eitaa logo
پدربزرگ خوانده
4.3هزار دنبال‌کننده
58 عکس
78 ویدیو
0 فایل
به لطف الهی، بالغ بر یک دهه فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده داشتم برشی از گذشته، شرحی از جاری و چشم اندازی از فعالیت‌های آتی را اینجا منتشر میکنم ارتباط: @farzandkhandeh امید عابدشاهی فعال اجتماعی در حوزه حقوق کودک #موسسه_بهرویش
مشاهده در ایتا
دانلود
مادری با طعم نسکافه☕ می‌گویند هر آنچه از دل برآید بر دل می‌نشیند. با این حساب باید حرف‌های به ظاهر عاقلانه و حسابگرانه خیلی‌ها را کنار بگذاریم و باور کنیم مادری‌ای که از دل و قلب جاری می‌شود حتماً بر دل فرزندخوانده می‌نشیند. مثل همیشه تکرار می‌کنم که واژه فرزندخوانده را دوست ندارم. در فرهنگ لغت دهخدا فرزندخوانده یعنی «پسر یا دختری که انسان او را به فرزندی خود قبول می‌کند» اما مگر نه این است که تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد؟ شاید بهتر باشد به جای واژه فرزندخوانده بگوییم فرزند خداخواسته. یادم هست اولین روز مادری که فرزند خدا خواسته‌مان رضا پیش ما بود نمی‌توانست بگوید «مامان». روز مادر آن سال برای من خیلی باشکوه‌تر از سال‌های قبل بود چون مادر دو فرزند بودم. از چند روز قبل از روز مادر، مدام رضا را می‌بوسیدم و می‌گفتم: «پس تو کی می‌خوای به من بگی مامان؟» سال بعد در همان ایام، رضا می‌گفت «مامان» اما نمی‌توانست جمله بگوید. باز مدام او را بغل می‌کردم و می‌بوسیدم و می‌گفتم بگو: «مامان روزت مبارک». بالاخره سال سوم به آرزویم رسیدم و رضا با کلی تلاش و تکرار گفت: «مامان لوزت مبالک» حالا که نزدیک هشت سال از آمدنش به خانه‌مان می‌گذرد اگرچه به خاطر بیماری، تشنج‌ها و آسیب‌های مغزی‌اش می‌گویند سن عقلی او خیلی کمتر از سن شناسنامه‌ای‌اش است اما به خوبی احساس مادر و فرزندی را درک می‌کند و به تمام سیگنال‌های محبت مادرانه هم پاسخ می‌دهد. به خاطر اینکه احساس اعتماد به نفس‌اش بالا برود و کم‌کم یاد بگیرد باید یکسری کارها را به تنهایی انجام دهد، با سوپر مارکت محل هماهنگ کردم هر وقت رضا به مغازه‌اش رفت کاغذش را بخواند و هر چه یادداشت کرده‌ام به او بدهد. همین که به مغازه می‌رود و کارت را به فروشنده می‌دهد و رمزش را می‌گوید حسابی ذوق‌زده می‌شود. اگر لیست خرید بیشتر از یک یا دو مورد باشد، مخصوصاً چیزهایی که خیلی ربطی به یک پسربچه نه ساله ندارد، مثل رب یا ماکارونی و... قطعاً فراموش می‌کند که برای خرید چه چیزی رفته. برای همین همیشه با یک یادداشت به مغازه می‌رود. چند روز پیش اصرار داشت که برای خودش شیر و کیک بخرد. کارتم را به او دادم و راهی مغازه شد. نیازی به یادداشت نبود. می‌دانستم نه شیر را فراموش می‌کند و نه کیک. همیشه به سمت در خانه که می‌رود او را به امیرالمؤمنین(ع) می‌سپارم و در دل می‌گویم یا امیرالمؤمنین فرزندم امانتی در دست توست. بعد با خیال راحت منتظر برگشتن‌اش می‌شوم. آن روز هم مثل همیشه رفت و برگشت. کارت را بمن داد و یک نسکافه از داخل پلاستیک درآورد و گفت: «مامان به آقا گفتم یه نسکافه هم برای مامان بده. بخور مریض نشی» آن‌قدر ذوق کرده بودم که سر از پا نمی‌شناختم. با دستهای کوچکش که هنوز هم کمی می‌لرزد گفت: «بیا مامان جون بخور» نسکافه را توی لیوان ریختم. او شیر و کیک خورد و من شیرین‌ترین و خوشمزه‌ترین نسکافه عمرم را جرعه جرعه و ذره ذره سر کشیدم. امسال روز مادر، رضا آن‌قدر عاقل و بزرگ شده که می‌داند مادرش چه چیزهایی را دوست دارد و با چه کارهایی خوشحال می‌شود. به نظرم این زیباترین احساس مادری و بزرگترین نعمت خداست. نویسنده مطلب: . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
💌 شما هم دعوتید... مراسم استقبال از اولین گروه کودکان👶🧒 نیازمند درمان استان اصفهان با حضور سرپرست محترم مجتمع شوق زندگی 🕰️ زمان: سه شنبه هشتم اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۹صبح 🏡 مکان: مشهد - مجتمع شوق زندگی 👈 طی بازدید ماه گذشته از شیرخوارگاه حضرت نرجس(س) استان اصفهان، بنا شد کودکان نیازمند درمان به مشهد منتقل و تحویل به خانواده ها شوند. پس از تسهیل گری های قضایی توسط مجتمع شوق زندگی، همراهی و هماهنگی بهزیستی استان اصفهان و خراسان رضوی، و شناسایی خانواده های متقاضی توسط بهرویش، هم اینک این همکاری بین بخشی، منجر به آرامش بخشی کودکانی در آغوش خانواده ها میشود که امید چندانی به واگذاری شان نبود. شما هم همراه باشید... . . . . . . . رویشی_بهتر_برای_همه_کودکان_نیازمند کانال اطلاع رسانی مجتمع شوق زندگی
