eitaa logo
ابرار
232 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا #ابرار @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯ ارتباط با مدیر کانال: https://eitaa.com/AhmadRezaMoshiry
مشاهده در ایتا
دانلود
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_د
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 پایه های حکومت غاصبانه سقیفه با بی وفایی مردم نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) و غصب فدک استحکام بیشتری یافته بود. در حالی که اهل بیت (علیهم السلام)با همه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)اتمام حجت کرده بودند،غاصبین خلافت سعی داشتند هرچه زودتر از امیرالمؤمنین‌(علیه السلام)بیعت بگیرند تا مخالفی در برابر حکومت آنان نماند.لذا برنامه های مفصلی برای این بیعت اجباری آماده کردند. ◀️اعلام بیعت اجباری تصمیم جدی بر بیعت اجباری امیرالمؤمنین(علیه السلام)از آنجا آغاز شد که عمر به ابوبکر گفت:((همه مردم با تو بیعت کرده اند غیر از این مرد و خاندان و اصحابش.اکنون سراغ او بفرست.))ابوبکر((قنفذ))را سراغ امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. این بار نیز حضرت شخصا بر در خانه آمد و به آنان پاسخ رد داد. این کار سه بار تکرار شد و در مرتبه سوم امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود: -من کسی نیستم که وصیت برادرم پیامبر(صلی الله علیه وآله)را رها کنم و سراغ ابوبکر و آن ظلم و باطلی که بر آن اجتماع کرده اید بیایم. ◀️آمادگی افراد برای حمله به خانه با پاسخ منفی حضرت درباره بیعت،عمر به قنفذ و همراهیانش گفت:((بروید!اگر به شما اجازه داد وارد خانه او شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید)).آنها آمدند و اجازه ورود خواستند. این بار حضرت زهرا (سلام الله علیها)پشت در آمد و فرمود:((به شما اجازه نمی دهم وارد خانه من شوید)).همراهان قنفذ برگشتند ولی او آنجا ماند. آنان که بازگشته بودند به ابوبکر و عمر گفتند:((فاطمه چنین گفت،و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم)).عمر عصبانی شد و گفت:ما را با زنان چه کار است!! آنگاه از مسجد بیرون آمد و برای جمع شدن مردم صدا زد:((خلیفه رسول خدا شما را فرا می خواند))!با این ندای عمر،جمعیتی -که حضور بسیاری از آنان قبلا تدارک دیده شده بود- اطراف مسجد جمع شدند. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت:((برخیز که برایت افراد پیاده و سواره بسیاری تدارک دیده ام)).ابوبکر بر منبر نشست و عمر همراه مردم با مغیرة بن شعبه که هیزم با خود حمل می کرد به سوی خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام)حرکت کردند. همچنین گروه هایی از مردم مدینه که صدای شیهه اسب ها و بر هم خوردن سلاح ها و نیزه ها را شنیده بودند از خانه هایشان بیرون آمدند و با مهاجمین همراه شدند تا به خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام)رسیدند. ◀️اتمام حجت فضه بر عمر عمر جلو آمد و در را به صدا در آورد.این بار فضه کنیز حضرت زهرا(سلام الله علیها)پشت در آمد و عمر گفت: -به علی بگو:((سخنان باطل خویش را رها کن و در طمع خلافت لجاجت مکن،چرا که خلافت برای تو نیست بلکه برای آن کسی است که مسلمانان انتخابش کرده اند و بر او اتفاق نظر دارند))! فضه پاسخ داد:((حق برای امیرالمؤمنین(علیه السلام)است اگر با نفس خویش به انصاف بنشینید و منصفانه رفتار کنید)). عمر با تهدید گفت:((این سخنان را رها کن و به علی بگو بیرون بیاید،وگرنه وارد خانه می شویم و او را به اجبار بیرون می آوریم))! سپس فضه به داخل خانه بازگشت. . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_سو
