گفت افسرده شده و سیستم گوارشیش یک هفته است بهم ریخته، گفتم چرا؟؟؟
گفت به فرزند شما عادت کرده بود، از وقتی رفته، رضوان بهم ریخته😢
ازون جمله ها بود...😰
گفتم عادت کرده بود؟! یعنی چی؟ اینا هفت هشت ماهی بیشتر ندارند، مگه میفهمند؟
برای یک لحظه خیره بهم شد و با لبخندی تلخ بهم گفت: آدم اند، حس دارند، درک دارند و خیلی خوب میفهمند.
لبخندش اونقدر تلخ بود که الانم که دارم خاطرات اون سالها رو می نویسم گسی اون لبخند رو کامل حس میکنم😭
این حس و حال آنقدر برایم سنگین بود که از همان سالها تاکنون آنقدر مسیر تا #شیرخوارگاه را رفتم و تلاش کردم تا رویای خالی شدن شیرخوارگاه از همه کودکان را با چشم ببینم.
در طول این ده سال خانواده های #فرزندپذیر زیادی در سراسر کشور به جمع ما اضافه شدند که همه پذیرای کودکی نیازمند درمان بعنوان #فرزندخوانده خود بودند.
برنامه های تلویزیونی زیادی رفتیم و همه در تلاش فرهنگسازی بیشتر این موضوع بودیم.
سازمان بهزیستی وقتی تلاش و پیگیری🏃 این جمع از خانواده های فرزندپذیر کودکان نیازمند درمان را دید، پیشنهاد جدی مطرح کرد که فعالیت ها را در قالب یک موسسه خیریه بصورت رسمی پیگیری کنیم.
در حقیقت سازمان بهزیستی با یک تصمیم هوشمندانه بستری که پتانسیل خوبی برای کودکان نیازمند درمان داشتند را شناسایی کرد و با ارائه مجوز به یک مجموعه حقوقی، به فعالیتهای این حوزه انسجام بخشید.
این بود که «موسسه خیریه #بهرویش کودکان سپهر» بعنوان اولین موسسه در کشور که مرکز نگهداری ندارد و رسالت فرهنگسازی برای تسهیل واگذاری کودکان به خانواده ها را دارد شکل گرفت.
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
میدونم حوصله تون سر نرفت و شما هم به فکر رفتین🤔 خوب خودتون پرسیدین🤦
پیشنهاد میکنم داستان شکل گیری اولیه #بهرویش و علت انتخاب نام آن را تو این برنامه تلویزیونی از زبان خانم بهروان فر که یکی از پایه ها و موسسین اصلی بهرویش هستند، ببینید. اینطوری دقیق تر متوجه میشین اصلا ما کی هستیم و از کجا پیدامون شد؟!!
👈 مادری برای همه کودکان محروم از مادر
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در ابتدای شروع فعالیتهای موسسه بود، که برای تسهیلگری بهتر این حوزه، بعنوان یک تشکل مردم نهاد با عنوان «سایبان بهرویش» در مجتمع قضایی شوق زندگی مستقر شدیم. این موضوع باعث شد علاوه بر اخذ مجوز از سازمان بهزیستی، فعالیتها تحت نظارت مرجع قضایی انجام شود که بی شک این موضوع در پیشبرد فعالیتها تاثیری شگرف داشت
ببینید حتما 👈👈 معرفی بهرویش توسط معاون دادستان و سرپرست مجتمع شوق زندگی
🔶 خوب برای نتیجه گیری باید به اختصار بگم موسسه بهرویش، جمعی از خانواده های فرزندپذیر هستند که رسالت جدی در قبال همه کودکان محروم از نعمت خانواده در کل کشور دارند. این موسسه خیریه با مجوز از سازمان بهزیستی و تحت نظارت قضایی مجتمع شوق زندگی برای خدمت به کودکان این مرز وبوم تمام تلاش خود را به کار میگیرد
لازم به توضیح موکد میدونم که این موسسه کاملا مردمی بوده، هیچ بودجه یا کمک هزینه دولتی نداره و اصطلاحا خودگردان مدیریت میشه و با این وجود علاوه بر تامین هزینه های درمانی کودکان، تمام خدماتش به خانواده ها رو بصورت رایگان انجام میده
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
https://eitaa.com/abedshahi
#کودک_مهمان
#شیرخوارگاه
هر تخت، یک قصه (۱)
روایتهای کوتاه روزانه از دل شیرخوارگاه
وارد اتاق نگهداری از نوزادان که بشوی، سمت راست، من اولین تختم؛ خوابگاه کودکی بودم که مادرش با بغض ازش جدا شد و پدرش قول داده بود اوضاعش بهتر شود، میآید سراغش.
نمیدانم اسمش چه بود؛ فقط میدانم با یک صدای ضعیف، شبهای اول را مهمان من بود.
تا چند روز تقلا میکرد، جیغ میزد و من زیر پایش میلرزیدم.
دست و پا میزد برای آغوشی که نبود.
بعد از یک هفته، صدای گریهاش خفه شد.
نگاهش دیگر مرا نمیدید.
فقط خیره به سقف، نفس میکشید.
آن روز فهمیدم، اینجا، اولین چیزی که از کودک گرفته میشود، "صدا" است.
صدا برای درخواست، برای آغوش و برای زندگی.
کانال پدربزرگ خوانده
@abedshahi