eitaa logo
ابوابراهیم۵٧
51 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
9 فایل
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت #ابوابراهیم 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💻 http://aboebrahim57.blog.ir 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
مشاهده در ایتا
دانلود
گویا بالاخر بعد از ۳۸ سال پیکر مطهر شهید والامقام حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او شهیدان سیدمحسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان، پیدا شده است و به زودی به ایران بازخواهند گشت پ.ن: منتظر اعلام رسمی موضوع هستیم ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 💟قرار بود بره#مأمو
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 3⃣1⃣ 💟شب سفره هفت سینو با کمک و سلیقه هم چیدیم، از عصر اون روز درد😣 خفیفی رو احساس میکردم مثل همیشه حواسش به حال و هوام بود. گفت: ؟ میخوای بریم دکتر...؟ دستامو تو دستش گرفت و شروع کرد آروم آروم نوازش کردن 💟آیت الکرسی میخوند و با لبخند زیباش، تحمل اون لحظاتو برام شیرین و ممکن میکرد. دردم شدیدتر شد و رفتیم بیمارستان، باید بستری🛌 میشدم. تنها ناراحتیم این بود که باید دور از چند ساعت با درد دست و پنجه نرم میکردم 💟به قدری ارتباط معنوی و قلبیمون💞 زیاد بود که تموم اون لحظات حضورشو کنارم حس میکردم. دمدمای صبح بود که امید پا به دنیای زیبا و عاشقونه من و باباش♥️ گذاشت. یکی از لحظات زندگیمونو کنار هم روز عید سال نو جشن گرفتیم اون روز اشکای بعد از در آغوش کشیدن بچه مون خاطره ای شد بیاد موندنی 💟دستای کوچولوشو گرفت و با لبخند نگاشون میکرد و میبوسید دستامو تو دستاش گرفت و گفت: بخاطر زحمتی که واسه حمل امید کشیدی واسه اذیتهایی که شدی . خداروشکر که هر دوتون سالمین. خیلی ازت ممنونم عزیزم😍 لحظه به لحظه با ابراز محبتش💖 به من و امید خوشحالی وصف ناشدنیشو نشون میداد 💟 که خوند با همون ذوقی که داشت، با خونواده ها تماس گرفت و خبر تولد و سلامتی من و امید و بهشون داد😍 ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ 📚 #رمان #عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 3⃣1⃣ #قسمت_سیزدهم 💟شب
♥️ ↲به روایت همسرشهید 4⃣1⃣ 💟داخل خونه گاهی میشِست كنار بچه و مدت زیادی فقط عاشقونه محو تماشای بچه میشد به شوخی میگفتم: بسههه دیگه...بچه ندیده... حسودیم شد☹️ چقد نگاش میکنی…؟؟؟ منو فراموش کردیااااا. میگفت: شما که منی خانومِ گل منی🌺 تازه شم حالا که شدی. مگه میشه من فرشتَمو فراموش کنم...؟! 💟امید خیلی کوچولوعه. وقتی نگاش میکنم باور کن دلم آب میشه. نگاش کن چقد معصوم و ‌ناز خوابیده😍بعد با صوت قشنگش واسمون یا قرآن میخوند. غبطه ميخوردم به اون همه لطافت روح و طبع پاکش. همیشه سفارش میکرد با و ذکر "بِسْمِ ألْلّهِ ألْرَّحْمَنِ ألْرَّحِیمِ" بچه رو شیر بدم 💟نگهداری از بچه هم شیرین بود هم گاهی سخت. بیتابی که میکرد ازم میگرفتش، دورش میداد و آروم آروم😌 تو گوشش زمزمه میکرد نمیدونم چه حسی بود. که به محض در آغوش گرفتن و شروع زمزمه های انگار که آب رو آتش پاشیده باشی، آروم و ساکت میشد 💟بهش گفتم: گمون کنم امید به صدای تو بیشتر از آغوش من💞 عادت کرده این دفعه که بغلش کردی و براش میخونی وسطش مکث کن، ببینیم چیکار میکنه. خندید و گفت: آخه تو چرا اینقد حسودی میکنییی...؟؟؟ خب بچه به صوت و دعا عادت کرده، اذیتش نکن 💟گفتم: نه دیگههه، جاااان من😉 یه بار امتحان کن...باشههه...؟ گفت: از دست تو زدیم زیر خنده😄 ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 4⃣1⃣ #قسمت_چهاردهم 💟داخل خونه گاهی می