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 ◀️تهدید به آتش زدن خانه با آمدن فضه، حضرت زهرا (سلام الله علیها)که سرش را بسته بود و جسمش از شدت خزن نحیف شده بود،پشت در رفت و آنجا نشست در حالیکه مطمئن بود بدون اجازه او وارد خانه نخواهند شد. ناگهان یاران ابوبکر و عمر در را با شدت به صدا در آوردند و صداهایشان را بلند کردند و اهل خانه را با سخنانی ناروا مورد خطاب قرار دادند.در این حال عمر با لگد به در زد و تهدیدات خود را آغاز کرد و فریاد زد: -پسر ابوطالب، در را باز کن که اگر باز نکنی در را با آتشی می سوزانم. قسم به آنکه جانم به دست اوست، یا برای بیعت می آیی یا خانه را بر سر شما آتش می زنم. یا علی، بیرون بیا و بر آنچه مسلمانان متفق شده‌اند موافقت کن و گرنه تو را به قتل می رسانیم. ای پسر ابوطالب، اگر خارج نشوی با مردم داخل می شویم و خانه را با اهل آن به آتش می‌کشیم. به خدا سوگند، یا برای بیعت با خلیفه رسول‌خدا می آیی یا بر سرت آتش بپا می کنم. ◀️اهانت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این هنگام حضرت زهرا (سلام الله علیها) از پشت در فرمود:(( ای گمراهان دروغگو، چه می گویید و چه می خواهید))؟ عمر گفت: ای فاطمه، پسرعمویت را چه شده که تو را برای پاسخ فرستاده و خود پشت پرده نشسته است؟ فرمود: - ای شقی،طغیان و سرکشی تو مرا به اینجا آورده و حجت را بر تو و هر گمراه منحرف تمام کرده است. عمر گفت:(( این سخنان باطل و زنانه را رها کن و به علی بگو بیرون بیاید)). حضرت فرمود :ای عمر، آیا با حزب شیطان مرا می ترسانی در حالی که حیله شیطان ضعیف است؟! ◀️تصمیم بر آتش زدن خانه عمر گفت:(( اگر علی برای بیعت نیاید هیزم می‌آورم و این خانه را بر سر اهل آن به آتش می‌کشم و هرکس در آن باشد می سوزانم)). حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود:((ای عمر، ما را با تو چه کار است؟ چرا ما را با مصیبتی که در آن هستیم رها نمی‌کنی؟ عمر گفت:(( در را باز کن وگرنه خانه شما را به آتش می‌کشم. ای فاطمه، هر کسی در خانه است بیرون کن و گرنه خانه را با اهلش می سوزانم)). حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: آیا خانه را بر سر فرزندان علی و من آتش می‌زنی؟ گفت: آری به خدا قسم! مگر آنکه بیرون بیاید و بیعت کند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب، آیا واقعاً آمده‌ای خانه ام را به آتش بکشی؟ گفت: آری. فرمود:(( وای بر تو! این چه جرأتی است که بر خدا و رسولش پیدا کرده‌ای؟ آیا می‌خواهی نسل او را قطع کنی و نور خدا را خاموش نمایی، در حالی که خداوند نور خویش را به سرانجام خواهد رساند))؟ عمر گفت: -بس کن ای فاطمه!! اکنون محمد حاضر است و ملائکه امر و نهی و منعی از سوی خدا می آورند! علی نیز همانند بقیه مسلمانان است. اکنون یکی را انتخاب کن که یا او برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید یا خانه شما را به آتش بکشم! ◀️شکایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به درگاه الهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود به درگاه الهی عرضه داشت: -خدایا، نزد تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر و فرستاده و منتخب تو، و از اینکه امت او سخن ما را قبول نمی کنند، و حقی که برایمان در کتاب نازل شده خویش بر پیامبرت قراردادی از ما منع می کنند. خدایا، از این امت شکایت می کنم که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) کافر شده اند و حق ما را غصب کرده‌اند و حرمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مراعات نمی کنند. عمر گفت:(( ای فاطمه، این سخنان احمقانه زنانه را تمام کن، که خداوند هرگز نبوت و خلافت را برای شما جمع نمی کند))! حضرت فرمود: - ای عمر، آیا از غضب خدا نمی‌ترسی که می‌خواهی بدون اجازه من وارد خانه ام شوی؟ اینجا خانه رسالت و محل نزول جبرئیل امین و ملائکه مقرب است. حیا کن و از این کارهای پست دوری نما. . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_سو
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 ◀️اصرار بر آتش زدن خانه سخنان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هیچ تاثیری در تصمیم عمر نداشت و او همچنان پشت در بود.در این حال حضرت فرمود:(( عید ای پسر حنتمه، وای بر تو! همین دیروز پدرم به خاک سپرده شد و امروز آمده‌اید تا خانه ام را آتش بزنید))؟ عمر گفت:(( ای فاطمه، می‌خواهم خانه تو را بخاطر هدفی که دارم آتش بزنم ))!!حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: -وای بر شما. چه زود به خدا و رسولش درباره ما اهل بیت خیانت کردید، در حالی که شما را به موت و آمدن به سوی ما وصیت کرده می فرماید:(( قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودو في القربى)): ((بگو از شما هیچ مزدی نمی‌خواهم جز مودت درباره خاندانم)). در این هنگام عده ای که صدای ناله و گریه حضرت را شنیده بودند با چشمانی گریان بازگشتند، اما عمر و یارانش همچنان پشت در ماندند تا طبق دستور ابوبکر عمل کنند که گفته بود:((علی را با شدید ترین صورت نزد من بیاورید)). ◀️آوردن هیزم و آتشگیره عمر و عبدالرحمان بن عوف و با قنفذ و عده‌ای از منافقین برای قدرت نمایی شمشیرهایشان را به کمر بسته بودند و می گفتند:((اگر علی تاخیر کند و از آمدن امتناع نماید، خانه را با ساکنانش به آتش میکشیم))! در این حال عمر دوباره از پشت در خطاب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت :((قسم به آنکه جانم در دست اوست، یا باید برای بیعت بیرون بیایی یا خانه را بر سر شما آتش میزنم)). سپس به خالد بن ولید گفت :تو و مردان دیگر هیزوم بیاورید تا آنها را شعله ور نمایم. آنگاه آتشگیره ای در دست گرفت و به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم ها را نزدیک خانه بیاورند. سپس خود نیز هیزوم برداشته و دستور داد برای شعله ور شدن هیزم ها خار بیاورند هیزم ها اطراف خانه چیده شده و سر و صداها بالا رفت در حالی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) پشت در بود، و عمر فریاد می زد:((به خدا قسم، اگر در را باز نکنید آن را آتش می زنم)). حضرت زهرا (سلام الله علیها) دوباره پرسید: - ای پسر خطاب، آیا آمده‌ای تا خانه ما را آتش بزنی؟ گفت: آری!! فرمود :((ای دشمن خدا و پیامبر و امیرالمومنین)). ◀️هجوم به خانه وحی اهل سقیفه انتظار داشتند با سر و صدایی که به راه انداخته اند امیرالمؤمنین‌ (علیه السلام) برای بیعت بیرون بیاید؛ ولی با دیدن این عکس العمل های حضرت زهرا (سلام الله علیها) فهمیدند که جز با عملی کردن تهدیدات خود به نتیجه نخواهند رسید. برای این هدف تمهیدات لازم را نیز تدارک دیده بودند. چهار هزار نفر مسلح اطراف مسجد به عنوان پشتیبان ایستاده بودند. عده ای هم در فاصله نزدیکتر منتظر دستور بودند. در این حال و قنفذ و خالد و مغیره و ابوعبیده جراح و سالم پشت در آمدند. امیر المؤمنین و حضرت زهرا و فرزندانشان در خانه بودند که عمر فریادزد:(( خانه فاطمه را با هرکسی که در آن است آتش بزنید))! با شنیدن این صدا، حضرت زهرا (سلام الله علیها) از پشت در فرمود: -پدر جان، یا رسول الله، پس از تو از سوی پسر خطاب و پسر ابی قحافه چه مصیبت هایی به من می رسد. ای عمر، ای دشمن خدا و پیامبر، لعنت خدا بر تو باد. با شنیدن صدای حضرت، عده ای دیگر از مردم گریه کنان از خانه فاطمه (سلام الله علیها) دور شدند. . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_سو
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 ◀️آتش گرفتن در در حالی که همه ناباورانه نگاه می کردند و انتظار چنین کاری را نداشتند، عمر آتشگیره را به هیزوم هایی گرفت که خار مغیلان زیر آنها قرار داده بود و آنها را شعله‌ور ساخت. با شعله گرفتن هیزم ها، آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) پشت در نشسته بود! در این حال قنفذ سعی می‌کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهارچوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع بازکردن‌در شد، در حالی که می فرمود:(( شما را به حق خدا و پدرم پیامبر قسم می دهم که از ما دست بردارید و باز گردید))! با گرفتن آتش به در باز کردن آن آسانتر شده بود؛ ولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) همچنان در را محکم گرفته بود تا باز نشود. در این حال عمر تازیانه‌ای از قنفذ گرفت و آماده هجوم به خانه شد. کم کم آتش به این سوی در خانه رسید در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت زهرا (سلام الله علیها) می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان به در نیمه سوخته زد که آن را از جا کند و شکست! پیش از آنکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بتواند کنار برود، در با تمام سنگینی بر روی آن حضرت افتاد. در این حال فاطمه (سلام الله علیها) بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت آسیب رسید. ◀️حمله عمر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) با شکستن ای در عمر بی محابا وارد خانه شد، و در حالی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بین در و دیوار بود بار دیگر با محکم ترین لگد به در زد. سپس چنان در را بر روی حضرت زهرا (سلام الله علیها) فشار داد که نزدیک بود روح از تن آن حضرت خارج شود! در شعله گرفته با ضرب لگد بر صورت و سینه در پهلوی صدیقه کبری (سلام الله علیها) برخورد کرد، و میخ در بر سینه حضرت فرو رفت و خون جاری شد. همچنین فشار شدیدی بر سینه آن حضرت وارد شد به گونه ای که یکی از استخوانهای سینه اش را شکست، و صدای ناله اش بلند شد. فشار در بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حدی بود که در همان لحظه حضرت امام محسن (علیه السلام) در رحم مادر به شهادت رسید. در اثر این ضربات، حضرت زهرا (سلام الله علیها) با صورت بر زمین افتاد در حالی که آتش همچنان زبانه می کشید! در آن حال حضرت صیحه ای زد که هرکس شنید گمان کرد مدینه زیر و رو شد، و فرمود: -ابتا، یا رسول الله، آیا اینگونه با حبیبه و دختر رفتار می‌کنند؟ آه ، ای فضه،مرا دریاب! به خدا قسم، فرزندی که در رحم داشتم کشتند. سپس حضرت زهرا (سلام الله علیها) از بر خاست در حالی که قتل محسن (علیه السلام) را احساس می کرد؛ و از شدت ضربه در و جراحات به دیوار تکیه داد. . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_سو
