eitaa logo
ابوابراهیم۵٧
51 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
9 فایل
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت #ابوابراهیم 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💻 http://aboebrahim57.blog.ir 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
مشاهده در ایتا
دانلود
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعا يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلاً مُسْتَغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا كَانَ مِنِّي وَ لاَ مَفْزَعاًعبری . خدای من، پس از کوتاهی و نظارت من بر روح من، از تقاضای تقدیر و استعفای خود عذرخواهی می کنم، به دنبال تقدیر از ستاد کنگره ما، به رسمیت شناختن اینکه نمی توانم راهی برای خروج از آنچه من داشته ام پیدا کنم و من نمی ترسم. پ.ن:دعای کمیل ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⬅️ آیا میدانستید پایه کسب درآمد توسط نرم‌افزارهای مختلف در فضای مجازی، تعداد کاربران آن نرم‌افزار است؛ به عبارت دیگر، تعداد کاربران یک نرم‌افزار (اعم از شبکه اجتماعی، موتور جستجو، ایمیل، سیستم عامل، ضد بدافزار، فیلترشکن و...) تعیین کننده قدرت اقتصادی آن نرم‌افزار است؛ زیرا هرچه تعداد کاربران بیشتر باشد، محتوای بیشتری تبادل می‌شود، اطلاعات بیشتری جمع‌آوری می‌گردد، رصد جامع‌تری ممکن می‌شود، برنامه‌ریزی‌ها بر مبنای اطلاعات جمع‌آوری شده، دقیق‌تر می‌گردد و در مجموع از جهات مختلف موجب تقویت مالک و گرداننده نرم‌افزار می‌شود. بر این اساس، هر چه تعداد کاربران بیشتر باشد، نرم‌افزار در بعد اقتصادی از جهات زیر تقویت می‌شود: 1⃣ ارزش سهام در بازار بورس 2⃣ درآمد بابت مصرف ترافیک 3⃣ درآمد بابت تبلیغات 4⃣ فروش برخی محصولات دیجیتال 5⃣ فروش محصولات فرهنگی مانند آهنگ و بازی 6⃣ دریافت وجه بابت بخشی از خدمات 7⃣ فروش اطلاعات به همین خاطر شرکت‌هایی همچون آمازون، اپل، گوگل، سامسونگ فیس‌بوک، ای تی اند تی، مایکروسافت و ورایزون، به دلیل آنکه بیشترین کاربران جهان در فضای مجازی را به خود اختصاص داده‌اند. در لیست ثروتمندترین افراد جهان جف بیزوس مدیرعامل آمازون با 112 میلیارد دلار رتبه اول، بیل گیتس از مایکروسافت با 90 میلیارد دلار رتبه دوم، مارک زاکربرگ از فیس‌بوک با 71 میلیارد دلار رتبه پنجم و لری الیسون از اوراکل با 58.5 میلیارد دلار رتبه 10 را به خود اختصاص داده‌اند. ( https://www.forbes.com/billionaires/list/#version:static ) . میزان کسب سود حاصل از فعالیت کاربران به اندازه‌ای است که نفتالی بنت وزیر اقتصاد رژیم صهیونیستی وایبر را بهترین پاسخ به تحریم اسرائیل معرفی می‌کند. ( http://www.rajanews.com/news/.191047 ). درآمد بیل گیتس (Bill Gates) رئیس و مؤسس شرکت مایکروسافت در هر ثانیه معادل 250 دلار است یعنی درآمد این شرکت در هر 4 ثانیه، بیش از یکصد میلیون تومان برآورد می‌شود. ( https://www.agkcorretora.com.br/noticia/149/2014-09-05/curiosidades-sobre-dinheiro-bill- ) وزیر اقتصاد صهیونیست در مصاحبه با اورشلیم پست، اذعان کرد از درآمدی که بواسطه «وایبر» کسب کرده بودند در جنگ ۳۳ روزه علیه مسلمانان استفاده کردند. توجه داشته باشید که هر کلیک و دانلود و گردش اطلاعات و لایک و... سهام این شرکت ها را بالا میبرد و برای این شرکت سود محاسبه میشود. 👇👇👇