34.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی کلمات نمیتواند پاسخگویی مناسبی برای خلق صحنه های زیبا داشته باشد چقدر به حق است که حقوق بتواند پاسخی مناسب و مبتنی بر تحلیل مصلحت گرایانه برای کودکان داشته باشد. انجا میتوان گفت عدالت برای کودکان است. شوق زندگی جایی است که تلاش میکند حقوق کودک را از قوانین و دستورالعملها و انسانهای موجود کنار هم قرار دهد و نتیجه آن بشود خلق این صحنه زیبا... جایی که کودکی ارام میشود آنجا قانون کارش را درست انجام داده است. شاید سالها تحلیلهای سنتی و برداشتهای خط کش دار و محدود به تفسیرهای بسته از حقوق کودکان سبب شده بود که شیرخوارگاه ها مملو از کودک باشد و دامن خانواده ها خالی....... انجایی که برخی حقوقدانان به تمام روشها سعی میکنند که بگویند این کار به نفع کودک است ولی امکان قانونی ندارد ولی با همان قانون اما با نگاه مبتنی بر نیازهای کودک ، تحلیل اجتماعی و روانشناختی این فرایند به شکل کاملا قانونی تحلیل و اجرا شد. در خلق این صحنه زیبا باید از تلاشهای موسسه مردم نهاد بهرویش که تحت عنوان سایبان بهرویش تلاش میکند تا رویش بهتری برای کودکان فراهم گردد تشکر و قدردانی نمود قطعا بدون تلاش و شتاب دهندگی این موسسه مردمی این حق کودکان احیا نمیگردید موسسه مردم نهادی که توسط والدین فرزندپڋیر فعال اجتماعی شکل گرفته و مدتهاست با تمام انگیزه و حتی هزینه های شخصی در تمام کشور با محوریت مشهد تلاش میکنند تا کودکی بدون خانواده نباشد. 👈 کانال مجتمع شوق زندگی 👈 کانال سایبان_بهرویش
48.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی متفاوت از کودکان اصفهان در دل برف و یخبندان زمستانی☃️، شروع بهار زندگی کودکانی رقم خورد که ماحصل تلاش جمعی دو استان اصفهان و خراسان رضوی بود. این کار‌ جمعی نشان داد که همه دغدغه ها برای زندگی کودکانی که سرمایه های آینده این مرز و بوم اند، حد و مرزی ندارد. در بزم استقبال از این زائران کوچک حضرت رضا(ع)، که ازین به بعد لقب مجاورین حضرت را از آن خود کردند، همه و همه آمده بودند. این کودکان برای همه پر اهمیت بودند. از مقامات قضایی گرفته تا دست اندرکاران موثر بهزیستی؛ از تشکلهای مختلف تا پاکبانان خدوم و بزرگوار شهرداری؛ از خانواده های متقاضی جدید تا خانواده های فرزندپذیر قدیم؛ و در یک جمله همه آنهایی که شوق شان برای زندگی بهتر این کودکان، زندگی شان را لبریز از شوق دمادم کرده، آمده بودند. با وجود پیشرو بودن دستگاه قضایی خراسان رضوی در تفسیر و تحلیل مسائل حقوقی در پیوند با مسائل اجتماعی که منجر به تسریع و تسهیل واگذاری کودکان زیادی گردیده است، این جمله دادستان محترم استان که فرمودند: « واقعا باید دستگاه سیستم قضا خیلی گذشته ها این کار را میکرد.» ذهنم را بشدت مشغول کرد و امیدوارم سرلوحه سیستم قضایی در تک تک استانها قرار بگیرد. . . . . ‌. . . . . . 👈 کانال مجتمع شوق زندگی 👈 کانال پدربزرگ_خوانده رویشی_بهتر_برای_همه_کودکان_نیازمند
پدربزرگ خوانده
روایتی متفاوت از کودکان اصفهان در دل برف و یخبندان زمستانی☃️، شروع بهار زندگی کودکانی رقم خورد که م
🧡 معجزه عشق و محبت حتی بدون شناسنامه 🧡 بارش برف باعث شده بود مدت زیادی منتظر ماشین شوم. با عجله خودم را به مجتمع شوق زندگی رساندم. قرار بود تعدادی کودک نیازمند درمان از شهری دیگر به مشهد بیایند و به خانواده تحویل داده شوند. وقتی بچه‌ها را یکی یکی از ماشین پیاده کردند و وارد مجتمع شدند بغض عجیبی گلویم را گرفت. قطره‌های اشک خودشان را تا مژه‌های پایین چشم رساندند اما نمی‌دانم چرا فکر کردم نباید بگذارم اشکهایم سراریز شود... طی مراسمی بچه‌ها یکی یکی به خانواده تحویل داده شدند. آخرین کودک طاها بود. نزدیک ظهر آقا و خانمی وارد مهدکودک شدند و طاها به آنها داده شد. فاصله‌مان زیاد بود. صدایشان را به درستی نمی‌شنیدم فقط فهمیدم می‌گویند بچه دیگه‌ای نیست که ما ببینیم؟ نمی‌دانم چه گفتگویی بین آنها و روانشناس مؤسسه انجام شد اما خیلی زود رفتند و طاها به آغوش من برگشت. طاها درست گردن نمی‌گرفت حتی نمی‌توانست توی بغل بنشیند. پیشنهاد دادم به عنوان او را به خانه ببرم تا بعدازظهر همراه رضا برای بررسی وضعیت ستون فقرات و گردنش به کادرمانی برویم. کارهای اداری و مجوزهای قضائی به سرعت انجام شد. او را لای پتو پیچیدم و راهی خانه شدم. در دلم غوغایی به پا بود. نمی‌توانستم واکنش رضا را پیش‌بینی کنم. دو هفته قبل برای اولین بار در طول زندگیش نوار مغزش سالم بود و دکتر تأکید کرده بود که هیچ فشاری به او نیاوریم تا تشنج‌ها برنگردد که اگر دوباره تشنج کند کار درمان خیلی سخت‌تر از قبل خواهد شد. رضا بعد از دیدن طاها اگر چه چند ساعتی ناخن جوید و تحت فشار رفت اما خیلی زود تصمیم گرفت بابای طاها شود و برای او بزرگتری کند. همان روز اول متوجه شدم طاها به هیچ صدایی واکنش نشان نمی‌دهد. عروسک سوتی، صدای دست، صدای زدن ملاقه فلزی به درب کابینت، اسم خودش، جیغ‌های رضا و ... هیچ‌کدام باعث نمی‌شد او حتی پلک بزند یا سرش را برگرداند. به مؤسسه اطلاع دادم و او را برای تست ABR به شنوایی‌سنجی بردم. در عین ناباوری عصب هر دو گوش سالم بود و فقط یکی از گوش‌های طاها التهاب داشت، برای همین ما را به پزشک متخصص گوش و حلق و بینی ارجاع دادند. این التهاب اصلاً باعث نمی‌شد که او به هیچ صدایی واکنش نداشته باشد. شنوایی‌سنج معتقد بود او بچه بسیار آرامی است برای همین واکنش خاصی ندارد اما این موضوع برای من قابل باور نبود. بلافاصله بعد از ورود طاها به خانواده، رنگ و بوی تازه‌ای وارد زندگیمان شد. حالا باید هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شدم اول غذای او را روی گاز می‌گذاشتم. روزی دو بار نرمش‌های ساده را برایش شروع کردم. همه سر ذوق آمده بودیم و در تمام مدتی که بیدار بود با او بازی می‌کردیم. هر روزی که می‌گذشت یک تغییر محسوس در طاها دیده می‌شد. خیلی زود لق‌لق گردنش کمتر و کمتر شد. بعد از دو سه روز به راحتی در آغوش ما می‌نشست و از همه عجیب‌تر تغییر محسوس واکنش او به صداها بود. حالا طاها با صدای عطسه از جایش می‌پرد، به سمت صداها برمی‌گردد، حتی صدای اعضای خانواده را از صدای غریبه‌ها تشخیص می‌دهد. یکبار که مهمان داشتیم از صدای جیغ مهمان کوچولو بغض کرد و زد زیر گریه اما تابحال هیچ‌ وقت از سر و صدای پسرانه رضا نترسیده و گریه نکرده است. طاها روز دوم با تلاش زیاد و به سختی خودش را روی شکم برمی‌گرداند حالا بعد از هشت روز نه تنها به راحتی روی شکم برمی‌گردد بلکه روی دست‌هایش بلند می‌شود و سرش را کاملاً بالا نگه می‌دارد. هر کدام از ما را که می‌بیند برایمان دست و پا می‌زند تا بغلش کنیم، با نگاهش دنبالمان می‌کند، با چشم‌هایش دلبری می‌کند، سعی می‌کند شیشه شیرش را خودش دستش بگیرد و ... این همه تغییر در طول هشت روز برای ما و حتی کاردرمان رضا که طاها را دوباره ویزیت کرد غیرقابل باور و عجیب بود. انگار همانطور که جان تازه‌ای در زندگی ما جاری شده است، روح تازه‌ای هم از حضور طاها در کنار خانواده در وجود او دمیده شده و این یعنی معجزه عشق و محبت. نمی‌دانم چند کودک دیگر در مراکز بهزیستی هستند اما این روزها هر وقت طاها را بغل کرده و بوسیده‌ام از صمیم قلب برای نبودن هیچ کودکی بدون خانواده دعا کرده‌ام. دعایی که بیشتر از هشت سال است حداقل روزی یکبار از ذهنم گذشته و بر زبانم جاری شده است. امروز طاها به یک خانواده شایسته و مناسب واگذار شد و حالا ما مانده ایم و خاطرات شیرین او و چال کوچک لپ‌اش که هر وقت می‌خندد خودنمایی می‌کند اما آنچه باعث خوشحالی و آرامش من است تغییرات طاها و عشقی است که توانسته‌ایم به او هدیه کنیم. نویسنده مطلب: . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
👈👈 توجه توجه 👉👉 لطفا پس از مطالعه مطالب کانال، هر سوالی راجع سرپرستی کودک نیازمند درمان یا نگهداری موقت از کودک مهمان داشتید، را پاسخگو هستم. سوالات تون رو به آدرس @farzandkhandeh ارسال کنید. سوالات مهم و پرتکرار در کانال برای استفاده بقیه، منتشر خواهد شد. اگر هم راجع شرایط کلی فرزندخواندگی بدنبال کسب اطلاعات هستین، سامانه فرزندپذیری بهزیستی به آدرس adoption.behzisti.net بهترین مرجع هست.