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 ◀️سیلی به صورت دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از رسیدن فضه، عمر وارد خانه شد و بر هر دو طرف صورت حضرت زهرا (سلام الله علیها) چنان از روی پوشش صورت سیلی زد که چشمان حضرت پر از خون شد. عمر که هنوز آتش کینه شعله ور بود، بالگد به سینه حضرت -که یکی از استخوان هایش شکسته بود- زد، در حالی که آن حضرت با صدای بلند گریه می‌کرد و می‌فرمود: -یا ابتاه،یا رسول الله، دختر فاطمه زده می‌شود و جنینش در رحم به قتل می رسد و سیلی بر صورتش می خورد، همان صورتی که همیشه آن را از گزند حوادث حفظ می‌کردی! عمر به این هم اکتفا نکرد و با تازیانه بر دستان صدیقه کبرا (سلام الله علیها) زد و سپس با لگد بر پهلوی آن حضرت زد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناله کرد :((یا ابتا! یا رسول الله))! عمر همچنان جسارت خود را ادامه داد و شمشیر را در غلاف بلند کرد و بی‌محابا بر هر دو پهلوی حضرت زد. با این حملات وحشیانه، ناله حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد تبدیل شد. ناگهان عمر تازیانه را بر بازوی فاطمه (سلام الله علیها) زد به گونه‌ای که تازیانه بر بازوی حضرت پیچید و جای آن متورم شد و مانند بازوبندی سیاه و سوخته نقش بست. در این حال صدای حضرت به ((یا ابتاه)) بلند شد! ◀️حمایت امیرالمومنین (علیه السلام) از حضرت زهرا (سلام الله علیها) تمام این وقایع در چند لحظه اتفاق افتاد. در همان لحظات امیرالمومنین (علیه السلام) با چشمانی سرخ از غضب فورا به طرف در خانه آمد. آن حضرت عبای خود را روی همسرش انداخت و او را به سینه چسبانید و با صدای بلند خطاب به فضه فرمود: -ای فضه، نزد بانویت بیا که از فشار و ضربت در محسنش کشته شد. بدن محسن را در انتهای خانه دفن کن که به جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملحق می شود و نزد او شکایت خواهد کرد. ◀️اراده حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای نفرین در آن حال حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواست نفرین کند و از این همه ظلم به درگاه پروردگار استغاثه نماید، ولی امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: ای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خدا سوگند، اگر نفرین کنی و از خدا بخواهی که این مردم را هلاک کند دعای تو را اجابت خواهد نمود و هیچ یک از این آن بر روی زمین باقی نخواهند ماند. ای سیدة نساء، بر این مردم بخت برگشته رحمت باش و عذاب مخواه. در این حال فصه آمد و امیرالمومنین (علیه السلام) حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به اون سپرد تا سراغ مهاجمین برود. فضه آن حضرت را از کنار در آتش گرفته به داخل خانه برد تا به حال او رسیدگی کند. ◀️حمله امیرالمومنین(علیه السلام) به عمر سپس امیرالمومنین(علیه السلام)برخاست و خطاب به عمر فرمود:((ای پسر خطاب، وای بر تو از این روز بعد از این روز و آنچه در ادامه اش می‌آید.بیرون برو قبل از آنکه شمشیرم را آشکار کند و این مردمی که تو را حمایت می کنند نابود سازم)).