و از آن طرف شرکت هایی مثل لاکهید مارتین که درکنار شرکت فیسبوک و گوگل و توئیترزیر نظر ۷ شرکت بزرگ جهان هست، شرکتهای نظامی هستند که بمب بر سر مردم یمن میریزند. این حدیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را با دقت بخوانید: إِذَا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ نَادَی مُنَادٍ أَینَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُهُمْ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً وَ رَبَطَ کیساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مرة [مَدَّةَ] قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ؛ «چون روز قیامت شود، ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد: «کجایند ستمگران و یاران آن‌ها؟ هر کسی که دواتی برای آنان لیقه کرده، یا سرِ کیسه‌ای را برای آنان بسته، یا قلمی برای آنان در مرکب فرو برده است، اینان را نیز با ستمگران محشور کنید». (شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 260.) بنابر این هر فرد مسلمان برای استفاده از برنامه‌ها و نرم‌افزارهای متعلق به دشمن، مناسب است این سؤال را از خود بپرسد که آیا استفاده از این‌گونه برنامه‌ها و نرم‌افزارها (که غالبا جایگزین داخلی دارند) کمک به ظالم محسوب نمی‌شود؟! بله؛ در بعضی از زمینه ها (مثل سیستم عامل و ... ) جایگزینی نداریم، که استفاده‌ کردن از اونها از جهت رفع ضرورت اشکال نداره‌. در پایان توجه عزیزان رو به فتوای رهبری و همچنین بخشی از فرمایشاتشون جلب میکنم: 🔸ایشان به این پرسش که «آیا نرم‌افزارها هم به‌مثابه کالا هستند و حکم خرید کالای ایرانی در اینجا هم وجود دارد؟»، چنین پاسخ داده‌اند: «حکم خرید کالای دشمنان که به نحوی کمک به آن‌ها محسوب می‌شود تحت عنوان «اعانه ظالم» شامل اینجا نیز می‌شود؛ یعنی ما با خریداری یک نرم‌افزار، خدماتی به آن‌ها برسانیم یا به نحوی از این نرم‌افزارها استفاده کنیم که سودش به جیب آن‌ها برود، مثل برخی برنامه‌ها که اصل ورود به آن‌ها و تعداد استفاده‌کنندگان از آن‌ها برای صاحبش مفید است، همین ورود به برنامه هم حرام می‌شود؛ بنابراین فرقی نمی‌کند که این کالا سخت‌افزار باشد یا نرم‌افزار. ... ». ( http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=29126#13 ) 🔸 امام خامنه‌ای: در میدان تنظیم شده‌ی از سوی دشمن بازی نکنید. این را مراقب باشید. همه مراقب باشند؛ دشمن طراحی میکند. در میدانی که او درست کرده، بازی نکنید؛ چون چه ببرید، چه ببازید، به نفع اوست. ۱۳۸۷/۸/۸. ✍ «نیرمی»، عضو جبههٔ اسلامی در فضای مجازی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_هجدهم 8⃣1⃣ 🔮حتی وقتی توپ ها
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 9⃣1⃣ 🔮می دانستم مصطفی درفكر برگشتن به است یک بار مصطفی می خواست مرا بفرستد "عراق" که نامه💌 برای امام خمینی ببرم وحتی می گفت: برو فارسی راخوب یادبگیر. امام که در پاریس بود در جریان بودم و انقلاب که پیروز شد✌️ همه مان خوش حال شدیم، جشن گرفتیم. ولی هیچ وقت فکر این که مصطفی برگردد به ایران نبودم. وارد این جریان شدم و نمی دانستم نتیجه اش چیست، تایک روز که گفت ما داریم می رویم ایران. 