سوال۱ : چه کودکانی شرایط فرزندخواندگی دارند؟ 👈پاسخ اجمالی: هر کودکی که والدینش با حکم قضایی، سلب صلاحیت شده اند یا عملا سرپرست موثری ندارد، پس از طی مراحل قانونی به خانواده های متقاضی و ارزیابی شده جهت سرپرستی دائم با حکم قضایی واگذار می شوند. 👈👈پاسخ تفصیلی: در ماده هشت قانون حمایت از کودکان و‌ نوجوانان مصوب ۱۳۹۲ شرایط کودکانی که امکان سرپرستی دائم (فرزندخواندگی) دارند، بدین قرار می باشد: ماده ۸ـ سپردن سرپرستی افراد موضوع این قانون در صورتی مجاز است که دارای یکی از شرایط ذیل باشند: الف ـ امکان شناخت هیچ یک از پدر، مادر و جدپدری آنان وجود نداشته باشد. ب ـ پدر، مادر، جدپدری و وصی منصوب ازسوی ولی قهری آنان در قید حیات نباشند. ج ـ افرادی که سرپرستی آنان به موجب حکم مراجع صلاحیتدار به سازمان سپرده گردیده و تا زمان دوسال از تاریخ سپردن آنان به سازمان، پدر یا مادر و یا جدپدری و وصی منصوب از سوی ولی قهری برای سرپرستی آنان مراجعه ننموده باشند. دـ هیچ یک از پدر، مادر و جدپدری آنان و وصی منصوب از سوی ولی قهری صلاحیت سرپرستی را نداشته باشند و به تشخیص دادگاه صالح این امر حتی با ضم امین یا ناظر نیز حاصل نشود. 👈👈👈نتیجه گیری: تمامی کودکانی که در شیرخوارگاه ها هستند، به صراحت قانون، شرایط فرزندخواندگی ندارند. . . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
🔸 این بچه رو پدر و مادرش حاضر نبودن نگه دارن حالا تو کاسه داغ تر از آش شدی؟! 🔸 این بچه رو آوردی که همه بگن تو خیلی آدم خوبی هستی؟! 🔸 تو با آوردن این بچه مریض خودتو پیر و بدبخت کردی! 🔸 تو مسئولیتی در قبال این بچه نداشتی و نداری. خیلی اشتباه میکنی، برش گردون 🔸 هر کسی یه لیاقتی داره، لیاقت تو شستن کثافتهای بچه مردم است! 🔸 این کارها خوبه ولی مال آدمهای پولداره نه تو که مستأجری و حتی ماشین هم نداری! 🔸 هر کسی یه جور دیوونه است، دیوانگی تو هم این مدلی است! 🔸 بچه ای که خود آدم به دنیا میاره می‌دونه ریشه اش چیه خیری برای پدر و مادر نداره وای به این بچه... 🔸 تو با آوردن این بچه خودتو بدبخت کردی. فاتحه جوانی ات رو خوندی. بیچاره به فکر دوران پیری ات هم باش اینجوری که داری پیش میری یه آدم درب و داغون میشی بعد توی پیری هیچکس نیست دستت رو بگیره! 🔸 تا جوونی یه بچه خودت به دنیا بیار! بچه خود آدم یه چیز دیگه است... 🔸 به نظر من تو تظاهر میکنی که بین بچه خودت و این بچه فرقی نیست. 🔸 از زایمان میترسی؟! پس دست مریزاد به ما که چند تا بچه به دنیا آوردیم. این جملات تنها گوشه ای از حرفهایی است که در طول این هشت سال بارها و بارها از زبان اشخاص و قشرهای مختلف شنیده ام؛ آشنا و غریبه، مذهبی و غیرمذهبی، تحصیلکرده و کم سواد و .... تنها چیزی که بعد از شنیدن این حرفها به ذهنم خطور میکند این است که چرا انسانی که حتی از لحظه ای بعد خبر ندارد می‌تواند اینقدر مغرور و حق به جانب باشد! به راستی در تولد یک انسان چه چیزی غیر از اراده خدا و قدرت نمایی او وجود دارد که آدمها اینقدر خودشان را دخیل می دانند! مگر نه اینکه حضرت مریم(س) فقط با اراده خدا صاحب فرزند شد؟! اینکه من نمیدانم یک بچه به چه علتی رها شده و پدر و مادرش که بوده اند دلیل موجهی برای شانه خالی کردن از مسئولیت رسیدگی به فرزندان بی سرپرست این جامعه است؟ به قول سهراب: چشمها را باید شست جور دیگر باید دید نویسنده مطلب: . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
48.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در اوج فعالیتهای پایان سال برای واگذاری موقت تک تک کودکان شیرخوارگاه، میزبان کودکان نازنین و نیازمند درمان استان لرستان بودیم. وقت اداری گذشته بود ولی همکاران بهرویش به اتفاق چند نفر از بزرگواران دفتر معاونت همچنان در شوق زندگی در حال تکمیل پرونده هایی برای شوقی مضاعف در زندگی کودکانی بودند که از استان لرستان مهمان ما شده بودند. آرامش لبخند کودکان در آغوش خانواده ها خستگی را از یاد همه برده بود و انگار پیش از سال تحویل، زیباترین عیدی ها را گرفته بودیم. در آستانه سال نو و همزمان با رویش دوباره طبیعت، استشمام شمیم عطرآگین رویش بهتر این کودکان، در مجاورت حرم مطهر رضوی، گوارای وجودتان. . . . . ‌. . . . . . 👈 کانال مجتمع شوق زندگی 👈 کانال پدربزرگ_خوانده 👈 کانال سایبان_بهرویش رویشی_بهتر_برای_همه_کودکان_نیازمند