عمر به سرعت از خانه خارج شد و به همراهانش گفت: -از امر عظیمی نجات پیدا کردم و جنایت هولناکی انجام دادم که بر جان خویش امانی ندارم.این علی است که از خانه بیرون می آید و هیچ یک از ما نمی توانیم با او مقابله کنیم! امیرالمومنین(علیه السلام)به دنبال عمر از خانه بیرون آمد و گریبان او را گرفت و تکانی داد و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و تصمیم به قتل اوگرفت،اما سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله)و وصیت حضرت درباره صبر را به یاد آورد و فرمود: -ای پسر صهاک،قسم به خدایی که محمد را به نبوت کرامت داد،اگر نبود پیمانی که از طرف خداوند نوشته شده و عهدی که پیامبر(صلی الله علیه و آله)با من نموده می فهمیدی که هرگز نمی توانی داخل خانه ام شوی! آنگاه عمر را رها کرد و به داخل خانه بازگشت و نزد همسرش آمد تا حال او را جویا شود. . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_سو
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 ◀️حمله دوباره به خانه عمر وقتی شنید پیامبر(صلی الله علیه و آله)به امیرالمومنین(علیه السلام) دستور ثبت داده، فهمید که می تواند به کار خود ادامه دهد؛و از ابوبکر نیروی کمک خواست!او و یارانش این بار با پشتیبانی سیصد نفری که از قبل آماده بودند حمله کردند و تا پشت در نیمه سوخته آمدند. آنگاه عمر و قنفذ و خالد و مغیره همراه گروهی به داخل خانه هجوم آوردند تا امیرالمومنین(علیه السلام)را برای بیعت ببرند. در حالی که امیرالمومنین(علیه السلام)در کنار حضرت زهرا(سلام الله علیها)بود،خالد وارد خانه شد و شمشیرش را از غلاف کشید و حمله کرد تا تیزی شمشیر را بر حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرود آورد!! امیرالمومنین(علیه السلام)با دیدن این منظره خالد حمله کرد و او در جای خود میخکوب شد.حضرت می‌خواست خالد را به سزای عملش برساند،ولی او حضرت را قسم داد و امیرالمومنین(علیه السلام)رهایش کرد. ◀️طناب بر گردن امیرالمومنین(علیه السلام) در این میان قنفذ نزد ابوبکر بازگشت وماجراهای اتفاق افتاده در حمله عمر را به او خبر داد.ابوبکر برای مرحله بعد به قنفذ چنین دستور داد: -برگردید، اگر علی از خانه بیرون آمد دست نگه دارید و گرنه در خانه اش به او هجوم آورید،و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید! قنفذ با گروهی دیگر به خانه هجوم آوردند تا کمکی برای عمر و یاران او باشند.در این هنگام امیرالمومنین(علیه السلام)سراغ شمشیرش رفت،ولی آنها زودتر به سمت شمشیر حضرت رفتند و دستجمعی بر سر او ریختند. عمر جلو آمد و به امیرالمومنین(علیه السلام)گفت:((برخیز و برای بیعت با ابوبکربرویم))،اما حضرت ابا کرد عمر دست حضرت را گرفت و گفت:((برخیز)).اما حضرت برنخاست. آنجا بود که اهل سقیفه با طنابی که بر گردن امیرالمومنین(علیه‌السلام)انداخته بودند آن حضرت را کشان کشان بردند. ◀️هجوم دوباره به حضرت زهرا(سلام الله علیها) در آن هنگام حضرت زهرا(سلام الله علیها)با پهلوی شکسته و سینه خون آلود از جا برخاست و قبل از آنکه مهاجمین از خانه خارج شوند،بین امیرالمومنین(علیه السلام)و آنان مانع شد و فرمود: -به خدا قسم،اجازه نمی دهم پسر عمویم را با ظلم و ستم ببرید.وای بر شما.چه زود به خدا و رسولش درباره ما اهل بیت خیانت کردید! اما عمر و یارانش بدون اعتنا به سخنان حضرت،امیرالمومنین(علیه السلام)را به طرف مسجد می کشیدند.