🔮بابعضی شخصیت های لبنانی بودند. پرسیدم: برمی گردید⁉️ گفت: نمی دانم. مصطفی رفت، آن ها برگشتند ومصطفى برنگشت. نامه فرستاد که"امام ازمن خواسته اند بمانم ومن می مانم. در ایران🇮🇷 ممکن است بیش تر بتوانم به مردم کمک کنم تا . 🔮البته خیلی برایم ناراحت کننده بود. هرچند خوش حال بودم که مصطفی به برگشته و انقلاب پیروز شده است. پانزده روز بعد نامه📩 دوم مصطفی آمد که "بیا ایران" در وجودم دوست داشتم لبنان بمانم و آمادگی زندگی کردن در ایران رانداشتم. در ایران ما چیزی نداشتیم به مصطفی گفتم در لبنان چه می شود؟ و باهم تصمیم گرفتیم مصطفی درایران بماند و من هم تا مدرسه تعطیل بشود لبنان باشم وکارهای مصطفی را ادامه بدهم👌 🔮می گفت: نمی خواهم بچه ها فکر کنند من وشما رفته ایم ایران و آن ها را ول کرده ایم. در طول این مدت، من تقریبا هریک ماه📆 به ایران برمی گشتم وارتباط تلفنی بامصطفی داشتم، اما مدام نگران بودم که چه می شود، آیا این زندگی همین طور ادامه پیدا می کند؟ تا این که شروع شد. آن موقع من لبنان بودم و وقتی توانستم در اولین فرصت خودم را به ایران برسانم، دیدم مثل همیشه مصطفی در فرودگاه🛬 منتظرم نیست. برادرش آمده بود و گفت دکتر مسافرت است. 🔮آن شب تلویزیون📺 که تماشا می کردم دیدم اسم پاوه و زیاد می آمد. فارسی بلد نبودم، فقط چند کلمه و متوجه نمی شدم، دیگران هم نمی گفتند. خیلی ناراحت شدم، احساس می کردم مسئله ای هست، اما کسانی که دورم بودند می گفتند: چیزی نیست، مصطفی بر می گردد. هیچ کس به حرف من گوش نمی کرد😔 مثل دیوانه بودم و دلم پر از آشوب بود. روزبعد رفتم دفتر نخست وزیری پیش . آن جا فهمیدم خبری هست، پیام امام داده شده بود و مردم تظاهرات کرده بودند، پاوه بود. ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ #رمان📚 #نیمه_پنهان_ماه 1 ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد #قسمت_نوزدهم 9⃣1⃣ 🔮می
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 0⃣2⃣ 🔮به مهندس بازرگان گفتم: من می خواهم بروم پیش به دیگران هرچه می گویم گوش نمی دهند😢 نمی‌گذارند من بروم. فردای آن روز بازرگان او را خواست و با لب خندان گفت: مصطفی خودش کسی را فرستاده دنبالتان. گفته بیاید. غاده گل از گلش شکفت😍 از اول می دانستم محال است مصطفی بداند او اینجا است و نگذارد بیاید. حتی اگر جنگ باشد. مصطفی راضی است او برود و آنقدر عزیز و عاقل است که محسن الهی را دنبال او فرستاده 🚗 🔮محسن را از از آن وقت که به موسسه آمد و مدتی تعلیم دید می شناخت. البته من وقتی رسیده رسیدم پاوه آنجا از محاصره در آمده بود و آزاد شده بود. مصطفی هم نبود، او را روز بعد دیدم وقتی آمد همان لباس تنش بود و خاک آلود. یاد لبنان افتادم من فکر میکردم "کلاشینکف" و لباس جنگی مصطفی در ایران دیگر تمام شد ولی دیدم همان طور است لبنانی دیگر😊 🔮مصطفی به من گفت: می‌خواهم در بمانم تا مسئله را ختم کنم و دنبالتان فرستادم چون در تهران خانه🏠 نداریم و شما اینجا نزدیک من باشید بهتر است. از من خواست مراقب باشم و جریان را بنویسم📝 مخصوصاً برای های کشورهای عرب. مصطفی می گفت و من می نوشتم. نزدیک یک ماه در کردستان با او بودم از پاوه به سقز، از سقز به میاندواب، نوسود، مریوان و سردشت. مصطفی بیشتر اوقات در بود و من بیشتر اوقات تنها👤 زبان که بلد نبودم قدم میزدم تا بیاید گاهی با خلبان ها صحبت می‌کردم چون انگلیسی🔠 بلد بودند 🔮در که بودیم بیشتر یاد لبنان می افتادم یاد خاطراتم طبیعت زیبایی🏞 دارد نوسود و کوه هایش به خصوص مرا یاد لبنان می‌انداخت من و مصطفی در این طبیعت و مصطفی برای من درباره این جریان صحبت می کرد. درباره کردها و اینکه خودمختاری می‌خواهند✅ من پرسیدم چرا خودمختاری نمی دهید؟؟ مصطفی عصبانی شد و گفت عصر ما عصر نیست❌ حتی اگر فارس بخواهد برای خودش کشوری درست کند من زد آنها خواهد بود 🔮در فرقی بین عرب و عجم و بلوچ و کرد نیست مهم این است که این کشور پرچم اسلام داشته باشد البته ما بیشتر روزهای کردستان را در مریوان بودیم آنجا هم هیچ چیز نبود من حتی جایی که بتوانم به نداشتم همه از ارتش بود و پادگان نظامی و تعدادی خانه‌های نیمه ساز🏚 که بیشتر اتاقت بود تا خانه. در این اتاق ها روی می خوابیدم ... ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_بیستم 0⃣2⃣ 🔮به مهندس بازرگان
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 1⃣2⃣ 🔮خیلی وقتها گرسنه می‌ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه🍉 و پنیر خیلی سختی کشیدم یک روز بعد از ظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک میریختم😢 که می توانست نمی‌گذاشت مصطفی اشکش را ببیند اما آن روز یک دفعه سر رسید و دید او دارد گریه می‌کند آمد جلو دو زانو نشست و شروع کرد به 🔮گفت من می‌دانم زندگی تو نباید اینطور باشد تو فکر نمیکردی به این روز بیفتی😔 اگر خواستی می‌توانید برگردید تهران ولی من نمی توانم این است خطری برای خود انقلاب است اما دستور دستور داده کردستان پاکسازی شود و من تا آخر با همه وجودم می ایستم👊 غاده ملتمسانه گفت: بیایید برگردیم من نمی‌توانم اینجا بمانم😢 🔮مصطفی گفت آزادی می‌توانید برگردید تهران چشمهایش پر از آب شد گفت می‌دانید که بدون شما اما برگردم اینجا هم کسی را نمی‌شناسم با کسی نمی‌توانم صحبت کنم خیلی وقت‌ها با همه وجود منتظر می نشینم که کی می آید😞 و آن وقت از شما هیچ خبری نمی‌شود مصطفی هنوز کف دست‌هایش روی زانوهایش بود انگار تشهد بخواند گفت اگر خواستید بمانید به خاطر بمانید نه خاطر من ❌ 🔮به هر حال تصمیم گرفتم بمانم تا آخر، و برنگردم🚷 البته به سردشت که رفتیم من به اکیپ بیمارستان ملحق شدم. نمی‌ توانستم بیکار بمانم در سختی ها زیاد بود همان ایام آقای طالقانی از دنیا رفتند و و برگشتیم تهران. در تهران برایم خیلی سخت بود و من برای اولین بار مصطفی را آنطور دیدم با نگرانی شدید. منافقین خیلی حمله می کردند به او 🔮عکس مصطفی در روزنامه📰 کشیده بودند که در عینکش آن بود و می کردند خیلی عکس وحشتناکی بود😰 من خودم شاهد بودم این مرد چقدر با کار می‌کرد چقدر خسته می شد گرسنگی می کشید اما روزنامه ها اینطور جنجال به پا کرده بودند در ذهن من 🔮هیچکس نمیکرد. مصطفی چه کارهایی انجام می‌دهد از آن روز از سیاست متنفر شدم به مصطفی گفتم باید ایران🇮🇷 را ترک کنی بیا برگردیم ولی مصطفی ماند به من گفت: فکر نکن من آمدم و پست گرفتم زندگی آرام خواهد بود، تا حق و هست و مادام که سکوت نمی‌کنید جنگ هم هست. 🔮بالاخره آزاد شد و من به لبنان برگشتم همین قدر که گاه گاهی بروم و زدم راضی بودم و مصطفی دقیق کارهایی را که باید انجام می‌دادیم می‌گفت. سفارش یک به یک بچه‌های مدرسه را می‌کرد و می‌خواست که از دانه دانه خانواده‌های شهدا تفقد کنم برای ایشان نامه بنویسم. ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ #رمان📚 #نیمه_پنهان_ماه 1 ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد #قسمت_بیست_ویکم 1⃣2⃣ 🔮