🌱شب پر التهابی را می گذرانم، قرار است فردا برای مصاحبه واگذاری موقت بچه ها بریم و من در کنار استرس و نگرانی شدیدی که دارم، حال آشنایی را در درونم حس می‌کنم، آخرین بار سه سال پیش این حس را داشتم، وقتی پسر کوچولومون می‌خواست پا به این دنیا بزاره، خوشحالی بی‌نهایت و ترسی از آن کمتر ولی آنهم بزرگ .... 🌱هیچ وقت فکر نمی‌کردم به کسی غیر از فرزندان خودم چنین اشتیاقی داشته باشم، اما تمام این چندروزی که انتظار کشیدم این محبت و رغبت رشد کرد و اوج گرفت و احساس میکنم امشب به بلوغ خود رسیده است... عشق آگاهانه مادری دو فرشته ای که حقشان یتیمی نیست و مثل همه دسته گلهای دیگر این عالم به مراقبت و حمایت نیاز دارند... 🌱میدانم شاید کنار هم بودنمان همیشگی نباشد، اما قطعا غم من هنگام جدایی شان بیشتر از غم آنها از نداشتن خانواده نخواهد بود، که اگر هم می بود،من در تحمل این رنج مقدمم بر روح لطیف این فرشته های خدا.... به امید در آغوش گرفتنشان🦋 نویسنده مطلب: . . . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
49.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا عید نوروز مبارک به غنی و درویش یار دلدار ز میخانه دری را بگشای 🌹🌹نوروز سال ۱۴۰۳ مبارک🌹🌹 . . . . . . . رویشی بهتر برای کودکان نیازمند خانواده . کانال مجتمع شوق زندگی در ایتا . کانال پدربزرگ_خوانده در ایتا
1️⃣ در یکسال پیش... اواخر سال ۱۴۰۱ بود که درگیر پرونده کودکی در شیرخوارگاه آمنه بودم که بخاطر شرایط توانبخشی خاصی که داشت، متقاضی نداشت. گذشت تا بالاخره پس از معرفی به خانواده ای توانمند و آگاه، جمع بندی نهایی خانواده پذیرفتن این عزیز بعنوان فرزندخوانده شان بود. پرونده با تمام تلاش تکمیل و دادخواست مربوطه به دادگاه خانواده برای صدور رای سرپرستی ارسال شد. متاسفانه چون در روزهای پایانی سال بود، تعیین وقت رسیدگی برای یکماه بعد در فروردین ماه ۱۴۰۲ شده بود. یادم نمی رود چقدر دلهره این کودک را داشتم و همه حرفم این بود که چرا صدور حکم سرپرستی یک کودک نیازمند درمان باید یکماه در سیستم قضایی زمان بر باشد. هر چه تلاش کردم تا راهکاری برای خروج کودک از سیستم داشته باشم، متاسفانه به نتیجه نرسیدم. نه بهزیستی زیر بار می‌رفت چون هیچ راهکار قانونی بر این مساله نداشت و نه حوزه امور سرپرستی تهران می‌پذیرفت که این وضعیت برای کودک ظاهرش زیباست ولی باطنش مخاطره آمیز است. این کودک، ایام سال جدید،‌ برایش همان تکرار هر روز و بدور از خانواده بود و جدیدی برایش رقم نخورد. ♦️ پس از گذر یکسال، هم اکنون... 👶 آن کودک عزیز، امسال اولین سالی است که نوروز را همراه خانواده اش تجربه می کند. 🏩 پیرو همکاری و تعامل بیشتر بهزیستی و امور سرپرستی مجموعه قضایی، کودکان برای ورود به خانواده جایگزین، راهکارهای قانونی و حقوقی بهتری پیدا کردند و توانستیم سهم بسزایی در اجرای طرح خانواده میزبان در استان تهران داشته باشیم. 💪 خانواده جایگزین، همان کودک عزیز، در این مسیر، محکم همراه خانواده بهرویش ماندند و در کنار یکدیگر تمام تلاش را برای بقیه کودکان نیازمند خانواده ادامه دادیم. 👈 مادرخوانده این کودک عزیز، سرکار خانم حیدری بعنوان نماینده موسسه بهرویش با حضور در برنامه «ماه ماه» شبکه سلامت به تبیین فعالیتهای بهرویش پرداختند. برنامه این گفتگو در دو قسمت تقدیم می شود. . . . . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
49.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرکار خانم حیدری بعنوان نماینده موسسه بهرویش با حضور در برنامه «ماه ماه» شبکه سلامت به تبیین فعالیتهای موسسه بهرویش پرداختند. برنامه این گفتگو در دو قسمت تقدیم می شود. قسمت اول . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
49.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرکار خانم حیدری بعنوان نماینده موسسه بهرویش با حضور در برنامه «ماه ماه» شبکه سلامت به تبیین فعالیتهای موسسه بهرویش پرداختند. برنامه این گفتگو در دو قسمت تقدیم می شود. قسمت دوم . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