در این حال حضرت زهرا(سلام الله علیها)،امیرالمومنین(علیه السلام)را گرفته بود و می کشید و آنان نمی توانستند بر ممانعت حضرت غلبه کنند. اینجا بود که عمر شمشیر را خالد گرفت و سه بار با غلاف آن برکتف حضرت زهرا(سلام الله علیها)زد به طوری که او را مجروح کرد و خون جاری شد،ولی آن حضرت همسرش را رها نکرد. با مشاهده این منظره شرم انگیز،عده ای طناب را رها کردند و از امیرالمومنین(علیه السلام)دست کشیدند؛ولی گروهی همچنان به کار خود ادامه می دادند. ◀️ضرب و جرح حضرت زهرا(سلام الله علیها)به دستور ابوبکر عمر که می دید بعضی از مردم به خاطر مناظره و ماجراهای به وجود آمده عقب‌نشینی می‌کنند،به قنفذ گفت:((آنقدر فاطمه را بزن تا دست از علی بکشد))! از سوی دیگر به ابوبکر که بالای منبر بود خبر دادند:((زهرا نمی‌گذارد علی را بیاوریم)).او نیز دستور به زدن حضرت داد و گفت:((زود علی را برای بیعت بیاورید و گرنه فتنه ای برپا خواهد شد)).همچنین برای قنفذ پیام فرستاد که((فاطمه را بزن))! عمر به اطرافیانش نگاهی کرد و گفت:((فاطمه را بزنید)).در این حال خود او با غلاف شمشیر بر پهلوی حضرت زهرا(سلام الله علیها)و با تازیانه بر دستان حضرت می زد به گونه‌ای که پهلویش سیاه شد،و در آن حال صدا می زد:((وا ابتاه،وا رسول الله.پدر جان،ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتاری کردند)). قنفذ به دستور عمر با تازیانه بر سر حضرت زهرا(سلام الله علیها)زد به گونه ای که انتهای تازیانه بین دو کتف آن حضرت اصابت کرد و خون جاری شد. آنگاه بر دو پهلوی حضرت زد به گونه ای که جای آن کبود شد. هنوز این جنایت قنفذ تمام نشده بر صورت فاطمه(سلام الله علیها)ضربتی زد که به چشمان حضرت ثابت کرد.آنگاه دوباره با تازیانه بر سر و دست و کتف بازوی حضرت زد. خالد نیز با غلاف شمشیر محکم بر حضرت زد.همچنین مغیره ضربتی بر حضرت زهرا(سلام الله علیها)زد که از جای آن خون جاری شد. کوچه های مدینه پر از مردم شده بود و همه ایستاده بودند و نگاه می کردند و عده ای می گریستند!در این میان عمر فریاد می زد:((ما را با زنان و رای آنان کاری نیست))!! . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_سو
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴 ◀️بردن امیر المومنین(علیه السلام)به مسجد عمر که می دید با وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها)نمی‌توانند امیرالمومنین(علیه السلام)را به مسجد ببرند، خواست به آن منظره سوزناک و شکننده پایان دهد. او چنان با غلاف شمشیر بر کتف حضرت زهرا(سلام الله علیها)زد که دست حضرت از امیرالمومنین(علیه السلام)جدا شد و بیهوش بر زمین افتاد! آنگاه امیرالمومنین(علیه السلام)را با طناب سیاهی که بر گردنش انداخته بودند به سوی مسجد بردند،در حالی که یک طرف طناب در دست عمر و طرف دیگر در دستان خالد بود. لحظاتی بعد حضرت زهرا(سلام الله علیها)به هوش آمد،و وقتی امیرالمومنین(علیه السلام)را ندید از فضه و بانوانی که آنجا بودند درباره آن حضرت سوال کرد.آنان عرض کردند:((امیرالمومنین(علیه السلام)را با اجبار به مسجد بردند)). حضرت زهرا(سلام الله علیها)از جا برخاست و دست امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)را گرفت و همراه عده‌ای از بانوان به سوی مسجد حرکت کرد. امیرالمومنین(علیه السلام)را به مسجد بردند و بدون عمامه در مقابل ابوبکر که بر منبر نشسته بود ایستاندند،درحالی که عمر شمشیر را بالای سر حضرت گرفته بود و می گفت:((با خلیفه رسول‌خدا بیعت کن و الا گردنت را میزنم))! در آن حال امیرالمومنین(علیه السلام)فرمود: -آیا فاطمه با جسارت زده می شود؟!