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 5⃣1⃣ 💟شب مهمون داشتیم رفته بود خرید تو يه دستم امير و با دست دیگه کار میکردم. دیگه اشکم داشت در میومد. خدا خدا میکردم زودتر آقا مهدی بیاد که از در اومد تو. خریدا رو ازش گرفتم و گفتم: بچه خیلی بیقراره کلی کارام مونده. دستت درد نکنه، بیا بچرخونش گمونم بهونه تو رو کرده. 💟خندید بچه رو گرفت. مثه همیشه به سینه ش چسبوند. با یه نگاه خاص که هم حس محبت درش بود و حالتی نافذ داشت نگاش کرد و پیشونیشو بوسید و گفت: سلام پسر بابایی خدانکنه پسر گلم گریه کنه. ميدونی که من طاقت اشکاتو ندارم، تو باید مرد خونه بشی پسرم♥️دوباره پیشونیشو بوسید و تو گوشش نجوا کرد 💟گریه هاش کمتر شده بود تا اینکه کاملاً آروم گرفت داشت براش قرآن میخوند، یاد حرف ظهرم افتادم و آروم گفتم: آقا مهدی الان فرصت خوبیه یه لحظه نخون. همین که صداش قطع شد بچه زد زیر گریه. با تعجب و خنده همو نگاه میکردیم. نجواشو ادامه داد و باز بچه آروم شد. تا اینکه کاملا خوابش برد 💟صدای دلنشین و کلام تاثیرگذارش همونطور که منو از وادی بیخیالی مجردی یه عاشق دلداده کرده بود اونو هم مسحور کرده بود. عشق و محبت آقا مهدی جای جای زندگیمون موج میزد و با تولد بچه مون دو چندان شده بود.با همه وجودم احساس خوشبختی و آرامش میکردم ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ 📚 #رمان #عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم 💟شب
♥️ ↲به روایت همسرشهید 6⃣1⃣ 💟یه روز تماس گرفت وگفت: مأموریتی پیش اومده که باید بره و کلی عذر خواهی بابت اين كه شب تنهامون میذاره. بغضمو خوردم و گفتم: امیر هست نیستیم. مراقب خودت باش. سعی کردم متوجه بغضم نشه، ولی هر وقت از هم دور میشدیم، زندگی واسم میشد بی معنی 💟اون روز امیر هم مدام گریه میکرد. انگار که دلتنگ باباش بود و شبش نمیخوابید. حدودای ۵ صبح خوابم برد صبح که پا شدم دیدم آقا مهدی کنار امیر خوابیده...! خیلی خوشحال شدم سفره صبحونه رو حاضر میکردم. که هر دوشون بیدار شدن. صورتمو کج و کوله کردم و با خنده گفتم:‌ شما مگه مأموریت نبودی مرررد؟؟ 💟گفت: قرار بود صبح برگردیم کارا که تموم شد بقیه موندن ولی من اجازه گرفتم و برگشتم دلم نیومد تنهاتون بذارم. دلم واقعاً تنگ شده بود وقتی رسیدم و دیدم چطور کنار بچه بیهوش شدی کلی شرمندت شدم. بغلش کردم که سر و صداش بیدارت نکنه. 💟نمازمو که خوندم سوپو گرم کردم که بخوره دیدم انگار از منم گرسنه تره فهمیدم اذیتت کرده و شام هم نخورده. تو بغلم خوابش برد منم همونجا کنارش خوابیدم. نگاشو به چشام دوخت و دستامو تو دستاش و گفت: ببخش خانومی این همه سختی بهت دادم ولی کنارم موندی و کمکم کردی ازت ممنونم 💟حرفاش مثه همیشه ساده بود اما از عمق جونش عجیب مینشست به دلم همین چیزاش بود که منو دیوونه ش کرده بود. اشکام بی اختیار سرازیر شد و گفتم: من کنار تو زن دنیام آقا مهدی ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔴با همه درگیر نشوید! 