2️⃣ در یکسال پیش... در اوایل سال، کما فی السابق کودکانی که دارای شرایط درمانی ویژه در شیرخوارگاه ها بودند، از استانهای مختلف معرفی می شدند و تلاش برای معرفی خانواده ای متناسب با شرایط کودک شروع میشد. یکی، دو نفر نهایتا سه نفری بیشتر نمی شدیم که همه از خانواده هایی بودیم که کودکی با شرایط درمانی خاص را به فرزندخواندگی پذیرفته بودیم. وقتی کودکی از یک استان معرفی میشد، پا به پای خانواده همه مراحل واگذاری را همراهی می کردیم تا بالاخره پس از ماه ها پیگیری، کودک به خانواده سپرده می شد. ♦️ پس از گذر یکسال، هم اکنون... 👈 در حال حاضر یک تیم بیست نفره با دو شعبه فعال در مشهد و تهران هستیم. افراد تیم غالبا از خانواده های فرزندپذیر هستند و با دغدغه های این مسیر و کودکان این حوزه آشنایی کاملی دارند و کلیه خدمات به خانواده ها کاملا رایگان است. ⚖️ با تعامل بیشتر با بهزیستی و ارتباط موثر با حوزه قضایی، هم افزایی جدی صورت گرفت و با استقرار در مجتمع قضایی شوق زندگی، وارد فصل جدیدی از فعالیتهای حوزه کودک شدیم. 💜 سهم ۵۴درصدی در زمینه واگذاری کودکان نیازمند درمان در کل کشور، برای موسسه بهرویش، در هشت ماهه نخست ۱۴۰۲، افتخاری است که جز با نهایت تعامل و همراهی بهزیستی، شوق زندگی و بهرویش امکان پذیر نبود. . . . . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
49.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در بازدید از شیرخوارگاه صدف استان قم، برای دو‌ کودک نیازمند درمان، بنا شد پیگیری خانواده متقاضی باشیم. در روزهای پایانی سال ۱۴۰۲ مشهدالرضا(ع) میزبان این دو کودک عزیز بود. خانواده ها شناسایی و ارزیابی، مکاتبات بین استانی انجام، پرونده ها تکمیل، احکام قضایی لازم صادر و کودکان در همان روز تحویل خانواده جایگزین شدند. معاون محترم دادستان و سرپرست مجتمع شوق زندگی، که بصورت خاص پیگیر مکاتبات قضایی بین استانی برای این دو کودک بودند، با اشاره به اهداف تشکیل مجتمع شوق زندگی، به تشریح اقدامات انجام شده توسط موسسه بهرویش پرداختند. . . . . . . ‌. . . . . . 👈 کانال مجتمع شوق زندگی 👈 کانال پدربزرگ_خوانده رویشی_بهتر_برای_همه_کودکان_نیازمند
👓 دنیا از پشت عینک آبی 👓 قسمت اول از همان روزی که مادرم رهایم کرد، قلبم تیر می کشید. در اوج اشکهای گرسنگی و تشنگی، به دنبال دستهای مادرم می‌گشتم تا نوازشم کند، ولی قلبم تیر می‌کشید💔 مادر نداشتم ولی مربیان زیادی مرا به آغوش می‌کشیدند و به رویم با نهایت عشق لبخند می زدند ولی هر زمان که بین نگاه های پر مهر اطرافم دنبال مادرم می‌گشتم، قلبم تیر میکشید💔 درکی نداشتم، ولی روزی که پزشک با یکی از پرستاران راجع من صحبت میکرد، میگفت «علیرضا ناراحتی قلبی شدیدی دارد، مدتی باید دارو مصرف کند و در نهایت جراحی سنگینی خواهد داشت.» همان روز پرستاری که همراهم بود آنقدر گریه کرد ولی دلیلش را نمی‌فهمیدم، قطرات گرم اشکش همانطور که به رویم می چکید، حس میکردم اشک همه مادران چنین گرم است، و باز قلبم تیر می‌کشید💔 گذشت تا با رویای خیالی مادر، یکی دو سالی از سنم گذشت و بزرگتر شدم، شبی بود که دوباره از همان دکتر بر می گشتیم، تا رسیدیم به شیرخوارگاه، اشکها امان پرستار همراهم را نداد، من را به یکی از مربیان سپرد و رفت. حرفهایش را از اتاق کناری می‌فهمیدم. چنان به حس مادری نزدیک بود که باز یاد مادر کردم و قلبم تیر کشید💔 پرستار می گفت، ریسک عمل علیرضا بالاست، دکتر گفته ۵۰ ۵۰ هست، ممکن هست بعد عمل علیرضا برای همیشه....😭😭😭 می شنیدم برایم نذر کردند که من را مشهد ببرند، میگفتند قبل از عمل به پابوس امام رضا(ع) میبریمش تا حضرت خودش عنایتی به علیرضا کند، من نمیفهمیدم ولی حس دلهره و دلسوزی مادرانه ای از حالشان میگرفتم و قلبم تیر میکشید💔 یک هفته قبل از عمل، من را به همراه یکی از مربیان شیرخوارگاه به مشهد آوردند و رفتیم حرم امام رضا(ع) نمیدانم چرا آنجا بوی مادرم را حس میکردم ولی قلبم برخلاف همیشه آرام بود🧡 برگشتیم قم و مهیای بستری و عمل شدم. باز هم درکی از عمل نداشتم ولی همه چنان در آغوشم میگرفتند که از آغوششان بوی مادر را حس میکردم و باز قلبم تیر میکشید💔 لباس آبی تنم کردند و با رویای مادری ام، بیهوش شدم. پس از ساعتها بیهوشی و عمل، چشم هایم را که باز کردم، چنان قربان و صدقه ام میرفتند که حس کردم مادری بر بالینم نشسته، این بار قلبم میخواست تیر بکشد ولی دردش فرق میکرد، هنوز درگیر جراحت پس از عمل بود💔 دوران نقاهت پس از عملم گذشت، پزشک از عمل احساس رضایت داشت و همه خوشحال بودند که قلبم درمان شده ولی من هر بار یاد مادرم میکردم، قلبم باز هم تیر میکشید💔 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 می گفتند امام رضا(ع) من را برای خودش انتخاب کرد. میگفتند علیرضا همسایه امام رضا می شود. میگفتند خوشا به سعادتش، بردیمش حرم حضرت تا شفایش را بگیریم، حضرت هم شفایش داد و هم برایش خانواده روزی کرد. میگفتند آن هم چه خانواده ای، خانواده ای ساکن مشهد الرضا(ع). چند روز پیش من را به مشهد آوردند، از پشت عینک آبی ام دنیا را به رنگ دیگری حس میکردم، رنگی مهربان، رنگی پر از عشق، رنگی پر دلهره، رنگی پر از دلسوزی، رنگی پر از ازخودگذشتگی، رنگی پر از مهر و رنگی مثل مادر. اولین بار بود که مادرم مرا به آغوش کشید، همه آن اشکها و دلسوزیها و دلهره ها، شادی ها و نگرانی هایی که در طول این سالها در مربیان و پرستاران شیرخوارگاه دیده بودم، تماما یکجا در وجود مادری حس کردم که چنان مرا به آغوشش فشرده بود که ضربان قلبم با قلبش همسو شده بود. اولین باری بود که دیگر قلبم تیر نمی کشید❤️❤️ . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