ای کاش پسر ابوطالب قبل از چنین روزی مرده بود و کافران فاجر را نمی دید که برای ظلم بر بانوی طاهره ازدحام کرده‌اند! بر پسر ابوطالب سخت است که پهلوی فاطمه در اثر زدن سیاه شود و او نتواند به کمک بانویش رود و از همسرش دفاع کند! ◀️اتمام حجت حضرت زهرا(سلام الله علیها)بر غاصبین حضرت زهرا(سلام الله علیها)در حالی که عده بسیاری از بانوان اطرافش بودند،مقابل در مسجد رسید.آن حضرت با دیدن منظره بیعت،ناله ای زد و اشک از دیدگانش جاری شد و خطاب به ابوبکر فرمود: -ابوبکر! چه زود بر اهل بیت پیامبرتان حمله ور شدید. به خدا قسم،با شما سخن نخواهم گفت تا پروردگار را ملاقات کنم. سپس پیراهن پیامبر(صلی الله علیه و آله)را بر سر گذاشت و در حالی که دست دو پسرش را گرفته بود وارد مسجد شد و فرمود: -ابوبکر آیا می خواهی همسرم را از من بگیری؟به خدا قسم اگر دست از او بر نداری نفرین می کنم و کنار قبر پدرم می روم و به درگاه الهی شکایت می کنم. آنگاه به سوی قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله)حرکت کرد تا کنار آن رسید و فرمود: -پسر عمویم را رها کنید.قسم به آنکه محمد(صلی الله علیه و آله)را به حق مبعوث کرد،اگر او را رها نکنید نفرین می کنم و پیراهن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را بر سر گذاشته به درگاه الهی ضجه میزنم،و می‌دانم که ناقه صالح نزد خدا عزیزتر از فرزندان من نیست. ◀️آثار عذاب در مدینه با سخن حضرت،ناگهان آثار عذاب ظاهر شد و ستون های مسجد از زمین جدا شدند به قدری که کسی می توانست از زیر آنها عبور کند!امیرالمومنین(علیه السلام)با دیدن این منظره،سلمان را نزد حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرستاد و پیام داد که نفرین نکند و به خانه بازگردد. سلمان فورا خدمت حضرت آمد و عرض کرد:((امیرالمومنین(علیه السلام)مرا نزد شما فرستاده و دستور داده به خانه خویش باز گردید و از این کار منصرف شوی. می ترسم مدینه در زمین فرو رود)).حضرت فرمود:((اطاعت می کنم و باز می گردم و صبر می کنم)). آنگاه بدون آن که نفرین کند راه بازگشت به خانه را در پیش گرفت.در این حال آثار عذاب نیز مرتفع شد و ستون های مسجد به جای خود برگشت و غباری از زیر آن بلند شد!حضرت زهرا(سلام الله علیها)هنگامی که بازمی‌گشت رو به قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله)کرد و با ناله و گریه فرمود: -جان من در میان ناله ها محبوس شده،و ای کاش با ناله ها از سینه‌ام بیرون می آمد.پدر جان،بعد از تو خیری در زندگی نیست،و من از ترس آن گریه می‌کنم که زندگی‌ام طولانی شود.وای از فقدان تو ای پدر!وای از داغ حبیبت ابوالحسن! اکنون علی را به صورت اسیر کشان کشان می‌برند.وا محمداه.وای حبیبم.وای پدرم.وا ابا القاسماه.وا احمداه.وای از قلت یاری دهندگان.وا عوثاه.وای از طول قصه ام.وای از حزنم.وای از مصیبتم.وای از روزهای ناراحتی ام. آنگاه بیهوش شد و بر زمین افتاد،و صدای گریه و ناله مردم حاضر در مسجد بلند شد و همه یکپارچه ضجه زدند.در این حال عده ای از بانوان کنار حضرت جمع شدند و او را به هوش آورده‌اند و با کمک آنان به خانه بازگشت. امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)در مسجد ماندند و به آغوش پدر پناه بردند،در حالی که طناب همچنان بر گردن آن حضرت و شمشیر ها بالای سرش بود. . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