🔹دوستانی همیشه برای انسان دلسوزی می کنند که «سعی کنید در حوزه مطالبه گری و عدالتخواهی با همه درگیر نشوید. همزمان وقتی با یک جبهه درگیرید جبهه دیگری را باز نکنید. بگذارید کسی حامی شما هم بماند. همه را با خود دشمن نکنید. دشمن تراشی نکنید». 🔸بخشی از این دلسوزی ها که کاملاً درست است. ما باید طبق توان و قاعده «اهم فالاهم» و اولویت بندی اقدام کنیم. همه مجموعه ها باید مسائل را اولویت بندی کنند و طبق اولویت ها به آنها ورود کنند. 🔹اما برادران و خواهران خوبم؛ باید دقت کنیم که همیشه انتخاب جبهه درگیری با ما نیست. همیشه اینگونه نیست که ما دشمن را که همان «فساد و تخلف و ناکارآمدی» است را شناسایی کرده و به آن حمله کنیم. سنگر به سنگر، خط به خط، جبهه به جبهه! نه؛ همیشه اینگونه نیست. 🔸گاهی اوقات –یعنی بیشتر اوقات- در مقابل شما یک پرچم بلند می شود که چندین جبهه ذیل آن پرچم گشوده می شود. اصلاً آنها با شما کار دارند. اینجا دیگر انتخاب با شما نیست که اولویت بندی کنید. اینجا تکلیف، ایستادن و مبارزه کردن و مقاومت کردن است. بگذارید چند مثال بزنم. 🔹وقتی حضرت امیرالمؤمنین(ع) حکومت تشکیل داد، فرمود شعار اصلی حکومت من است. فرمود بخدا قسم اموال بیت المال را از حلقوم تان بیرون می کشم حتی اگر آن را کابین زنانتان کرده باشید. از همینجا دشمنی ها با حضرت شروع شد. 🔸طی 5 سال حکومت حضرتش، سه جبهه اصلی و چندین جبهه فرعی مقابلش گشوده شد. یک جبهه قاسطین(معاویه)، یک جبهه ناکثین(بیعت شکنان طلحه و زبیر و عایشه) و یک جبهه هم مارقین(خوارج). لذا انتخاب با حضرت نبود آنها جنگ را به او تحمیل کردند ولی مقتدرانه ماند و هر سه را درهم کوبید. حضرت را در میدان سیاست و جنگ شکست ندادند بلکه حضرت را در میدان نامردی و توطئه و فقر فرهنگی و اقتصادی و خستگی کوفیان از جنگ شکست دادند. 🔹یک مثال همین جمهوری اسلامی است. از اول این ملت گفتند ما چهار چیز می خواهیم: «استقلال»، «آزادی»، «جمهوری و رأی» و «اسلام». این شعارها دشمن آفرین بود. لذا یک پرچم در برابر این انقلاب بلند شد که ذیل این پرچم آمریکایی ها بودند، شوروی ها بودند، صدام بود، آل سعود بود، اروپایی ها بودند، مجاهدین خلق و سلطنت طلبان و رقاصه های فراری و منافقن داخلی بودند، تکفیری ها بودند و همه هنوز هم هستند ذیل این پرچم!! 🔸حالا شما مثال فساد اقتصادی و تخلف اداری داخلی را درنظر بگیرید. هر جایی ورود کنید این شبکه بهم پیوسته بهشان بر می خورد! خلاصه محدوده دُم آنها را ما نمی دانیم! گاهی تلاش میکنیم با همه درگیر نشویم ولی نمی شود! واقعاً نمی شود! بله باید تلاش کنیم اولویت بندی کنیم ولی گاهی چاره ای نیست جز ایستادن و مقاومت کردن و مبارزه! ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔴 به قرارداد 25 ساله با چین بدگمانیم تا جزئیات منتشر شود 🔹حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام می فرماید: «هرگاه درستى و پاكى بر زمانه و مردمش حكمفرما شد، اگر كسى به ديگرى، بى‏ آن كه گناهى از او آشكار شود، گمان بد بَرَد، ستم كرده است و هرگاه فساد و ناراستى بر روزگار و مردم آن چيره شد، اگر كسى به ديگرى گمان نيك بَرَد و خوشبين باشد، فريب خورده است». «نهج البلاغه، حكمت 114» 🔸امام هادی‏(ع) نیز می فرماید: «هرگاه در جامعه، رعایت عدالت بیشتر از جور و ستم باشد؛ بد گمانی به مردم حرام است، مگر آن که از راه یقین محرز باشد؛ و، امّا اگر در برهه‌ای از زمان، ظلم و جور بر عدالت غلبه پیدا کند، خوش گمانی به همگان شایسته نیست جز آنجا که آدمی به نیک بودن شخصی علم و یقین دارد». (مستدرک الوسائل، ج. ۹ ص. ۱۴۶) 🔹خبر قرارداد 25 ساله واگذاری یا اجاره برخی جزایر مثل کیش به دولت چین، این روزها اذهان عمومی را تحت تأثیر قرار داده و مردم و اصحاب رسانه هیچ پناهی ندارند که بالاخره اصل ماجرا چیست و محتویات و جزئیات این قرارداد یا تفاهم نامه چیست. 🔸نه فقط مردم و نخبگان و احزاب و رسانه ها که حتی نمایندگان مجلس از جزئیات این قرارداد بی خبرند و اطلاعی ندارند. در حالیکه به موجب اصول 77 و 125 قانون اساسی هر گونه قراردادی با دولت های خارجی باید از مسیر مجلس عبور کند: ❇️ اصل 77: « عهدنامه‌ها، مقاوله‌نامه‌ها، قرارداد‌ها و موافقت‌نامه‌هاي بين‌المللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد.» ❇️ اصل 125: «امضاي عهدنامه ها، مقاوله نامه ها، موافقتنامه ها و قراردادهاي دولت ايران با ساير دولتها و همچنين امضاي پيمانهاي مربوط به اتحاديه‌هاي بين المللي پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي با رئيس جمهور يا نماينده قانوني او است.» 🔹از طرفی طبق قانون اساسی، نه مجلس، نه دولت، نه هیچ نهادی و مسئولی حق واگذاری یک وجب از این خاک را به هیچ دولتی ندارد. اصل 153 قانون اساسی می گوید: «هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است.» 🔸به دولت تدبیر و امید به علت اینکه نشان داد بروی منافع ملی تعصبی ندارد هیچ اعتمادی نداریم. دولت حسن روحانی در ماجرای ، پالرمو، FAFT، IPC، 2030، مذاکرات منطقه ای و موشکی و ... نشان داد هیچ پایبندی به منافع ملی و اسلامی ندارد. این دولت همانی است که 25 سال محدودیت هسته ای را در برجام پذیرفته و جزئیات سایر قراردادها را تاکنون منتشر نکرده است! 🔹مطالبه ما روشن است؛ از اینکه نگاه دولت جمهوری اسلامی از سه دولت اروپایی(آلمان، انگلیس و فرانسه) و دولت آمریکا به سمت شرق و آمریکای جنوبی و سایر کشورها معطوف شود قطعاً خوشحالیم، اما باید جزئیات قرارداد 25 ساله با روشن و علنی منتشر شود و این قرارداد در مجلس شورای اسلامی روند قانونی خود را طی کند نه اینکه دولت تدبیر هر کار غیرقانونی را بدون هیچ مانعی پیش ببرد. چنانچه با روشن شدن مفاد آن به یک کشور بیگانه اجازه سلطه بر یک یا چند جزیره کشور داده شده، فوری لغو شود. اگر هم توافقی متوازن و تأمین کننده منافع ملی است باز برای ملت روشن شود. ولی عجالتاً به این دولت و قراردادهای خارجی اش بدگمانیم! ❇️ نکته: فایل ۱۸ صفحه‌ای به نام برنامه جامع همکاری ایران و چین منتشر شده که حاوی کلیات و راهبردهاست. بحث ما جزئیات و محتوای توافق‌نامه‌ها و همچنین روند قانونی تصویب آن از طریق مجلس است. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⭕️ در دولت یک‌وزارت بهداشت درست کار میکرد که مقطوع الید شد. شهرداری هم که گویی اصرار بر تجمعات فشرده دارد و طرح ترافیک به کار خود ادامه میدهد... ظاهراً دارند فضا را برای آماده میکنند که به رهبری نامه بنویسد و او را مقصر بداند! 👤 جلیل محبی🚩 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⭕️ این ایران خسته و رنج کشیده و زخمی با دهان پر از خاک و خون و عرق در میان زخم‌ها همونیه امشب سید حسن نصرالله برای لبنانی‌ها توصیفش کرد و گفت فقط اینا میتونستن ۴۰ سال جلوی تحریم دوام بیارن. ایشالا این روزای سخت به زودی برای این مردم نجیب تبدیل به آسایش و آرامش و دلخوشی بشه. 👤 🇮🇷 Hamidreza Salehi ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
وقتی خبر می رسد که از مجموع ۲۵۱ رأی مجلس، ۱۲۸ نفر به اعتبار نامه رأی مخالف داده اند، اما ۱۰۲ نفر موافق، و ۲۱ نفر هم زحمت رأی ممتنع را کشیده اند، یعنی در سایر طرح های فسادستیز مجلس، تنها به این ۱۲۸ نفر میتوان امید داشت !! ❗️از مجلسی اینچنین هم ، جز انتظار سختِ سختکوشی بیش از ۱۲۸ نفر امروز نباید داشت، و از بقیه آن نمایندگان هم انتظار و التماسی جز چوب لای چرخ نگذاشتن !!! 🙄🤔❗️ ✍ 🆔 @┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشوری که مکتبش اسلام است چرا باید شیطان پرستان آزادانه تورهای تفریحی برگزار کنند؟ متولیان فرهنگ کشور ! دستگاه‌های امنیتی! در کجا سیر می‌کنید؟ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم 💟یه روز تماس گرفت
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 7⃣1⃣ 💟بچه دومَمو باردار بودم و روزای آخر بارداری، تابستون بود و گرمای هوا اذیتم میکرد. نمیتونست مرخصی بگیره بهم گفت: "شما برید شهرستان یه آب و هوایی عوض کنید..." نمیتونستم ازش دور شم این حسو همیشه تو عمق نگاه اونم میدیدم تا اینکه یه روز تماس گرفت و گفت: 💟"خانومی اگه میشه وسایلمو جمع کن باس برم " طبق معمول خبر مأموریت رفتنش. حس دلتنگی رو به قلبم تحمیل میکرد وسایلشو جمع میکردم و اشک میریختم😢خصوصا حالا که گفته بود "ماموریتم حدود دو هفته طول میکشه..." غرق فکر و خیال بودم که صدای چرخیدن کلید داخل قفل رشته افکارمو پاره کرد 💟اومد و بالا سرم ایستاد. نگاشو دوخت به چشای خیسم و گفت: "وااای خدااا خانوم منو ببیییین. باز دلش گرفت داره واسه آقاش ناز میکنه😉 آخه عزیز من سفر قندهار که نمیخوام برم...!" با دلخوری یه نگاه به صورتش انداختم زد زیر خنده و نشست کنارم 💟اونقد سر به سرم گذاشت تا منم خنده م گرفت. آخرشم گفت: "تو که میدونی من دل نازکتر از تواَم...💕 چرا کاری میکنی منم نتونم تحمل کنم آخه...؟❤" وقتی رفت بعد چند ساعت شنایی🌷 اومد پیشم اون چند روز هر دفعه یکی میومد و بهم سر میزد. گاهی هم صابخونه مون یا دوستام میومدن و میبردنمون بیرون و نمیذاشتن زیاد تنها باشیم. بعدها فهمیدم آقا مهدی سفارش منو به همه شون کرده بود ... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 🆔 gap.im/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