مو قهوه ای فرفری قسمت اول موهای قهوه ای فرفری، صورتی ظریف، پوستی سفید و چشمهایی روشن درست همرنگ موها، اینها تمام آن چیزی است که در اولین نگاهی که به علی اصغر کردم به چشمم آمد. وقتی او را در آغوش گرفتم پاهایش را با زاویه ۱۸۰ درجه باز کرد و سعی کرد به این وسیله جایش را توی بغلم محکم کند. همانجا بود که متوجه شدم پاهایش نرمتر از حد معمول است. می‌گفتند پزشک متخصص مغز و اعصاب هیچ بیماری خاصی برای او تشخیص نداده و فقط تأخیر تکاملی دارد. او را به خانه آوردم. مظلوم و غمگین بود. مدام گریه میکرد و چیزی نمی‌خورد. دوست نداشت بغلش کنیم. هر کدام او را در آغوش می‌گرفتیم بی قراری میکرد. سرش پایین بود و هر چه با او حرف می‌زدیم نگاهمان نمی‌کرد. حتی صورتش را با دست به سمت خودمان میچرخاندیم و او باز هم نگاهش را از ما می دزدید. تنها مونس و همدمش شیشه اش بود و تحت هیچ شرایطی آن را از خودش جدا نمی‌کرد. موقع خواب برایش تشک انداختم و یک بالش کوچک روی آن گذاشتم با ناراحتی از تشک جدا شد و با گریه به گوشه اتاق رفت و سرش را روی زمین گذاشت. وقتی خوابید او را بلند کردم و توی رختخواب گذاشتم. دوباره گریه کرد و روی زمین رفت. هر بار به او دست می‌زدیم با وحشت از جایش می‌پرید و بشدت مضطرب میشد. بعد از چند بار جابجایی تسلیم شدم و او را رها کردم تا هر جا دوست دارد بخوابد. آن شب علی اصغر تا صبح در عین خستگی با بی قراری، مدام غلت میزد و جابجا میشد و هر بار چشمهایش را باز میکرد، با کلافگی دقایقی گریه میکرد و تا جایی که می‌توانست از ما دور میشد و فاصله می‌گرفت. روز بعد هم این بی قراری ادامه داشت. علی‌اصغر گریه میکرد و بهانه می‌گرفت و ما برای سرگرم کردن او اسباب بازیهای مختلفی برایش می آوردیم. از هر کدام که خوشش می آمد آن را برمی‌داشت و به گوشه ای می‌رفت و پشتش را به ما میکرد و با آن بازی میکرد. نزدیک غروب کمی شیر داخل شیشه اش ریختیم تا بخورد. وقتی تمام شد زد زیر گریه. شیشه را از دستش گرفتم تا دوباره برایش شیر بیاورم چنان اشک می‌ریخت و جیغ میکشید و گریه میکرد که انگار بخشی از وجودش را از او جدا کرده ایم. گریه اش چنان سوزناک بود که حالم را منقلب کرد. وقتی دوباره شیشه پر شیر را در دهانش گذاشتم با هق هق و بغض شروع به مکیدن شیشه کرد. هق هق او صدای گریه من را هم بلند کرد. این همه مظلومیت و بی پناهی واقعا خارج از ظرفیت هر انسانی است. نمیدانم او چطور بار غم و رنج تنهایی و بی پناهی را دو سال بر شانه های ظریفش تحمل کرده بود... نویسنده مطلب: مامان_موفرفری . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
3️⃣ بازتاب فعالیتها در رسانه در سالی که گذشت؛ ۱. این موضوع به بیشتر از یکسال بر میگردد. اوایل شروع همکاری جدی با استان تهران بود. آن موقع از دستورالعمل واگذاری کودک مهمان خبری نبود. راهکار حکم امین موقت را پیشنهاد کردم که میتوان کودکان فاقد سرپرست موثر را به خانواده های متقاضی بصورت موقت تا تعیین تکلیف قضایی سپرد. همه اذعان داشتند که سالهای سال است که دیگر در تهران چنین حکمی صادر نمی شود و امکان انجام این کار عملا نیست. با پیگیری های زیادی که داشتیم به لطف خدا، نشان دادیم که کار برای‌ کودکان بن بست ندارد و خواستن توانستن است. 👈 معاون دادستان کل از اجرای حکم «امین موقت» برای نخستین بار در تهران خبر داد و گفت... 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ۲. و باز هم خواستن توانستن است. شیرخوارگاه حضرت رقیه(س) تهران، اولین شیرخوارگاهی بود که پس از بازدید و ارزیابی که داشتم، تصمیم بر آن شد تمام کودکانش تعیین تکلیف شوند و به آمار صفر برسیم. برای کودکانی که شرایط فرزندخواندگی داشتند، روند اداری تسریع شد، کودکان بازپیوندی با سرعت عمل بیشتری پیگیری شدند و تمام کودکان نیازمند به درمانش به مشهد منتقل و تحویل خانواده های متقاضی شدند. با یک برنامه ریزی منسجم طی حدودا سه ماه تمامی ۸۵کودک این شیرخوارگاه واگذار شدند. 👈 واگذاری آخرین فرزند «شیرخوارگاه حضرت رقیه(س)»... . . . . . . ‌. . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