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 2⃣2⃣ 🔮می نشست می گفت بهشان بگو به يادشان هستم ودوستشان دارم♥️ مدام می گفت اصدقائنا دوستانم. نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران، شده ام از آن ها فراموش کرده ام. یک بار که در لبنان بودم شنيدم عراق به ایران حمله کرده💥 خیلی ناراحت شدم جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم. امید برایم بود که کردستان الحمد لله تمام شد😃 🔮فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده من آن جا واقعا با همه وجودم می کردم که دیگر جنگ تمام شود. دیگر من خسته شدم. دلم برای مصطفی هم می سوخت🙁 من نمی توانستم از او دور شوم و با این حال حق من بود که زندگی با داشته باشم. فکر می کردم خدا دعایم اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ خواهد شد. 🔮خبر حمله عراق برایم یک ضربه بود⚡️ می دانستم اولین کسی که خودش رابرساند آن جامصطفی است. بسته شده بودو من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریع تر خودم را برسانم به ایران بالاخره از طریق هواپیمای نظامی🛩 واردایران شدم. در تهران گفتند مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130 راهی شدیم. 🔮در دلش آشوب بود: مصطفی کجاست؟ سالم است؟ آیا دوباره چشمش به صورت نازنین می افتد؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت وهیاهوی اطرافیان، پریشانیش را بیش ترمی کرد😨 مصطفی را باز کرد و شروع کرد به خواندن 🔮من در ایران هستم ولی قلبم♥️ با تو در جنوب است، درمؤسسه، در صور. من احساس می کنم، فریاد می زنم، می سوزم و باتو می دوم زیر بمباران و آتش. 🔮من احساس می کنم با توبه سوی مرگ می روم به سوی ، به سوی لقای خدا باکرامت. من احساس می کنم در هر لحظه باتوهستم حتی هنگام شهادت🌷 حتی روز آخر در مقابل. وقتی مصیبت روی وجود شما سيطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که در "وجودم" ذوب می شود. عشق💖 را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به تبدیل می کند، مرگ را به بقا وترس را به شجاعت. 🔮وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلا زنده است یانه‼️ سخت ترین روزها روزهای اول جنگ بود. بچه ها خیلی کم بودند، شاید پانزده باهفده نفر. ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔴 ‏پشت پرده ‎ چیست؟ 1⃣ بازار دان مرغ و طیور و واردات ذرت سالهاست در انحصار شخصی است بنام ‎! دلش میخواهد قیمت را بالا و پایین می‌کند. انحصار ایجاد میکند! ایشون چهره اصلی و عامل کشتار وحشتناک جوجه‌هاست. وزارت کشاورزی هم پاسخگوی این انحصار نیست!‏ 2⃣ مدلل کیست؟ نام این فرد بارها در فضای رسانه‌ای منتشرشده ولی عملاً برخوردی تاکنون با وی ندیده‌ایم. نام ‎مدلل در صدر دریافت کنندگان ‎۴۲۰۰_تومانی است. ۱۴۹ میلیون یورو دریافت کرده!‏ 3⃣ خانواده مدلل جزو بزرگترین سرمایه داران ایران است. بیشترین فعالیت ‎مدلل ها در حوزه خوراک دام و طیور، روغن و دانه‌های روغنی، سیمان و ... است. در صنعت روغن نباتی، سیمان صنعت، ذوب آهن و فولاد، آب معدنی و چای هم اقداماتی دارند.