مو قهوه ای فرفری قسمت دوم علی اصغر نگاهم نمی‌کرد‌. حق داشت. از محیط زندگی اش دور شده بود. قطعا او عادت داشته ساعتها تنها باشد. نه آغوشی، نه ذوق و شوق خواهر و برادری که همه توجهشان معطوف به اوست و نه پدری که با دستهای قوی او را بلند می‌کند و موقع بوسیدنش انبوهی از ریش و سبیل به صورتش کشیده شود... روز سوم بالاخره یک نگاه گذرا به هر کداممان کرد. صبح زودتر از من و پدرش بیدار شده بود. چشمهایم را که باز کردم من را نگاه کرد. برای چند ثانیه با هم چشم در چشم شدیم. دنیایی از حرفهای ناگفته در چشمهای قشنگش پیدا بود. انگار خیلی چیزها بود که میخواست به من بفهماند اما زبان گفتن نداشت. خوشحال شدم. آنقدر خوشحال که او را بغل کردم و کلی قربان صدقه چشمها و نگاه و زاویه دید و خلاصه هر چه میتوانست به تلاقی نگاه مربوط شود، رفتم. همین تغییرات روزانه او حسابی به من انرژی می داد. احساس میکردم محبت مادرانه ام بی ثمر نیست. صبح روز بعد باز هم زودتر از من بیدار شد. داشتم یواشکی تماشایش میکردم. بعد از کمی بازی با وسایل دور و بر خودش را به من رساند. با دست کوچکش زد روی شکمم و به سرعت فرار کرد و از دور منتظر واکنش من ماند. سر از پا نمی‌شناختم. بالاخره با ما ارتباط برقرار کرده بود. دوباره همان قربان صدقه ها و بوس و بغل و کلی نوازش اتفاق افتاد. دنیای علی اصغر روز به روز و ساعت به ساعت در حال تغییر است. او مدام در حال کشف ما و ما در حال کشف اوییم. نویسنده مطلب: مامان_موفرفری . . . . ‌. . . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi
پدربزرگ خوانده
چگونه خانواده ای می تواند پذیرای یک کودک، بصورت مهمان باشد؟ وقتی که انسان حتی به گل و گیاه خانه اش
51.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک در هزار... بعضی مسائل به ظاهر ساده اند، اما با کشف و فهم درست آنها تحولاتی اساسی رقم میخورد. با درک و تحلیل و مدل کردن همان مساله ساده، تغییراتی بزرگ در زندگی بشریت ایجاد میشود. داستان افتادن سیب از درخت و بالتبع آن کشف و مدل سازی قانون جاذبه زمین را دیگر همه بخوبی شنیده اند و به یاد دارند. مساله ای خیلی ساده که منجر به تحولاتی در تاریخ علم بشریت شد. تا قبل ازین داستان، خیلی ها دیده بودند که سیبی از درخت می افتد و شاید فکر هم کرده بودند ولی براحتی از کنار این موضوع ساده گذشتند و حتی شاید با وجود اینکه فکر هم کردند نتوانستند مدلی بر مبنای آن ارائه کنند. اینکه برای رسیدگی به امورات کودک آسیب دیده و تلاش برای مصالح عالیه اش، همه افراد موثر اعم از دولتی، غیردولتی، قضایی و تشکلهای مردم نهاد را دور هم جمع کنند تا ضمن هدایت و راهبری، به امورات کودکان در قالب یک کار ساختارمند و جمعی رسیدگی شود، ظاهرش موضوع ساده ایست. اما وقتی، فردی توانست با کشف و درک اهمیت موضوع و با یک درایت و خُبرَویّت قضایی، وظایف دستگاه ها، جریان خیّرین و دغدغه مندانِ مردم نهاد و قوانین موجود را آنچنان ریز و ملموس و اجرایی کند که یک‌ کودک براحتی این حمایتگری را بر سر سفره عاطفی و روانیش حس کند، میشود «شوق زندگی» خدمت در این مجموعه و تحت مدیریت دغدغه مند، دلسوز، مسلط و کارآمدی که همه تحلیل ها و تفسیرهای حقوقی و قضایی و اجتماعی را به نفع مصلحت کودک میسنجد، افتخاری بس بزرگ برای حقیر است. امیدعابدشاهی سایبان بهرویش . . . . 👈کانال شوق زندگی در ایتا . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
47.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدتهای زیادی است به این موضوع فکر میکنیم و ساعتها با همسرم راجع فرزندخواندگی گفتگو داشتیم. - یکی از آشنایان میگفت، چرا دنبال دردسر میگردین؟ - میدونید چه مسئولیت سختی داره؟ - یکی دیگه می گفت، یک خانواده ای رو میشناخته که یک فرزندخوانده داشتن، خیلی هم بهش رسیدن ولی از وقتی که بزرگ شد گذاشت رفت دنبال پدر و مادر اصلیش. من به همه اینها فکر کردم و هر طور بوده باهاش کنار اومدم، ولی همسرم قبول نمیکنه و میگه نگرانم نتونم واقعا عدالت رو رعایت کنم، میترسم بین فرزندم و فرزندخوانده فرق بزارم. مسئولیت این بچه ها خیلی سخته. تازه منم فرق نزارم اگر با بقیه بچه ها نساخت چی؟؟؟ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 این گفتگوها، در غالب جلسات مشاوره ای که با خانواده های مختلف داریم، اکثرا مطرح می شود. شنیدن پاسخ این سوالات از خانواده ای که این مسیر را طی کردند شنیدنی است. . . . . ‌. . . . . . . کانال در ایتا شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده https://eitaa.com/abedshahi