‏ 4⃣ رانت ۶۵۰ میلیون یورویی سال ۹۲ را بیاد دارید؟ با روی کار آمدن آقای روحانی بنا داشتند این مبلغ را برای واردات انحصار روغن و موادروغنی بنا داشتند به ‎مدلل بدهند که با نامه نگاری احمد توکلی درمجلس و انتقادات رسانه‌ای با ورود وزیر صنعت جلویش گرفته شد.‏ 5⃣ برخی منابع از بدهی ۵ هزار و ۷۵۴ میلیارد ریال یکی از اعضای خانواده ‎مدلل به بانک سرمایه هم خبر می‌دهند. اما تاکنون خبری از برخورد قاطع در این زمینه منتشر نشده!‏ 6⃣ حالا ماجرای ‎جوجه کشی چیست؟ مرغداران و تولید کننده‌ها، دان مرغ ندارند و مدلل و ۴،۵ نفر دیگر بازار را قبضه کرده‌اند! وزارت هم طبق دستورالعمل به مرغداران اعلام کرده که تخم‌مرغ‌ها را معدوم کنید. دیر عمل شد و تخم‌ها به جوجه تبدیل شدند! 7⃣ کشتار حیوان زنده به این شکل طبق فتاوای مراجع عظام شیعه، حرام شرعی است و هم وزارت هم تولیدکننده دچار یک اقدام حرام و غیرانسانی شده‌اند به اسم پروتکل‌های جهانی و ‌...! اما بدتر ماجرای انحصاری است که مدلل و امثال او ایجاد کرده‌اند! انحصاری که هم به ضرر تولید کننده است و هم به ضرر مصرف کننده! براستی چرا با وی برخورد نمی‌شود؟ چرا این انحصار شکسته نمی‌شود؟ آیا تلاطم بازار مرغ و تخم مدغ در شرایط تحریمی در دولت احمدی نژاد و دولت فعلی روحانی بارها توسط این شخص انجام نشده؟ ✅ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_بیست_ودوم 2⃣2⃣ 🔮می نشست می گ
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 3⃣2⃣ 🔮در اهواز اول در دانشگاه جندی شاپور- که الآن شده - بودیم، بعد که بمباران ها💥 سخت شد به استان داری منتقل شدیم. خیلی بچه های پاک بودند که بیشترشان شدند. وقتی از دانشگاه به استان داری منتقل شدیم مصطفی در «نورد» اهواز بود در حال جنگ. یادم هست من دو دوز مصطفی را گم کردم خیلی سخت بود😔 این روزها هیچ خبری از او نداشتم، از هم پراکنده بودیم. 🔮موشک هایی🚀 که می زدند خیلی وحشت داشت. هرجا می رفتم می گفتند: دنبالتان می گشت. نه او می توانست مرا پیدا کند نه من او را. بعد فهمید ما منتقل شده ایم به استان داری که شده بود ستاد جنگ های نامنظم 🔮در اهواز بیشتر با مرگ آشنا شدم هرچند اولین بار که را دید در کردستان بود وقتی که در بیمارستان سردشت کار می کرد، آن ها در لبنان چیزی به اسم سردخانه نداشتند🚫 و آن روز وقتی به غاده گفتند باید جسد چند تا از را از سردخانه تحویل بگیرد، اصلا نمي دانست با چه منظره ای مواجه می شود😰 به او اتاقی را نشان دادند که دیوارهایش پر ازکشو بود و گفتند شهدا این جایند. 🔮کسی که با غاده بود شروع کرد به بیرون کشیدن كشوها..جسد،جسد،جسد، وحشت کرد، شدو افتاد. اما کم کم آشنا شدم. در اهواز خودم کشو می کشیدم و بچه ها را دانه دانه تحویل می گرفتم💔 شب ها که می رفتم می گفتم فردا جسد کی را باید پیدا کنم؟ روزهای اول جنگ در رادیو📻 عربی کار می کردم و پیام عربی می دادم به خاطر بمباران، هرلحظه و هرجا بود، جلوی ما، پشت سر ما، این طرف، آن طرف در اهواز بامرگ روبه رو بودم و آن جا برای من صدسال بود. 🔮خیلی وقت ها دوروز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم پیدایش نمی کردم و بعد برایم یک کاغذ کوچک📝 می آمد که "أترُکُكِ لِله" در لبنان هم این کار رامی کرد، آن جا قابل تحمل بود ولی یک بار در سردشت بودم بلد نبودم، وسط ارتش جنگ و مرگ یک کاغذ می آید برای من «اُترُکُکِ لله»و می رفت و من فقط منتظر گوش کردن اینکه بگویند مصطفی تمام شد🕊همه وجودم یک گوش می شد برای تلفی این و خودم را آماده می کردم برای تمام شدن همه چیز تا روزی که ایشان زخمی شد. 🔮آن روز عسگری- یکی از بچه هایی که در سوسنگرد بامصطفی بود- آمد گفت اکبر شهید شد🌷 دکتر زخمی. من دیوانه شدم گفتم کجا؟ گفت بیمارستان. باورم نشد فکر کردم دیگر . ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ #رمان📚 #نیمه_پنهان_ماه 1 ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد #قسمت_بیست_وسوم 3⃣2⃣ 🔮
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 4⃣2⃣ 🔮وقتی رفتم بیمارستان دیدم آن جا هستند و مصطفي را از اتاق عمل می آورند، می خندید، خوش حال شدم😍 خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تا مدتی راحت می شویم. شب به مصطفی گفتم می رویم؟ خندید و گفت نمی روم🚷 من اگر بروم تهران روحيه بچه ها ضعيف می شود. اگر نمی توانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم. در سختیهایشان باشم. 🔮من خیلی عصبی شدم😣 باورم نمی شد گفتم هرکی می شود می رود که رسیدگی بیش تر بشود. اگر می خواهید مثل دیگران باشید، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید. ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد می گفت هنوز کار از دستم می آید نمی توانم بچه ها را ول کنم، در تهران کاری ندارم❌ حتی حاضر نبود کولر روشن کند اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی که پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد💔 🔮اما می گفت چه طور کولر روشن کنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما♨️ می جنگند. همين غذایی را می خورد که همه می خوردند. در ما غذایی نداشتیم. یک روز "ناصر فرج اللهی" که آن وقت با ما بود وبعد شد، گفتم این طور نمی شود مصطفی خیلی ضعیف شده، خون ریزی کرده، درد دارد. 🔮خودم برایش غذا می پزم و از او خواستم یک زودپز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ🍗 خریدم که برای مصطفی سوپ🥘 درست کنم ناصرگفت قبول نمی کند گفتم نمی گذاريم مصطفی بفهمد می گوییم درست کرده. من بااحساس برخورد می کردم. او احتیاج به تقويت داشت، دلم خیلی برایش می سوخت. 🔮زودپز را چون خودمان گاز نداشتيم بردیم اتاق كلاه سبزها. آن جا اتاق افسر های بود و يخچال گاز و... داشت. به ناصر گفتم وقتی زودپز سوت زد، هرکس دراتاق بود نیم ساعت📟 بعد گاز را خاموش کند. ناصر رفت زودپز را گذاشت. آن روز افسرها از پادگان آمده بودند و آن جا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می خواندم. یک دفعه صدای انفجاری💥 شنیدیم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسرها از اتاق می دویدند بیرون وهمه فکر می کردند این ها خورده اند. 🔮بعد فهمیدم زودپز سوت نكشيده و وسط جلسه شان شده. اتفاق خنده دار😅 و در عین حال ناراحت کننده ای بود همه مي گفتند جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و... نمی دانستم به مصطفی چه طور بگویم که ما چه کرده ایم. در ستاد برگشتم بالا و همان طور می خندیدم. گفتم مصطفي یک چیز به شما می گویم نمی شوید؟ ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